آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 11 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
ووتن معتقد است روانشناسی مدرن طبیعت انسان را دگرگون کرده و بازاری جدید به وجود آورده است
به جهان اطراف نگاه کنید. رقابت در این جهان موج میزند، رقابت برای مقام بالاتر، لذایذ بیشتر، و سودهای خیرهکننده. اگر میخواهی پیشرفت کنی، نباید به فکر دیگران باشی، فقط خودت را ببین که در مرکز عالمی. اما دیوید ووتن معتقد است انسانها همیشه اینقدر بیرحم و خودخواه نبودهاند. تاریخ خودخواهی حدوداً از قرن هجدهم و با تفسیری خاص از طبیعت انسان شروع میشود: با نظریۀ سیاسی نیکولو ماکیاوللی، ایدۀ اقتصادی آدام اسمیت، و نگاه اخلاقی تامس هابز.
گفتوگوی شان ایلینگ با دیوید ووتن، ووکس — چرا مردم نیکی میکنند؟ در تاریخ فلسفۀ غرب، اساساً دو پاسخ برای این پرسش وجود دارد. نخستین پاسخ این است که مردم اخلاقی عمل میکنند چون فضیلتمند هستند و به اصول خاصی مانند آبرو و انصاف پایبندند. پاسخ دوم این است که عمل اخلاقی مردم بهخاطر منفعت خودشان است، زیرا خوب -و درنهایت مفید- است که بهعنوان کسی شناخته شویم که کار درست را انجام میدهد.
کتاب جدیدی از دیوید ووتن، استاد بریتانیایی تاریخ اندیشه، چنین بحث میکند که دومین پاسخ به این مسئله در غرب غالب شده و به تمام جوانب زندگیمان سرایت کرده است. اکنون دیگر تردیدی در این نداریم که انسانها همواره بهدنبال قدرت و لذت و منفعت خودشاناند. اما ووتن میگوید این برداشت بههیچوجه درست نیست.
به نظر ووتن، چنین برداشتی از ذات و طبیعت انسان ساختۀ مدرنیته است که از طریق فیلسوفان پرنفوذ دورۀ روشنگری مانند آدام اسمیت و ماکیاوللی و توماس هابز به ما رسیده است. ووتن معتقد است که این انقلابِ فرهنگی شیوۀ کاملاً متفاوتی از تفکر دربارۀ رفتار و اخلاق انسانی را کنار زده و چیزی را جایگزین آن کرده که ووتن «عقلانیت ابزاری یا تحلیل فایده و هزینهای» مینامد.
ووتن به این نتیجه میرسد که امروزه ما در جهان لذتجویی و رقابت گیر افتادهایم که در آن تنها هدف واقعی جامعه ارضای خواستههاست و فضایل اخلاقیمان با تصورات ما از توفیق مادی، یا همان ثروت و قدرت، درهمتنیده است.
کتاب ووتن که قدرت، لذت و منفعت نام دارد، اگرچه کتاب هیجانانگیزی است، اما نگاهی نسبتاً سادهانگارانه و محدود به روشنگری دارد. همچنین این کتاب بسیاری از جنبشهای رنگارنگی را که از دل روشنگری زاده شد نادیده میگیرد. با همۀ این تفاسیر، کتاب گزارش جذابی ارائه میکند. روشنگری پنداشتهایی را دربارۀ چیستی آدمی، چرایی کنشهایش، و چگونگیِ زندگی خوب پدید آورد.
ما، چه آگاه باشیم چه نه، همچنان گرفتار آن پنداشتهاییم و کتاب ووتن از ما میخواهد پیامدهای این وضعیت را بسنجیم. من بهتازگی، دربارۀ این پیامدها و اینکه چرا ووتن فکر میکند روشنگری تمدنی را پدید آورده که شیفتۀ مصرف و ارضای نفس است، با او گفتوگو کردهام. در ادامۀ این مطلب، متن این گفتوگو را با کمی ویرایش میخوانیم.
شان ایلینگ: پر واضح است که، در فرهنگ غرب، انسانْ حیوانی دربند نفع شخصی است و تمایل دارد لذت را به حداکثر و درد را به حداقل برساند. درست است؟
دیوید ووتن: پرسشی که از من میکنید بسیار ظریف است. من گفتهام که این گزاره بدیهی شده است و کتاب من دربارۀ این میگوید که چطور چنین اتفاقی افتاده و چطور ما این تصور را بدون چون و چرا پذیرفتهایم. در گذشته، مثلاً در قرن هجدهم، چنین برداشتی از طبیعتِ انسان حقیقت در نظر گرفته نمیشد. اگر به نوشتههای مسیحی یا فلسفۀ اخلاق ارسطویی یا هر متن دیگری نگاه کنید، فرضهای بسیار متفاوتی میبینید دربارۀ اینکه انسانها چه جور موجوداتی هستند.
ولی ما بیشتر در یک پارادایم روشنگری زندگی میکنیم و این نگاه به طبیعتِ انسان از زمان روشنگری به ما رسیده است. ما فقط میپذیریم که انسانها اینطورند و نمیتوانند جور دیگری باشند و بس.
ایلینگ: اما آیا این برداشت ساختگی و نادرست است؟
ووتن: خب، فکر نمیکنم چنین گزارهای درست باشد، به این معنا که از نظر من انسانها بهروشنی توانایی انجام کارهایی را دارند که از نظرشان لذتبخش نیستند، چون فکر میکنند این کارها شرافتمندانه، منصفانه، یا بهنوعی ارزشمندند. کل سازوکار عشق انسان به دیگری چیزی فراتر از لذتجویی صرف است. عشق انسان به دیگری پیمان و تعهدی است که نمیتواند به لذت محض تقلیل یابد.
نگاه خود من این است که رفتار انسان بسیار پیچیدهتر از آن است که دغدغهاش فقط و فقط لذت و درد باشد، یا بتوان همهچیز را به چنان الگوی سادهای تقلیل داد. من چنین باوری ندارم و گمان میکنم این الگوی ساده طیف وسیعی از رفتارهای انسانی را نادیده میگیرد که بسیار غنی و جالبتوجه و بغرنج است.
ایلینگ: پیش از دورۀ روشنگری، مردم دربارۀ فضیلت اخلاقی چگونه فکر میکردند؟ «خوببودن» چه معنایی داشت؟
ووتن: ایدههای زیادی در این رابطه وجود دارد، ولی عمدتاً ترکیبی از اخلاقیات مسیحی و فلسفۀ اخلاق ارسطویی حاکم بود. آنچه اهمیت داشت این نبود که موفق شدهاید یا شکست خوردهاید، بلکه مهم این بود که چه جور انسانی هستید. و این به شرافت، عزت نفس، کرامت، نیکنامی و وجدان پاک مربوط میشد.
برداشت کلی این بود که فرد باید فضیلتها را بهخاطر فضیلتبودنشان بپروراند و تمرینشان کند، چون خودِ تمرین و ممارست میتواند انسان بهتری از فرد بسازد. بدیهی است که همه بر مبنای این آرمانها زندگی نمیکردند، اما پارادایم اخلاقی اصلی همین بود و این پارادایم تفاوت بنیادی داشت با فرهنگ فوقالعاده رقابتی و فردمحوری که اکنون در آن زندگی میکنیم.
ایلینگ: این برداشت از انسان بهعنوان ماشین لذتجو چگونه در فرهنگ غرب غالب شد؟ چطور، به قول شما، در داخل این اندیشۀ جزمی گرفتار شدیم؟
ووتن: تصور میکنم این رویه در قرن شانزدهم و با مفهومی از ماکیاوللی آغاز شد مبنی بر اینکه نظامهای سیاسی فرایندهایی تماماً در پی قدرتاند و قدرتجویی پایانی ندارد و هرگز نمیشود بهقدر کفایت قدرت داشت و هیچوقت نمیشود از رفتن بهدنبال قدرت بازایستاد. این مفهوم میتواند همۀ فعالیتهای سیاسی را بهعنوان فعالیتهایی خودخواهانه و منطقی توضیح بدهد.
و از اینجا فاصلۀ کمی مانده تا به این نتیجه برسیم که این نکته باید دربارۀ همۀ فعالان سیاسی هم درست باشد. این استدلال از سیاست آغاز میشود و بعد از اواخر قرن هفدهم تا قرن هجدهم، به رشتۀ جدید روانشناسی منتقل میشود. محبوبیت عظیم این باور هم از آنجایی میآید که میتواند توضیحی برای همۀ رفتارهای انسانی عرضه کند که معقول و درنتیجه درکپذیر و حتی پیشبینیپذیر باشد. سپس نوبت به رشتۀ اقتصاد رسید که همراه با ظهور سرمایهداری بهعنوان پارادایم اقتصادیِ مسلط تنومند شد و افراد گفتند: «بسیار خب، میتوانیم رفتار انسان را با سرهمبندی یک نظام پاداش و تنبیه اصلاح کنیم. میتوانیم با پاداشی کوچک یا تنبیهی ناچیز، افراد را به انجام کاری که میخواهیم وادار کنیم».
ایلینگ: به نظر میرسد آنچه در دورۀ روشنگری اتفاق افتاده این باشد که تصوراتمان دربارۀ سیاست و روانشناسی و اخلاقیات ذیل چیزی ردهبندی شده است که اکنون منطق بازار مینامیم. و این منطق در همۀ ارزشها و نهادهای ما تنیده شده، آن هم به شیوهای که به نظر میرسد نمیشود دربارهاش چونوچرا کرد.
ووتن: به نظر من این برداشت کمابیش درست است. مسئلۀ گیجکننده درک سازوکارهای علّی است. آیا سرمایهداری رفتارهای خودخواهانه تولید کرده است؟ یا اینکه رفتارهای خودخواهانه جامعۀ سرمایهداری را ایجاد کرده است؟
ایلینگ: پاسخ شما چیست؟
ووتن: از نظر من، روانشناسیِ جدید تقدم دارد و این روانشناسی پایه و اساس سرمایهداریِ بازار را ایجاد میکند. بنابراین بهجای آنکه بگوییم اقتصاد است که شیوۀ درک ما از جهان را شکل میدهد، میخواهم بگویم این نحوۀ درکمان از جهان است که به طرز فکرمان دربارۀ اقتصاد شکل میبخشد.
ایلینگ: مطمئن نیستم که با این حرف موافق باشم. یک عقیدۀ مارکسیستی قدیمی وجود دارد که میگوید نظامهای اقتصادی از طریق ابداع ارزشهایی دوام میآورند که وجود این نظامها را توجیه و از آنها پشتیبانی میکنند، که از نظر من درست است. ما وارد عصر تجارت جهانی و سرمایهداری شدیم و سپس فلسفههای اخلاقی -و در امتداد آن یک فرهنگ- احضار شد که توجیهکنندۀ این شیوه از زندگی بود.
ووتن: تلاشم این است که، با احتیاط فراوان، بگویم چنین اتفاقی نیفتاده است. از نگاه من، کسانی مانند آدام اسمیت (فیلسوف و اقتصاددان اسکاتلندی در قرن هجدهم) میخواستند انسانی جدید برسازند تا مجموعهای از روابط بازار را پدید بیاورد که فکر میکردند خوب و پسندیده است.
اگر تا دورۀ یونان باستان و قرونوسطا عقب بروید، خواهید دید، با اینکه آنها تقریباً دربارۀ همهچیز نظریههای پیچیدهای داشتهاند، اما عملاً برای طرز کار اقتصاد هیچ شرح و توضیحی نداشتهاند. اما وقتی فیزیک نیوتنی و زاویۀ دید آن به جهان بهعنوان نظامی خودتنظیمکننده حاصل شد، این برداشت از جامعه و اقتصاد بهعنوان نظامهای خودتنظیمکننده هم پدید آمد.
بنابراین نظر من این است که پیشفرضهای بنیادیِ چنین برداشتی از جامعه نه به پیدایش سرمایهداری، که به پیدایش علوم طبیعی و این باور مربوط میشود که جهان -و انسانها- را میشود به ماشینهایی قابل پیشبینی و پایبند به قواعد تقلیل داد.
ایلینگ: جالب است، اما مطمئن نیستم چیزی که میگویید با آنچه گفتم ناسازگار باشد. گذشته از هر چیز، میتوانیم این فرض را بپذیریم که انسانها بهاندازۀ اتمها قابل پیشبینیاند و با دلیل و منطق به نوع دیگری از نظام اقتصادی برسیم.
بخش زیادی از این موضوع به این برمیگردد که چه دیدگاهی را نسبت به طبیعت انسان اتخاذ کنیم. میتوانید از این زاویه نگاه کنید: جامعۀ مصرفیِ ما به این دلیل وجود دارد که ما در ذات خودمان حریص و مالاندوزیم یا اینکه ما برای اینکه جامعۀ مصرفی سر پا بماند، خودمان را حریص و مالاندوز بار آوردهایم.
ووتن: درست است. تمایل من بهسوی دیدگاه دوم است. تصور من این است که ابتدا ما خودمان را موجوداتی درپیِ قدرت و فوقالعاده رقابتمحور تصور کردهایم و بهدنبال آن نظامهای سیاسی و اقتصادی متناسب با این برداشت از طبیعت انسان را ایجاد کردهایم.
ایلینگ: کارل یونگ معتقد بود این ایدهها هستند که صاحب افرادند، و نه برعکس. به نظر میرسد شما هم استدلال مشابهی دربارۀ طبیعت و رضایتمندی انسان طرح میکنید؛ اینکه ما بهشکلی اساسی گرفتار مفاهیم روشنگری شدهایم و فراموش کردهایم که این مفاهیم ابداع شدهاند.
ووتن: بسیار جالب است، بله همین را میگویم. طبیعت همانی است که هست و طرز فکرمان، هرچه که باشد، رفتار طبیعت یکسان است. اما در رابطه با نوع بشر مسئله به این سادگی نیست. اینکه چه کسی و چه چیزی هستیم، اساساً وابسته به این است که باور و اعتقادمان دربارۀ خودمان چگونه باشد.
در این معنا، میتوان گفت بهوسیلۀ زبانی که برای سخنگفتن از خودمان استفاده میکنیم خودمان را برمیسازیم. و این زبانْ شکل میبخشد به اینکه چه چیزی بشویم و چطور فکر کنیم. اگر با زبانِ نفع شخصی از خودمان حرف بزنیم، آنوقت مردمانی خواهیم بود که بهدنبال نفع شخصی هستند.
اکنون ما در جوامعی بسیار پیچیده زندگی میکنیم که در آن زبانهای متداخل متعددی داریم. اما، از قرن هجدهم به بعد، زبانِ مربوط به رفتار خودخواهانه و نفع شخصی، دستکم در غرب، به زبان غالب بدل شده است، که این برداشت را ایجاد میکند که نقش اصلی حکومت به حداکثر رساندن ثروت و رفاه و افزایش استانداردهای زندگی است.
ایلینگ: شاید بتوانیم مسئله را بهشیوهای دیگر طرح کنیم و بگوییم این تصورات به خاطر باور و اعتقاد ما به آنها رنگ حقیقت میگیرند؛ درست مانند پول کاغذی که ساختگی است، اما، چون همه توافق داریم که واقعی است، به پول واقعی بدل میشود.
ووتن: دقیقاً. پول مثال بینقصی از این وضعیت است. اگر ایمانمان را به پول کاغذی از دست بدهیم، ارزش پول کاغذی از بین میرود. ارزش پول کاغذی فقط و فقط بهدلیل باور ما به آن است. فرایند ایجاد باور به اسکناس فرایند اجتماعی بسیار پیچیدهای است که یکصد سال یا بیشتر در جریان بوده است. گاهی این باور میشکند و فرومیریزد، درست مانند اتفاقی که در جریان انقلاب فرانسه رخ داد و اسکناس بیارزش شد.
در این معنا، میتوان گفت که ما نهادهایی اجتماعی پدید میآوریم که به باور ما نسبت به آن نهادها بستگی دارند و نیز انواعی از رفتار انسانی ایجاد میکنیم که به باور ما نسبت به این رفتارها وابستهاند. گاهی هم فراموش میکنیم که تا چه حد انعطافپذیر هستیم و آنچه لازم داریم این است که نگاهی به خودمان بیندازیم و بگوییم: «این همان چیزی است که میخواهی باشی؟» و، اگر پاسخ منفی است، باید خودمان را بازسازی کنیم.
ایلینگ: کنجکاوم بدانم که آیا از نظر شما ما در حال حاضر تحت سلطۀ باوری ساختگی یا تعصبآمیز هستیم که زندگی روزمرهمان را هدایت میکند، اما گاهی معلوم میشود که این باورْ غلط و مخرب است؟
ووتن: از نظر من، ما در دورهای زندگی میکنیم که تنشهای زیادی دربارۀ دموکراسی وجود دارد، چه بهعنوان یک ایده و چه بهعنوان مجموعهای از دعاوی دربارۀ حقوقی که بهخوبی در خدمتمان بودهاند. شاید فکر کنید که پنجاه یا صد سال دیگر کسانی به گذشته بنگرند و بگویند: «چطور شد که آنهمه مدت فکر میکردیم که آن شیوه برای سازماندهی جامعه مناسب است»؟
شخصاً فکر میکنم حق با وینستون چرچیل بود که میگفت دموکراسی بدترین شکل حکومتکردن است، البته بهجز بقیۀ شکلهای دیگر [که گاه و بیگاه تجربه شدهاند]. اما من هم مانند دیگران از داخل سیستم مشغول به تفکرم. کسی چه میداند پنجاه سال دیگر جهان چه شکلی خواهد بود یا اینکه نظر مردم دربارۀ انصاف و درستی چیست.
ایلینگ: شاید آنچه لازم است انجام بدهیم این باشد که برای یافتن رهنمود فلسفی به جایی فراتر از غرب بنگریم. همانطور که میگویید، ما گرفتار این عقاید تعصبآمیزی شدهایم که ناچارمان میکنند با مفاهیم خودخواهانه و فردمحورانه فکر کنیم، درحالیکه در سنتهای حکیمانۀ شرقی روش کاملاً متفاوتی برای اندیشیدن به خود و سعادتمندی وجود دارد.
ووتن: فکر میکنم باید از روشهای فردمحورانۀ تفکرمان کمی فاصله بگیریم و بپرسیم که آیا این روشها فایدهای به حالمان دارند یا نه. همچنین باید ببینیم که فرهنگهای دیگر چطور رفتارهای گروهی و اشتراکی را تشویق میکنند. من تخصصی در فلسفۀ شرق یا بودیسم ندارم و نمیتوانم در این رابطه حرف بزنم. ولی حکمت عمیقی در آنجا هست و دشوار است که نبینیم از تعامل با آن تا چه حد میتوانیم منفعت ببریم.
اطلاعات کتابشناختی:
Wootton, David. Power, Pleasure, and Profit: Insatiable Appetites from Machiavelli to Madison. Harvard University Press, 2018
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با دیوید ووتن و در تاریخ ۲۳ ژانویۀ ۲۰۱۹ با عنوان «How the Enlightenment sold us a twisted view of human nature» در وبسایت ووکس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۹۷ با عنوان «خودخواهیِ بشر از کدام نقطۀ تاریخ شروع شد؟» و ترجمۀ حسین رحمانی منتشر کرده است.
•• دیوید ووتن (David Wootton) استاد تاریخ دانشگاه یورک و متخصص در تاریخ فرهنگ و اندیشۀ اروپاست. او هماکنون در حال تألیف کتابی دربارۀ ولتر است و آخرین کتاب او، که مصاحبۀ اخیر دربارۀ آن است، قدرت، لذت، منفعت (Power, Pleasure, and Profit) نام دارد. ووتن دانشآموختۀ دانشگاه آکسفورد و کمبریج است و سابقۀ تدریس در چهار دانشگاهِ مطرح بریتانیا و کانادا را داشته است.
••• شان ایلینگ (Sean Illing) دانشآموختۀ دکتری در فلسفه و علوم سیاسی از دانشگاه لوئیزیانا است. او مصاحبهگر و ویراستار ارشد ووکس است و نوشتههایش در سالون نیز منتشر میشود. ترجمان تا به حال مصاحبههای متعددی از او ترجمه و منتشر کرده است.
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید
پساز چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است
ممنون از ترجمه تان جا دارد که چنین کتاب هایی که نگاهی متفاوت به وضع زندگی واجتماع کنونی ما می اندازند ترجمه شده ودر اختیار علاقه مندان قرار گیرد تا اینکه ریشه های زندگی و اخلاق مدرن را که بر دنیای ما حاکم است بیشتر واکاوی شود اینکه چه شد که بشر دست از اخلاق و زندگی که اعصار و قرون متمادی به آن خوگر شده بود در پانصد سال اخیر دست به تغییر و تحولی زد که نتایج آن را امروزه می بینیم .ترجمان اگر چنین کتاب هایی را ترجمه و در اختیار علاقه مندان قرار دهد کمک شایانی به روشن شدن اینچنین موضوعاتی خواهد کرد.امیدوارم که چنین باشد با سپاس.