چگونه قتل فجیع یکی از استادان پزشکی در دانشگاه هاروارد موجب شکلگیری «انسانشناسیِ قانونیِ» مدرن شد
تحقیقات پزشکی قانونی برای دهها سال در دادگاهها جدی گرفته نمیشد. تا اینکه در پروندۀ یک قتلِ پرسروصدا برای اولینبار دو متخصص کالبدشناسی و یک دندانپزشک در فرایند دادرسی به کار گرفته شدند. ماجرا مربوط میشد به قتل جورج پارکمن، نابغۀ پزشکی و استاد ثروتمندِ دانشگاه هاروارد، به دستِ یکی دیگر از استادان همان دانشگاه. این قتل کمک بسیاری کرد که انسانشناسی و پزشکی قانونی بهمنزلۀ رشتهای دانشگاهی پذیرفته شود.
How A Harvard Doctor's Sordid Murder Launched Modern Forensic Anthropology
12 دقیقه
کریستینا کیلگِرُو، فوربز — تاریخچهٔ انسانشناسی قانونی مدرن اندکی تاریک و پرسشبرانگیز است. پزشکی قانونی، بهعنوان علمی کاربردی و نه علمی «محض»، بهمدت چندین دهه با بیتوجهی مجامع علمی روبهرو بود و یافتههای آن در دادگاهها پذیرفته نمیشد. اما قتل یکی از استادان دانشکدهٔ پزشکی در دانشگاه هاروارد موجب شکلگیری این رشتهٔ تحقیقاتی شد، بررسی این رخداد از دیدگاه پزشکی قانونی در قوانین حقوقی انقلاب ایجاد کرد و سرآغاز شیفتگی درازمدت ما به نمایشهای تلویزیونی نظیر سی.اِس.آی و بونز شد.
ماجرا درست پیش از عید شکرگزاری در سال ۱۸۴۹ و هنگامی آغاز میشود که دکتر جورج پارکمن ناپدید میشود. خانوادهٔ پارکمنْ ثروتمند و از اهالی شهر بوستون بودند. خود او نیز همانند دوگی هَوسِر بهنوعی یکی از نابغههای پزشکی محسوب میشد که در پانزدهسالگی وارد دانشگاه هاروارد شد. وی تحصیلات خود را در دانشکدهٔ پزشکی در اسکاتلند پی گرفت و پس از وقوع جنگ ۱۱۸۱۲ به آمریکا بازگشت. پارکمن برای ساخت دانشکدهٔ پزشکی هاروارد در شهر بوستون زمین اهدا کرد و در نتیجه، این دانشکده که تا آن زمان در شهر کمبریج بود به شهر بوستون انتقال یافت. او همچنین، بهدلیل اهدای وام از ثروت چشمگیر خود و رفتوآمد به نقاط مختلف شهر برای پسگرفتن این وامها، شهرتی به هم زده بود.
سمت چپ: دکتر جورج پارکمن. سمت راست: دکتر جان وبستر. تصاویر برگرفته از: گزارش اختصاصی برای روزنامهٔ ان.وای.دیلی گلوب در سال ۱۸۵۰ با عنوان «محاکمهٔ پروفسور جان دابلیو وبستر بهجرم قتل دکتر جورج پارکمن». این تصاویر از طریق کتابخانهٔ ملی پزشکی در انستیتو ملی سلامت در دسترس عموم قرار گرفته است.
جان وایت وِبستِر، استاد شیمی و زمینشناسی در دانشگاه هاروارد، یکی از کسانی بود که از دکتر پارکمن وام گرفته بود. وبستر با مشکلات مالی دستوپنجه نرم میکرد و بههمین دلیل عمارت مجلل و خانوادگی خود در شهر کمبریج را از دست داد. حقوق وبستر، بهعنوان استاد دانشگاه هاروارد، کفاف زندگانی پرزرقوبرق او را نمیداد. به همین دلیل، وبستر در سال ۱۸۴۲ مبلغ چهارصد دلار از پارکمن وام گرفت. شاید این مبلغی ناچیز به نظر برسد، اما حدوداً معادل با ۱۰هزار دلار امروز است.
وبستر آنقدر بازپرداخت وام را مدام به تعویق انداخت تا اینکه پارکمن در سال ۱۸۴۷ صورتحسابی بهمبلغ ۲۴۳۲ دلار، حدوداً معادل ۶۰هزار دلار امروز، بهعنوان اصل پول و سود آن برای وبستر فرستاد. وبستر در سال ۱۸۴۹، درحالیکه هنوز بدهی خود به پارکمن را پرداخت نکرده بود، برای پرداخت بخشی از این بدهی از یکی دیگر از دوستانش وام گرفت. اما وبستر برای گرفتن این وام، از بخشی از دارایی خود بهعنوان وثیقه استفاده کرد که قبلاً برای اخذ وام از پارکمن در گرو گذاشته بود. این امر پارکمن را که قرار بود چند روز پیش از عید شکرگزاری با وبستر ملاقات کند بسیار عصبانی و ناراحت کرد.
دکتر پارکمن را در بیستوسوم نوامبر ۱۸۴۹، در اوایل بعدازظهر هنگام ورود به دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه هاروارد مشاهده میکنند. او قصد ملاقات با وبستر را دارد که مدعی شده است پول لازم برای تسویهٔ بدهی خود را حاضر کرده است. ایفرییم لیتِلفیلد، سرایدار دانشکده، در اواخر بعدازظهر متوجه میشود که درِ دفتر کار و آزمایشگاه وبستر قفل است، درحالیکه شیر آب باز است و هیچ خبری از خود وبستر نیست.
روز بعد، پارکمن به خانه بازنگشته است و خانوادهاش بسیار نگران و آشفته هستند. خانوادهٔ پارکمن و نیروی پلیس، بهمدت چند روز، اعلامیههایی منتشر کردند، زیرا بر این تصور بودند که او برای باجخواهی دزدیده شده است یا بهطمع پول جمعآوریشده از بدهکاران، که همراه خود داشته است، در خیابان او را لخت کردهاند یا شاید حتی اتفاق بدتری رخ داده باشد. پس از گذشت چند روز، تیم جستوجو به تیم بازیابی تبدیل شد، زیرا پلیس برای یافتن جسد پارکمن اعماق رودخانهٔ چارلز و لنگرگاه بوستون را مورد کاوش قرار داد، ولی این کار بینتیجه بود.
اما لیتلفیلد، سرایدار دانشکده، به وبستر مشکوک میشود. در همین حال، پلیس نیز به لیتلفیلد مشکوک است و او را تحت نظر دارد. رفتار پروفسور وبستر در چند روز قبل از شروع ماجرا عجیبوغریب است: او بیهیچ دلیل آشکاری از دست لیتلفیلد عصبانی میشود، اما سپس عذرخواهی کرده و روز قبل از عید شکرگزاری، بوقلمون بزرگی به لیتلفیلد هدیه میدهد. این کارها اصلاً با شخصیت وبستر جور درنمیآمد.
لیتلفیلد، همان روز که بوقلمونِ هدیه را دریافت میکند، خودش دربارهٔ ماجرا شروع به تحقیق میکند. او وبستر را تا آزمایشگاه کالبدشناسی وی تعقیب میکند و از زیر در، کارهای وبستر را زیر نظر میگیرد. وبستر چندین بار بهطور عجیبی بین کوره و اتاقک سوخت حرکت میکند. هنگامی که وبستر سرانجام آزمایشگاه را ترک میکند، لیتلفیلد بهزور وارد آزمایشگاه شده و مشاهده میکند که محفظههای درحالسوختن خالی هستند.
ایفرییم لیتلفیلد، سرایدار دانشکدهٔ پزشکی هاروارد که دکتر وبستر را تعقیب و خودش دربارهٔ ماجرا شروع به تحقیق میکند. تصاویر برگرفته از: گزارش اختصاصی ان.وای.دیلی گلوب.
در بیستونهم نوامبر، هنگامی که وبستر برای شرکت در مراسم عید شکرگزاری از دانشگاه هاروارد خارج شده است، لیتلفیلد در حالی که همسرش به نگهبانی ایستاده است، با کمک چند ابزار، در دیوار مستراح اختصاصی وبستر نقبی حفر میکند. لیتلفیلد، باوجود بوی زنندهٔ مستراح، به کَندن ادامه میدهد، تا اینکه به لگن خاصرهٔ یک انسان برخورد میکند. سپس، ران مُثلهشده و بخش پایینیِ یک پا را هم پیدا میکند.
سراسر وجود لیتلفیلد را ترس و وحشت فراگرفته است. او ماجرا را به همسرش و سپس به یکی از استادان مورداعتمادش در دانشگاه اطلاع میدهد. بعد هم موضوع را به پلیس و مأمور تجسس قتل خبر میدهند. چندین نفر، برای بازیابی بقایای جسد، بهسراغ نقبی میروند که لیتلفیلد کَنده است. پلیس بیدرنگ وبستر را دستگیر میکند. اگرچه او در ابتدا ارتکاب این جنایت را انکار میکند، درنهایت لب به اعتراف میگشاید. وبستر بهمحض ورود به زندان، بیمار میشود. او تلاش کرده بود که خود را با استفاده از استریکنین مسموم کند، اما موفق نمیشود.
پلیس سپس تلاش میکند تا باقیماندهٔ جسد را پیدا کند، چراکه کل جسد در مستراح پیدا نمیشود. آنها آزمایشگاه وبستر را جستوجو میکنند و درِ یکی از قفسههای بزرگ را باز میکنند. بالاتنهای نیمسوخته، پرمو، بیدست و بیسر از قفسه بیرون میزند، درحالیکه یک ران هم در داخلش جای داده شده است. از خانم پارکمنِ بیچاره خواسته میشود تا جسد را شناسایی کند. او این کار را با تکیه بر علائم مادرزادی بر روی پشت و پایینتنه و اندامهای تناسلی انجام میدهد.
باوجودآنکه بازرسانْ جسد را در اختیار داشتند، خانم پارکمن آن را شناسایی کرده بود و وبستر درواقع لب به اعتراف گشوده بود، این پرونده برای محاکمه به دادگاه ارجاع داده میشود و متخصصان پزشکی قانونی احضار میشوند. در آن زمان، چیزی بهنام انسانشناسی قانونی وجود نداشت و بررسی بقایای بدن انسان برای تعیین هویت و علت و چگونگی مرگ، بهصورت ابتدایی انجام میشد. اما از کالبدشناسان دانشگاه هاروارد، دکتر جفریز وایمن و دکتر الیور وندل هولمز خواسته شد تا جسد را بررسی کنند.
اسکلت دکتر پارکمن. تصاویر برگرفته از: گزارش اختصاصی روزنامهٔ ان.وای.دیلی گلوب.
وایمن مسئول بررسی، شناسایی و توصیف استخوانها بود. او استخوانهای یافتشده را توصیف میکند و در دادگاه، که در نوزدهم مارس ۱۸۵۰ آغاز میشود، شواهدی ارائه میدهد که جسدْ متعلق است به مردی با بلندای قامت پنج فوت و ده اینچ. این با بلندای قامت پارکمن همخوانی داشت. هولمز مسئول شناسایی علت و چگونگی مرگ بود. او شواهدی ارائه میدهد که فردی با آگاهی کامل از کالبدشناسی، بدن را مُثله کرده است و جراحت موجود بین دندههای قفسهٔ سینه بهطور محتمل ناشی از ضربهٔ چاقو و عامل مرگ بوده است.
همچنین دندانپزشک پارکمن، دکتر ناتان کیپ، که بعدها دانشکدهٔ دندانپزشکی دانشگاه هاروارد را در سال ۱۸۶۷ تأسیس میکند، برای شهادتدادن به دادگاه فراخوانده میشود. یک استخوان فک با دندانهای مصنوعی در کورهٔ آزمایشگاه وبستر پیدا شده بود. کیپْ کار دندانپزشکی خود را بر روی دندانهای پارکمن در دو سال قبل تشخیص میدهد. او حتی به دادگاه نشان میدهد که چگونه این استخوان فک در داخل قالبی جای میگیرد که او از دهان پارکمن در زمان حیاتش ساخته است.
مقامات قضایی در این پرونده از دو متخصص کالبدشناسی خواسته بودند تا دربارهٔ هویت و نیز چگونگی و علت مرگ متوفی شهادت دهند. از یک متخصص دندانپزشکی نیز خواسته بودند تا دربارهٔ استخوان فک یافتشده بحث و بررسی کند. آنان حتی از متخصصانِ تحلیلِ دستخط خواسته بودند که دربارهٔ دستنوشتههایی صحبت کنند که بهادعای وبستر نشان میداد او بدهی خود به پارکمن را پرداخت کرده است. این پروندهٔ قضایی در سال ۱۸۵۰ نخستین پروندهای بود که انسانشناسی قانونی، دندانپزشکی قانونی و یک تحلیلگر اسناد قانونی در آن درگیر شدند. البته وکلای مدافعْ این شواهد را بهشدت مورد انتقاد قرار دادند و متخصصان پزشکیِ دیگری را در صحن دادگاه حاضر کردند که میگفتند هویت و چگونگی مرگ را نمیتوان بهطور قطعی تعیین کرد.
پیش از آنکه هیئتمنصفه وارد شور شود، قاضی لموئل شاو، قاضیالقضات دادگاه عالی ماساچوست، حکمی بیسابقه برای هیئتمنصفه صادر کرد. معیار مرسوم درمورد پروندههای قتل در میانهٔ قرن نوزدهم «یقین مطلق» در ارتکاب جرم بود. طبق این معیار، مقامات قضایی باید بهطور قطعی اثبات کنند که جسد متعلق به پارکمن است، وبستر او را به قتل رسانده و این کار را نیز بهعمد انجام داده است. باوجوداین، قاضی شاو به هیئتمنصفه دستور میدهد که آنها تنها باید «ورای شک معقول» اطمینان حاصل کنند که جسد متعلق به پارکمن است. اگرچه این اصطلاح امروزه عبارتی مرسوم و رایج است و قرنها بخشی از نظام حقوقی اروپا بوده است، اما بررسی و تعریف اصطلاح «شک معقول» از سوی دیوان عالی آمریکا تا سال ۱۸۸۰ صورت نمیگیرد.
«قتل پارکمن؛ محاکمهٔ پروفسور جان دابلیو وبستر بهجرم قتل دکتر جورج پارکمن»، بیستوسوم نوامبر ۱۸۴۹. (بوستون: چاپ و نشر در دفتر دیلی میل، ۱۸۵۰). تصویر برگرفته از کتابخانهٔ حقوق یِیل از طریق سایت فلیکر.
در روز سیام مارس، هیئتمنصفه کمتر از سه ساعت شور کردند. آنها بهاتفاق آرا نتیجه گرفتند که بقایای جسدْ متعلق به پارکمن است، وبستر او را به قتل رسانده و این کار را بهعمد انجام داده است. متهم گناهکار شناخته میشود و قاضی شاو در یکم آوریل، وبستر را به اعدام با طناب دار در ملأ عام محکوم میکند.
وکلای مدافع وبستر دست به فرجامخواهی میزنند و همچنین خواهان تخفیف مجازات میشوند، اما فرماندار ایالتی به این درخواستها توجهی نمیکند. پروفسور جان وایت وبستر در سیام آگوست ۱۸۵۰ در ملأ عام به دار آویخته میشود و در کاپز هیل به خاک سپرده میشود. اگرچه در سال ۱۸۸۴ طبق یک نظریهٔ توطئه، شایع میشود که اعدام وبستر ساختگی بوده است و او درواقع زنده است و در «آزُرِس» زندگی میکند، اما هیچ شواهدی در تأیید این ادعا در دست نیست.
پروندهٔ قتل پارکمنْ اولین نمونهٔ عملی از انسانشناسی قانونی مدرن در نظر گرفته میشود. اگرچه وایمن و هولمز بهشیوهٔ همکاران امروزین خود آموزش ندیده بودند، روشهای آنها در آن زمان دقیق و درست بود و هنوز هم تا حدود زیادی شیوهٔ کار انسانشناسان قانونی در روزگار ما را بازمینماید. البته از اینها مهمتر آن است که این پرونده نخستین مورد در تاریخ حقوقی آمریکا محسوب میشود که در آن، شواهد دندانپزشکی و علم پزشکی قانونی در یک پروندهٔ قتل به رسمیت شناخته میشود.
اگرچه این پرونده مربوط به قتل یکی از استادان پزشکی دانشگاه هاروارد بهدست یکی دیگر از اساتید پزشکی این دانشگاه بود، دانشگاه هاروارد در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم پیشگام انسانشناسی قانونی آکادمیک شد. توماس دوئایت جایگزین الیور وندل هولمز در در دانشکدهٔ پزشکی هاروارد شد و در دههٔ ۱۸۷۰، «پدر انسانشناسی قانونی» شناخته شد. جورج دورسی نیز نخستین مدرک دکتریِ انسانشناسی دانشگاه هاروارد را در سال ۱۸۹۴ دریافت کرد. (این دومین مدرک دکتریِ انسانشناسی در سراسر آمریکا محسوب میشد.)
شاید اگر این قتل مرموز در نیمهٔ قرن نوزدهم در شهر بوستون رخ نمیداد و ماجرای آن بر سر زبانها نمیافتاد، زمان بسیار بیشتری طول میکشید تا انسانشناسی قانونی بهعنوان رشتهای دانشگاهی به رسمیت شناخته شود.
پینوشتها:
• این مطلب را کریستینا کیلگِرُو نوشته است و در تاریخ ۲۶ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان «How A Harvard Doctor’s Sordid Murder Launched Modern Forensic Anthropology» در وبسایت فوربز منتشر شده است. سایت ترجمان در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «استادی که با کشتنِ همکار خود به علم خدمت کرد» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• کریستینا کیلگِرُو (Kristina Killgrove) زیستباستانشناس در دانشکدۀ مردمشناسی دانشگاه فلوریدای غربی است. وی در حوزههای باستانشناسی، انسانشناسی و جهان کلاسیک مینویسد.
[۱] War of 1812. جنگی که بین آمریکا و بریتانیا از سال ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۵ ادامه داشت و سرانجام با حلوفصل مناقشات با پیمان صلح پایان یافت [مترجم].
پروپاگاندا که روزگاری با بلندگو پخش میشد، حالا با الگوریتم کار میکند
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد