اریکا بنر دربارۀ ایدۀ اصلی کتاب جدیش، «همچون روباه باش: جستوجوی همیشگی ماکیاوللی برای آزادی»، میگوید
ماکیاوللی اغلب بهعنوان نخستین آموزگار صادق سیاست فریبکارانه به تصویر کشیده میشود. بیشتر مردم تصور میکنند که ماکیاوللی تنها روشهای سیاستمداران را توصیف نکرده است، او این روشها را توصیه میکند. اما اگر این کارگزار ایتالیایی، میکوشیده است تا به ما دربارۀ حاکمان خودکامه هشدار دهد، نه اینکه آنها را راهنمایی کند، آنگاه چه باید گفت؟ یا اگر ما در حال نادیده انگاشتن پیامهای کمتر واضح ماکیاوللی باشیم، آنگاه چه؟
اریکا بنر، گاردین — اگر فردی تازهوارد در دنیای سیاست هستید که میخواهد سریع به بالاترین مقام در یک دموکراسی دست یابد، چگونه باید این کار را انجام دهید؟ شما میتوانید کار خود را با مطالعۀ کتابی آغاز کنید که یک کارگزارِ ایتالیایی بیپول آن را ۵۰۰ سال پیش نوشته است. طبق این کتاب، سریعترین راه آن است که، از آغاز بخت یار شما باشد، با مقدار زیادی پول ارثیه و امتیاز ارتباطات خانوادگی. اگر دروغگویی و شکستن سوگندهایتان به شما در سرکوب مخالفین کمک میکند، بگذار چنین باشد. مردم را بهترین دوست خود کنید. قول دهید که از منافع آنها در برابر خارجیها و نخبگان فرصتطلب دفاع کنید. به دشمنیهای حزبی دامن بزنید، بهطوری که به نظر برسد تنها شما فراسوی این دشمنیها، ناجی میهن هستید.
نام این کتاب، شهریار، و نویسندۀ آن، نیکولو ماکیاوللی است. بهغیر از تلویزیون و توییتر، به نظر میرسد تکنیکهای «شهریاران جوان» جاهطلب، آن چنان که او آنها را مینامد، ذرهای تغییر نکرده است. اما چرا ماکیاوللی یک کتاب کامل دربارۀ آنها نوشته است، و آن را با چاشنی داستان مردانی آمیخته است که با رشوهدهی و سوءاستفاده از نقاط ضعف به قدرت رسیدهاند: ژولیوس سزار، پاپ الکساندر ششم، «چزاره بورجیا»۱؟
اغلب مردم امروزه تصور میکنند که ماکیاوللی تنها روشهای این سیاستمداران را توصیف نکرده است، او این روشها را توصیه میکند، یعنی اینکه خود ماکیاوللی نخستین انسان ماکیاوللیایی۲ بوده است، نخستین آموزگار صادق سیاست فریبکارانه. بر طبق واژهنامۀ انگلیسی آکسفورد، این صفت بهمعنای «حقهباز، دسیسهچین و بیوجدان، بهویژه در دنیای سیاست» است. همراه با اخبار روزانه، فرهنگ عامه فوجی از چهرههای ماکیاوللیایی را به خانههای ما آورده است و به آنها جلوهای انسانی و سرگرمکننده داده است: تونی سوپرانو۳، فرانک و کلر آندروود در سریال خانۀ پوشالی، لرد پیتر بیلیش از شخصیتهای سریال بازی تاج و تخت. این انسانهای ماکیاوللیایی آدمهایی رذل هستند، اما از آن نوعی که زیرکانه عمل میکنند. ما در حین تماشای ترفندهای آنها از صفحۀ تلویزیون، همانند قربانیان آنها، بهناچار بهواسطۀ قوۀ ابتکار منحرف آنها اندکی فریفته میشویم. بنابراین دیگر برای ما شوکهکننده نیست که تصور کنیم مردی بسیار باهوش که در پنج قرن پیش میزیسته است، در دورانی که تصور میکنیم بسیار ظالمانهتر از دوران خودمان است، وقت خود را هر شب پشت میز کارش در حومۀ شهری توسکان۴ میگذرانده است، و در حالی که همسر و فرزندانش همان نزدیکی خوابیدهاند، کتاب راهنمای حاکمان خودکامه و پوپولیستهای بدبین امروزین را به رشتۀ تحریر در میآورده است.
آدم رذل ماکیاوللیایی… جیمز گاندولفینی بازیگر نقش تونی سوپرانو در مجموعۀ تلویزیونی خانوادۀ سوپرانو که از شبکۀ اچ.بی.اُ پخش میشد.
اما اگر ما در حال نادیده انگاشتن پیامهای کمتر واضح ماکیاوللی باشیم، یعنی بینشهای ژرفتر او دربارۀ دنیای سیاست، آنگاه چه باید گفت؟ تا حدود یک دهۀ پیش، هرگز به ذهن من خطور نمیکرد که این پرسش را مطرح کنم. بخشی از شغل من آن بود که دروس «از افلاطون تا ناتو» را در حوزۀ تاریخچۀ اندیشهها تدریس کنم، و بحث از ماکیاوللی در ابتدای سال تحصیلی اتفاق افتاد، بین بحث از «آگوستین» و «هابز». همانند بسیاری از مدرسان خسته از فشار کار زیاد، من برای تدریس راههای میانبر خاص خود را داشتم. من کتابهای شهریار و گفتارها را بر میداشتم، تمام عبارات ماکیاوللیایی و جالبتوجه را برجسته میساختم و از باقی مطالب بهسرعت میگذشتم. من در چکیدههای آکادمیک میخواندم که ماکیاوللی شیفتۀ نجات شهر زادگاه خود، فلورانس، و کشورش ایتالیا بود، آن هم در زمانی که هر دو بر اثر جنگها ویران شده بودند. آری، او برای خشونت و ریاکاری، عذرهایی شرورانه میتراشد. اما دلایل او، میهنپرستانه، از روی حسن نیت و انسانی بودند.
با این وجود، من هر چه بیشتر میخواندم، بیشتر این نظریه را زیر سؤال میبردم. من کمکم متوجه شدم که نوشتههای ماکیاوللی در زمانهای مختلف با لحنهای متفاوتی سخن میگویند. در یک لحظه به نظر میرسد که او مردانی را ستایش میکند که سوگندهای خود را آزادانه زیر پا میگذارند، و برای معاملات منصفانه اهمیت چندانی قائل نیستند. اما او همچنین، در بندی که اغلب اندیشمندان آن را نادیده میگیرند، میگوید که «پیروزیها بدون قدری احترام، بهویژه برای عدالت، هرگز پایدار نخواهند بود». من در مقابل هر حکم ماکیاوللیایی بدبینانه، دو یا سه حکم دیگر پیدا میکردم که با آن در تضاد بودند.
من کمکم به این امر شک کردم که ماکیاوللی به توصیههای خودش باور داشته است. این شکها تشدید شدند هنگامی که من به کاوش زندگی و زمانۀ او پرداختم، و کوشیدم دریابم چه چیزی او را واداشته است چنین سخنانی بگوید. داستان متداول آن است که او کتاب شهریار را بهعنوان یک تقاضانامۀ شغلی نوشته است، هنگامی که در پی آن بود که بهعنوان مشاور ممتازترین خانوادۀ فلورانس، یعنی خانوادۀ ابرثروتمند «مدیچی»، استخدام شود. اما ماکیاوللی بهعنوان یک کارمند مهم و مسئول دفاع و امور خارجه، یکی از سرسختترین مدافعان جمهوری بوده است. درست یک سال پیش از آنکه او نخستین پیشنویس «کتاب کوچک» خود را تمام کند، خانوادۀ مدیچی پس از گذراندن سالها تبعید، با کودتایی با پشتیبانی خارجی وارد فلورانس شدند. آنها عمیقاً به دلبستگیهای او بدگمان بودند، او را از مسئولیتهایش برکنار کردند، سپس با سوء ظن به توطئۀ او علیه آنها، او را به زندان انداختند و شکنجه کردند.
اگر ماکیاوللی کتاب شهریار را برای خانوادۀ مدیچی فرستاده باشد، که نامحتمل به نظر میرسد، او نمیتوانسته انتظار داشته باشد که آنها «نصیحت» او را، مبنی بر رشوهدهی، کلاهبرداری و آدمکشی برای رسیدن به قدرت، بهعنوان حکمتی دوستانه، هدیه بپذیرند. این امر نیز کمکی به برآوردن هدف او نمیکرده است که او خانوادۀ مدیچی را در اهدائیۀ کتاب «شهریاران» خطاب میکند، و بر دوری آنها از مردم اصرار میورزد. درست همانند دیکتاتورهای مدرن، خانوادۀ مدیچی مشتاق بودند تا این تصور را زنده نگه دارند که آنها صرفاً «شهروندان ممتاز» در جمهوری فلورانس هستند، نه پادشاه یا دیکتاتور. آنها را شهریاران خطابکردن، یک گستاخی جسورانه بود. جای شگفتی نیست که خوانندگان شهریار در اوایل دوران مدرن، فیلسوفانی نظیر فرانسیس بیکن، اسپینوزا و روسو، تردیدی نداشتند که این کتاب افشای زیرکانۀ فریبهای شهریارانه است، یک کتاب راهنمای دفاع از خود برای شهروندان. روسو آن را «کتاب جمهوریخواهان» لقب داده بود.
بر مبنای شهرت یا ظواهر قضاوت نکنید. «هیچ چیزی را تنها بر مبنای سخنان مراجع قبول نکنید». اینها برخی از اندرزهای کمتر شناختهشدۀ ماکیاوللی هستند، و ما باید آنها را در مورد سخنان خودش به کار بریم. اگر ما دوباره به کردار او در جریان زندگیاش نگاه بیندازیم و اینکه چگونه زندگی او افکارش را شکل داده است، چنان به نظر میرسد که گویی تصور ما از ماکیاوللی بهکلی نادرست است.
سوفی ترنر در نقش سانسا استارک و آیدان گیلن در نقش پیتر بیلیش، شخصیتی ماکیاوللیایی در سریال «بازی تاج و تخت».
و اکنون زمان آن است که فهم درستی از او داشته باشیم، زیرا در مقایسه با او، هیچ نویسندۀ معاصری راهنمای بهتری برای فهم و رویارویی با جهان سیاسی ما نیست. او هم بهعنوان کارگزار عالیرتبۀ حکومت جمهوری و هم از طریق آثارش، شامل انبوهی از اشعار، کمدیهای بیادبانه و تاریخچۀ تراژیک اما مکتوم فلورانس، زندگی خود را صرف مبارزه برای دفاع از حکومت جمهوری شهرش در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی میکند. جنگی دشوار با نبردهایی در جبهههای مختلف. این امر ماکیاوللی را وا میدارد تا سفری طولانی در میان فرانسه همراه با پادشاه لویی دوازدهم انجام دهد، و ماکیاوللی را به دربار چزاره بورجیا میکشاند، که در آنجا طی چندین ماهِ اعصاب خردکن میکوشد تا جوان پرخاشجو را متقاعد کند که از حمله به فلورانس خودداری نماید.
ماکیاوللی متقاعد شده بود که تهدیدهای واقعی آزادی از درون سرچشمه میگیرد، از یک سو بر اثر نابرابریهای فاحش، و از سوی دیگر حزبیگرایی افراطی. او با چشم خودش مشاهده کرده بود که حکومت استبدادی در چنین شرایطی میتواند با سهولتی وحشتناک ریشه بدواند و شکوفا شود، حتی در جمهوریهای نظیر فلورانس با سنتهایی افتخارآمیز از خودحکومتی۵ مردمپسند.
تاریخچۀ پر تلاطم شهرش، به ماکیاوللی درسی آموخت که او میکوشد آن را به خوانندگان آیندۀ خود انتقال دهد: اینکه هیچ انسان واحدی نمیتواند بر مردمی آزاد چیره شود مگر آنکه آنها خودشان به وی اجازه دهند. او به ما میگوید: «آدمیان آنقدر ساده هستند، آنقدر در برابر نیازهای جاری فرمانبردار هستند، که انسان فریبکار همیشه کسی را خواهد یافت که اجازه بدهد فریب داده شود». او به هر یک از ما میگوید: شما آن کس نباشید. شهروندان باید متوجۀ این امر باشند که با اعتماد بیش از حد به رهبران و اعتماد بسیار کم به خودشان، آنها کابوسهای سیاسی خودشان را به وجود میآورند. او نزدیک به پایان حیاتش، به دوستش میگوید: «من دوست دارم راه دوزخ را به مردم نشان دهم تا آنها بتوانند از آن دوری کنند».
بنابراین، شهروندان برای حفظ آزادیهای خود، چه کاری میتوانند انجام دهند؟ اول اینکه، آنها میتوانند خود را تعلیم دهند تا نیرنگهای مختلف در کتاب راهنمای دیکتاتور آینده را تشخیص دهند. کتاب شهریار ماکیاوللی بیشتر این نیرنگها را توصیف میکند، به شیوههایی که ابهام گیجکنندۀ آنها را تقلید میکند. برای مثال، روزی که دونالد ترامپ فرمان اجرایی خود دربارۀ مهاجران هفت کشور را امضا کرد، این سخنان بهنحو دردآمیزی بجا بودند:
«بزرگترین مایۀ منزلت یک شهریار جدید آن است که کارهای بزرگ پیش بگیرد و سرمشقهایی بینظیر از خود ارائه دهد. نمونۀ چنین شهریاری در دوران ما، فردیناند آراگون۶ است. اگر کارهای او را در نظر بگیریم، کارهایی بزرگ و برخی از آنها فوقالعاده هستند. او ذهن بارونهای کاستیل را با جنگ مشغول کرد؛ بهنحوی که آنها متوجه نشدند که او در حال به دست آوردن شهرت و قدرت در برابر آنان است. در کنار این، برای دستزدن به کارهای بزرگتر و همواره با استفاده از دین، او به کار ستمگری دیندارانه روی آورد، یعنی به اخراج و پاکسازی مارانوها [یهودیان و مسلمانانی که با زور مجبور شدند به مسحیت بگروند] از قلمرو پادشاهی خود دست زد؛ هیچ سرمشقی نکبتبارتر از این نمیتواند وجود داشته باشد. و بنابراین او همواره کارهای بزرگ پیش گرفته و انجام داده است، که همواره ذهن مردمان تحت سلطۀ او را در حالت بلاتکلیفی و ستایش و سرگرم با نتایج آن کارها نگه داشته است. و کارهای او یکی پس از دیگری انجام شده است بهنحوی که مردم هرگز فرصت آن را نداشتهاند تا بهطور مداوم علیه او اقدام کنند.»
هنگامی که ما میدانیم که اینها سخنان ماکیاوللی هستند، ما تمایل داریم که اجازه دهیم تا خوانشمان از این سخنان تحت تأثیر شهرت او قرار گیرد. اما اگر فردی ناشناس این متن را در اینترنت در معرض دید عموم قرار دهد، چگونه دربارۀ آن قضاوت خواهید کرد: بهعنوان ستایش بیحد و حصر از درایت سیاسی یک رهبر بزرگ، یا ریشخند بیمزۀ خودبزرگبینی و حقههای سطحی او؟ شاید شما گمان کنید که کل این یک چالش فکری است برای آزمودن اینکه آیا شما میتوانید بوی دردسر را در پشت سخنان پرطمطراق و بیشفعالی دیوانهوار حس کنید یا خیر. و شاید شما از خود بپرسید: آیا چنین تاکتیکهایی برای ایجاد حواسپرتی و سرگرمی، هرگز میتواند برای دولتها ثبات پایدار به ارمغان آورد؟ پاسخ ماکیاوللی این است که، نه، آنها نمیتوانند. موفقیت سیاسی حقیقی نیازمند روشهایی کاملاً متفاوت است: دیپلماسی محافظهکارانه، راهحلهای بلندمدت برای مسائل پیچیده.
ماکیاوللی در کنار آموزههای خود برای شهروندان، پیامی نیز برای شهریاران پوپولیست تازهکار دارد. او به آنها میگوید که، شاید شما با استفاده از تاکتیکهای تفرقه-بینداز-و-حکومت-کن و دیگر ترفندهای موجود بهسهولت به اوج قدرت رسیده باشید. شاید مردم نسخۀ منفعتطلبانۀ شما از واقعیت، جهانِ ما-در-برابر-هزاران-فرصتطلب، را برای مدتی باور کنند. اما در کارزار روزانۀ حکومتداری، واقعیتهایی سرسختانهتر تأثیرگذار هستند. سپس شما وسوسه خواهید شد تا به همه نشان دهید که رئیس کیست، و تلاش میکنید تا از یک نظم مدنی به یک نظم مطلقه فرا روید. اما آگاه باشید: شهروندانی که بدان خو گرفتهاند که قوانین و مجریان قانون بر آنها حکومت کنند، در این وضعیتهای بحرانی حاضر نیستند از یک خودکامه فرمانبرداری کنند. و اگر شما آزادیهای آنها را سلب کنید، آنها هرگز آن آزادیها را فراموش نمیکنند. «خاطرۀ آزادی دیرین آنها، آرامش را از چشمانشان میرباید». آنها با شما خواهند جنگید و شما را پایمال زمینِ سوخته و خونآلود خواهند کرد. اوه!، و به خودتان زحمت ندهید که برای بیرون نگه داشتن خارجیها دیوار بسازید. نابرابریهای زهرآگین، شهروندانی که از یکدیگر نفرت دارند، دولتی که فاقد مشروعیت است: اینها همان چیزهایی هستند که دولتها را آسیبپذیر میسازند. دیوارها تنها شکست شما را در رویارویی با این مسائل به نمایش میگذارند.
امروزه نیز باز هم دموکراسیهای کهنه و نو برای حفظ حیات خود میجنگند. در بین اظهارات دوپهلوی خود، ماکیاوللی این نکته را روشن میسازد که چرا حکومت مردمپسندِ قانونمدار همواره بهتر از حاکمیت استبدادی است: «مردمی که هر آنچه را که میخواهند میتوانند انجام دهند، بیخرد هستند، اما شهریاری که هر آنچه را که میخواهد میتواند انجام دهد، دیوانه است». زندگی و سخنان او ما را بر میانگیزد تا علائم خطر سیاسی را با هوشیاری بیشتری بخوانیم و جنگجویانی سرسخت در راه آزادیهای خود باشیم.
اطلاعات کتابشناختی:
Benner, Erica. Be Like the Fox: Machiavelli’s Lifelong Quest for Freedom, Allen Lane, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را اریکا بنر نوشته است و در تاریخ ۳ مارس ۲۰۱۷ با عنوان «Have we got Machiavelli all wrong» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «تصور ما از ماکیاوللی بهکلی نادرست است» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• اریکا بنر (Erica Benner) دانشآموختۀ دکتری نظریۀ سیاسی از دانشگاه آکسفورد و همچنین عضوی از دانشکدۀ فلسفۀ اخلاق و سیاسی دانشگاه ییل است. آخرین کتاب بنر فلسفۀ اخلاق و سیاسی توسیدید (Moral and Political Philosophy of Thucydides) در سال ۲۰۱۸ منتشر خواهد شد.
[۱] Cesare Borgia – سیاستمدار اسپانیایی (۱۵۰۷-۱۴۷۵) و فرزند نامشروع پاپ الکساندر ششم [مترجم].
[۲] Machiavellian
[۳] Tony Soprano – شخصیت اصلی سریال خانوادۀ سوپرانو [مترجم].
[۴] Tuscan – منطقهای در ایتالیا به مرکزیت فلورانس [مترجم].
[۵] self-government – کنترل حکومت یک جامعه توسط اعضای خود آن جامعه و به دور از هرگونه استبداد [مترجم].
[۶] Ferdinand of Aragon – پادشاه سیسیل و آراگون در اسپانیا (۱۵۱۶-۱۴۵۲) [مترجم].