کتابی جدید از تشریحِ علمی این احساس خجالتآور و چگونگی غلبه بر آن میگوید
دستپاچگی، ضایعشدن، خجالتزدگی، معذبشدن در موقعیتهای ناجور؛ مثلاً وقتی میخواهید دو نفر را به هم معرفی کنید، ولی اسمشان را فراموش میکنید؛ یا زمانیکه برای دست دادن دست دراز میکنید اما طرف مقابل صورتتان را بوس میکند. همۀ ما کمابیش چنین تجربیاتی داریم ولی به نظر میرسد بعضیها همیشه در این موقعیتها قرار میگیرند و کلاً مستعد دستپاچگی هستند. روانشناسی در کتاب جدیدش با عنوان «دستوپا چلفتی» توضیح میدهد چرا بعضیها بیشتر مستعد این لحظات خجالتآور هستند.
گفتوگوی اولگا کازان با تای تاشیرو، آتلانتیک — ضایعبازی۱ یعنی وقتی دو نفر میخواهند بزنند قَدش ولی یکی با مشت باز و دیگری با مشت بسته این کار را میکند. وقتی که بن کارسون۲ نمیداند کِی باید از راهروی منتهی به صحنه خارج شود. یعنی زمانی که میخواهید دو نفر را به هم معرفی کنید ولی درمییابید که نامشان را فراموش کردهاید. همۀ اینها موقعیتهای ناجور هستند و به محض دیدن اینگونه لحظات، ضایعبودنش را حس میکنیم.
همۀ ما چنین تجربیاتی داریم ولی به نظر میرسد برخی افراد همیشه مستعد این دستپاچگی هستند. تای تاشیرو، روانشناس و نویسنده، در کتاب جدیدش، که بهدرستی دستوپا چلفتی۳ نام دارد، به کنکاش میکند که چرا برخی افراد بیشتر مستعد این لحظات خجالتآور هستند و دراینباره توصیههایی نیز میکند. بهتازگی با تاشیرو مصاحبهای داشتم که در ادامه نسخهای اصلاحشده از آن را میخوانید.
اولگا کازان: خودتان را هم دستوپا چلفتی میدانید؟ کمی از ضایعبازیهایی بگویید که انجام میدادید یا هنوز هم انجام میدهید.
تای تاشیرو: به نظرم اگر از کسانی که در روابط اجتماعی دستوپا چلفتی هستند بپرسید، اکثرشان خواهند گفت از وقتی به یاد دارند اینچنین بودهاند. این دربارۀ من نیز صادق است. بهگمانم در سنین پایین نامی برای آن نداریم، چنانکه اگر خوره۴ یا دستوپاچلفتی یا چیزهایی ازین قبیل باشیم هم خودمان آن زمان نمیدانیم. ولی وقتی وارد دبستان میشویم، و بیش از آن در دورۀ اول دبیرستان، درمییابیم که درک موقعیتهای اجتماعی برایمان دشوارتر است، یا بسیار بیش از همتایانمان دچار ناآگاهی هستیم که در موقعیتهای اجتماعی خاص چه باید کرد. بهنظرم دورۀ اول دبیرستان برای همه اوجِ سختی است؛ سوای اینکه دستوپا چلفتی باشیم یا نه.
کازان: آیا از کار واقعاً ضایعی که زمانی کردهاید خاطرۀ ماندگاری دارید؟
تاشیرو: بله. مجموعهای از لحظات کاملاً نامناسب در ذهن دارم. یادم هست یازده سالم بود و در یک مسافرت خانوادگی با خالهزادهها، داییزادهها، عموزادهها و عمهزادههایم بودم. در آن اقامتگاه کوهستانی در کلورادو دریاچهای بود که قایقهایِ پدالی داشت. ما هم به آنجا سر میزدیم و به نظر خیلی جذاب و سرگرمکننده میرسید. تقریباً سی چهلتا بچه همه با هم برای سوار شدن قایق بیرون میرفتند. بچههای فامیل گفتند «ما هم باید سوار بشویم».
ما دستوپا چلفتیها میخواهیم که در امور مشارکت داشته و باجنبه و مؤدب باشیم. من در آن لحظه میاندیشیدم: «بروم؟ نروم؟ دستِآخر گفتم سوار میشوم. مگر چقدر میتواند مشکل باشد؟». سوار شدم. مسئول قایقها در حال آموزش دادن بود که کلاهش حواسم را پرت کرد. کلاه تیم بیسبال لسآنجلس داجرز را بر سر داشت. وقتی بچه بودم علاقهای عجیب به آمار ورزش بیسبال داشتم و این کلاه مرا یاد تمام اطلاعات عجیب و غریبم انداخت؛ از درصد ضربات موفق و میانگین مسافتی که بازیکنان دویدهاند گرفته تا امتیازات کسب شده. در ذهنم غرق دریای آمار و اطلاعات شدم و از حرفهای مسئول قایقها چیزی نشنیدم.
رها شدم وسط دریاچه و بار اول که کسی با قایقش به قایق من کوبید از جا پریدم. من هم خواستم به قایق او بکوبم. دسته را به چپ خم کردم. قایق دایرهوار چرخید. ناگهان دیدم وسط دریاچه دور خودم میچرخم.
کسی به من نخندید و مسخرهام نکرد ولی از آن موقعیتهای ترس و اضطراب ناگهانی بود. وقتی در یکی از آن موقعیتهای واقعاً دشوار قرار میگیریم که بهنظر میرسد راه فراری نداریم، ماهیچهها سفت میشوند، عرق میکنیم و قدرت تشخیص و تصمیمگیری ضعیف میشود. تقریباً پنج دقیقه وسط دریاچه دور خودم میچرخیدم. پدرم مجبور شد سوار یکی از آن قایقهای بچگانه شود تا بیاید و مرا به ساحل برگرداند.
از این ماجرا خوشم میآید زیرا مثالی کلاسیک از یک لحظۀ نامناسب است. یک تخطیِ بسیار جزئی از طریقۀ مورد قبول جامعه است.
کازان: اشارۀ شما به آمار بیسبال مرا به این فکر انداخت که تفاوت میان دستوپا چلفتیها با کسانی که آسپرگر۵ دارند یا آنهایی که دچار اضطراب اجتماعی۶ هستند، چیست؟
تاشیرو: علائم اوتیسمی دارای توزیعی طبیعی میان عموم جمعیت هستند که منطبق با منحنی زنگولهای۷ است. ولی وقتی میزان این علائم در فرد از صدک هشتاد یا هشتاد و پنجِ منحنی زنگولهای فراتر میرود، آنجاست که پیش خود میگوییم «این شخص از لحاظ اجتماعی دستوپا چلفتی است». صدک ۹۹ جایی است که میتوان ظن اوتیسم داشت. در مطالعات دانشگاهی به آن فنوتایپ گستردۀ اوتیسم میگویند.
کازان: پس نوعی اوتیسمِ بهشدت غیربالینی۸ است؟
تاشیرو: دقیقاً. همانطور که اگر کسی خلقوخوی حساس و عصبی داشته باشد لزوماً به این معنی نیست که اختلال اضطراب اجتماعی دارد یا کسی که بسیار غمگین است اختلال افسردگی شدید ندارد. کسی که دستوپا چلفتی است لزوماً آسپرگر یا اوتیسم ندارد.
کازان: برآورده کردن اکثر انتظارات اجتماعی ولی تخطی از یک یا دو مورد، نکتۀ دیگری است که به آن اشاره کردید. لطفاً توضیح دهید چرا همین یکی دو مورد تخطی منجر به موقعیتی نامناسب میشوند؟
تاشیرو: ما انسانها نسبت به تخطی از انتظارات اجتماعی بسیار تیزبین هستیم و اگر یک یا دو چیز سر جای خودش نباشد بهخوبی میتوانیم آن را تشخیص دهیم. به همین دلیل است که اگر تکهای سبزی میان دندانهای جلویمان گیر کند، با اینکه اتفاق برخورندهای رخ نداده است، واکنش شدیدی از جانب دیگران دریافت میکنیم. گاهی فکر میکنم این نکته مانند پا گذاشتن روی انگشت طرف مقابل هنگام رقصیدن است. اگر حین اجرایی پنج دقیقهای همهچیز را صحیح انجام داده باشید ولی فقط یک بار پا روی پای طرف بگذارید، همین نکته برجسته میشود و جلب توجه میکند.
کازان: نوشتهاید که افراد دستوپا چلفتی بهشکلی متفاوت چهرهها را میخوانند. یعنی چطور؟
تاشیرو: اکثر افراد هنگام برخورد و معاشرت بلافاصله به چشم طرف نگاه میکنند. زیرا منطقۀ چشم، با اختلافی بسیار، غنیترین منطقۀ نشانههای اجتماعی است و میتواند عصارهای از افکار و احساسات فرد را در اختیار بگذارد. در مطالعاتِ ردیابیِ مسیر چشم دریافتهاند که دستوپا چلفتیها بهجای نگریستن به چشم معمولاً نخست به چانه یا گوش طرف مقابل نگاه میکنند. مشخص است که چانه و گوش نشانههای عاطفی زیادی را منعکس نمیکنند، به همین دلیل دستوپا چلفتیها اطلاعات کمی دریافت میکنند و خوانشی دقیق از احساسات طرف مقابل برای آنها سخت میشود.
کازان: نمیدانستم دستپا چلفتیها ممکن است بهخاطر فقدان تماس چشمی بیادب به نظر برسند. برای همین گفتهاید که مطالعۀ آداب معاشرت برای آنها امری مهم است؟
تاشیرو: دستپا چلفتیها در دریافت ظرافتهای اجتماعی عملکرد خوبی ندارند. بسیار به آداب اجتماعی اهمیت میدهم ولی اینها خیلی هم ظریف هستند. این آداب در بسیاری مواقع غیرکلامی هستند و بهراحتی از دیدِ بهشدت متمرکزِ دستوپا چلفتیها پنهان میمانند. به نظر من برای این افراد بسیار مفید است که آداب معاشرت را همچون زبان خارجی مطالعه کنند. این کار تمامی سرنخها و روش تشخیص آنها را در اختیارشان قرار میدهد و موقعیتهای اجتماعی را برای او هموارتر و روانتر میسازد.
بچه که بودم، مثلاً در رستوران و سوپرمارکت، متوجه صف نمیشدم. رعایت نکردن صف بیادبی است. صف را بهم میزدم چون واقعاً صف را نمیدیدم، نه اینکه بخواهم زودتر کارم راه بیافتد. تمام چیزی که میدیدم، پیشخوانی بود که آمادۀ خدمترسانی است. وقتی قرار بود جایی برویم که احتمالاً صف داشت، والدینم پیشاپیش به من میگفتند که چشمم دنبال صف باشد.
هنوز هم همین کار را انجام میدهم. اگر با من به فروشگاهی بیایید خندهتان میگیرد، چون وقتی وارد فروشگاه میشوم و میبینم کسی آنجا نیست باز هم خیره میشوم. درواقع میخواهم مطمئن شوم که صفی در کار نیست. اگر در رستورانی باشم و شمارۀ میز مرا در نوبت بوفه صدا بزنند، باز هم دچار اضطراب شدیدی میشوم که مبادا پیش از سایرین به بوفه برسم زیرا یکی از راهبردهای من این بود که صبر کنم و آخر از همه به بوفه یا پیشخوان یا هرجای دیگری برسم تا مطمئن باشم که صف را به هم نزدهام و وارد نوبت دیگران نشدهام.
تا جایی که یادم هست همۀ دستوپا چلفتیهای دوستداشتنیای که تا به حال دیدهام، بسیار بیشتر از افراد عادی، به آمادگی برای وضعیت اجتماعی میاندیشند و وقت صرف میکنند. دربارۀ لیست مهمانها تحقیق میکنند، اینکه چه چیزی بپوشند یا چه هدیهای برای آن مراسم مناسب است و حتی شاید کمی بیش از دیگران برخی سخنان را در آیینه تمرین بکنند.
کازان: پرسش آخر اینکه میل مفرط به استادی۹ چیست و دستپا چلفتیها چطور میتوانند از آن به نفع خودشان استفاده کنند؟
تاشیرو: میل مفرط به استادی حاصل پژوهشها دربارۀ استعداد است. این اصطلاح را اِلِن واینر ساخته که یکی از پژوهشگران پیشگام در زمینۀ استعداد است. میل مفرط به استادی یعنی کودکان بااستعداد دارای وضعیت شخصیتیِ خاصی هستند که باعث میشود نه تنها به یادگیری در حوزۀ مورد علاقهشان مشتاق باشند، بلکه میخواهند هرچیز ممکن را بیاموزند و به آن مسلط شوند.
تماشای یک کودک بااستعداد و میل مفرط او به استادی بسیار جذاب است زیرا بسیار بیشتر از کودکان عادی سماجت به خرج میدهد و این کار را با طبعی روشمند انجام میدهد که این هم غیرمعمول است.
دستوپا چلفتیها معمولاً تمرکزی قوی دارند، جزئیات را با وضوحی بسیار میبینند و نسبت به حوزۀ مورد علاقهشان بسیار پرشور هستند. این موضوع در موازات میل مفرط به استادی است و با توجه به همپوشانیها میان بااستعدادی و خصلتهای ناجور، میتوان گفت پیوندی مبارک میان این دو شاخصه وجود دارد. اگر کسی در حوزهای بااستعداد است و علاقۀ وسواسگونه و اشتیاقی چنین به آن حوزه دارد، میتوان گفت این وضعیت یک ترکیب عالی برای کسب تخصص یا حتی ابتکارات انقلابی است.
• نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را تای تاشیرو نوشته است و در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۱۷ با عنوان «Awkwardness, Why» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «دستوپا چلفتیها» و با ترجمه بابک طهماسبی منتشر کرده است.
•• تای تاشیرو (Ty Tashiro) نویسنده و استاد دانشگاه مریلند و کلرادو است. کتاب دستوپا چلفتی: چرا دستپاچه میشویم و چرا این شگفتانگیز است؟ (AWKWARD: The Science of Why We’re Socially Awkward and Why That’s Awesome) ازجمله نوشتههای اوست.
••• اولگا کازان (Olga Khazan) از نویسندگان ثابت آتلانتیک است.
[۱] Awkward: به افردی میگویند که درک موقعیتهای اجتماعی برایشان دشوار است، و نمیدانند در موقعیتهای اجتماعی خاص چه باید کرد. این اختلال غیربالینی با ویژگیهایی چون شرمساری، اظطراب و دستپاچگی همراه است تا جایی که این افراد در نگاه خودشان و سایرین دستوپا چلفتی تلقی میشوند. در این متن سعی شده است مفهوم مورد نظر نویسنده دربارۀ جنبههای مختلف این ویژگی منتقل گردد. ازاینرو به سیاق متن از معادلهای مختلفی برای کلمات awkward , awkwardness استفاده شده است [ویراستار].
[۲] Ben Carson: یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ از حزب جمهوریخواه بود. در یکی از مناظراتی که میان نامزدهای جمهوریخواه برگزار شد، مجری مراسم بهترتیب نام نامزدها را میخواند و آنها از پشت صحنه، با عبور از راهرویی چندمتری، وارد صحنه میشدند. چون تعداد نامزدها زیاد بود، مجری هم اسامی را تقریباً سریع میخواند و نامزدها نیز میبایست سریع وارد صحنه میشدند و با این حال باز هم میان ورود دو نامزد متوالی چند ثانیه بیشتر فاصله نبود. کارسون آنقدر آهسته وارد راهرو شد که حتی نفر بعدی هم زودتر از او به صحنه رسید. کارسون هم دستپاچه شد و در راهرو ماند. ترامپ هم که اوضاع را چنین دید کنار او ماند تا او بیشتر احساس خجالت نکند. در انتها مجری مجبور شد دوباره نام کارسون و ترامپ را صدا بزند تا آنها وارد صحنه شوند [مترجم].
[۳] Tashiro, Ty. Awkward: The Science of why We’re Socially Awkward and why That’s Awesome. HarperCollins, 2017
[۴] Nerd: به افرادی معمولاً کتابخوان گفته میشود که علاقۀ شدید و حتی وسواس فکری به موضوع یا موضوعات خاصی دارند. این افراد مهارتهای اجتماعیِ ضعیفی دارند [مترجم].
[۵] Asperger: نوعی اختلال رشد عصبی است که با مشکلات بسیار در ارتباطات بین فردی و غیرکلامی همراه است. این افراد معمولاً علایق و رفتارهای وسواسی و تکراری دارند. این افراد معمولاً فقط به یک موضوع علاقهمند میشوند و مایلند همهچیز را در آن مورد بدانند [مترجم].
[۶] Social anxiety disorder: افراد مبتلا به این اختلال در موقعیتهای اجتماعی دچار ترس و اضطراب شدید میشوند.
[۷] Bell curve: منحنی زنگی یا زنگولهای بهعلت شکل آن به این نام خوانده میشود. توزیع طبیعی یا منحنی زنگولهای یکی از مهمترین توزیعها در نظریۀ احتمالات است و بسیاری از متغیرهای طبیعی (وزن، هوش، قد و …) از این توزیع پیروی میکنند. به زبان ساده یعنی مثلاً عدۀ بسیار کمی داری قدی کوتاه یا بلند (دو سر منحنی) هستند و اکثریت در محدودۀ قد معمول قرار دارند [مترجم].
[۸] Subclinical: بیماری غیربالینی یعنی بیماری در بدن فرد وجود دارد ولی علایم آن پنهان و بسیار کم است تا جایی که نمیتوان بیماری را تشخیص داد. در روانشناسی به حالتی گفته میشود که برخی نشانهها بروز کردهاند ولی در حدی نیستند که بتوان آنها را به بیماری نسبت داد [مترجم].
[۹] Rage to master
امید زمانی سر برمیآورد که ظاهراً چیزی برای امیدواری وجود ندارد
کتاب تازۀ آماندا ریپلی جعبهابزاری را در اختیارمان میگذارد که زیربنای تعارضهای سازنده را شکل میدهد
تصویری که دادههای کوچک از واقعیت ارائه میدهند، محدود و تحریفشده است
قدردانی شاید حسی به جا مانده از دوران باستان باشد، وقتی همهچیز جادویی به نظر میرسید
من دست و پا چلفتی نیستم. ولی میتونم بگم در مواردی با چنین اتفاقاتی برخورد داشتم. به نظرم هر فردی تو زندگیش به میزانی از این جور اتفاقات رو تجربه میکنه. نباید خیلی نگران شد. ضمنا به نظرم تمرین و تکرار یک موقعیت اجتماعی باعث میشه اعتماد به نفس بالاتر بره و احتمال وقوع چنین اتفاقاتی پایین بیاد.
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.