آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 7 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
کمتر کتابی در اثرگذاری مستقیم سیاسی به پای زندگینامهای میرسد که کوهن از بوخارین نوشت
معمولاً استادْ دانشگاههای مشهور در دنیای علوم انسانی دو دستهاند: یا بهخاطر کارهای علمی وزین و نظریهپردازیهای قدرتمندشان نامبردار میشوند، یا بهدلیلِ حضور رسانهای و نوشتههای ژورنالیستیشان. استیون کوهن، روسیهشناس آمریکایی، از معدود چهرههایی است که در هر دو حوزه پرسروصدا بوده است. کتاب کلاسیک او، در دورهای، دستورالعمل ایالات متحده برای تنظیم روابط خارجیاش با شوروی بوده و دفاع جانانۀ او از پوتین حالا انگشتنمایش کرده است. کسی که در دوران جنگ سرد یکی از اثرگذارترین کتابهای قرن گذشته را نوشت اکنون بدنامترین روسیهشناس آمریکا است.
Is This Professor Putin’s American Apologist
17 دقیقه
جردن مایکل اسمیت، کرونیکل آو هایر اجوکیشن — عکسی هست از گورباچف با استیو. عکس دیگری از گورباچف با استیو کنار تعدادی از ناراضیان روسی. و ای بابا، یک عکس از گورباچف با کاترینا، همسر استیو، که دختر خردسالشان را بغل کرده است. حتی یک آهنربای شکل گورباچف روی یخچالشان چسباندهاند.
غروب یک روز در نیمۀ تابستان که در این آپارتمانِ پُر از کتاب در محلۀ شمالغربی منهتن قدم میزنی، احساس میکنی که انگار مردی که مشهورترین ماهگرفتگی دنیا را روی پیشانی دارد شریک سومِ ازدواجِ استیون اف. کوهن با سردبیر و ناشر مجلۀ نیشن یعنی کاترینا وندن هیول است.
طی بیش از چهار دهه، کوهن یکی از چهرههای برجسته در مسائل روسیه بوده که، در حین رفتوآمد میان دانشگاه (او اکنون استاد بازنشستۀ دانشگاههای پرینستون و نیویورک است) و رسانهها، بر وقایع دنیا هم اثر گذاشته است. کمتر اثر پژوهشیای میتوان یافت که در اثرگذاری مستقیم سیاسی به پای زندگینامهای برسند که کوهن در سال ۱۹۷۳ از پدر بنیانگذار شوروی، نیکلای بوخارین، نوشت. بوخارین و انقلاب بلشویکی۱ به هنگام انتشار در میانۀ جنگ سرد، فقط یک درک جدید از انقلاب روسیه ارائه نمیداد، بلکه تأثیر عمیقی بر جریان آن جنگ گذاشت. آناتولی چرنیف، مشاور ارشد سیاست خارجی میخائیل گورباچف، نوشت: «تعدادی از ما این کتاب را خواندهایم، و گورباچف را تشویق کردیم که بخواند. او هم در تعطیلات کتاب را با خود بُرد. آن را دقیق خواند و دائم از آن برایم نقلقول میکرد… ارزیابی دوباره از نقش و شخصیت بوخارین، دریچهای در سد میگشود تا نگاهی دوباره به کل ایدئولوژیمان داشته باشیم».
علاقۀ گورباچف به ایدههای کوهن (و به خود او) آن پژوهشگرِ کمرتبۀ انقلاب روسیه را به یک روشنفکر ویژه تبدیل کرد که در جلساتی با رؤسای دولت حضور مییافت. اریک آلترمن، استاد روزنامهنگاری در بروکلینکالج و ستوننویس مجلۀ نیشن که سابقۀ آشنایی چند دهسالهای با کوهن دارد، آن کتاب را «یکی از اثرگذارترین کتابهای قرن گذشته» مینامد. آن کتاب به منزلۀ تحقق «رؤیای همۀ نویسندگانی بود که میخواهند نه تنها بر رهبران دنیا، بلکه بر خود تاریخ اثر بگذارند».
اما این روزها کوهن بهخاطر دیدگاههایش دربارۀ یک رهبر دیگر روسیه مشهور است. میشود گفت که در ستوننویسیها و حضورهای رسانهایاش در سالهای اخیر، او به برجستهترین مدافع ولادیمیر پوتین تبدیل شده است. او در سی.ان.ان اعلام کرد: «پوتین یک گردنکلفت نیست. او یک رهبر امپریالیستِ طرفدار شوروی نیست که سعی در بازآفرینی اتحاد جماهیر داشته باشد. او حتی ضدآمریکایی نیست». این دفاعیه شامل حال رئیسجمهور ایالات متحده هم شد که حرفهای خوبی دربارۀ پوتین زده بود. کوهن به فاکسنیوز گفت «صدر تهدیدهای امروزی علیه ایالات متحده» ادامۀ تحقیقات دربارۀ پیوندهای ترامپ با روسیه است: «هیچگونه شواهدی دال بر خطاکاری وجود ندارد».
چنین نقطهنظراتی باعث غضب طیف گستردهای از منتقدان شده است. ایزاک کوتینر در یادداشتی در نیوریپابلیک، کوهن را «آمریکاییِ توجیهگر پوتین» نامید. جاناتان چیت در نیویورک مگزین به او چنین لقب داد: «سادهلوح» و «یک چپگرای هفتادوچندسالۀ ازمُدافتاده که عادتهای ذهنیِ چندین دهه ضد-ضدکمونیسم را تمام و کمال به حرفۀ جدیدش یعنی ضد-ضدپوتینیسم آورده است». کتی یانگ در مجلۀ اسلیت گفت کوهن مشغول «تکرار اطلاعرسانیهای نادرست روسی» و «احیای آننوع پروپاگانداها» است. و بسیاری افراد دیگر، حتی در مجلهای که همسرش اداره میکند، همین نظرات را دارند.
ایدههای کوهن دربارۀ روسیه، که زمانی موجب دعوت او به کمپدیوید شد تا به رئیسجمهور وقت آمریکا مشاوره بدهد، اکنون او را جنجالیترین کارشناس این حوزه کردهاند. پرسش دشمنان و دوستان او یکی است: چه بر سر استیون اف. کوهن آمده است؟
وقتی بوخارین و انقلاب بلشویکی منتشر شد، تنشزدایی بین ایالات متحده و شوروی در جریان بود. اما هنوز این دیدگاه بر حوزۀ مطالعات روسیه غلبه داشت که شوروی دولتی تمامیتخواه است، که چون منطق کنترلِ مطلق در تاروپود آن جای گرفته است قابلیت اصلاح ندارد. کوهن نوشت: «از نگاه غربی، بلشویسم فقط یک خروجی دارد و آن هم استالینیسم است».
کتاب او تیشه به ریشۀ این تصور زد. این اثر نشان میداد بوخارین، نظریهپرداز مارکسیست و عضو حزب کمونیست روسیه، یک نسخۀ روشمند از شوروی ارائه داد که بدیل آن استالینیسمی بود که در نهایت فاتح شد. یوجین هاسکی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه استتسون، میگوید: «این حرف بزرگی بود». کتاب بوخارین و انقلاب بلشویکی همانی بود که تاریخنگاری دانشپژوهانه باید باشد: استفاده از محتوای منابع اصلی برای بازنگری در فهم گذشته. اما دلالتهای مهمی نیز برای حال و آینده داشت. اگر تبدیل شوروی به یک رژیم ستمگر حاصل یک تصادف تاریخی بود، نه سرانجام گریزناپذیر یک ایدئولوژی جبرگرا، پس لابد اصلاح هم ممکن بود.
اگر گورباچف نبود، این کتاب صرفاً در حد یک اثرِ احترامبرانگیز باقی میماند. اما برای آن روسهایی که دنبال یک بدیل بین سرمایهداری و کمونیسم بودند (و اعضای کابینۀ گورباچف در صدر این افراد قرار داشتند)، بوخارین و انقلاب بلشویکی یک نسخه پیشنهاد میداد. «در سالهای پرسترویکا [اصلاحات اقتصادی]، بسیاری از آشنایانم به معنای دقیق کلمه مجذوب مطالعۀ این کتاب بودند». این جمله را گورباچف در مقالهای نوشت که در گلچینی از نظرات ۳۵ چهرۀ برجستۀ سیاسی، فرهنگی و رسانهای روسی به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد کوهن منتشر شد. «یادم هست این کتاب، که از بسیاری جهات همنوا با تغییرات اجتماعی آن ایام بود، به یک اثر پرفروش در شوروی تبدیل شد».
در یک بازۀ کوتاه و پرشکوه در اواخر دهۀ ۱۹۸۰، اصلاحات انسانی روسیه میسّر به نظر میآمد، و کوهن قهرمان گورباچف و اصلاحطلبان همقطار او شد. آنها او را مردی میدیدند که یک نقشۀ فکری برای دستیابی به یک سوسیالیسم دموکراتیک عرضه کرد که میتوانست ناجی روسیه شود. کوهن بنا به درخواست رئیسجمهور جورج بوش پدر به کمپدیوید رفت. او در آنجا، در یک نبرد فکری، به مصاف استاد دانشگاه هاروارد ریچارد پایپز رفت که بر سیاست خارجی ایالات متحده اثر داشت و مسیر جنگ سرد را تعیین کرد. او مرتب برای نیویورکتایمز مینوشت، چنانکه نزدیک بود پرینستون را ترک کند تا خبرنگار آن روزنامه در مسکو بشود.
اما اینها ماجراهای چند دهه پیش هستند. گورباچفدوستی از مُد استفاده است. اکنون زمانۀ پوتین است. پوتین، پوتین، پوتین. و کوهن رفیق پوتین نیست، گرچه نقصهای رهبر روسیه را کمرنگ جلوه میدهد. دیگر دوران علاقۀ رؤسای جمهور به نظرات کوهن سر رسیده است. ولی او حداقل میتواند تمام تلاشش را بکند تا آنچه سالهاست جنگ سرد دوم مینامند، به جنگی سوزان تبدیل نشود. به نظر کوهن، از همیشه به چنین اتفاقی نزدیکتریم، حتی نزدیکتر از زمان بحران موشکی کوبا یا عملیات ایبل آرچر. و تصور اینکه او نمیتواند مارپیچ نزولی روابط آمریکا-روسیه را متوقف کند کم آزارش نمیدهد. یک جنگ هستهای بین روسیه و ایالات متحده بزرگترین ترس اوست. (خُب، یکی این، و یکی هم به قول منتقدانش آنکه خودش دیگر به درد نخورد).
اما هنگام ملاقاتمان در آپارتمانش، این سینهسوختگی فوراً به نظر نمیآید. او میگوید که اهل کنتاکی است و «قدری شکاکیّت دربارۀ هرچیزی جز اسبها و مشروب بربون» را حفظ کرده است. او با شلوار جین و پیراهن سیاه طلاییدوز، روی کاناپۀ اتاق نشیمنش مارلبورو میکشد. از اینجا میشود سرِ درختهای سبز سنترالپارک را به هنگام غروب دید. او در ۷۸ سالگی، با کلهای پُر از موهای جوگندمی، هنوز خوشتیپ است. وندن هیول که دائم به اتاق میآید و میرود، بیست سال جوانتر است و انگار زن قهرمان سیاهمویی است که از دل داستانهای تولستوی بیرون آمده باشد.
کوهن عمدۀ اوقات خود را به نوشتن برای مجلۀ نیشن میگذراند. دخترشان نیکولا، که امشب برای شام اینجاست، دانشجوی حقوق دانشگاه کلمبیاست که پیرامون اصلاح نظام کیفری پژوهش میکند. که اگر قرار بود حدس بزنید فرزند کوهن و وندن هیول با زندگیاش چه میکند، لابد به همین گزینه میرسیدید. کوهن افتخارات دخترش را ردیف میکند و میگوید «افتخار میکنم دربارۀ اشتیاق دخترم به عدالت حرف بزنم». زندگی بدی هم نیست.
ولی حملات رسانهای نیششان را زدهاند. وندن هیول میتواند بدترین موارد را از بَر تعریف کند. و حتی طرح این انتقادها در نیشن هم شروع شده است، چون دبیران و گزارشگران میپرسند آیا جانبداری این مجلۀ چپگرای پیشتاز مملکت از دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در زمینۀ سیاست ایالات متحده-روسیه به خاطر نفوذ کوهن است؟
در دانشگاه برای کوهن احترام بیشتری قائلاند. کوهی از حسننیت برای او باقی مانده است، که عمدۀ آن بهخاطر زندگینامهای است که از بوخارین نوشت، اما ثمرۀ مقالههایش دربارۀ تاریخ روسیه نیز هست که در کتابهایی مثل بازنگری تجربۀ شوروی۲ و سرنوشتها و بدیلهای از دست رفتۀ شوروی۳ گردآوری شدهاند. رونالد سانی، استاد زبان روسی در دانشگاه میشیگان، میگوید: «او، در مقام یک دانشمند تاریخ سیاست، بسیار محترم است».
اما از زمانی که کوهن در جایگاهِ برجستهترین روشنفکر مردمیای درآمد که علیه اتهامات کمک روسیه به انتخاب ترامپ موضع میگرفت، اوضاع نزد دانشپژوهان همقطار او هم عوض شده است. او در برنامههایی مانند برنامۀ تاکر کارلسون در فاکسنیوز حاضر شد و گفت ترامپ «شجاعت سیاسی» دارد و بهخاطر تلاش برای تثبیت روابط خوب با روسها از او «دیوسازی» کردهاند. استیون سستانویچ، کارشناس روسیه در دانشگاه کلمبیا، میگوید: «او از یک مورّخ فوقالعادۀ روسیه به یک مفسرّ خبری تبدیل شده است، کسی که بیشتر دربارۀ بحثهای سیاستگذاری ایالات متحده و آنچه به نظرش تباهی این بحثهاست حرف میزند. ولی اینکه حوزۀ دانشگاهی او نیست؛ حرفهایی که میزند، محققانه نیستند».
هاسکی میگوید: «میتوانم بگویم که او در جریان اصلی نیست». کوهن بهخاطر تبرئۀ روسیه در ماجرای دخالتهای نظامی و مداخلۀ انتخاباتی، «آشکارا در حاشیه است. بسیاری افراد تصور میکنند که نظراتشْ وجهۀ یک توجیهگر روسیه را به او میدهند».
این نگاه نام کوهن را لکهدار کرده است. وندن هیول در سال ۲۰۱۴ مذاکراتی با «انجمن مطالعات اسلاو، اروپای شرقی و اوراسیا» آغاز کرد تا بودجۀ یک بورسیۀ رسالهنویسی به نام کوهن و مربیاش رابرت تاکر را تأمین کند. اما زمانی که تعدادی از اعضای هیئتمدیرۀ انجمن از راهاندازی یک بورسیه به نام کوهن گله کردند، انجمن هم تأیید آن را به تعویق انداخت. استیون هنسون، رئیس وقت انجمن، به نیویورکتایمز گفت: «همه میدانند که جنجالهای سرگیجهآوری دربارۀ پروفسور کوهن وجود داشت. در این بافت، کارِ محتاطانه آن بود که با طیف گستردهتری از دانشپژوهان مشورت شود».
کوهن و وندن هیول آن پیشنهاد را پس گرفتند. مدتی بعد انجمن پرسید که آیا آنها حاضرند کماکان بودجه را بدهند اما اسم کوهن را از روی بورسیه بردارند، که این تقاضا یک توهین مضاعف بود.
در ژانویۀ ۲۰۱۵، دیوید رنسل (استاد دانشگاه ایندیانا و سردبیر سابق ژورنال آمریکن هیستوریکال ریویو) در نامهای به آن انجمن گفت که برخوردشان با آن مسئله «بوی سانسور گفتمان عمومی را میدهد و همۀ افراد نجیب لابد آن را مایۀ شرمساری عمیق انجمنمان میدانند». بیش از ۶۰ دانشپژوه این نامه را امضا کردند. چند ماه بعد، انجمن بالاخره «برنامۀ بورسیۀ پژوهشی رسالهنویسی کوهن-تاکر» را تصویب کرد که هنوز هم در حال اجراست.
این ماجرا کوهن را بُهتزده کرد. او میگوید: «من خشمگین شدم». وندن هیول میگوید آن کار مثل «فروکردن خار در چشم» ما بود. کوهن فکر میکند دانشپژوهان جوان میترسند دیدگاههایی مشابه او ابراز کنند. میگوید ایمیلهایی به این مضمون برایش میرسد: «آنها میروند که محتاط شوند. و دانشپژوهیِ خوب با محتاطبودن جور درنمیآید».
شامگاه یک سهشنبه، کوهن وارد استودیوی شبکۀ دابلیو.اِی.بی.سی در مرکز شهر میشود. او هر هفته در برنامۀ گفتگومحور «جان بچلور شو» برای بحثی چهلدقیقهای حاضر میشود، که جمعبندی نکات مهم آن در وبسایت نیشن منتشر میشود. تهریش کوتاهی گذاشته است (یوگنی یفتوشنکو، شاعر افسانهای روس، موی صورت کوهن را «نتراشیدگیِ زنگزدۀ انجیلی» نامیده)، و در آسانسور که بالا میرود سیگار الکتریکی میکشد.
از راهروها که میگذریم، چند بار میگوید با الیور استون برای بحث دربارۀ پوتین به این برنامه آمده است. او میگوید: «این برنامه همهجای دنیا نمایش داده شد». برای قسمت صحبت او تصویر بزرگی از پوتین روی دیوار استودیو نصب کردهاند. کوهن، با آن زبان روان و شمردهاش اینجا آسوده است، طوری که مشغول بذلهگویی با میزبانش میشود. او در دهۀ ۱۹۸۰ مفسر خبری شبکۀ سی.بی.اس بود و مرتب در تلویزیون حاضر میشد. صدای خشدار و بم او که نتیجۀ چند دهه سیگار کشیدن است، خوراک برنامههای رادیویی و تلویزیونی است. سروکلۀ وندن هیول پیدا میشود تا با مهربانی چند عکس از کوهن بگیرد و سپس ایمیلهایش را چک میکند.
کوهن در برنامه همان نظراتی را ابراز میکند که او را به یکی از ناپسندترین کارشناسان روسیه در آمریکا تبدیل کردهاند. در بحث دربارۀ انقلاب سال ۲۰۱۴ اوکراین که به تهاجم روسیه منجر شد، میپرسد: «اگر در کرملین نشسته باشید و این اتفاق را توسعهطلبی مخفیانۀ ناتو و همچنین اوکراین ببینید که عملاً همخون روسیه است، هیچکاری نمیکنید؟» پوتین «دارد واکنش نشان میدهد… گزینههای او معدود بودند». و ادامه میدهد: «اگر میخواهید بپرسید که چه کسی تیشه به ریشۀ دموکراسی اوکراینی زد، آن شخص پوتین نبود». بلکه رهبران غربی بودند.
همچنین میگوید وحشت آمریکا از مداخلۀ روسها در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ این کشور خطاست. «چرا آمریکا چیزی را قبول کرد که آشکارا، یا بهظاهر، قصهای است که هیچ شواهدی برایش وجود ندارد؟» او دربارۀ پاسخهای این سؤال هم گمانهزنی میکند: پوتین مانعی در برابر هژمونی جهانی آمریکا بود. یا یک سناریوی دیگر: «قوای منحوس، قوای حریص، در ردههای بالای نظام سیاسی و اقتصاد ما، به اینکه روسیه دشمن باشد نیاز دارند چون بسیار سودآور است» روابط آمریکا-روسیه «در مسکو خراب نشد». بلکه این روابط «در واشنگتن خراب شد».
دانشپژوهانی که همنظر با این دیدگاهها باشند زیاد نیستند. ولی حتی آنهایی که فکر میکنند کوهن اکنون اشتباه میکند، باید تصدیق کنند که او در گذشته دربارۀ چیزهای فراوانی درست میگفته است. علاوه بر دیدگاههایش در دهۀ ۱۹۷۰ دربارۀ امکانهای اصلاحات در شوروی، ارزیابی او در اواخر ۱۹۸۰ هم درست از آب درآمد که میگفت گورباچف یک دموکرات حقیقی است. آن زمان، مقابل او امثال ریچارد پایپز بودند که اعتقاد داشتند گورباچف صرفاً یک گماشتۀ مهربانتر و ملایمتر حزب کمونیست است. در دهۀ ۱۹۹۰، کوهن از اولین کسانی بود که گفت بوریس یلتسین کسی است که با فسادش ضربۀ عمیقی به روسیه میزند. سانی تعریف میکند که «عموم دانشگاهیان هوادار یلتسین بودند». و کوهن درست دیده بود که توسعۀ ناتو پس از جنگ سرد، به احیای ملیگرایی روسی میانجامد.
سانی میگوید کوهن «تلاش میکند یکجا با همۀ آسیابها دربیافتد»، ولی اضافه میکند که او «بالنسبه شجاع» است و در مقابله با روایت استاندارد ایالات متحده دربارۀ روسیه «جای همکاران کمروتر خود را پُر میکند». رابرت لگورد، استاد علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا، میگوید کارشناسان جدی روسیه «میگویند او اشتباه میکند، اما او را خائن نمیدانند». او خاطرنشان میکند «هرکس فکر کند او ابزار دست شورویها یا روسیه است احمق است».
وندن هیول هم زاویهدید خودش را مطرح میکند: «اگر بخواهید استیو را تعریف کنید، او طرفدار بدیلهاست. این ایده که: نپذیر، دنبال بدیل بگرد». دیدگاههای کوهن، زندگی را نهفقط برای خودش که برای وندن هیول هم سخت کردهاند. به تعبیر خودش، با حمایت او از پوتین و ترامپ (حداقل در مسئلۀ روسیه)، «اکنون مسمومسازی فضا» برای او مضاعف شده است.
پرسنل مجلۀ نیشن علناً علیه میل مجله به روسیه شورش کردهاند. کاتا پولیت، ستوننویس باسابقۀ نیشن، میگوید: «این احساسِ فراگیر وجود دارد که او همیشه درگیر کار مجله بوده و نفوذ فراوانی بر وندن هیول داشته است، اما این نفوذ با [هجوم روسیه به] کریمه افزایش یافته است. دیدگاه او این است که ما در آستانۀ جنگ جهانی سوم هستیم، و من یا دیگران با این دیدگاه موافق نیستیم».
وندن هیول اشاره میکند که سابقۀ کوهن در نیشن بیشتر از خود اوست، و ادعای کنترل کوهن بر خودش را توهینآمیز میداند. اما قابل انکار نیست که گل سرسبد مجلات چپ آمریکایی، حامی سیاست دونالد ترامپ در قبال روسیه است. در ماه ژوئن، تعدادی از نویسندگان نیشن در نامهای به وندن هیول گفتند که «مجله نه تنها در زمین دولت ترامپ بازی میکند، بلکه احترام به سنتهای حسنۀ خودش را هم نگه نمیدارد».
کوهن به این جنجالها اهمیتی نمیدهد، جز آنجایی که به وندن هیول آسیب بزند. دورهای که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ با ناراضیان روسی کار میکرد، الهامبخشِ این بیخیالیاش شد. او میگوید: «در مقایسه با آنچه در اتحاد جماهیر شوروی میگذشت، نارضایتی در آمریکا هیچ هزینۀ خاصی ندارد. من استاد بازنشستۀ دو دانشگاهم. یعنی پیر شدهام و خدمات بهداشت و سلامت زیادی گرفتهام. مگر میخواهند با من چکار بکنند؟»
اما این جرقههای چموشی، دلشکستگیاش را پنهان نمیکنند. تراژدی کوهن آن است که آن بدیل دموکراتیک شوروی که گورباچف در نظر داشت، هرگز محقق نشد. برعکس، کنترل امپراطوری شوروی از چنگ او رفت و یلتسین به قدرت رسید، اتحاد جماهیر شوروی را تجزیه کرد، و ناظر گذار بهسوی کشوری شد که بنیانش سرمایهداریِ افسارگسیختۀ تُهی از حکومت قانون بود. و یلتسین سپس پوتین را بهعنوان جانشین خود برگزید. مابقی ماجرا هم هنوز به تاریخ نپیوسته است.
هنگام ترک آپارتمانشان، کوهن یک نسخه از کتابش با عنوان قربانیان برمیگردند۴ را که دربارۀ بازماندگان گولاگهای استالین است به من داد. سوار قطار در مسیر خانه، به متنی که برای امضای کتاب نوشته بود نگاه کردم: «برای جُردن، سرنوشت شادتری برایت آرزومندم. استیو».
پینوشتها:
• این مطلب را جردن مایکل اسمیت نوشته است و در تاریخ ۱۵ نوامبر ۲۰۱۷ با عنوان «Is This Professor Putin’s American Apologist» در وبسایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ آن را با عنوان «بدنامترین روسیهشناس آمریکا» منتشر کرده است.
•• جردن مایکل اسمیت (Jordan Michael Smith) روزنامهنگار آمریکایی است که در حوزۀ سیاست خارجی و روابط بینالملل مینویسد. نوشتههای او در آتلانتیک، والاستریت ژورنال، گاردین و دیگر مطبوعات منتشر شده است.
[۱] کتاب بوخارین و انقلاب بلشویکی (Bukharin and the Bolshevik Revolution) را نشر ثالث با ترجمۀ بیژن اشتری منتشر کرده است [مترجم].
[۲] Rethinking the Soviet Experience
[۳] Soviet Fates and Lost Alternatives
[۴] The Victims Return
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست