گفتوگوی کسپر ملویل با الیویه روآ نویسندۀ کتاب «جهل مقدس»
پیمایشهای جدید نشان میدهند که به طور معمول، اطلاعاتِ خداناباوران دربارۀ مسائل مختلفِ دینی بیشتر از دانستههای مؤمنان است. انگار که «هرچه بیشتر بدانید، کمتر اعتقاد دارید». اما اولیویه روآ معتقد است این مسئله نشان از ماهیتِ دینداریهای جدید دارد. معمایی پیچیده که بهراحتی نمیتوان دربارۀ آن قضاوت کرد.
;!It's the faith, stupid
13 دقیقه
گفتوگوی کسپر ملویل با الیویه روآ، نیو هیومنیست — پژوهشگر علوم اجتماعی الیویه روآ۱ سه دهه است که موضوعات مرتبط با ایمان را دنبال میکند. کَسپر مِلویل با او دربارۀ کتاب جدیدش جهل مقدس گفتوگو کرده است.
پیمایش جدیدِ فروم پیو۲ دربارۀ دانستههای مذهبی در آمریکا نشان میدهدکه خداناباوران بیشتر از مؤمنان دربارۀ دین میدانند. در ۳۲ پرسش دربارۀ «آموزههای بنیادین، تاریخ و شخصیتهای برجستۀ ادیان اصلی جهان»، ناباوران پیوسته امتیاز بالاتری را دربارۀ جزئیات دین و نقش دین در جهان کسب کردند. این نتایج برای واشنگتنپست بهمعنای آن است که «هرچه بیشتر بدانید، کمتر اعتقاد دارید». امّا برای الیویه روآ، پژوهشگر علوم اجتماعی و محقق قدیمیِ دین، نتیجۀ این ارزیابی نتایج کتاب او را تقویت میکند. او از فلورانس، پشت خط تلفن، جائیکه استاد مؤسسۀ دانشگاهی اروپا۳ است به من میگوید: «این نتایج چنین معنا میدهد که هرچه بیشتر اعتقاد داشته باشید کمتر میدانید؛ یا کمتر میخواهید بدانید» و این «معنایِ دقیقِ جهل مقدس است».
جای شگفتی نیست که کتاب جدید روآ یکی از بهترین تحلیلهایی باشد که در دهۀ اخیر دربارۀ ماهیت «دینداری جدید» عرضه شده است. روآ پیش از این بهعنوان متخصص اسلامِ معاصر شهرت یافته بود. او به زبان فارسی سخن میگوید وکتابهای متعددی در زمینۀ اسلام نوشته است، از جمله اثر پیشگویانۀ شکستِ اسلام سیاسی۴ (۱۹۹۴). علاوهبراین، روآ الگویی واقعی از سنخِ روشنفکرِ فرانسویِ درگیر با مسائل اجتماعی است، چنانکه در مقامِ مشاور در وزات امور خارجه فرانسه، هماهنگکنندۀ آژانس رفاه سازمان ملل در افغانستان و نمایندۀ سازمان امنیت و همکاری اروپا در تاجیکستان خدمت کرده است.
تمامی تجارب عملی و دانشهای آکادمیکی که او در طول سی سال بررسی ماهیت دین گردآورده است، در این روایت بیپروا و بسیار باورنکردنی از رابطۀ طیف بسیار وسیعی از پدیدههای دینی معاصر بکار گرفته شدهاست: جهاد انتحاری۵، ظهور مبلغان صاحب نفوذ کلام، منازعات بیپایان دربارۀ حجاب زنان، کاریکاتورها، نمادهای دینی و ظهور خداناباوری جدید۶.
جوهر اصلی کتاب، بحثی است دربارۀ اقسامِ جدید بنیادگرایی که به «الهیات، فرهنگ و علم بیاعتناست. این بنیادگراییهای جدید بر مبنای رابطۀ بیواسطه با حقیقت، وجود خداوند، مسیح یا الله شکل میگیرد. دین است که به ایمان تقلیل یافته است. به همین دلیل، وقتی قلبتان از ایمان سرشار است، دیگر نیاز ندارید چیزی بدانید. فرهنگ رایجی که دربارۀ [فایدههای] علم وجود دارد، برایتان یا بیفایده به نظر میآید یا تهدیدآمیز. بیفایده است زیر شما خودتان به حقیقت دسترسی دارید و تهدیدآمیز است چون ممکن است ایمانتان را به مخاطره اندازد.
روآ تأکید میکند که ادعای من، محکومیتِ کلِ دین بهعنوان توهم نیست. «من به انواع ویژهای از تعصب دینی اشاره میکنم. بسیاری از ادیان به علم توجه نشان دادهاند. برای همین درست نیست که بگوییم مثلاً، مسیحیتِ ارتدکس، یهودیت و یسوعیان نسبت به علم یا معرفت بیاعتنا بودهاند.»
استنتاجهای او دربارۀ جهل ارادیِ دیندارانِ مدرن برمبنای مطالعات مدقانهاش دربارۀ رتوریکِ موعظهها و دعوتهای این گروه از دینداران حاصل شده است. در ادیان سنتی این رتوریک «در فرهنگ و خصوصاً واژههای قومی و زبانی جای گرفته» و به همین دلیل، میتوانیم بگوییم با فرهنگِ مردمانِ نوکیش کاملاً پیوند خورده است، مثل مسیحیت در آمریکای لاتین. اما در دینهای جدید چنین نیست. «این دینها میتوانند مرزها را در نوردند، به هرجایی بروند و چیز واحدی را به همه بگویند. این واعظان محصولی میفروشند که کالایی جهانی است. و در همهجا مثلِ هم است، چیزی مانند کوکاکولا.»
این را با آیین کاتولیک مقایسه کنید. آیین کاتولیک، برای روآ نمونهای ابتدایی از چگونگی گسترش دین از طریق فرهنگآمیزی۷ است. این آیین با فرهنگهای بومی درهم تنیده شده، با آنها سازگار گشته و تغییرشان داده، با دلمشغولیها، سنتها، زبان و ساختارهای زبانی آنها پیوند برقرار کرده است. درحالی که واعظانِ تبشیری به فرهنگها، به همۀ فرهنگها، چنان مینگرند که گویی فرهنگهایی مشرکانهاند. هیچچیز برای تبشیریها جذابیت ندارد، الا ایمان بیواسطه، بدون میانجی و محض. آنها مدعیاند که دین خالص در تقابل با آنچیزی است که به آن فرهنگِ فاسد اطلاق میکنند.
روآ با بررسی تاریخچۀ اعزام میسیونرهای «متمدنکننده»۸ به ینگۀ دنیا، به سرگذشتِ شکافی که بین دین و فرهنگ باز شده، پرداخته است. به شیوهای که مسیحیت از طریقِ آن غلبه پیدا کرد و پیروان جدید یافت. این فرایند بسیار پرفراز و نشیب بوده است، امّا روندهای فراگیر و قابلتشخیصی هم در آن یافته میشود. تصمیمِ اولیۀ آیین کاتولیک برای صدور نسخۀ «رستگاریِ جهانیِ فرهنگِ کاتولیک» به «سرزمینهای وحشی» در خلال عملیاتهای میسیونری، تدریجاً راه را برای خطیمشیِ «جستجوی رابطهای همزیستانه با فرهنگ» هموار کرد. او به نمونههایی همچون «بومیسازی کشیشان» (تربیت کشیشان از جامعۀ محلی) وگسترش الهیات رهاییبخش۹ استناد میکند، یعنی پیوندی آشکار بینِ کاتولیسیسم و سنتهای سیاسیِ بومی. چه بسا کلیسای کاتولیک تلاش کرده باشد که فرهنگ خود را بدون استیلا، الگوسازی و تحمیل القا کند، امّا بههرحال فرهنگ کاتولیک، همواره فرهنگهای بومی را مورد توجه قرار داده است، کاری که بنیادگرایی انجام نمیدهد.
برخلاف کاتولیسیسم، پروتستانها حفظ تمایزی آشکار بین فرهنگ و ایمان را برگزیدهاند، راهی که در جهت فرهنگزدایی قدم برمیدارد. این اختلاف تا حدودی تفاوت فرجام امروزین این دو نحله را توضیح میدهد. پاپ در تلاش برای بازتعریف کاتولیسیسم برمبنای «پیوندهای عمیق» با فرهنگ اروپا، به هر جا سر میزند، اما در جذب کشیشان و یا پیروانِ اروپایی ناکام است، در عوض، فرقههای پروتستان –مسلح به پیام سادۀ جهانی خویش: ارتباط مستقیم با مسیح و انکارِ علوم فاسد و بیمصرف- از ونزوئلا تا لندن رو به فزونیاند.
وقتی دین درون یک فرهنگ محلی جای میگیرد، چنانکه قبلاً بود؛ مثلاً ۴۰ سال قبل در اسپانیای کاتولیک یا ایرلند و یا در خودِ انگلستان «شکاف فرهنگی بین مؤمنان و ملحدان وجود نداشت. آنها زنجیرهای به هم متصل بودند. از یکطرف نگاهی سکولار به دین وجود داشت، و از طرف دیگر معرفتی پربار میان مردم دیندار جریان داشت. البته منازعاتی هم بود، اما جهلی متقابل وجود نداشت.»
آنچه همۀ اینها را تغییر داد جهانیشدن بود. جهانیشدن سنتهای محلی و فرهنگِ ملی را مضمحل کرد، با بازرگانیِ برونمرزی و اقتصادِ مبتنی بر واردات، نیروی کار را از سرزمین جدا کرد؛ و با ایجاد جریانهای جدید فرهنگی و جنبشهای اجتماعی، پایان دورانِ دولت-ملت و پیدایش «نظم نوین جهانی» را اعلام کرد. طبق نظر روآ، حالا وقت آن است که تأثیراتِ متقابل جهانیشدن و دین را بررسی کنیم. او مینویسد «بنیادگرایی، هم عاملی مؤثر در جهانیشدن است و هم محصول آن». این امر از طریق آنچه او «فرهنگگریزی» مینامد رخ میدهد، یعنی فرآیندی که طیِ آن فُرمهای معاصرِ باور خودشان را از فرهنگهایشان جدا میکنند. در حالی که قبلاً فرهنگ بهعنوان برگ برندۀ دین یا فضایی مشترک بین مؤمنان و ملحدان محسوب میشد، یا حتی چیزی کفرآمیز اما غیر تهدیدکننده تلقی میشد، با بنیادگرایی بهعنوان نوعی شرکِ جدید مطرح شد: فرهنگ تهدیدی برای ایمان است، چیزی که باید از آن اجتناب کرد و به آن یورش برد.
روآ ما را ترغیب میکند که به رتوریک موعظهها گوش دهیم. «حتی در فرهنگهای دینیِ مفروض هم، دین با فرهنگ در تعارض است. واعظان در آمریکا به دینداری بهعنوان چیزی که به مخاطره افتاده یا مورد هجمه واقع شده اشاره میکنند؛ چیزی که شبیهِ اقلیتهاست. تی-پارتی مدعی است که میخواهد به گذشتهای برگردد که ایمان در آن هویدا بود. دیندارن چیزهایی شبیهِ این را در مصر بیان میکنند. میگویند فرهنگشان قرار بوده است کاملاً اسلامی باشد، اما چنین نیست و حالا آنها راهی ندارند جز آنکه نمادهای دینداری را اجرا کنند؛ چرا که آنچه در جامعه بهعنوان دینداری رواج یافته، حقیقتاً دینداری نیست. مسئله این است که ارزشهای سنتی دیگر آنچنان که باید و شاید مشهود و آشکار نیستند. آنها نوستالژی ایامی را دارند که دین آشکار بود.»
دین هماکنون نهتنها با فرهنگ همزیستی ندارد، بلکه دشمن آن است. برخوردِ طالبان با موسیقیِ پاپ را در نظر بگیرید، برخوردِ «صدای مسیحیت»۱۰ با «جری اسپرینگر»۱۱ را در برنامههای «اپرا»۱۲ یا «خونآشامهای شبانگاه»۱۳. اینها فرمهای تازۀ بنیادگرایان دینی هستندکه از فرهنگ عامه کناره گرفتهاند. مکتبها و مدرسههای دینی تأسیس کردهاند و خانقاهها و کالجهای مذهبی به راه انداختهاند؛ و شکلهایی از موسیقیِ مسیحی و اجراهای اسلامی درست کردهاند. بههرحال، مرز بین ایمان شخصی و فرهنگ عمومی میبایست با دقت کنترل شود، بدین جهت برنامههای ریاضت و پرهیزگاری تدوین کردهاند و در غرب دست به قتلهای ناموسی زدهاند. سایتهای اینترنتی و ستونهای مشاوره راهاندازی کردهاند، جائیکه در آن پیروانی که سؤال دارند، میتوانند از مفتیهای خود دربارۀ حکم شلوار جین تنگ یا گرفتن دست درملاءعام مسئله بپرسند یا سؤال کنند که خواندنِ رمانهای «هری پاتر» ثواب دارد یا گناه است و ابزار شیطان محسوب میشود؟
چون باورها از فرهنگ محلی خود جدا شدهاند، میتوانند آزادانهتر در سرتاسر جهان منتشر شده و با سایر «شاخصهای فرهنگی شناور» تلاقی کنند و دورگههای جدیدی مانند فستفودِ حلال، غذاهای کوشرِ ارگانیکی یا فتوای سایبری را بهوجود آورند.
همۀ اینها از نظر روآ پیامد این مطالبۀ سکولاریسم است که مؤمنان ایمانشان را نزد خودشان و بیرون از عرصۀ عمومی نگه دارند. روآ مینویسد: «احیای دین، قبل از هرچیز مربوط به این است که مؤمن از دیدن جهان، تنها در فضای خصوصی خود امتناع میکند. بنیادگراییهای جدید وقتی به فرهنگی مینگرند که در آن دیگر هیچ نشانهای از ایمان بهجا نمانده، شوکه میشوند. آنها به انزوا کشیده میشود و نشانههای اعتقادِ دینیشان را به رخ دیگران میکشند: شمایلِ مسیح مصلوب، روسری، انجیل و سایر چیزهایی که کاربرد دینی دارند. آنها چنین میکنند تا به شکلی، خواستۀ خود را برای بهرسمیتشناخته شدن در جامعه بیان کنند. در این شرایط، دین که مدتها بخشی از فرهنگ روزمره بوده است، بیگانه میشود. سکولارها به مردمان دیندار مثلِ آدمهای عجیبغریب نگاه میکنند. روآ برای نمونه به پاپ اشاره میکند، که قرنها همین جامۀ مخصوص را به تن داشته، اما ناگهان بهخاطر لباس و کفشهایش مسخره میشود.
بنیادگراییهای جدید مثلِ وهابیت، مسیحیت تبشیری کاریزماتیک۱۴ یا مورمونیسم۱۵ در تقابل با سکولاریسم با چالشی مواجه میشوند. آنها یا عقبنشینی میکنند و مانند آمیشها۱۶ به یک فرقه تبدیل میشوند، یا در مقطعی بهناچار با فرهنگ «متعارف» رابطۀ تازهای برقرار میکنند. برای این منظور آنها ناگزیرند راهی برای سازش پیدا کنند و به مذاکره روی آورند. روآ میگوید: «اما این مذاکرات از طریق گفتوگو و دور میز صورت نمیگیرد. بلکه فرآیندی پرتنش است که من آن را قالببندی مینامم؛ یعنی تلاش برای بازتعریف اینکه دین در حوزۀ عمومی به چه معناست». این گفتوگو از طریق کشمکش و مجادله بر سر حجاب یا روسری، یا شمایل مسیح مصلوب و نمازخواندن در مدرسه، ساختنِ نمازخانه در فرودگاه، محدودیت قائل شدن برای هجو کردنِ مقدسات دینی، طراحی کاریکاتورها و اجرای نمایش، ممنوعیتِ ساختنِ مناره یا رویایی با چالش الحادِ جدید صورت میپذیرد. گرچه روآ میداند که بسیاری از این مناقشات میتواند به افراط کشیده شوند -برای مثال، او تلاش گیرت ویلدرز۱۷ برای تحریم قرآن در هلند را بهعنوان نوعی تناقض و کاری محکوم به شکست تقبیح کرد- با این حال آنها هنوز بخشی از این مذاکرات هستند، سازگاریِ مجددی باید میان دین و فرهنگ اتفاق بیفتد. اینکه کار بسیاری از این اختلافنظرها به دادگاه میکشد روآ را متعجب ساخته است، گویی دادگاه میتواند جایگزین فرهنگ شود، تنها محلی که در آن میتوان بر سر قوانین توافق کرد و بر قضاوتها صحه گذاشت.
در پایان گفتوگویمان، از روآ پرسیدم آیا دینداری را چیزی گریزناپذیر میداند، خصیصهای ذاتی انسان، یا آن را توهمی محدود به زمان میشمرد؟ خندید و گفت: «من فکر میکنم دینِ تقلیلیافته به ایمان از پژوهشگران علوم اجتماعی گریزان است، ما نمیتوانیم آن را بفهمیم و این حقیقتی است. این دین برای من معمایی پیچیده است. همۀ آنچه میتوانیم بگوییم این است که خیلیها ایمان دارند و خیلیها ایمان ندارند. تقریباً مثلِ اینکه بگوییم دو جور انسان وجود دارد. اما نکته اینجاست که آنها همه انسان هستند و ما باهم در جامعهای واحد زندگی میکنیم. وقتی شما با یکدیگر فرهنگی اشتراکی دارید، ایمان خیلی مسئلهزا نیست، اما فرهنگ مشترک از بین رفته، یا خود را به شکل چیزی متفاوت درآورده. مواجۀ کنونی بین ایمان و بیایمانی است. و ما بهعنوان کسانی که خیلی اعتقاد ندارند، باید حقیقتاً سعی و تلاش کنیم تا بتوانیم ایمان را درک کنیم.»
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگوی کسپر ملویل با الیویه روآ است و در تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۱۱ با عنوان «!It’s the faith, stupid» در وبسایت نیو هیومنیست منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۹۴ این مطلب را با عنوان «هرچه بیشتر اعتقاد داشته باشید کمتر میدانید» و ترجمۀ مهرناز باشیزاده نتشر کرده است.
•• الیویه روآ (Olivier Roy)، اسلامشناس فرانسوی، استاد مرکز مطالعات پیشرفتۀ رابرت شومن و نویسندۀ کتاب جهاد و مرگ: جذابیت جهانی دولت اسلامی (Jihad and Death: The Global Appeal of Islamic State) است.
[۱] Olivier Roy
[۲] Pew Forum
[۳] European University Institute
[۴] The Failure of Political Islam
[۵] Suicidal Jihadism
[۶] New Atheism
[۷] Inculturation
[۸] civilising
[۹] Liberation Theology
[۱۰] Christian Voice
[۱۱] Jerry Springer
[۱۲] The Opera
[۱۳] The Twilight vampire franchise
[۱۴] Charismatic evangelical Christianity
[۱۵] Mormonism
[۱۶] Amish
[۱۷] Geert Wilder
البته در مورد ادیان الهی بویژه تشیع این مطالب "که هرچه بیشتر اعتقاد داشته باشید کمتر میدانید" به هیچ وجه صحیح نیست زیرا تشیع و مکتب اسلام ناب به شما یاد میدهد برای شناختن باید بدانید و برای دانستن باید تلاش کنید "قَالَ عَلِیٌّ ع اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَل" به طلب علم باشید حتی اگر در چین باشد "قال رسول الله صلى الله عليه و آله : خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛. خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى." "قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ... مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و َعَمِلَ بِهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَكُوتِ السَّماواتِ عَظيما فَقيلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ ... براى كسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر كن كه در مسافرت پنج فايده ... "