مروری بر کتاب «ده افسانه دربارۀ اسرائیل» نوشتۀ ایلان پاپه
رژیم اشغالگر قدس، مجموعۀ درهم تنیدهای از روایتهای تاریخی تولید کرده است که وظیفۀ آنها تحریف وقایع به سود این رژیم است. ایلان پاپه، مورخ برجستۀ مسائل اسرائیل و فلسطین، کتاب جدید خود را به بررسی ده نمونه از این «افسانهها» اختصاص داده است. پاپه میگوید جابهجایی وسیع فلسطینیان بخشی جداییناپذیر از طرحهای بنیانگذاران اسرائیل برای آیندۀ این سرزمینها بوده است و این مصداقِ کاملی است از یک جنایت علیه بشریت.
Myth: The Palestinians Voluntarily Left Their Homeland in 1948
10 دقیقه
ایلان پاپه، ورسو — این متن گزیدهای است از کتاب جدید ایلان پاپه، ده افسانه دربارۀ اسرائیل، که وبسایت ورسو برای گرامیداشت روز نکبت منتشر کرده است. در این کتاب که در پنجاهمین سالگرد اشغال منتشر میشود، مورخ رادیکال اسراییلی بحثبرانگیزترین ایدههای مرتبط با اصل و هویت دولت معاصر اسراییل را بررسی میکند. از جملۀ این ایدهها این افسانه است که فلسطینیها در سال ۱۹۴۸ به شکل داوطلبانه وطنشان را ترک کردند.
دو پرسش مرتبط با این فرض وجود دارد و اینجا هردویشان مورد بررسی قرار میگیرند. اول: آیا ارادهای برای بیرون راندن فلسطینیها وجود داشت؟ دوم: آیا آنطور که در افسانههای صهیونیستها برشمرده میشود، در آستانۀ جنگ ۱۹۴۸ از فلسطینیها خواسته شد تا داوطلبانه خانههایشان را ترک کنند؟ در کتاب نور مصالحه، اخراج فلسطینیان۱، محوریتداشتنِ ایدۀ جابهجایی در اندیشۀ صهیونیستی به شکل بسیار قانعکنندهای بررسی شده است.
اینجا من تنها نقل قولهایی را اضافه میکنم تا بر این نکته تأکید کنم که ایدئولوگها و رهبران صهیونیست نمیتوانستند بدون خلاص شدن از جمعیت بومی، حال چه با توافق چه با زور، پیادهسازی موفقیتآمیز پروژهشان را تجسم کنند. اخیراً بعد از سالها انکار، مورخان صهیونیستی مثل آنیتا شاپیرا۲ پذیرفتهاند که قهرمانانشان، رهبران جنبش صهیونیستی، با جدیت به انتقال فلسطینیها فکر میکردند. اما آنها مستأصلانه به این واقعیت چنگ زدهاند که بین انتقال «اجباری» و «داوطلبانه» نوعی ابهام وجود داشته است.
درست است که در دیدارهای عمومی، تمام ایدئولوگها و رهبران صهیونیست دربارۀ انتقال با توافق صحبت میکردند. اما حتی آن سخنرانیها هم واقعیتی تلخ را آشکار میکنند: چیزی شبیه به انتقال داوطلبانه وجود ندارد. شیوۀ عمل چنین نبوده است و این بازی با کلمات است.
این ایده که فلسطینیها داوطلبانه رفتند تنها فرضیۀ غلط مرتبط با جنگ ۱۹۴۸ نیست. سه مورد دیگر هم هستند که اغلب پخش میشوند تا با ارائۀ توضیحاتی اهمیت رویدادهای آن سال را تقلیل دهند. اولین مورد این است که فلسطینیها مقصر هر چه بر سرشان آمد هستند، زیرا طرح تقسیم نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل را رد کردند. این ادعا ماهیت استعماری جنبش صهیونیستی را نادیده میگرد. آنچه واضح است این است که پاکسازی قومی فلسطینیان به هیچ شکل نمیتواند به عنوان «تنبیه» توجیه شود که بهدلیل ردکردن طرح صلح سازمان ملل بر سرشان آمده. آن هم طرح صلحی که بدون هیچ مشاورهای با خود فلسطینیها طراحی شده بود.
دو فرضیۀ دیگر مرتبط با ۱۹۴۸ این است که اسراییل، داوودی در نبرد با جالوت عرب بود، و این که بعد از جنگ اسراییل دست صلح دراز کرد اما فلسطینیها و بقیۀ جهان عرب دستش را پس زدند. پژوهش دربارۀ فرضیۀ اول ثابت کرده است که فلسطینیان اصلاً هیچ قدرت نظامیای نداشتند و دولتهای عرب تنها یگانهای کوچکی از سربازها فرستادند که در مقایسه با نیروهای یهودی کوچکتر بودند ، و تجهیزات کمتری داشتند و آموزش بسیار کمتری دیده بودند. علاوهبراین، اعزام این نیروها به فلسطین نه بهعنوان واکنشی به بیانیۀ بنیانگذاری دولت اسراییل، که در پاسخ به عملیاتی صهیونیستی بود که در فوریۀ ۱۹۴۸ آغاز شده بود، به ویژه بعد از کشتار مشهور آوریل ۱۹۴۸ در روستای دیر یاسین در نزدیکی قدس.۳
و دربارۀ سومین افسانه که اسراییلیها دست صلح را بعد از جنگ دراز کردند، اسناد خلافش را نشان میدهند. در واقع رهبران مصالحهناپذیر اسراییل به وضوح از ورود به مذاکرات بر سر آیندۀ فلسطین بعد از قیمومیت یا بررسی بازگشت مردم اخراجشده یا فرار کرده خودداری کردند. در حالی که دولتهای عرب و رهبران فلسطینی حاضر بودند در ابتکار صلح جدید و منطقیتری از سازمان ملل شرکت کنند، رهبران اسراییلی در سپتامبر ۱۹۴۸ چشمشان را به روی قتل میانجی سازمان ملل، کنت برنادوت، به دست تروریستهای یهودی بستند. وقتی مذاکرات جدید در پایان ۱۹۴۸ آغاز شد، آنها هر پیشنهاد جدیدی برای صلح از سوی نهاد جانشین برنادوت، کمیسیون آشتی فلسطین۴، را رد کردند.
در نتیجه، همان مجمع عمومی سازمان ملل که در نوامبر ۱۹۴۷ با اکثریت دو سوم به طرح تقسیم رأی داده بود، در دسامبر ۱۹۴۸ بدون اعتراضی به طرح صلحی جدید رأی داد. این قطعنامۀ ۱۹۴ بود که در یازدهم دسامبر تصویب شد، و سه پیشنهاد داشت: مذاکرۀ مجدد تقسیم فلسطین به شکلی که تطابق بهتری با واقعیتهای جمعیتی واقعاً موجود داشته باشد، بازگشت کامل و بدون شرط تمام پناهندگان، و بینالمللیکردن قدس.۵
سختسری اسراییل ادامه پیدا کرد. همانطور که آوی شلایمِ مورخ، در کتابش دیوار آهنین نشان داده است، بر خلاف این افسانه که فلسطینیها هیچ وقت فرصت خودداری از صلح را از دست ندادهاند، این اسراییل بود که به شکلی مداوم پیشنهادهای روی میز را رد کرد.۶ این با رد پیشنهاد صلح و ایدههای جدید دربارۀ موضوع پناهندگان شروع شد که توسط حاکم سوریه حسنی الزعیم در سال ۱۹۴۹ مطرح شد، و با رد اعلام آمادگیهای جمال عبدالناصر برای ایجاد صلح در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ از سوی بن گوریون ادامه پیدا کرد. خودداری اسراییل از نشاندادن هرگونه انعطاف در مذاکراتش با ملک حسین در ۱۹۷۲ (با میانجیگیریِ هنری کیسینجر دربارۀ کرانۀ باختری) مشهور است، و همچنین امتناعش از توجه به هشدار سال ۱۹۷۱ رییسجمهور مصر، سادات، مبنی بر این که اگر به شکل دوجانبه دربارۀ صحرای سینا مذاکره نکنند او مجبور میشود بر سر آن وارد جنگ شود؛ کاری که دو سال بعد انجام داد و ضربهای شدید به حس امنیت و شکستناپذیری اسراییل وارد کرد.
همۀ این افسانهها پیرامون ۱۹۴۸ ترکیب میشوند تا تصویری از دولت یهودی بسازند که با هرگونه ناهنجاری میستیزد و به فلسطینیان یاری میرساند و آنها را تشویق میکند که بمانند و صلح کنند، اما متوجه میشود که در طرف دیگر [یعنی طرف فلسطینی] «شریکی نیست». بهترین راه مقابله با این تصویرْ شرح مجدد، صبورانه، و نظاممند رویدادهایی است که بین ۱۹۴۶ و ۱۹۴۹ در فلسطین واقع شدند.
از دیدگاه کنونی ما هیچ راه گریزی نداریم جز اینکه اقدامات اسراییل در روستاهای فلسطین را بهعنوان جنایت جنگی تعریف کنیم. در واقع به عنوان جنایت علیه بشریت. اگر کسی این واقعیت سخت را نادیده بگیرد، هرگز نخواهد فهمید که چه چیزی در پس رفتار اسراییل با فلسطینی و فلسطینیها به عنوان نظامی سیاسی و یک جامعه وجود دارد. جنایتی که رهبران جنبش صهیونیستی انجام دادند، و بر پایۀ آن، دولت اسراییل را ساختند، پاکسازی قومی بود. این نه فقط حرف، که کیفرخواستی با پیامدهای بزرگ سیاسی، حقوقی، و اخلاقی است. تعریف این جرم پس از جنگ داخلی بالکان در دهۀ ۱۹۹۰ واضح شد: پاکسازی قومی هر اقدامی از سوی یک گروه قومی برای بیرون راندن گروه قومی دیگری است که با هدف تبدیل منطقهای با قومیتهای ممزوج به منطقهای با قومیتی خالص است. چنین اقدامی پاکسازی قومی است، بدون توجه به ابزارهایی که برای اجرایش استفاده میشوند: از ترغیب و تهدید تا اخراج و قتل عام.
علاوه بر این، خود عمل است که تعریفش را مشخص میکند و بدینترتیب سیاستهایی مشخص توسط جامعۀ بینالمللی به عنوان پاکسازی قومی قلمداد شدهاند، حتی با این که یک طرح بالادستی برای اجرایشان کشف یا افشا نشده است. در نتیجه، قربانیان پاکسازی قومی هم شامل کسانی میشود که خانههایشان را از سر ترس رها کردهاند، و هم آنها که در بخشی از عملیاتی به زور اخراج شدهاند. تعریفها و ارجاعهای مرتبط در وبسایتهای وزارت خارجۀ آمریکا و سازمان ملل یافته میشوند.۷
اینها تعاریف اولیهای است که دیوان بینالمللی لاهه در قضاوت افراد مسئول برنامهریزی و اجرای چنین عملیاتی در نظر میگیرد. بررسی نوشتهها و افکار رهبران صهیونیست اولیه نشان میدهد که در ۱۹۴۸ این جنایت اجتنابناپذیر بود. هدف صهیونیسم تغییر نکرده بود: به دنبال این بود که تا هر جا میتواند از فلسطینِ تحت قیمومیت را بگیرد و بیشتر روستاها و محلههای شهری فلسطینیها را از فضای در نظر گرفته شده برای دولت یهودی آینده حذف کند. اجرا نظاممندتر و گستردهتر از آن بود که در برنامه پیشبینی شده بود. ظرف هفت ماه، ۵۳۱ روستا تخریب شدند و یازده محلۀ شهری تخلیه شدند. اخراج دسته جمعی با کشتار، تجاوز، و زندانیکردنِ مردان بالای ده سال در اردوگاههای کار برای دورههای بیش از یک سال همراه بود.۸
پیامد سیاسی این مسئله آن است که اسراییل منحصراً مقصر ایجاد مسئلۀ پناهندگان فلسطینی است. این تقصیر برایش مسئولیت حقوقی و اخلاقی هم دارد. پیامد حقوقی مسئله آن است که حتی اگر بعد از گذشت این دوران طولانی، کسانی که مرتکب عملی شدهاند که جنایت علیه بشریت قلمداد میشود، مشمول مرور زمان شوند، خود عمل همچنان جنایتی است که هیچکس به خاطرش به دادگاه کشیده نشده است. پیامد اخلاقیاش آن است که دولت یهودی -البته مثل خیلی دولتهای دیگر- از گناه زاده شد اما این گناه یا جنایت را هرگز قبول نکرد. بدتر از این، در میان حلقههای مشخصی در اسراییل هنوز این گناه پذیرفته میشود، اما همزمان و کاملاً با در نظرگرفتنِ گذشته و به عنوان سیاستی برای آینده علیه فلسطینیها در هر کجا که باشند توجیه میشود. جنایت امروز هم در حال انجام است.
اطلاعات کتابشناختی:
Pappe, Ilan. Ten Myths About Israel. Verso Books, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را ایلان پاپه نوشته است و در تاریخ ۱۰ می ۲۰۱۷ با عنوان «Myth: The Palestinians Voluntarily Left Their Homeland in 1948» در وبسایت ورسو منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «فلسطینیها داوطلبانه ترک وطن کردند» و با ترجمه سهیل جاننثاری منتشر کرده است.
•• ایلان پاپه (Ilan Pappe) مورخ و فعال اجتماعی اسراییلی است. او استاد دانشکدۀ علوم اجتماعی و مطالعات بینالملل و رییس مرکز اروپایی مطالعات فلسطین در دانشگاه اکستر بریتانیاست. پاکسازی قومی فلسطین (The Ethnic Cleansing of Palestine) مشهورترین کتاب اوست.
[۱] Nur Masalha, Expulsion of the Palestinians: The Concept of “Transfer” in
Zionist Political Thought, 1882–1948, Washington: Institute for Palestine
Studies, 1992.
[۲] Anita Shapira, Land and Power, New York: Oxford University Press, 1992, pp. 285–6
[۳] Pappe, The Ethnic Cleansing of Palestine
[۴] Palestine Concilliation Comission
[۵] Avi Shlaim, The Iron Wall: Israel and the Arab World, London: Penguin, 2014
[۶] همان
[۷] US State Department, Special Report on Ethnic Cleansing, May 10, 1999
[۸] در کتاب The Ethnic Cleansing of Palestine این را شرح دادهام.