امروزه ترجیح تجربههای جالب بر اجناس از نظر اجتماعی پذیرفته شده و به جریانِ اصلی بدل شده است
در گذشته مالکیت بیشتر از تبادل تجربههای هیجانانگیز منزلت میآورد. اما امروزه ترجیح تجربههای جالب بر مالکیت از نظر اجتماعی پذیرفته شده و به جریانِ اصلی بدل شده است. داراییهای مادیتان را فقط برخی افراد میتوانند ببینند، اما با وجود رسانههای اجتماعی، افراد بیشتری متوجه میشوند که در حال تجربهکردن چه چیزی هستید. به لطفِ رسانههای اجتماعی با تجارب سایرین چشموهمچشمی میکنیم. ولی آیا به اندازۀ دوستانمان تجربۀ هیجانانگیز داریم؟ این نگرانی جدید ماست.
جیمز والمن، وایرد — مادیگرایی و اصرار بر چشموهمچشمی در فرهنگِ کنونیِ ما، نسخهای از خصلتهای ذاتیِ حیوانی و انسانی است. این کارِ ما در واقع معادل لرزاندن یال، نشاندادن پرها و نعرهکشیدن در حیوانات است. اما اخیراً تغییری در این حوزه رخ داده است: در برخی محافل، افراد جذب عقیدهای شدهاند که تجربهگری۱ نام دارد. از نظر این افراد، حالا دیگر ترجیح تجربههای جالب بر اجناس، نهتنها پذیرفته شده؛ بلکه ازنظر اجتماعی، مسئلهای است که انتظارش را داریم. این عقیده آرامآرام از محدودۀ مبدعانِ اصلیاش گسترش مییابد و به جریانِ اصلی بدل میشود و این همه بهخاطر یکی از ابداعات بسیار مهم قرن بیستویکم است؛ یعنی فیسبوک.
نوع جدیدی از ولخرجی متظاهرانه
وقتی به معتقدان به تجربهگری بگویید دارند چشموهمچشمی میکنند، بیشترشان به حرفتان میخندند. اما عموماً یکی از چیزهای نامعقول دربارۀ این افراد همین است که اگرچه کاری به چشموهمچشمی به شکل سنتیاش ندارند؛ بسیاری از آنها به اندازۀ افراد مادیگرا متظاهرانه ولخرجی میکنند. انگشتِ اتهام من بهسوی فیسبوک است.
یادتان میآید دوستانتان قبلاً چطور دربارۀ تعطیلاتشان تعریف میکردند؟ برای شام دعوتتان میکردند و وقتی بعد از شام داشتید شکلات میخوردید، عکسهایشان را درمیآوردند و کمی حوصلهتان را سر میبردند!
حالا، با استفاده از فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و سایر رسانههای اجتماعی، میتوانید آخرین جزئیات سفرتان را در زمان واقعی به اشتراک بگذارید. میتوانید به همه اطلاع دهید که دقیقاً در همان زمان، دارید طلوعِ خورشید را در معابدِ انگکور وات۲ یا غروبِ آن را از پشتبامِ خانهباغی در مراکش نظاره میکنید یا اینکه در تلهسییژی در کوهستان آلپ هستید یا همین الان بارِ سفر را بسته و بیصبرانه منتظر رفتنید. البته لازم نیست فقط در تعطیلات، افکارتان را منتشر و مطالب را بهروزرسانی کنید. اصلاً چرا به همه نگویید که در دوی ماراتن شرکت کردهاید، که آمدهاید به کنسرتِ گروه رولینگ استونز یا یک کنفرانس تدکس یا اینکه هیجانزدهاید؛ چون یکی برایتان گل آورده است؟ اینکه امروز کجا بودهاید، چه حسی دارید، چه کار میکنید و چه کارهایی کردهاید، ناگهان ازنظر اجتماعی ارزش مییابد و منتشر میشود؛ همانطور که پیش از قرن بیستم بود.
آن زمان، بیشترِ مردم در اجتماعات کوچک، زندگی میکردند. همه یکدیگر را در روستا میشناختند. معنایش این است که همه به همین شکل میدانستند که وقتتان را چطور گذرانده بودید و چه املاکی داشتید و ارزش و کیفیت آن املاک چقدر بود. درنتیجه، میتوانستند شأن شما را در ارتباط با دیگران مشخص و جایگاهتان را در سلسلهمراتبِ اجتماعیِ روستا تعیین کنند. کارهایی که میکردید، به اندازۀ املاکی که داشتید، مهم بودند. در تعیین جایگاه، ولخرجی متظاهرانۀ فراغت یا بهعبارتی تجربههای بینظیر، معادل ولخرجی متظاهرانۀ اجناس بود.
با آمدن شهرها همه چیز تغییر کرد. مهاجرتهای کلان در قرن بیستم، از اجتماعات کوچکی که همه یکدیگر را میشناختند به کلانشهرهایی که افراد، همسایهشان را هم بهسختی میشناختند، بدین معنا بود که دیگر اینکه چطور وقتتان را میگذراندید، برای کسبِ منزلت، فایدهای نداشت. در گمنامیِ نسبیِ زندگیِ شهری و به میزان کمتری، حومۀ شهری، همسایهها، دوستان، همکاران و مردمی که در خیابان از کنارشان عبور میکردید، احتمالاً بیشترْ چیزی را میدیدند که مالک آن بودید تا کاری که میکردید.
مالکیت مادی بسیار بیشتر از تبادل تجربههای هیجانانگیز برای فرد منزلت میآورد. درنتیجه، در قرن بیستم، ولخرجی متظاهرانۀ فراغت بههیچوجه به اندازۀ ولخرجی متظاهرانۀ اجناس در بیان هویت، مؤثر نبود.
رسانههای اجتماعی این روند را به نقطۀ شروع خود باز گرداندهاند. امروزه، شاید تنها برخی افراد امکان پیدا کنند مبل جدیدتان یا ماشینی را که در پارکینگ پارک کردهاید، ببینند. اما حالا باوجود تمام دوستانتان و تمام همراهانشان در توییتر، فیسبوک، پینترست و اینستاگرام، افراد بیشتری متوجه میشوند که در جزیرۀ ایویسا۳ مهمانی دارید، در ردیف اول کنسرت جِی-زی نشستهاید یا همین الان یک دور از مجموعۀ رقابتهای تاف مادِر۴ را تکمیل کردهاید. بهاحتمالزیاد این افراد از گروه همسالان شما هستند. بهعبارتدیگر، افرادی که نظرشان برایتان بسیار مهم است.
همچنین رسانههای اجتماعی در «اصل اتفاق نادر۵» نقشی محوری دارند و ازاینرو سبب میشوند تجربیاتِ معمولی، فوقالعاده ارزشمند به نظر آیند. براساس این عقیده، هرچه تفاوت میان افرادی که به چیزی دسترسی دارند و افرادی که از این دسترسی خبر دارند، بیشتر باشد، آن چیز کمیابتر و ارزشمندتر است.
شمشیر دولبۀ رسانههای اجتماعی
به لطفِ رسانههای اجتماعی ما میخواهیم با مردم چشموهمچشمی کنیم. آیا ما به اندازۀ سایر دوستان و همراهانمان به حراجی، کنفرانس و کنسرت میرویم؟ این نگرانی آنقدر رایج شده که نامی جدید یافته است: «ترس از عقبافتادن». در آغاز دورۀ تجربهگری، از هر ۱۰ فردِ ۱۸تا۳۴ ساله در ایالات متحده و بریتانیا، چهار نفر میگویند که گاهی نگران این هستند که عقب بیفتند.
ترس از عقبافتادن، دستکم برای تجربهگری مشکلساز است. آخر این روشِ جدید چطور پیشرفتی است که به همان اندازۀ مادیگرایی، موجب نگرانی و اضطراب است؟ بهعبارتی تجربهگری حتی از مادیگرایی هم بدتر است.
در جهانِ همواره اَبَرمتصلِ امروز، بازی عوض شده است. نهفقط وقتی افراد را در جهان واقعی میبینیم، به نشانههای جایگاه مادیشان توجه میکنیم؛ بلکه این جایگاه را ازطریق فیسبوک، توییتر و سایر شبکههای اجتماعی مدام بهروزرسانی میکنیم. ازآنجاکه این شبکهها را در طول روز چک میکنیم، وقتی بیدار میشویم و به خواب میرویم، در دستشویی، در قطار، در کلاسِ درس و در دفترِ کار، این بازی را منظمتر پیگیری و دربارهاش بیشتر فکر میکنیم. اینگونه است که دربارۀ این جایگاه، احساس نگرانی و اضطراب و شاید افسردگیِ بیشتری داریم.
تحول دیگری هم در این بازی رخ داده است که به اعتقاد من تأثیر مخربتری بر شادی دارد. در گذشته زندگیِ روزمرۀ خود را که دنبال میکردیم، تنها افرادی با اتومبیلها و ساعتها و لباسهای شیکتر نمیدیدیم؛ بلکه با افرادی نیز مواجه میشدیم که وسایلشان ارزانتر، کهنهتر، مندرستر و با طراحیای سادهتر از وسایل ما بود. همین ترکیب به ما احساس امنیت میداد. اگر روی پایینترین پلۀ نردبان اجتماعی نبودیم، دیگر اشکالی نداشت که روی بالاترین هم نباشیم.
حالا به آخرین باری که به شبکهای اجتماعی نگاه انداختهاید، فکر کنید. اصلاً متوجه شدهاید که فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی چطور گاهی مجلات پرزرقوبرقی را به ذهن میآورند که سبکِ زندگی افراد ثروتمند و خوشبخت را نشان میدهند؟ انگار رویشان نوشتهاند: «نگاه کنید؛ اما دستنزنید.»
البته شاید زندگی دوستان شما به آن اندازه ایدئال نباشد. بالأخره، زندگیِ بیشترِ مردم خط سیری بیوقفه از گردش در تعطیلاتِ آخرِ هفته و عروسی در مکانهای مسحورکننده نیست. اگر لحظهای مکث و کمی فکر کنید، به این واقعیت میرسید. اما سخت است که همیشه این مسئله را گوشۀ ذهنمان نگه داریم. ازآنجاکه با افراد زیادی در فیسبوک مرتبطیم، همیشه کسی هست که در پرواز بهسوی میامی یا مشغول خوردن نهار در لیما یا در یک جشن عروسی در جزایر کارائیب باشد یا درون قایقی در مدیترانه لم داده باشد.
این بمبارانِ دائمی باعث میشود همیشه احساس کنیم، در پایین تپهای ایستاده و سرمان را بالا گرفته و دیگران را نگاه میکنیم و این مسئله، در نظامِ شایستهسالاریِ ما، احساسِ اضطراب، نگرانی و افسردگی را بهدنبال دارد.
درنتیجه همۀ اینها با هم سبب میشوند که فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی به شکلی نادر حامی تجربهگری باشند؛ اما درعینحال مزایای آن را کاهش دهند. طرفه آنکه، اگر وارد عالمِ تجربهگری شوید، کارتان به نگرانی، اضطراب و افسردگی میکشد؛ به همان میزانی که در دوران مادیگرایی به شکلی ملایمتر با آن مواجه میشدید. اما با اینکه چشموهمچشمی در تجربیات بالقوه میتواند اضطرابزا باشد، هنوز تجربهگری، بهتر از مادیگرایی است.
با وجودِ شمشیر دولبۀ رسانۀ اجتماعی، یادگیری و بهیادآوریِ چهار کشفِ دانشمندانِ اجتماعی در سالهای اخیر، اهمیت فوقالعادهای دارد: اینکه تجربیات احتمالاً ما را شاد میسازند چون احتمالاً کمتر از آنها خسته میشویم، احتمالاً آنها را از پشتِ عینکِ خوشبینی میبینیم، احتمالاً آنها را بخشی از خود میدانیم و احتمالاً ما را به سایر افراد، نزدیکتر میسازند و مقایسهشان سختتر است.
حتی اگر تجربیات را هم بتوان مقایسه کرد، مقایسۀ آنها بهاندازۀ مقایسۀ اجناس مادی واضح و شستهرفته نیست و این بدان معنا است که احتمالاً کمتر به مقایسه فکر میکنید، احتمالاً کمتر از انتخاب خود پشیمان میشوید و کمتر به معانیِ ضمنیِ مرتبط با جایگاهِ اجتماعیِ کاری که میکنید، میاندیشید. تجربههای نو نهتنها مسیر هوشمندانهای بهسوی شادیاند؛ بلکه به برکت وجود فیسبوک، بهترین روش برای لرزاندن پرهای سر دمتان هستند.
اطلاعات کتابشناختی:
Wallman، James. Stuffocation: Why We’ve Had Enough of Stuff and Need Experience More Than Ever. Spiegel & Grau، 2015
پینوشتها:
• این مطلب را جیمز والمن نوشته است و در تاریخ ۲۳ مارس ۲۰۱۵ با عنوان «The Weird Way Facebook and Instagram Are Making Us Happier» در وبسایت وایرد منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ این مطلب را با عنوان «روش عجیب فیسبوک و اینستاگرام در شاد کردن زندگیِ ما» و با ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• جیمز والمن (James Wallman) نویسندۀ کتاب مادیسازی (Stuffocation) است و جستارهایی در تایم، نیویورکتایمز، فایننشالتایمز، گاردین و برخی دیگر از نشریات به چاپ رسانده است.
••• این نوشتار برگرفته از کتاب مادیسازی (Stuffocation) اثر جیمز والمن است.
[۱] Experientialism
[۲] Angkor Wat
[۳] Ibiza
[۴] Tough Mudder: مجموعه رویداد مقاومتی که شرکتکنندگان در آن، مسافتی شانزده تا نوزدهکیلومتری را طی و به سبک تمرینات نظامی، در این مسیر از موانع متعددی عبور میکنند.
[۵] rarity principle
ممنون از متن خوبتون. آموزنده بود. فقط در متن در ترجمه این عبارت که میگه According to this idea, the bigger the difference between the number of people who have access to something and the number of people who know about it, the rarer and more valuable the thing is. بنظرم باید کلمه «تعداد» گنجانده بشه تا هم دقیقتر ترجمه کرده باشید و هم خواننده متوجه منظور نویسنده بشه . یعنی بشود: هر چه تفاوت میان «تعداد» افرادی که به.... و«تعداد» افرادی که به این دسترسی... .