آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 11 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
انسانها براساس منفعت و عقلانیت رفتار میکنند؟ بههیچوجه
آدمها برای پول درآوردن حسابوکتاب میکنند و برای خرجکردنش چرتکه میاندازند. این نسخه از انسان، که همهچیزش روی نظم و قاعده است، اواخر قرن نوزدهم، همزمان با رشتۀ اقتصاد به دنیا آمد. تصور اقتصاد از خریداران و فروشندگانْ موجوداتی عقلانی است که، تنها اگر کمی دقت به خرج دهند، تصمیم اشتباه نمیگیرند. اما، در سالهای اخیر، مطالعات اقتصادِ رفتاری نشان داده که ما انسانها دمدمیمزاجتر از آنیم که سنجشهای آماری بتواند تصمیماتمان را پیشبینی کند: فروشندگان و مشتریها آنچنان هم عاقل نیستند.
آنتارا هالدر، آتلانتیک — در اواخر قرن نوزدهم، یکی از ماندگارترین شخصیتهای داستانیِ تاریخ برای اولین بار وارد صحنه شد. نه، منظورم شرلوک هولمز یا الیور توئیست نیست، بلکه فردی گمنامتر اما تأثیرگذارتر: «هومو اکونومیکوس»۱.
ریشۀ اصطلاح هومو اکونومیکوس -لفظاً بهمعنای «انسان مقتصد و اقتصادی»- تا حدودی مبهم است (اولین ارجاعات به آن را میتوان در آثار سی. اس. دیواس، اقتصاددان دانشگاه آکسفورد، ریشهیابی کرد)، اما خصیصههای او کاملاً برایمان آشناست. او بیاندازه عقلانی و دارای قابلیتهای شناختی و دسترسی نامحدود به اطلاعات است، اما صورتی شبیه مرد روی سیگار مارلبورو دارد: فردی زمخت و خودخواه، بهشدت ماتریالیست، یا یک رنجر تنهای تمامعیار. هومو اکونومیکوس، که بهعنوان تجلی رفتار فرضاً عقلانی انسانها در بازار خلق شد، فوراً بر نظریۀ اقتصاد سیطره یافت.
اما در دهۀ ۱۹۷۰، دنیل کانمن و آموس تورسکی کشف بزرگی انجام دادند. این دو با استفاده از شواهد روانشناختی نشان دادند که کنشهای انسانها بهطرق مختلف از عقلانیت آهنین هومو اکونومیکوس منحرف میشود: افراد خطاهای نظاممندی در قضاوتهای خود انجام میدهند، مثلاً بهشکل افراطی به داشتههای خود دل میبندند و، از سویی هم، دستودلبازتر و متعاونتر از چیزی هستند که به آنها نسبت داده میشود. این بینشها منجر به پیدایش رشتۀ جدیدی به نام «اقتصاد رفتاری» شد که در سال ۲۰۰۸ به نامی آشنا تبدیل گشت. در آن سال، کَس سانستاین و ریچارد تیلر کتاب پرفروش سقلمه۲ را منتشر کردند و در آن نشان دادند که این درک جدید از رفتار انسان میتواند پیامدهای عمدهای در سیاستگذاری داشته باشد. سال گذشته، تیلر برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد شد و قول داد ۱.۱ میلیون دلار جایزه را «در نهایتِ غیرعقلانیت» خرج کند.
اما با وجود این هیاهو، هومو اکونومیکوس همچنان بخشی پابرجا و سمج از برنامۀ درسی رشتۀ اقتصاد است. گرچه باب است اکثر دپارتمانهای اقتصاد واحدهایی در مورد اقتصاد رفتاری داشته باشند، اما الزامات اصلی اقتصاد در بسیاری از دانشکدهها معمولاً محدود به دو درس اصلی است: یکی در مورد اقتصاد خرد که بررسی میکند افراد چگونه تصمیمات اقتصادی خود را بهینه میکنند، و دیگری در مورد اقتصاد کلان که بر کلیت بازارهای ملی یا منطقهای متمرکز است. ضمن اینکه مطالعۀ اقتصاد رفتاری کاملاً اختیاری است، کتب درسیِ مورداستفادۀ بسیاری از دانشجویان هم ارجاعات خیلی کمی به تحولات رفتاری دارند. اقتصاد خرد متوسط۳ نوشتۀ هال واریان تنها ۱۶ صفحه از ۷۵۸ صفحۀ خود را به اقتصاد رفتاری اختصاص داده و آن را انحرافی زودگذر در طرح کلی امور میداند، «توهمی بصری» که «اگر انسانها زمان بگذارند و انتخابهایشان را با بهکارگیری معیارهای عقلانیتِ بیتعصب بهدقت بررسی کنند» خیلی زود ناپدید خواهد شد. اصلیترین کتاب درسی اقتصاد کلان هم، که گریگوری منکیو آن را نوشته، توجه چندانی به رویکردهای رفتاری نداشته و بهندرت اشارهای به آنها میکند.
درعوض، اکثریت قریببهاتفاق درسهایی که دانشجویان رشتۀ اقتصاد پاس میکنند بهشدت متمرکز بر آمار و اقتصادسنجی است. در سال ۲۰۱۰، مؤسسۀ «تفکر اقتصاد جدید» کارگروهی را فراخواند تا برنامۀ درسی دورۀ کارشناسی اقتصاد را پیروِ گزارشی مربوط به سال ۱۹۹۱ بررسی کند. این کارگروه دریافت که آنچه در این سالهای میانی تغییر کرده «افزایش پیراستگی ریاضیاتی و فنی بوده»، که «برای پرورش عادات کاوشِ اندیشورانه کافی نبود». به بیان دیگر، هومو اکونومیکوس در کلاسها و کتابهای درسی سرتاسر کشور یکهتاز است.
مقاومت اقتصاددانان در برابر بهکارگیری حکمت رویکردهای رفتاری شاید دغدغهای بیاهمیت بهنظر برسد که محدود به برج عاج است، اما پیامدهایی جدی دارد. آنچه در کلاسهای اقتصاد به دانشجویان تدریس میشود میتواند مدلها و چارتهایی را که باید به واقعیت نزدیک باشد به ایدئالهایی آرزومندانه تحریف کند. اکثر دانشجویان اقتصاد، در سال اول و در اوج تأثیرپذیری خود، با هومو اکونومیکوس آشنا میشوند و ارزشهای آن را نهادینه میکنند: مثلاً پژوهشها نشان میدهند اخذِ واحدهای اقتصاد میتواند افراد را واقعاً خودخواهتر کند. چیزی که باعث حادترشدن پیامدها میشود این است که کسبوکار، یعنی نسخۀ پیشاحرفهایِ اقتصاد، محبوبترین رشته در میان دانشجویان در آمریکاست و حدود ۴۰ درصد از دانشجویان کارشناسی حداقل یک درس اقتصاد برمیدارند. اینکه تفکر جریان اصلیْ اقتصاد رفتاری را اینچنین تقلیل داده و یک ناهنجاری جلوهاش میدهد تأثیرات مهمی بر درک دانشجویان از بازارها و دنیا دارد.
باتوجه به اینهمه دودلیِ اقتصاددانان امروزی در جذب آموزههای اقتصاد رفتاری، نکتۀ جالب این است که، تا قبل از ظهور هومو اکونومیکوس، توسل به روانشناسی در تدریس اقتصاد کاملاً استاندارد بود. مثلاً در دانشگاه کمبریج، قبل از شکلگیری گروه مستقلی در سال ۱۹۰۳، اقتصاد در کنار روانشناسی و فلسفه تدریس میشد. پس از جنگ جهانی دوم، که مرکز ثقل این رشته به آمریکا منتقل شد، این شکاف وخامتی اینچنینی یافت. سپیدهدمِ دوران آمریکا در اقتصادْ منادی تعهدی شدیدتر به تحلیل ریاضیاتی و طرد هرچیز غیره بود.
این تغییر شگرف در برنامۀ درسی اقتصاد منجر به رشتهای شده که بیبار، یکنواخت، و فاقد حیات عاطفی است، رشتهای که در قابلیت تبیین و پیشبینی ناتوان جلوه کرده است. اقتصاددانان سابقۀ چندان خوبی در پیشبینی تحولات مهم اخیر نداشتهاند: کلیت این رشته در رکود بزرگ سال ۲۰۰۸ با چیزی غیرمنتظره روبرو شد و نیز دیر توانست رشد چشمگیر نابرابری را به رسمیت بشناسد. این رشته همچنین، در مواجهه با تغییرات عظیمِ قریبالوقوع، همچون اثرات شتابندۀ تغییر اقلیم و نحوۀ تأثیر پیشرفتهای هوش مصنوعی بر کارگران، از موارد پیشین هم نامجهزتر است. با توجه به نقش بسیار برجستۀ اقتصاددانان حرفهای، در هر سطح از سیاستگذاری، این حجم از بیارتباطی اقتصاد با واقعیت روزبهروز نگرانکنندهتر میشود.
اجباریسازی اقتصاد رفتاری راهِچارهای همهجانبه بر ناخوشیهای رشتۀ اقتصاد نیست، اما میتواند گامی بزرگ باشد تا دانشجویان را ترغیب کند مدلهای اقتصادی را بر مبنای انسانهای واقعی بسازند، نه هومو اکونومیکوس که کاریکاتوری بیش نیست. اگر درسی عمیقتر در انقلاب رفتاری نهفته باشد، این است که دمدمیمزاجیهای رفتار انسان باعث میشود که سخت بتوان آن را بهصورت یک علم محض مدلسازی کرد و اقتصاددانان باید چیزهای زیادی از رشتههای دیگر ازجمله علوم اجتماعی و انسانی بیاموزند. این شاید مستلزم کمی فروتنی از سوی اقتصاددانان باشد، اما هم تحصیل دانشجویانِ این رشته را غنی خواهد کرد و هم شانس آنها را برای ایجاد تغییراتی مثبت در دنیای واقعی.
پس حالا که شایعات مبنی بر مرگ هومو اکونومیکوس بسیار اغراقشده است، اساتید امروزی اقتصاد هنوز هم فرصت دارند تا این شخصیت منسوخ را یکبار برای همیشه کنار بگذارند.
پینوشتها:
• این مطلب را آنتارا هالدر نوشته است و در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۱۸ با عنوان «Economics: The Discipline That Refuses to Change» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲ بهمن ۱۳۹۷ با عنوان «اقتصاد: رشتهای که حاضر به تغییر نیست» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• آنتارا هالدر (Antara Haldar) مربی رشتۀ مطالعات حقوق تجربی در دانشگاه کمبریج است. او دانشآموختۀ رشتههای حقوق و اقتصاد در دانشگاههای کمبریج و کلمبیاست. حوزۀ تخصص وی در زمینۀ حقوق، توسعه و اقتصاد است. هالدر از نزدیک با بسیاری از متخصصان اقتصاد دنیا همچون جوزف استیگلیتز همکاری کرده است.
[۱] Homo economicus
[۲] Nudge
[۳] Intermediate Microeconomics
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید
پساز چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است