بررسی کتاب «مکاننما: جیپیاس چطور زندگی ما را تغییر میدهد» اثر گِرِگ میلنِر
میل بشر به اینکه دقیقاً بداند کجای سیارۀ زمین است، و مهمتر اینکه چطور به خانه برسد، تاریخی طولانی دارد: از کرنومترِ معروف جان هریسن «که سلطۀ بریتانیا بر اقیانوسها را تسهیل میکرد» تا ابداعات متنوعی که بهخاطر مسائل نظامی شتاب میگرفتند. ماجرای جیپیاس و تغییرات بیسابقهای که در زندگی روزمره و هویتمان ایجاد کرده، نیز، هم جذاب است و هم اضطرابآور. ظاهراً دیگر این ایدۀ وسوسهانگیز رمانتیک که «بیا گم بشویم» بهراحتی قابلدستیابی نیست.
برندۀ جایزۀ وان ورلد برای برترین خبرنگار
Pinpoint: How GPS Is Changing Our World by Greg Milner
6 دقیقه
تیم ادمز، گاردین — میل بشر به اینکه دقیقاً بداند کجای سیارۀ زمین است و مهمتر اینکه چطور به خانه برسد، تاریخی روشن دارد. گرگ میلنر در فصل آغازین گزارش دقیق و جذاب خود دربارۀ تکامل مدرن این میل، به شاهکارهای غیرعادی پولینزیاییها اشاره دارد. این مردم با قایقهایی که بادبانهایشان از برگهای بافته درست شده بود، به گشتوگذار میپرداختند. آنان کمکم در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شدند.
ظاهراً ساکنان جزیره یاد گرفتند، علیرغم غلبۀ باد و کوران، تا هزاران کیلومتر بهسمت شرق جهتیابی کنند. برای این کار از نقشههای ذهنی ستارگان استفاده میکردند که در ارتباط با نقاطی از جزیرهها مثلثبندی شده بودند. وقتی به خشکی نزدیک میشدند، دانش شکلگیری ابرها و الگوهای پرواز پرندگان و زیستتابی در دریا را به کار میگرفتند. آنها تمام این مشاهدات را ساعتبهساعت و باتوجهبه سرعت و مقاومت باد لحاظ میکردند و بهنوعی راه خود را در جهان مییافتند. بخش زیادی از این دانش، یعنی روشهای مشاهده که عامل موفقیتشان بود، دیگر در دست نیست.
فناوری سر بزنگاه از راه رسید: از کرنومترِ معروف جان هریسن «که سلطۀ بریتانیا بر اقیانوسها را تسهیل میکرد» تا ابداعات متنوع در پی آن که بهخاطر مسائل نظامی شتاب میگرفتند و امکاناتی که بهسبب وجود اولین ماهوارهها در فضا ایجاد شده بودند. طبق محاسبۀ میلنر، در ۱۹۷۰ در مسابقۀ تسلیحاتی جنگ سرد، نظامیان روسیه و ایالات متحده هر دو «بدون اغراق صدها» ایدۀ جهتیابی مختلف مبتنی بر ماهواره را آزمایش میکردند.
یک افسر نیروی هوایی ایالات متحده به نام بِرَد پارکینسن، در ۱۹۸۰ مبدع اولین نمونۀ سامانۀ مکانیاب جهانی (GPS) بود؛ اما برای فروش آن مشکلات زیادی داشت. پنتاگون مدام مزایای کار پارکینسن را برجسته میکرد؛ اما قبل از جنگ خلیج فارس، نظامیان آن را نمیپذیرفتند. جیپیاس مشابه دیگر سامانههای مکانیابی که داشتند نبود؛ بلکه نوعی سامانۀ «هدایت» فعال بود. این واژۀ سه حرفی ساده ابتدا «روشی نو و پیشرفته برای حملۀ هوایی مرگبار به دشمن» توصیف میشد.
میلنر معتقد است پارکینسن مانند بنیادگرایی۱ در هنرِ تخریب پدیدار شد و در جایی میگوید: «آنچه در جنگ جهانی دوم رخ داد، مضحکه بود. نقطۀ هدف دقیقی وجود نداشت. بمبها را سراسیمه همه جا میانداختند. ایجاد هراس به همان اندازه مهم بود که تخریب.»
پارکینسن هدف سهجزئیِ جیپیاس را روی دیوار دفترش نصب کرده بود: «مأموریت این برنامه بدین قرار است: پرتاب پنج بمب در یک حفره و ساخت مجموعهای ارزان برای مکانیابی و فراموشنکردن مکان آن حفره.» صدهزار مأموریت هوابُرد که پیشدرآمدی بر عملیات توفان صحرا بودند، با هدف آزمایش جیپیاس انجام شدند. در این عملیاتها ۸۸هزارو۵۰۰ تُن بمب ریخته شد. سپس این سامانه برای اولین بار در تاریخ جنگ، امکان پیشروی زمینی پیچیده و وسیع در کویر را فراهم کرد. وقتی جنگ پایان گرفت، از جیپیاس برای نقشهکشی از مختصات معادن منفجرنشده در منطقهای با دو برابر وسعت لندن استفاده کردند. حالا دیگر چیزی روی زمین گم نمیشد.
دستکم برنامه این بود. وقتی تأثیر نظامی جیپیاس ثابت شد، خیلی سریع در زندگی روزمره نیز جای خود را باز کرد. میلنر اعتماد به فناوری نوین جهتیابیِ ماهوارهای و نقشههای گوگل را نمونهای از رابطۀ متغیر ما با نوآوریهای دیجیتال میداند و خطوط کلی سیر زمانی این اعتماد را ترسیم میکند.
کنجکاوی به اعتماد و سپس به ایمان بدل شد. دیگر با داشتن یک دستگاه آیفون و سیگنال مناسب، کسی سرگشته و بدون جهت نخواهد بود. میلنر بهشکلی حرفهای استلزامات این تغییر بیسابقه در زندگی بشر را رمزگشایی میکند. البته جیپیاس عواقب پیشبینینشدهای نیز با خود دارد. برخی رانندگان از دستورالعملهای صوتی جیپیاسِ خود پیروی کردهاند و از لبۀ پرتگاه و دریاچه و کورهراه سر در آوردهاند. دلیل این بوده است که «دستگاه بهجای راه میگفته جاده». این ماجراها تمامی ندارند.
همچنین شواهدی رو به افزایشی وجود دارد مبنی بر اینکه ما در پی اعتماد به جیپیاس و نرمافزارهای نقشهیابی روی گوشیهای هوشمند، بخشی از هویت و شیوۀ تفکرمان را از دست دادهایم. در تحقیق مشهوری ثابت شد که رانندگان تاکسی در لندن پس از پشتسرگذاشتن آزمون دانش۲، ساختار مغزیِ متفاوتی پیدا میکنند. شاید عکس این تحقیق نیز صحت داشته باشد. ما دارای توانایی نقشهیابی ذهنی هستیم؛ یعنی انباشت غریزی دادهها دربارۀ این که از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. اگر این توانایی را به کار نگیریم، بلکه این وظیفه را به صفحه نمایش بسپاریم، طبق نظر دانشمندی که روی رانندگان تاکسی مطالعه میکرد، این احتمال وجود دارد که «اَسبَک مغزمان کوچک شود». اسبک بخشی از مغز است که مختصاتِ ما را به یاد میآورد و مسیرهای آشنا را در خود ذخیره میکند.
البته یکی دیگر از استلزامات فناوری که میلنر شاید بدون منظوری خاص نتیجه میگیرد، «خنثیبودن» آن است. هرچند با جیپیاس میتوانیم هر لحظه با دقتی در حد سانتیمتر بدانیم کجا هستیم، ولی مسئله این است که دیگران، رؤسا، پلیس و… نیز اگر بخواهند مکانمان را پیدا کنند، میتوانند. ظاهراً دیگر این ایدۀ وسوسهانگیز رمانتیک که «بیا گم بشویم»، بهراحتی قابلدستیابی نیست.
اطلاعات کتابشناختی:
Milner, Greg. Pinpoint: How GPS is Changing Our World. Granta Books, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را تیم ادمز نوشته است و در تاریخ ۱۷ جولای ۲۰۱۶ با عنوان «Pinpoint: How GPS Is Changing Our World by Greg Milner» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۱ شهريور ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «بیا گُم بشویم» و با ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• تیم آدامز (Tim Adams) از نویسندگان ثابت در گاردین است و معمولاً دربارۀ اقتصاد و تکنولوژی مینویسد.
[۱] purist
[۲] آزمونی در بریتانیا که بر اساس آن از رانندگان تاکسی انتظار میرود پس از مطلعشدن از مقصد مسافر، بتوانند بلافاصله و بدون رجوع به نقشه یا جهتیاب ماهوارهای و… باتوجهبه وضعیت ترافیکی، مناسبترین مسیر را انتخاب کنند.