با تحریک مغز میتوان انتخابهای فردْ میان حال و آینده را تغییر داد
مطالعاتِ دانشمندان علوم اعصابْ ناحیهای از مغز را مشخص کرده که با خویشتنداری و همچنین تصویرسازیِ ما برای آینده مرتبط است. علاوهبر دلالتهای پزشکی و رفتاری، این موضوع میتواند اثرات زیادی در زندگی فردی و اجتماعی افراد داشته باشد. آیا ممکن است روزی فرا برسد که با تحریکهای مغزی بتوان اعتیاد را از بین برد؟ آیا میتوان با چنین روشهایی افراد را نوعدوستتر کرد؟ باید منتظر ماند و دید.
Scientists “Switch Off” Self-Control Using Brain Stimulation
مترجم: سیدامیرحسین میرابوطالبی
7 دقیقه
کاترین کاروزو، ساینتیفیک امریکن — تصور کنید این آزمایش فکریِ مشهور در مقابل شما قرار گرفته است: همین امروز مقداری پول نقد دریافت کنید یا بعدتر پولِ بیشتری نصیبتان شود. انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟ براساس یافتههای پژوهشگران، سطح خویشتنداری فرد با قسمتی از مغز در ارتباط است که به ما اجازه میدهد خودمان را جای دیگری بگذاریم یا دورنمای خودمان را در آینده تصور کنیم.
مطالعهای تازهچاپشده در ساینس اَدوَنسِز۱ نشان میدهد زمانی که دانشمندان، با استفاده از تحریک مغزْ بدون جراحی، ناحیهای از مغز به نام «اتصال گیجگاهی آهیانهای (تی.پی.جِی)» را مختل میکنند، افراد کمتر میتوانند شرایط را از دیدگاه خودشان در آینده یا از دیدگاه دیگری ببینند. نتیجه اینکه آنها تمایل کمتری برای تقسیم پول با دیگران خواهند داشت و همینطور پول نقد حاضر و آماده را، به پول بیشترِ نیسه، ترجیح میدهند.
تی.پی.جِی، که در محل تقاطع لُبهای گیجگاهی و آهیانهای قرار دارد، نقشی اساسی در تعیین عملکرد اجتماعیِ ما و بهخصوص درک موقعیتها از دیدگاه افرادِ دیگر دارد. بااینحال، بهزعم الکساندر ساوتسچک، اقتصاددان دانشگاه زوریخ و نویسندۀ راهبرِ این مطالعه، پژوهشهای قبلیِ انجامگرفته در رابطه با خویشتنداری و خشنودیِ با تأخیر۲ بر روی ناحیۀ جلومغری متمرکز بود که در کنترل انگیزه دخیل است. ساوتسچک میگوید: «زمانی که نگاهی دقیقتر به آثار مرتبط در این زمینه بیندازیم، گهگاه به این مطلب برخورد میکنیم که تی.پی.جِی نیز در بهتعویقانداختن خشنودی فعال است، اما هیچگاه بهتفصیل به آن پرداخته نشده است.»
ساوتسچک و همکارانش بهدنبال اطلاعات بیشتری از میزان دخالت تی.پی.جِی در تعاملات اجتماعی بودند و علاوهبراین میخواستند بدانند که آیا این ناحیه در کنترل انگیزههایمان برای تصمیماتِ دشوار دخیل است یا نه. در مطالعۀ آنها، افراد در معرض چهل ثانیه تحریکِ درونجمجمهایِ (تی.ام.اس) اخلالگر قرار گرفتند. در این تحریک، حلقهای مغناطیسی نزدیک جمجمه قرار گرفت و، با ایجاد جریانهای الکتریکی جزئی در مغز، مانع فعالیت تی.پی.جِی خلفی شد. آنها پس از این چهل ثانیه، سی دقیقه را صرف انجام کاری کردند که بر عهدهشان گذاشته شده بود. برای جلوگیری از اثر دارونما۳ یک گروهِ شاهد در نظر گرفته شد که تی.ام.اس به ناحیۀ دیگری از مغزشان وارد شد. در بخشی از آزمایش، انتخابِ فرد میان پاداش برای خودش (بین ۷۵ تا ۱۵۵ فرانک سوئیس) و یا پاداشی بودکه بین او و دیگری تقسیم شود. این دیگری از نزدیکترین افراد را شامل میشد تا غریبهای در خیابان. در بخشی دیگر افراد مورد بررسی در معرض انتخابْ میان پاداش نقد ۰ تا ۱۶۰ فرانکی و یا تضمین دریافت ۱۶۰ فرانک سوئیس بعد از سه تا شش ماه قرار گرفتند. در بخش نهایی نیز توپی مقابل افراد قرار گرفت و از آنها خواسته شد که از نگاه فردی دیگر (مثلاً در زاویهای متفاوت) به این توپ بنگرد و بگوید که چند نقطۀ قرمزرنگ روی آن توپ میبیند.
افرادی که تی.پی.جِیِ آنها مختل شده بود تمایل کمتری به تقسیم پول با دیگران داشتند و بیشتر مایل بودند پول نقد را دریافت کنند، نه اینکه با انتخاب خشنودیِ با تأخیر منتظر پاداشی بزرگتر بمانند. بهعلاوه این افراد کمتر قادر بودند خود را در آینده تجسم کنند. این موضوع از نظر کریستین راف، یکی از نویسندگان این مقاله و اقتصاددان دانشگاه زوریخ، کاملاً با عقل جور در میآید. او میگوید: «کارکردِ ’خود را جای دیگری گذاشتن‘ در هر دو فعالیتْ ضروری است، چراکه در یکی فرد باید به این فکر کند که وقتی پول را به دیگری میدهد چه احساسی پیدا میکند و در فعالیت دیگر باید به این فکر کند که وقتی خودش در آینده به آن پول دست پیدا کند چه احساسی پیدا خواهد کرد.»
یافتهها بیانگر آن است که تی.پی.جِی نقش مهمی در «خود را به جای دیگران گذاشتن» دارد. بهنظر راف این خود را جای دیگری گذاشتن «نوعی سازوکار اجتماعیِ بسیار بنیادی» است که نهتنها به ما کمک میکند بفهمیم افرادِ دیگر در تعاملات اجتماعیشان چطور فکر و احساس میکنند، بلکه در خویشتنداری نیز به ما یاری میرساند، چراکه میتوانیم نیازها و خواستههای خودِ فِعلیمان را در مقابل نیازها و خواستههای خودِ خیالیمان در آینده بسنجیم.
اگرچه ساوتسچک و راف تأکید میکنند که مطالعهشان بهشکلی بنیادی روی علم متمرکز بوده است، به این نکته هم اشاره میکنند که این مطالعه میتواند حاوی اشاراتی ضمنی برای موقعیتهایی باشد که افرادْ درگیر با موضوع خویشتنداری هستند، موقعیتهایی مانند اعتیاد. راف میگوید: «وقتی صحبت از اعتیاد میشود، ذهنِ بیشتر افراد به مهار نکردنِ تمایلات به شکل مناسب معطوف میشود. نتایجی که ما به دست آوردیم نشان میدهد که فرایندِ دیگر نیز بسیار مهم است، فرایندی که، در آن، افراد مبتلا قادر نیستند خودِ بدون مصرف مواد مخدرشان را در آینده تصور کنند.»
راف اضافه میکند که علاوهبر مداخلاتِ معمولی، که روی بهبود کنترل تمایلات تمرکز میکند، رویکردهای دیگری هم ارزش بررسی را دارند. این رویکردها به افراد میآموزد که، در عین تلاش برای تغییر الگوهای رفتاریشان، نگاهِ خودِ آیندهشان را نیز مدنظر قرار دهند، خودِ آیندهای که مواد مصرف نمیکند.
خویشتنداری و توانایی ما برای بهتأخیرانداختن خشنودی، فراتر از اعتیاد، تقریباً به هر تصمیم دیگری که در زندگی میگیریم هم مربوط است: از تمامکردن مدرسه تا تمرینات منظم و پسانداز برای بازنشستگی. به همین دلیل است که راف فهمِ خویشتنداری را نکتهای محوری برای بهبود سلامت و بهروزی میداند.
جوزف کِیبِل، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا، که در این مطالعه دخیل نبوده، نتایج بهدستآمده را جالب و حیرتانگیز توصیف میکند. او میگوید: «بیشتر مطالعاتِ انجامشده در این قسمتِ مغز حاکی از آن بودند که این ناحیه در تصمیمات اجتماعی یا خود را جای دیگری گذاشتن نقش دارد. فکر نمیکنم کسی فکرش را میکرد که این ناحیه در انتخابهای دشوارِ زمانمند هم نقش داشته باشد، انتخابهایی که در آن یا میتوانی پاداشِ نقدِ کمتر را انتخاب کنی یا پاداش نسیۀ بیشتر.»
کِیبل اضافه میکند که این پژوهش ما را مُلزم میکند که طرز تفکرمان را درمورد تشویق افراد به گرفتن تصمیماتِ آیندهنگرانهتر تغییر دهیم، چراکه خویشتنداری «نه فقط سرکوب وسوسهها را شامل میشود، بلکه میتوان آن را داشتن امکانی شناختی برای ارزیابی آینده نیز در نظر گرفت».
پینوشتها:
• این مطلب را کاترین کاروزو نوشته است و در تاریخ ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ با عنوان «Scientists “Switch Off” Self-Control Using Brain Stimulation» در وبسایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «دانشمندان خویشتنداریتان را خاموش میکنند» و با ترجمۀ امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• کاترین کاروزو (Catherine Caruso) روزنامهنگار و نویسندۀ بخش خبر علمی و پزشکی مؤسسۀ پژوهشهای سرطان آمریکا است. او همچنین برای ساینتیفیک امریکن و ام.آی.تی تکنولوژی ریویو نیز مینویسد.
[۱] Science Advances
[۲] Delayed Gratification
[۳] Placebo Effect: یعنی صرفِ استفاده از دارو از نظر روحی روی فرد تأثیر بگذارد، نه عملکرد مستقیمِ دارو یا رویههای پزشکیای که موثر فرض شدهاند [مترجم].
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
چالش جدي كه به وجود مياد اينه كه اثر ژنهاي ما روي رفتارهاي ما تا چه حده؟آيا در حدي هست كه ما به اجبار ژنتيكمون رفتارهايي رو انجام ميديم و بعد فكر ميكنيم با اختيار خودمون يه سري اعمال رو انجام داديم در حاليكه ژنهاي ما پشت پرده همه كاره ما بودن؟ اگر ژنتيك تا اين حد موثره و اختيار علي الظاهر محدوده پس تكليف احكام قضايي در جرمهايي كه افراد مرتكب ميشن تا چه حده؟ آيا يك مجرم به خاطر ژنتيكش دست به ارتكاب جرم زده؟آيا ژن ما از ما سلب اختيار ميكنه و رافع مسئوليت كيفري اعمال ماست؟ از اون بدتر اگه اعمال و اخلاق ديني ارثي و ژنتيك باشه يعني يه عده به خاطر ژنشون بايد برن جهنم؟ اينها همه مسائليه كه بعد از مشخص شدن قدرت انكار ناپذير ژنها در تاثير بر رفتارها و هيجانات ما پيش مياد. واقعيت اينه كه حس داشتن اختيار و اراده يكي از شيرينترين احساسات بشره.اينكه فكر كنيم ژنها زيرزيركي اين حس مارو كنترل ميكنن يه ذره تلخه.ولي اين واقعيت رو در ساير كارهايي كه ژنها مي كنن به راحتي مي پذيريم مثلا رنگ مو،رنگ چشم و پوست يا سايز و قد و قواره بدن.ولي اينكه در حوزه اعمال و رفتار اختياريمون تا چه حد واقعا مختاريم قضاوتش سخت و دقيقه. اگر بحث اختيار منتفي بشه سيستم قضا و حسابرسي كلا منتفيه. به نظر مياد در يك جمع بندي كلي انسان در محدوده ژنتيكش اختياراتي داره ولي اينكه فكر كنيم دو نفر با فرمول ژنتيكي متفاوت دامنه اختيارشون در رفتارهاشون در مقابل يك محرك بيروني يكيه اشتباهه.البته بديهيه كه آموزشهاي محيطي و عوامل شكل دهنده شخصيت هم در نوع رفتارها اثرگذاره ولي در مجموع اثر ژن خيلي خيلي نافذه.به عبارتي انسان نه كاملا مختاره نه كاملا مجبور بلكه در طيفي بين جبر و اختيار در نوسانه. مثال واضحش زماني بود كه از اين حقير و چند روانپزشك ديگر در كميسيون پزشكي قانوني براي دو نفر كه مرتكب قتل بودن دعوت شد تا مشخص بشه كه آيا بيماري روانپزشكي دارند يا خير و اگر دارند رافع مسئوليت كيفري هست يا خير؟يكي از افراد مبتلا به اسكيزوفرنيا بود و براي ما محرز شد كه در حين ارتكاب قتل تحت تاثير توهم و هذيان شديد بوده و لذا رفتارهاش از عالم واقعيت خارج بوده و به اصطلاح اختيار با مفهوم مصطلح ازش سلب بوده.لذا حكم به برائتش داده شد.از اون طرف فرد ديگري بود كه اون هم مبتلا به بيماري شخصيت ضد اجتماعي بود ولي در حين ارتكاب قتل اختيار ازش سلب نبود و تحت تاثير توهم و هذيان مرتكب قتل نشده بود لذا عليرغم داشتن بيماري،مختار تشخيص داده شد و مبري از جرم نشد.هر چند قضاوت در اين موارد بسيار بسيار مشكل و دقيقه ولي به هر حال به نظر مياد انسان ملغمه اي از جبر و اختياره كه نوسانش در اين محدوده وابسته به ژنتيك و محيطه.
امروزه مشخص شده بسياري از هيجانات عواطف و رفتارهاي ما تحت تاثير نوروترانسميترها يا مواد شيميايي داخل مغز ما هستن و از معروفتريترين اونها ميشه از سروتونين دوپامين و نوراپينفرين نام برد.از طرف ديگه مشخص شده كه ترشح اين مواد در هسته هاي مختلف مغز به شدت به ژنتيك فرد وابسته است.مثلا افرادي كه بسيار محتاط هستن و به قولي مزاجشون اينه نه اينكه براي مدتي فقط احتياط كنن سروتونين مغزشون از افراد معمولي در بعضي هسته هاي مغز پايينتره. امروزه در علم روانپزشكي تخمين زده ميشه كه اغلب بيماريها بين ٤٠تا ٧٠ درصد زمينه ژنتيكي و وراثتي دارند و البته شرايط محيطي در شدت و ضعف بروز اين ژنتيك اثر دارن. به عبارتي تا زمينه ژنتيكي فرد مساعد بيماري خاص روانپزشكي نباشه بسياري از عوامل محيطي كاره اي در به وجود اومدن اون بيماري نيستن.البته اين قضيه در بسياري از بيماريهاي ديگر در فيلدهاي مختلف پزشكي اثبات شده كه ژن ها نقش اساسي و مهمتري از محيط در بوجود آمدن يك بيماري در فرد دارن. دكتر ميلاد زاهدي روانپزشك
بهتر بود به جای برسی مکانیزم مغز مکانیزم فکر را از دیدگاه روانشناسان برسی میکردی زیرا پشت هر عمل یک انگیزه نهفته است و تا وقتی انگیزه عمل مشخص نباشد مهار فرد از طریق ترساندن و زندانی کردن و یا عمل جراحی روی مغز تاثیرش کم است همانطور که خودت قبلا گفته بودی در انسان معمولا دو نیاز با هم در تضادند و نیاز قویتر نیاز ضعیفتر را کنار میرند و شدت یک نیاز بسته به دیدگاه فرد دارد نه قوانین منطق و یا قوانین جامعه.در هر جامعه ریشه بسیاری از توطئه ها و قتلها حقارت و یا ترس است و حقارت و ترس بیشتر ریشه محیطی دارد تا ژنتیکی . ایا حقارت و ترس را میتوان با تحریک مغزی از بین برد