تمدنهای بشری امروز بیش از هر زمان دیگری در تاریخ به هم شبیهاند، و نشانۀ آن جنگهای بیپایان دوران ماست
داعش همانقدر دلار، آنتیبیوتیک، اینترنت و تویوتا را قبول دارد که ما. پس چرا فکر میکنیم اینهمه با ما فرق دارد؟ بعد از ظهور داعش و رواج گرایشهای استقلالطلبانه در سیاست، بعضی از نویسندگان، دوباره به دفاع از نظریۀ «تضاد تمدنها» برآمدهاند. اما آنها فراموش کردهاند که داعش، در واقع، آنقدر از قواعدِ پذیرفتهشدۀ جهان امروز ما استفاده میکند که در هیچ موضوعِ کلیدیای نمیتوانیم آن را متعلق به تمدنی غیر از تمدنِ خودمان بدانیم.
یووِل نوا هراری، گاردین — رویدادهای اخیر در خاورمیانه و اروپا گویا جان تازهای در کالبد نظریۀ «برخورد تمدنها» دمیدهاند. دخالتهای غرب در خاورمیانهْ ماشۀ واکنشِ جهان اسلام را چکاندند، واکنشی که میلیونها آوارۀ مسلمان را راهی غرب کرده و الهامبخش حملات تروریستی از اورلاندو تا نیس شده است. اکنون که رأیدهندگان اروپایی با کنارگذاشتن رؤیای جامعۀ چندفرهنگی بهسمت هویتهای محلی مبتنی بر بیگانههراسی میروند، اتحادیۀ اروپا هم کلید بازگشت به عقب را فشرده است. برخی ادعا میکنند علت این رخدادها آن است که غرب بر منطق عمیق تاریخ چشم بست. بنا به نظریۀ برخورد تمدنها، بشریت به تمدنهای متنوعی تقسیم شده است که جهانبینیهای متفاوت و اغلب آشتیناپذیر دارند. بهخاطر این جهانبینیهای ناسازگار است که مناقشه میان تمدنها اجتنابناپذیر میشود و این مناقشهها بهنوبۀ خود محرک فرایندهای درازمدت تاریخی میشوند. همانطور که در طبیعت هم گونههای متفاوت برای بقای خود میجنگند، در طول تاریخ نیز تمدنها بارهاوبارها تصادم کردهاند و فقط سازگارترینهایشان باقی مانده است. هرکس این واقعیت شوم را نادیده بگیرد، خود را به مخمصه انداخته است.
نظریۀ برخورد تمدنها دلالتهای سیاسی گستردهای دارد. هواداران آن مدعیاند که هر تلاشی برای آشتیدادن «غرب» و «جهان اسلام» محکوم به شکست است. همچنین میگویند یگانه راهکار اتحادیۀ اروپا آن است که نسخهای بیتعارف از هویت «غربی» را بهجای مغالطۀ جامعۀ چندفرهنگی در دستورکار خود قرار دهد. در درازمدت، فقط یک تمدن میتواند از آزمون بیرحم انتخاب تاریخی سربلند درآید و اگر اتحادیۀ اروپا نخواهد از تمدن غربی در برابر «داعش» و دودمانش دفاع کند، همان بهتر که بریتانیا یکتنه به مصاف آن رود.
این نظریه، هرچند بسیاری را قانع کرده، آدرس غلط میدهد. شاید داعش بهواقع نوعی چالش رادیکال باشد، اما «تمدنی» که داعش به چالش کشیده است نه پدیدهای منحصراً غربی، بلکه تمدنی جهانی است. لابد اینکه داعش ایران را با آمریکا متحد کرده و زمینۀ مشترک کمسابقهای میان نخستوزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و رهبر حزبالله سید حسن نصرالله پدید آورده است، بیدلیل نیست. داعش، حتی علیرغم شعارهای قرونوسطاییاش، بیشتر در فرهنگ جهانی معاصر ریشه دارد تا در شبهجزیرۀ عرب قرن هفتم میلادی: داعش خوراک ترسها و امیدهای جوانان طردشده و پستمدرن است، نه چوپانان و بازرگانان قرونوسطایی. از لحاظ سازمانی، داعش به بنگاه بزرگی مانند گوگل شبیهتر است تا تشکیلات خلافت اموی. قطعیترین نشانۀ برخورد واقعی تمدنها ناتوانی در فهمِ دوطرفه است. اما داعش دشمنانش را خیلی خوب میفهمد وگرنه پروپاگاندایش چنین مؤثر نمیشد. پس بهتر است داعش را شعبهای منحرف از فرهنگ جهانیِ مشترک میان همۀ ما بدانیم، نه شاخهای از درختی بیگانه و مرموز.
نکتۀ حیاتی اینکه قیاس بین تاریخ و زیستشناسی، که زیربنای نظریۀ برخورد تمدنهاست، خطاست. گروههای انسانی (ازجمله تمدنهای بشری) تفاوت بنیادین با گونههای جانوری دارند و مناقشههای تاریخی بسیار متفاوت است از فرایندهای انتخاب طبیعی. گونههای جانوری هویتهایی عینی دارند که هزاران نسل دوام میآورد. شامپانزه یا گوریل با ژنهایش مشخص میشود نه باورهایش؛ ژنهای متفاوت نیز رفتارهای اجتماعی مختلفی را رقم میزنند. شامپانزهها در گروههای مرکب از نر و ماده زندگی میکنند. آنها با ائتلافسازی از هوادارانشان از هر دو جنس، بر سر قدرت رقابت میکنند. اما در میان گوریلها، نری که غالب میشود حرمسرایی از مادهها میسازد و معمولاً هر نر بالغی را که هماوردش شود [از قلمرو] بیرون میکند. تاآنجاکه میدانیم، همین نظامهای اجتماعی نه فقط در دهههای اخیر، بلکه در صدهاهزار سال گذشته مشخصۀ شامپانزهها و گوریلها بودهاند.
اما چیزی ازایندست میان انسانها نمیبینید. بله، گروههای انسانی نیز نظامهای اجتماعی متمایزی دارند، اما این نظامها بهدست ژنها رقم نخوردهاند و بهندرت بیش از چند قرن دوام میآورند. بهعنواننمونه، آلمانیهای قرن بیستم را در نظر بگیرید. آنها ظرف کمتر از صد سال، در شش نظام بسیار متفاوت سامان یافتند: امپراتوری هوهنتسولرن، جمهوری وایمار، رایش سوم، آلمان شرقی کمونیست، جمهوری فدرالِ آلمان غربی و نهایتاً آلمان متحد دموکراتیک. البته زبان و عشقشان به آبجو منسوخ نشد. اما آیا جوهرۀ آلمانی منحصربهفردی وجود دارد که این کشور را از سایر ملتها متمایز میکند و از ویلهلم دوم تا آنگلا مرکل ثابت مانده است؟ اگر هم مثالی پیدا کنید، آیا دربارۀ دوران گوته، مارتین لوتر و فردریش بارباروسا۱ هم صادق است؟
در ابتدای «دیباچۀ قانون اساسی اروپا» (۲۰۰۴)، منبع الهام این قانون چنین توصیف میشود: «میراث فرهنگی، مذهبی و اومانیستی اروپا که ارزشهای تخطیناپذیر و خدشهناپذیر حقوق انسان، دموکراسی، برابری، آزادی و حکومت قانون را از آن گرفتهایم.» بنا به این گزاره، شاید گمان کنیم که این ارزشها تمدن اروپایی را تعریف میکنند. بیشمار سخنرانی و سندْ پیگیر نسبِ مستقیمی شدهاند که از دموکراسی باستانی آتن به اتحادیۀ اروپای امروزی میرسد تا ۲۵۰۰ سال آزادی و دموکراسی اروپایی را پاس بدارند. این مشابه داستان همان مرد نابیناست که دُم فیل را گرفته بود و نتیجه میگرفت فیلْ نوعی جاروست. دموکراسی آتنْ تجربهای نهچندان قاطع بود که حدود دویست سال در گوشهای از بالکان طول کشید. اگر ۲۵ قرن تمدن اروپایی با دموکراسی و حقوق بشر تعریف میشود، پس دربارۀ اسپارت و ژولیوس سزار، صلیبیون و فاتحان اسپانیایی قارۀ آمریکا، تفتیش عقاید و تجارت برده، لویی چهاردهم و گوبلز، و لنین و موسیلینی چه باید گفت؟
تمدن اروپایی یعنی معنای آن نزد اروپاییان، چنانکه مسیحیت یعنی معنای آن نزد مسیحیان. اروپاییان در طول قرون متمادی، معانی بسیار متفاوتی از آن فهمیدهاند. آنچه گروهی انسانی را بهتر تعریف میکند نه تداوم، بلکه تغییراتی است که از سر گذرانده است، اما این گروهها، بهیُمن مهارت داستانسرایی، برای خودْ هویتهای باستانی خلق میکنند. آنها، فارغ از دگرگونیهایی که داشتهاند، با کهنه و نو، ریسمان واحدی میبافند. حتی افراد میتوانند از تغییرات پرآشوب شخصیشان، داستانی منسجم از زندگی بسازند: «من آن کسی هستم که روزگاری سوسیالیست بود، ولی سرمایهدار شد؛ در سنگال به دنیا آمدم و اکنون در فرانسه زندگی میکنم؛ ازدواج کردم سپس طلاق گرفتم؛ سرطان داشتم و الان خوب شدهام.»
به همین طریق، گروهی انسانی مثل آلمانیها نیز میتوانند خود را با تغییراتی تعریف کنند که از سر گذراندهاند: «روزگاری نازی بودیم، ولی درس گرفتهایم و الان دموکراتهای صلحطلب هستیم.» نباید دنبال یک جوهرۀ آلمانی منحصربهفرد بگردید که ابتدا در هیلتر و سپس در مرکل نمود داشته است؛ این دگرگونی رادیکال فینفسه کیستیِ آلمانها را ساخته است.
داعش نیز شاید مدعی هویت دستنخوردۀ اسلامی باشد، اما روایتشان از اسلامْ داستان کاملاً جدیدی است. بله، آنها برخی متون و احادیث مقدس اسلامی را برای خلق آن روایت استفاده میکنند، اما اگر من با آرد و روغن و شکری که دو ماه در آشپزخانهام مانده کیک بپزم، کیکی مانده و دوماهه پختهام؟ و برعکس، آنهایی که داعش را «غیراسلامی» یا حتی «ضداسلامی» مینامند هم خطا کردهاند: اسلام دی.ان.ای ندارد. مثل مسیحیت، اسلام یعنی معنای آن نزد مسلمانان.
درعینحال، تفاوتی عمیقتر نیز وجود دارد که گروههای انسانی را از گونههای جانوری متمایز میکند. گونهها اغلب منشعب میشوند، اما هرگز ادغام نمیشوند. شامپانزهها و گوریلها حدود هفتمیلیون سال پیش یک نیای مشترک داشتهاند. این گونۀ واحدِ نیاکان به دو جمعیت منشعب شد که هریک راه جداگانۀ خود در مسیر تکامل را پیش گرفت. این انشعابْ بازگشتپذیر نبود. جفتگیریِ دو گونۀ متفاوت، اگر هم ثمرهای داشته باشد، عقیم خواهد بود، لذا امکان ادغام گونهها وجود ندارد. گوریلها با شامپانزهها، زرافهها با فیلها، و سگها با گربهها نمیتوانند ادغام شوند.
در مقابل، قبایل انسانی معمولاً بهمرور زمان به هم میآمیزند تا گروههای بزرگتر و بزرگتری شکل دهند. آلمانیهای امروزی از ادغام ساکسونها، پروسیها، شوابیاها و باواریاییها ایجاد شدهاند که روزیروزگاری نهچندان دور هیچ میلی به همدیگر نداشتند. فرانسویها از ادغام فرانکها، نورمنها، برتونها، گاسکنها و پروانسیها ایجاد شدهاند. در آن سوی دریای حائل نیز انگلیسیها، اسکاتلندیها، ولزیها و ایرلندیها تدریجاً (خواسته یا ناخواسته) دور هم جمع شدند تا بریتانیاییها را بسازند. در آیندۀ نهچندان دور شاید آلمانیها، فرانسویها و بریتانیاییها در قالب اروپاییها با هم ادغام شوند.
چنانکه ساکنان لندن، ادینبورو و بروکسل این روزها خوب میدانند، همۀ ادغامها تا ابد دوام نمیآورند. همهپرسی برکسیت شاید رشتۀ اتحادیۀ اروپا و بریتانیای متحد را با هم پنبه کند. اما در درازمدت، جهت تاریخ مشخص است. دههزار سال پیش انسانها به بیشمار قبیلۀ مجزا تقسیم شده بودند. با گذر هر هزاره، ادغام شدند و گروههای روزبهروز بزرگتری تشکیل دادند و تمدنهای متمایزی ساختند که تعدادشان بهمرور کمتروکمتر میشد. در نسلهای اخیر، چند تمدن باقیمانده هم در حال ادغام در جامعۀ جهانی واحد بودهاند. تفکیکهای سیاسی و قومیتی پابرجاست، اما تیشه به ریشۀ آن وحدت بنیادین نمیزند. بهواقع برخی از این تفکیکها، فقط بهواسطۀ وجود ساختاری مشترک و فراگیر، میسر شدهاند.
فرایند وحدت انسانها دو شکل متمایز به خود گرفته است: وحدت ضعیف ناهمگون و وحدت قوی همگون. در شکل ضعیفترِ وحدت، یعنی وحدت ناهمگون، میان گروههایی که پیشازاین مرتبط نبودهاند پیوند برقرار میشود. این گروهها شاید همچنان باورها و کردارهای متفاوتی داشته باشند، اما دیگر مستقل از هم نیستند. از این منظر، حتی جنگ نیز نوعی اتصال است و شاید هم قویترین نوع اتصال. دههزار سال پیش، هیچیک از قبایل قارۀ آمریکا درگیر نزاع با دشمنانی در خاورمیانه نبود و هیچیک از طوایف آفریقایی با اروپاییان خصومت نداشت. اما در طول جنگ جهانی دوم، مردمی که در سواحل میسیسیپی به دنیا آمده بودند در جزایر اقیانوسیه و علفزارهای اروپا به استقبال مرگ رفتند و سربازانی که از قلب آفریقا اجیر شده بودند در میانۀ تاکستانهای فرانسه و دامنههای پربرف آلپ جان باختند.
تاریخدانان اغلب میگویند جهانیسازی ابتدا در ۱۹۱۳ به اوج خود رسید، سپس بازهای طولانی از افول، ازجمله دورۀ جنگهای جهانی و جنگ سرد، را طی کرد و پس از ۱۹۸۹ بود که دوباره قوت گرفت. آنها نگراناند که مناقشات اخیر شاید دوباره دندهمعکوس جهانیسازی را بکشد. این شاید دربارۀ جهانیسازی اقتصادی صادق باشد، اما بر امر متفاوتی چشم میپوشد که همین اندازه اهمیت دارد: جهانیسازی نظامی. جنگ بهمراتب سریعتر از بازرگانی میتواند ایدهها، فناوریها و مردم را پخش و پراکنده کند. همچنین جنگ توجه مردم را به همدیگر بیشتر جلب میکند. ایالات متحده هیچگاه بیش از دوران جنگ سرد با روسیه در تماس نبوده است: زمانی که هر سرفه در یکی از راهروهای مسکو، ولولهای به جان افراد مستقر در واشنگتن میانداخت. مردم به دشمنانشان بسیار بیشتر از شرکای تجاریشان اهمیت میدهند. بهازای هر فیلم آمریکایی دربارۀ تایلند، شاید بیست فیلم دربارۀ ویتنام تولید شده باشد. «جنگ علیه ترور»، در مقیاس جهانی، فرایند جهانیسازی نظامی را تداوم میبخشد.
امروزه وحدت جهانیِ منازعاتْ شاید در اینترنت بیش از هرجای دیگر مشهود باشد: داعش و کارتلهای مواد مخدر در گوگل و فیسبوک فعالاند و یوتیوب، کنار ویدئوهای بانمک از گربهها، دستورالعمل ساخت بمب هم عرضه میکند. اسلامگرایان متعصب، قاچاقچیان آدمکُشِ مواد مخدر و هکرهای خورۀ شبکهْ در چند سیارۀ مجزا نیستند؛ بستر واحد فضای مجازی جهانی میان آنها مشترک است. فناوری بلاکچِین۲، که زیربنای بیتکوین۳ است، همهشان را به هیجان میآورد. همگی روی دسترسی آسان از طریق گوشیهای هوشمند حساب میکنند و تلاش حکومتها برای کنترلِ شبکه همهشان را ناخرسند کرده است.
اما دنیا در آغاز قرن بیستویکم از وحدت ناهمگون مناقشات گذشته است. مردمِ سراسر گیتی نه فقط از یکدیگر متأثر میشوند، بلکه شباهت باورها و کردارهایشان روزبهروز بیشتر میشود. هزار سال پیش، سیارۀ زمین میزبان دهها الگوی سیاسی متفاوت بود. در اروپا میشد رقابت شهریاریهای فئودال را با دولتشهرهای مستقل و حکومتهای کوچک دینی دید. دنیای اسلام نیز شاهد تشکیلات خلافت با ادعای حکمرانی سراسری بود، اما پادشاهان، امیران و سلاطین را هم تجربه میکرد. امپراتوری چین خود را یگانه نهاد سیاسی مشروع میدانست، اما مجموعههای قبایلِ همپیمان در شمال و غرب آن برای یکدیگر شاخوشانه میکشیدند. هند و جنوبشرق آسیا پازل هزارتکهای از رژیمهای مختلف بودند و حکومتهای سیاسی در قارههای آمریکا، آفریقا و استرالیا از دستههای کوچک شکارچی-گردآور تا امپراتوریهای گسترده را شامل میشدند. وجود قوانین بینالمللی که هیچ؛ جای تعجب نیست که حتی گروههای انسانی همسایه هم برای توافق دربارۀ روابط دیپلماتیکْ مشکل داشتند. هر جامعهْ پارادایمِ سیاسی خاص خود را داشت و فهم مفاهیم سیاسیِ بیگانه نیز برایش دشوار بود، چه رسد به اینکه آنها را محترم بشمارد.
اما امروز همهجا یک پارادایم سیاسی واحد را پذیرفتهاند. زمین میان تقریباً دویست دولت حکمران تقسیم شده است که عموماً با پروتکلهای سیاسی مشابه و قوانین بینالمللی یکسان موافقاند. سوئد، نیجریه، پاپوآ گینۀ نو و پاراگوئه، همگی مثل هم، قطعۀ رنگآمیزیشدهای از نقشۀ دنیایند؛ همگی عضو سازمان ملل متحدند؛ علیرغم تفاوتهای بیشمار، همگی دولتهای مستقلی به شمار میآیند که حقوق و امتیازات مشابه دارند. بهواقع بسیاری ایدهها و روشهای سیاسی (ازجمله حداقل باور ظاهری به نهادهای انتخابی، حق رأی عمومی و حقوق بشر) میان آنها مشترک است. وقتی اسرائیلیها و فلسطینیها، روسها و اوکراینیها، یا کُردها و ترکها دنبال جلب افکار عمومی جهانی میروند، همگی به گفتمانهای مشابه، یعنی حقوق بشر، استقلال کشورها و قانون بینالملل توسل میکنند.
شاید انواع مختلفی از «دولتهای درمانده» در دنیا دیده شوند، اما جهان فقط یک پارادایم برای موفقیت دولت میشناسد. سیاستورزی جهانی پیرو «اصل آناکارنینا» است: دولتهای سالم و کارآمد همگی شبیه هماند، اما درماندگی هر دولتِ درماندهْ خاصِ خود اوست که بالاخره یکی از مؤلفههای بستۀ سیاسی رایج را نادیده گرفته است. وجه تمایز داعش در رد کل این بسته و تلاش برای تأسیس نوعی کاملاً متفاوت از نهاد حکومت است: خلافت جهانگیر. اما دقیقاً به همین دلیل است که لابد شکست خواهد خورد. گروههای چریکی و سازمانهای تروریستیِ متعددی توانستهاند کشور جدیدی تأسیس کرده یا کشورهای موجود را فتح کنند، اما همگی با پذیرش اصول بنیادین نظم سیاسی جهانی به هدف خود نائل شدهاند. حتی طالبان هم میخواست که دنیا او را بهعنوان حکومت مشروع کشور مستقل افغانستان به رسمیت بشناسد. هیچکدام از گروههایی که اصول سیاستورزی جهانی را رد کردهاند تاکنون بر قلمروِ قابلتوجهی کنترل بادوام نداشتهاند.
در دوران پیشامدرن، انسانها نهفقط نقشههای سیاسی متنوع بلکه گسترۀ دلهرهآوری از الگوهای اقتصادی را تجربه میکردند. بویارهای روس، مهاراجههای هندو، ماندارینهای چینی و رؤسای قبایل سرخپوست قارۀ آمریکا ایدههای بسیار متفاوتی نسبت به پول و وضع مالیات داشتند و هیچیک حتی از وجود چیزی مثل «اقتصاد» خبر نداشتند. اما امروزه تقریباً همگان به نسخههای کمابیش مشابهی از مضمون سرمایهداری اعتقاد دارند و همگیمان پیچومُهرههای یک خط تولید واحد جهانی هستیم. خواه ساکن مغولستان باشید یا نیوزیلند یا بولیوی، رویههای روزمره و اقبال اقتصادیتان وابسته به نظریات اقتصادی مشابه، بنگاهها و بانکهای مشابه، و جریانهای سرمایۀ مشابه است. وقتی وزرای امور مالی یا مدیران بانکها از چین، روسیه، برزیل و هند دیدار میکنند، زبان مشترکی دارند و بهسادگی میتوانند مخمصههای همتایان خود را درک کرده و همدلی کنند.
هنگامی که داعش نواحی وسیعی از سوریه و عراق را فتح کرد، دههاهزار نفر را از دم تیغ گذراند، سایتهای باستانشناختی را ویران کرد، مجسمهها را سرنگون کرد و دست به تخریب نظاممند نمادهای رژیمهای سابق و نفوذ فرهنگی غرب زد. اما وقتی ستیزهجویان داعش وارد بانکها شدند و تودۀ دلارهای آمریکایی را با شمایل رؤسای جمهوری آمریکا و شعارهای انگلیسی در مدح آرمانهای سیاسی و مذهبی آمریکا یافتند، دلارها را آتش نزدند، چراکه اسکناسهای دلار در سراسر جهان، ورای تمام اختلافات سیاسی و مذهبی، تکریم میشود. هرچند این اسکناس فاقد ارزش ذاتی است (نمیتوانید آن را بخورید یا بنوشید)، چنان اعتماد محکمی به دلار و عملکرد حکیمانۀ بانک مرکزی ایالات متحده، فدرال رزرو، برقرار است که حتی بنیادگرایان مسلمان، اربابان مواد مخدر مکزیک و دیکتاتورهای کرۀ شمالی هم قبولش دارند.
در نگاه به دنیای طبیعی و بدن انسان است که همگونی بشریت معاصر از همهجا مشهودتر میشود. اگر در سال ۱۰۱۶ میلادی مریض میشدید، بستگی داشت محل سکونتتان کجا باشد. در اروپا، کشیش محلتان لابد میگفت که خدا را عصبانی کردهاند و برای بهبود باید اعانهای به کلیسا بدهید، مکان مقدسی را زیارت کنید و با سوز دل خواستار عفو الهی شوید. اما جادوگر روستا لابد میگفت که جنزده شدهاید و او باید با سرود، رقص و خونِ یک جوجهخروسِ سیاه جنگیری کند. در خاورمیانه، پزشکان سنتی لابد میگفتند طبایع بدنتان به هم ریختهاند و میتوانید با رژیم غذایی مناسب و معجونهای بدبو آنها را هماهنگ کنید. در هند، متخصصان طب آیورودا۴ نظریهشان دربارۀ توازن سه عنصر جسمانی موسوم به «دوشا»۵ را پیش میکشیدند و درمان با گیاهان، ماساژ و ورزش را توصیه میکردند. پزشکان چینی، شمنهای سیبری، جادوگران آفریقایی و اطبای سرخپوست مشغول کار بودند: هر امپراتوری، پادشاهی و قبیلهای سنتها و کارشناسان خود را داشت، هریک دیدگاه متفاوتی دربارۀ بدن انسان و ماهیت بیماری داشتند و هرکدام کشکول خاص خود از آیینها، معجونها و درمانها را پیشنهاد میدادند. برخی بهطرز عجیبی کارا بودند و مابقی دستِ کمی از حکم مرگ نداشتند. آنچه وضعیت پزشکی اروپاییان، چینیها، آفریقاییها و آمریکاییها را متحد میکرد این بود که همهجا حداقل یکسوم افراد پیش از بلوغ میمردند و هیچجا متوسط عمر بیش از چهل سال نبود.
امروزه اگر مریض شوید، محل اقامتتان چندان مهم نیست. در تورنتو، توکیو، تهران یا تلآویو، بیمارستانهای مشابه پذیرای شما میشوند تا پزشکانی را ببینید که نظریههای علمی مشابه را در دانشکدههای نهچندان متفاوت آموختهاند. آنها از پروتکلها و آزمایشهای یکسان استفاده میکنند و به نتایج تقریباً مشابه دربارۀ بیماریتان میرسند. سپس داروهای مشابهی تجویز میکنند که شرکتهای داروسازی یکسان ساختهاند. البته هنوز تفاوتهای فرهنگی اندکی وجود دارند، اما پزشکان کانادایی، ژاپنی، ایرانی و اسرائیلی دیدگاه تقریباً مشابهی دربارۀ بدن انسان و بیماریهای انسان دارند. پس از آنکه داعش رقه و موصل را تصرف کرد، بیمارستانها را با خاک یکسان نکرد، بلکه از پزشکان و پرستاران مسلمان در سراسر دنیا تقاضا کرد که آنجا مشغول خدمت داوطلبانه شوند. لابد حتی پزشکان و پرستاران داعش هم باور دارند که بدن از سلولها تشکیل شده است، عوامل بیماریزا علت ناخوشیاند و آنتیبیوتیکها قاتل باکتریهایند.
این سلولها و باکتریها از چه ساخته شدهاند؟ یا بهواقع کل دنیا از چه ساخته شده است؟ یکهزار سال پیش، هر فرهنگی روایت خاص خود را از کیهان و عناصر سوپ کیهانی داشت. امروزه مردم فاضل سراسر دنیا باورهای دقیقاً مشابهی دربارۀ ماده، انرژی، زمان و مکان دارند. مثلاً برنامۀ هستهای ایران را در نظر بگیرید. اصل مسئله این است که نگاه ایرانیها به علم فیزیک دقیقاً عین نگاه رژیم صهیونیستی و آمریکاییهاست. اگر ایرانیها اعتقاد داشتند که انرژی برابر است با حاصلضرب جرم در مکعب سرعت نور، رژیم صهیونیستی ذرهای نگران برنامۀ هستهای ایران نمیشد.
انسانها هنوز مدعیاند که به چیزهای متفاوتی اعتقاد دارند. اما پای مسائل واقعاً مهم (نحوۀ ساخت دولت، اقتصاد، بیمارستان یا سلاح) که میان بیاید، تقریباً همۀ ما متعلق به یک تمدنیم. صدالبته اختلافنظرهایی وجود دارد، اما درون هر تمدنی هم اختلافنظرهایی وجود دارد و بهواقع همینها هستند که هر تمدن را تعریف میکنند. افراد، هنگامی که میخواهند هویتشان را توصیف کنند، غالباً خصیصههای مشترک را فهرست میکنند. اما اگر مناقشهها و معماهای مشترک را فهرست میکردند، بهتر نتیجه میگرفتند. در سال ۱۹۴۰، بریتانیا و آلمان خصیصههای بسیار متفاوتی داشتند، اما همگی جزء و بخشی از «تمدن غربی» بودند. چرچیل همانقدر غربی بود که هیتلر. اما کشمکش میان آنها بود که «غربیبودن» در آن برهۀ خاص از تاریخ را تعریف میکرد. در مقابل، اعضای قبیلۀ شکارچی-گردآور کونگ غربی نبودند، چون آن منازعۀ درونی غربیان بر سر نژاد و امپراتوری برایشان بیمعنا بود.
افرادی که بیش از همه طرف نزاع ما هستند، معمولاً اعضای خانوادهمان هستند. بیش از توافقها، این مناقشهها و معماهایند که هویت را تعریف میکنند. اروپاییبودن در سال ۲۰۱۶ یعنی چه؟ معنایش لابد پوست سفیدرنگ، اعتقاد به مسیح یا پاسداشت آزادی نیست، بلکه بهمعنای جروبحثهای تندوتیز دربارۀ مهاجرت، اتحادیۀ اروپا و محدودیتهای سرمایهداری است. همچنین به این معناست که سؤال «چه چیزی هویتم را تعریف میکند؟» از ذهنتان خارج نشود و نگران سالخوردگی جمعیت، شیوع مصرفزدگی و گرمایش جهانی باشید، بی آنکه بدانید راه چارهشان چیست. اروپاییهای قرن بیستویکم، با این مناقشهها و معماها، بسیار متفاوت از اجدادشان در آغاز دوران مدرن و قرون وسطا هستند، اما روزبهروز به معاصران خود در چین و هند شبیهتر میشوند.
تغییراتِ پیشِ روی ما، هرچه که باشند، احتمالاً به کشمکشی درونی در یک تمدن واحد شبیهترند تا برخورد میان تمدنهای بیگانه از هم. چالشهای بزرگ قرن بیستویکم ماهیتاً جهانیاند. وقتی آلودگیْ ماشۀ تغییرات اقلیمی را بچکاند، چه خواهد شد؟ وقتی رایانهها بیشازپیش شغل افراد را از آنِ خود کنند، چه خواهد شد؟ وقتی که زیستفناوریْ ما را قادر سازد که انسانها را اصلاح کنیم، طولعمر را افزایش دهیم و شاید حتی نوعی نظام طبقاتی زیستی در جامعۀ بشری راه بیندازیم چه؟ بیتردید بحثهای دامنهدار و مناقشههای تلخی دربارۀ این پرسشها خواهیم داشت. ولی بعید است که این بحثها ما را از هم متفرق کنند، بلکه کاملاً برعکس: ما را بیشازپیش به همدیگر وابسته میکنند، مایی که اعضای یک تمدن واحد، پرجنجال و جهانی هستیم.
پینوشتها:
• این مطلب را یووِل نوا هراری نوشته است و در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Isis is as much an offshoot of our global civilisation as Google» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «داعش نیز مثل گوگل، شعبهای از تمدن جهانی است» و با ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• یووِل نوا هراری (Yuval Noah Harari) مورخ و نویسندۀ انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر (Sapiens: A Brief History of Humankind) و انسان خداگونه: تاریخ مختصر فردا (Homo Deus: A Brief History of Tomorrow) است.
[۱] Frederick Barbarossa: فردریش اول موسوم به فردریش بارباروسا (بهمعنای ریشقرمز)، که در سال 1152 میلادی بهعنوان شاه آلمان تاجگذاری کرد و در ۱۱۵۵ میلادی، پاپ آدریان چهارمْ او را به مقام امپراتوری مقدس روم رساند.
[۲] blockchain
[۳] Bitcoin: نوعی دارایی دیجیتال و نظام پرداخت که امکان تراکنش مشابه با تراکنشهای پولی میان کاربران شبکه را فراهم میکند و از زمان راهاندازی آن در سال ۲۰۰۹ تاکنون شاهد گسترش قابلتوجهی بوده است. زیربنای این «پول شبکهای»، فناوری Blockchain است که راهاندازی پایگاههای دادۀ توزیعشده و درعینحال امن را ممکن کرده است.
[۴] Ayurveda
[۵] Dosha
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست
اگر در ترجمه جمله پس از کلمه ایرانیها کلمه ((فقط ))بکار رفته بود ترجمه گویای همه چیز بود اگر ایرانیها ((فقط))اعتقاد داشتند که انرژی برابر است با حاصلضرب جرم در مکعب سرعت نور، رژیم صهیونیستی ذرهای نگران برنامۀ هستهای ایران نمیشد. کشورهای غربی مخصوصا آمریکا با باورها و اعتقادات کشورهای جهان سوم تا جایی کنار میان که منافعشون رو به خطر نندازه حتی اونها با اصل جریان انفعالی ساخت بمب هسته ای هم مخالفت ندارند در شعار مخالف هستند ولی در عمل ذراتخانه هاشون در حال گسترش هست و هر روزه آزمایشهای جدیدی در این راستا انجام میدهند این جوامع با ساخت سلاح هسته ای توسط کشورها و تمدنهای مخالف خودشون مشکل دارند وگرنه با باورها و علم این کشورها به این فنون مشکلی ندارن اونها در پی این اصل هستند که هر گونه اقدام عملی در هرزمینه استراتژیکی باید در چهار چوب قواعدی باشه که اونها برای جهان تعریف میکنن خواه این حرکت در راستای علم فیزیک باشه و خواه در راستای اعتقادات مذهبی و سیاسی ممنون از تلاش مترجم و نگارنده در ارائه مطالب مفید و سازنده شون با امید به موفقیت روز افزون شما
گفته شما کاملا صحیح است. بنظر میرسد مترجم برای اعراض از فرمول نویسی از عبارت مکعب سرعت نور استفاده کرده است. در واقع ما در زبان فارسی برای توان چهارم عبارت خاصی نداریم. (یا دست کم بنده اطلاعی ندارم). ولی مترجم با این کار دو خطا مرتکب شده است. یکی این که به ترجمه وفادار نبوده است. دوم این که شکل ریاضی این فرمول برای اغلب افراد هر چند آشنایی با فیزیک و نسبیت نداشته باشند نیز واضح است و به سرعت متوجه نکته جمله می شوند. در حالی که وقتی به این شکل ترجمه می شود امکان دریافت معنای مولف بسیار دشوار می شود. با تشکر از سایت وزین ترجمان، مترجم محترم و دوستانی که نظر داده اند.
اگر ایرانیها اعتقاد داشتند که انرژی برابر است با حاصلضرب جرم در مکعب سرعت نور، رژیم صهیونیستی ذرهای نگران برنامۀ هستهای ایران نمیشد. عبارت فوق ترجمه جمله زیر است: If the Iranians believed that E=mc⁴, Israel would not care an iota about their nuclear programme. که مشخص است E=mc4 به عنوان یک نقض فاحش اشاره شده است. در حالی که ترجمه عبارت یک واقعیت صحیح فیزیکی است.