انتخاب اسم پزشکان گوانتانامو از آثار شکسپیر برای القاء رفتار خوب با زندانیان، اقدامی زیرکانه نیست چرا که رفتارهای غیرانسانی بشر از موضوعات آثار اوست.
اشاره
گوانتانامو، بازداشتگاهی در خلیج گوانتانامو، واقع در جنوب شرق کوباست. خلیج گوانتانامو از بیش از یک قرن پیش، در اختیار آمریکاییها قرار داشته است و از قدیمیترین اردوگاههای نظامی این کشور، در خارج از خاک آن محسوب میشود. بعد از شروع جنگ افغانستان و به راه افتادن برنامۀ آمریکا برای «مبارزه با تروریسم» در سال ۲۰۰۲، بازداشتگاهی در خلیج گوانتانامو ساخته شد که در سالهای بعدی، به نامی آشنا برای مردم جهان تبدیل شد. ارتش آمریکا، تصمیم گرفته بود تا محکومان و مظنونانِ خود در جنگ با تروریسم را از جمله اعضای القاعده و دیگر گروههای تروریستی جهان، در این بازداشتگاه، نگهداری کند. تا سال ۲۰۰۹، ۲۴۵ زندانی از بیش از ۲۰ ملیت، در این زندان نگهداری میشدند که تاکنون تنها اتهام ۹ نفر از آنها، به صورت رسمی اعلام شده است. بسیاری از نهادهای بشردوستانه، نسبت به وضعیت این زندانیان که تحت آزار و شکنجه و بدون تفهیم اتهام و ترتیب دادن جلسۀ محاکمه، سالهاست در این زندان محبوس شدهاند، اعتراض کردهاند.
اوباما، تعطیلی بازداشتگاه گوانتانامو را به عنوان یکی از وعدههای انتخاباتی خود در سال ۲۰۰۹ مطرح کرد. وعدهای که تا امروز هم محقق نشده است. در سراسر دنیا، معترضان فراوانی با حرکات نمادین گوناگون، نسبت به وجود این زندان و شیوۀ برخورد آمریکا با این زندانیان اعتراض کردهاند.
در جهان اندیشه، شاید مهمترین تحلیلهای انجام شده دربارۀ این زندان، نوشتههای فیلسوف شهیر ایتالیایی، جورجو آگامبن است. آگامبن معتقد است آمریکا، در حال تبدیل جهان به یک گوانتاناموی بزرگ است.
شکسپیر در گوانتانامو
گروه پزشکی خلیج گوانتانامو برای رفع مسئولیت از هرگونه بداخلاقی با زندانیان، برای خودشان نامهایی از آثار شکسپیر انتخاب کردهاند. تا همین اواخر، بعضی پزشکان از نام اصلی خود استفاده میکردند و بهراحتی میشد سوءرفتارشان را گزارش کرد. حالا ارتش امریکا از تیم پزشکی میخواهد که اعلامیه ۱۹۷۵ توکیو را نادیده بگیرند ـ اعلامیهای که غذا دادن اجباری به اعتصابکنندگان با ذهن و روان سالم را منع میکند ـ و همینطور نتایج آزمایشات پزشکی زندانیان را به خودشان اطلاع ندهند.
بهسختی میتوان گفت که چرا شکسپیر به عنوان منبع نامهای مستعار انتخاب شده است. اگر بر این اساس باشد که شخصیتهای آثار شکسپیر، نمونهٔ تربیت و رفتار خوب هستند، درک اندکی از آثار او را نشان میدهد. شاید هم این انتخاب، منعکسکنندهٔ امید مبهمی به این باشد که ممکن است کمی از خوشنامی او از بین برود. اما نمایشنامههای شکسپیر برای ماستمالی کردن رسواییهای سیاسی به درد نمیخورند، چرا که یکی از موضوعات اصلی آنها، رفتار غیرانسانی بشر با بشر است.
اینها گروه بازیگران تیم پزشکی گوانتانامو هستند:
سرپزشک ارشد….. لئوناتو (هیاهوی بسیار برای هیچ) پزشک تغذیه اجباری….. وارو (ژولیوس سزار) پزشک رفتاردرمانی….. کوردیلیا (شاه لیر) پزشک رفتاردرمانی….. کریسیدا (ترویلوس و کریسیدا) روانپزشک….. هلنا (هرچه عاقبتش خیر است، خوب است / رویای نیمهشب تابستان) پزشکیار….. سیلیوس (آنتونی و کلئوپاترا) پرستار….. والریا (کوریولانوس) پرستار….. لوسنتیو (رام کردن زن سرکش) پرستار…. لوسیو (قیاس برای قیاس) در گوانتانامو، لئوناتو یک پرستار است. لئوناتوی شکسپیر، پدر شخصیت اصلی در هیاهوی بسیار برای هیچ است. او مردیست معتاد به خشمهای شدید، چرا که معمولاً اجازه میدهد شواهد نامعتبر، او را به نتیجهگیریهای اشتباهی بکشاند. حتی درباره دختر خودش، بهاشتباه گمان میبرد که به نامزدش خیانت کرده است، پس همراه دیگران او را تحقیر کرده و با صدای بلند آرزوی مرگش را میکند.
وارو شخصیتی با وزنی خاص در تاریخ است، اما در ژولیوس سزار به نقشی دمدستی تقلیل یافته است. او فقط شش سطر دارد، با وجود این، در همین سطور متن کاملی از مردی ارایه میشود که برای پیروی از دستورات حاضر است؛ شخصیتی متناسب برای کسی که هر روز بهزور به اعتصابکنندگان در گوانتانامو غذا میدهد:
صدایم کردید سرورم؟… بفرمایید، ما میایستیم و عیشتان را نظاره میکنیم… بله سرورم؟… ما، سرورم؟… نه، سرورم، ما هیچ ندیدیم… اطاعت میشود، سرورم. دکترکوردیلیا، که در رفتاردرمانی تخصص دارد، یک دریابان نیروی دریایی است. زندانیان گزارش میکنند که او میانسال و در اواخر دههٔ چهارم زندگیاش است، پس برای نقش جوانترین و محبوبترین دختر شاهلیر به قدر کافی جوان نیست. کوردیلیا چهرهای از تقوا و صداقت و همینطور یکدندگی دارد، که حس سرسخت او به عدالت، به زنجیرهای از وقایع منجر به تراژدی دامن میزند ـ همانگونه که بارها چنین قطعیت اخلاقی باعث آن شده است. او از وطنش تبعید میشود و به خاطر بازگشت دیرهنگامش، اعدام میشود ـ سرنوشتی که ممکن است تماموکمال در انتظار بعضی از زندانیان باشد، اگر به همپیمانان پاسخگوتر امریکا بازگردانده شوند. در گوانتانامو، همچون لیر، تراژدی از برخورد دو قطعیت اخلاقی متفاوت پدید میآید.
دکتر کریسیدا یک ستوان نیروی دریایی و به گفتهٔ زندانیان، خشنترین پزشک آنجاست. «ترویلوس و کریسیدا» یک تراژدی حزنآور است که حول یک جنگ دشوار و احمقانه، یعنی اولین برخورد بین شرق و غرب میگردد. مانور زنندهٔ مردمان باعث میشود کریسیدا به جدیترین تعهدش خیانت کند و به تمثالِ حیلهگری بدل شود: رسوا شده و ملقب به «کریسیدای کذاب». در یک پرده از نمایش، او مورد تجاوز گروهی از قهرمانان یونانی قرار میگیرد. این نام انتخاب مناسبی برای القای صمیمیت نیست.
دکتر هلنا یک روانپزشک ۳۵ساله در واحد رفتاردرمانی است. در «هر چه عاقبتش خیر است، خوب است» هلنا پادشاه بیمار فرانسه را با استفاده از چند گیاه درمان میکند ـ که احتمالاً دلیل انتخاب این نام مستعار در گوانتانامو بوده است. اگر این طور است، خوانشی بسیار سطحی از اثر انجام شده است. هلنا خواهان مردیست که او را به خاطر یک جنگ خارجی رد میکند، با ارادهای که به عقدهٔ روحی پهلو میزند. وقتی هلنا معشوقش را پیدا میکند، تغییرقیافه داده و او را برای همبستری با خود فریب میدهد. این نمونهٔ خوبی برای رفتاردرمانی به نظر نمیآید. هلنای دیگر، از «رویای نیمهشب تابستان» هم بهتر از این نیست. او دیمیتریوس را در جنگلی تاریک تعقیب میکند، و در هر فرصتی خود را به سمت او پرت میکند.
سیلیوس پزشکیار، یک نقش جزئی در «آنتونی و کلئوپاترا» دارد. استفاده از این نام، پیشکشی به آنهایی است که وزارت دفاع [ایالات متحده] را به بیعاطفگی فرهنگی متهم میکنند. سیلیوس سربازی است که از نبرد موفق در برابر پارتیان (که اکنون شمالغربی ایران محسوب میشود) بازمیگردد، کسی که غیورانه به فرماندهش اصرار میکند تا قلمرو مادها و بینالنهرین پیشروی کنند.
والریا یک شخصیت فرعی، باز هم در تراژدی دیگری از جنگ است. «کوریولانوس» دررمی مستقر میشود که معتاد به جنون خشونتاست و بهدشواری تحت سلطهٔ نخبهای قرار دارد که جنگ را تنها عرصهٔ اثبات یک حکومت میبیند. دیدگاههای دیگری در نمایشنامه روی کار میآیند، اما بهسرعت فرو نشانده میشوند.
والریا، در یکی از صحنههای قابلتوجهش، محظوظ تجاوز به یک کودک میشود، و به ویرگیلیا، همسرکوریولانوس به خاطر نازکطبعیاش توهین میکند. رم، کوریولانوس و همهٔ خانوادهاش دچار پایان تلخی میشوند که شکسپیر میخواسته باور کنیم چنین جامعهٔ خشنی باید دچارش شود.
در «رامکردن زن سرکش»، لوسنتیو دل به بیانکا میبازد و با او ازدواج میکند. در گوانتانامو، لوسنتیو یکی از منفورترین پرستاران اردوگاه است. او در مصاحبههای اخیرش تأکید کرده که هیولا نیست، و فقط به خاطر خود زندانیان بهزور به آنها غذا میدهد. شاید او راست میگوید. لوسنتیوی شکسپیر، شیّادی سرحال اما سطحی است که پدر خودش و پدر نامزدش را برای رسیدن به اهدافش فریب میدهد. اما غنیمت او، بیانکا، بسیار بدجنستر از آنچه ابتدا نشان میداد، از کار در میآید. اشتیاق خودساختهٔ اولیهٔ لوسنتیو، در احساس آزردهی شکست ذوب شد.
لوسیو هم بین زندانیان به اندازه لوسنتیو منفور است. او اخیراً در حالی که یک زندانی داشت بالا میآورد، سعی کرده بود با افزودن مایع بیشتر به لولهٔ تغذیه اجباری، او را وادار به شکستن اعتصابش کند. لوسیو در «قیاس برای قیاس»، دروغگوی قهّاریست که همیشه آمادگی گزافهگویی راجع به سهم خودش در امور مملکتی را دارد، از حرف زدن پشت سر دوک لذت میبرد و وقتی با تقلبهایش برخورد میشود بهسرعت سربهراه میشود. او با اجبار به ازدواج با کیت کیپداون تنبیه میشود ـ فاحشهای که وقتی فرزندش از او را به دنیا میآورد، ترکش کرده بود. لوسیو این ازدواج را «له کردن تا حد مرگ، تازیانه زدن و به دار کشیدن» میخواند.
بهسختی میتوان درک کرد که این نامها چطور یک ایدهٔ خوب به نظر آمدهاند. وقتی پردهٔ نمایش برای این شخصیتها پایین بیاید، بعید است تشویقی در کار باشد.
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست