آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 2 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
برخلاف باور عامه، آرامش و سکوت، هیاهویی تمامعیار در ذهن ایجاد میکند
در دنیای پرهیاهوی ما، سکوت متاعی گرانقیمت و کمیاب است. دلمان میخواهد در دشتی ساکت، آرام بگیریم و به آسمان خیره شویم، بدون آنکه صدایی مهارناپذیر خلوتمان را به هم بزند. اما این حس ظریف و خوشایند، برای چند دانشمندِ عصبشناس به پدیدهای پیچیده و ناشناخته تبدیل شد: سکوت با ذهن ما چه میکند؟ به چه کارمان میآید و چگونه باید آن را فهمید؟
دنیل ای.گروس، نوتیلوس — شبی سرد در ماه مارس ۲۰۱۰، صد نفر کارشناس تبلیغات در رستورانِ سیهورث در هلسینکی فنلاند جمع شدند تا این کشور دورافتاده با مساحت متوسط را به مقصدی توریستی و مشهور در جهان تبدیل کنند. مشکل اینجا بود که فنلاند به کشوری بسیار آرام مشهور بود و از سال ۲۰۰۸، هیئت نمایندگان برند ملی۱ بهدنبال برندی بود که کمی سروصدا کند.
کارشناسان بههنگام گلوتازهکردن، توانمندیهای مختلف کشور خود را به بحث گذاشتند. این کشور دارای معلمانی استثنایی، بیشمار توت و قارچ وحشی و پایتخت فرهنگی سرزندهای بهاندازۀ نشویل، مرکزِ ایالتِ تنسی بود. اینها برای یک هویت ملیِ درستوحسابی کافی نبود. یکی از افراد بهشوخی پیشنهاد کرد که برهنگی میتواند مضمونی ملی و نشاندهندۀ صداقت فنلاندیها باشد. فردی دیگر با جدیت بیشتر پیشنهاد کرد که شاید سکوت چیز چندان بدی نباشد. این پیشنهادْ آنها را به فکر فرو برد.
چند ماه بعد، هیئت نمایندگان مجلهای منتشر نمود بهنام «گزارش برند ملی»۲. این گزارش به چندین مضمون برجسته ازجمله سیستم آموزشی مشهور فنلاند و مدرسۀ طراحی عملی۳ پرداخت. یکی از مضامین کلیدی، چیزی کاملاً جدید بود: سکوت. در گزارش آمده بود که جامعۀ مدرن معمولاً بهطور تحملناپذیری پرسروصدا و شلوغ به نظر میرسد. بهگفتۀ این گزارش، «سکوت یکی از منابع است» و میتوان آن را مانند آب پاک یا قارچ وحشی تبلیغ کرد. «در آینده، مردم حاضر خواهند بود برای تجربۀ سکوت، پول خرج کنند».
همین حالا هم مردم این کار را میکنند. در دنیای پرسروصدا، سکوت مشتری دارد. هدفنهای رفعکنندۀ سروصدا با قیمت صدها دلار به دست مصرفکننده میرسند. هزینۀ کلاسهای مدیتیشن یکهفتهایِ سکوت گاهی به هزاران دلار میرسد. فنلاند به این نتیجه رسید که میتوان عملاً از هیچ، چیزی ساخت.
در سال ۲۰۱۱، هیئت توریسم فنلاند مجموعهتصاویری از افرادِ تنها در جنگلهای بکر را منتشر کرد و زیر آن نوشت: «لطفاً ساکت.» سایمن آنهولت، مشاور بینالمللی «برندسازی ملی» جملۀ تبلیغی شوخطبعانهای پیشنهاد کرد: «حرف ممنوع، فقط عمل.» یکی از شرکتهای ساعتسازی فنلاندی بهنام رونکو نیز شعار خود را ساخت: «دستساز در سکوت فنلاند.»
اوا کیویرانتا، مدیر رسانۀ اجتماعی وبسایت VisitFinland.com میگوید: «تصمیم گرفتیم بهجای اینکه بگوییم کشورمان خیلی خالی و ساکت است و اینجا هیچکس راجعبه هیچچیز حرف نمیزند، آن را با آغوش باز بپذیریم و به چیز خوبی تبدیلش کنیم.»
سکوت، نقطۀ شروع عجیبی برای کمپینی تبلیغی است. هرچه باشد، سکوت را نمیتوان سنجید یا ثبت و صادر کرد. نمیتوان آن را خورد، جمعکرد یا بیرون ریخت. کمپین فنلاند این سؤال را به وجود میآورد که سکوت واقعاً چه اثرات ملموسی دارد. علمْ به بررسی این مطلب پرداخته است. در سالهای اخیر، پژوهشگران بر قدرت عجیب سکوت برای آرامکردن بدن، بلندکردن صدای اندیشههای درونی و توازن رابطۀ ما با دنیا تأکید کردهاند. این یافتهها همان جایی آغاز میشود که انتظارش را داریم: با سروصدا.
کلمۀ سروصدا (noise) دارای ریشهای لاتین به یکی از دو معنیِ تهوع یا درد است. بهگفتۀ هیلل شوارتسِ مورخ، حتی افسانهای در بینالنهرین وجود دارد که در آن، خدایان از سروصدای انسانهای زمینی چنان به خشم میآیند که شروع به قتلعام انسانها میکنند. (شهرنشینانی که همسایههای پرسروصدا دارند، حتماً درک میکنند؛ اما امیدواریم زیادی درک نکنند.)
شوارتس در کتاب خود تحت عنوان سروصداکردن: از بابل تا انفجار بزرگ و فراتر۴ مینویسد که نفرت از سروصدا باعث شده تا در طول تاریخ، افرادی به حمایت جانانه از سکوت بپردازند. فلورنس نایتینگیل، پرستار و مصلح اجتماعی انگلیسی، در سال ۱۸۵۹ مینویسد: «سروصدای غیرضروری، ظالمانهترین بیمهریای است که میتوان به مریض و سالم تحمیل کرد.» بهگفتۀ نایتینگیل، هرگونه سروصدای نامحتاطانه یا هر شوخی پیشپا افتادهای میتواند عامل اضطراب، پریشانی و بیخوابی برای بیمارانِ درحالبهبودی باشد. او حتی به سخنرانیای استناد میکند که «سروصداهای ناگهانی» را یکی از عوامل مرگومیر میان کودکان بیمار به حساب میآورد.
فروش سکوت: دو صندلی چوبی در ساحل دریاچهای در فنلاند، کشوری اسکاندیناویایی که متخصصان تبلیغاتْ آن را با شعار «لطفاً ساکت» برند زدهاند.
جالب اینجاست که پژوهشهای اخیر، برخی از ادعاهای جانانۀ نایتینگیل را تأیید میکند. در اواسط قرن بیستم، متخصصان امراض مسری رابطهای میان فشار خون بالا و منابع همیشگی سروصدا همچون بزرگراهها و فرودگاهها یافتند. پژوهشهای بعدی بهنظر سروصدا را با افزایش بیخوابی، بیماری قلبی و وزوز گوش مرتبط میدانند. (ایندست پژوهشها بود که مفهوم دهۀ شصتی «آلودگی صوتی» را به وجود آورد، اصطلاحی که سروصداهای گذرا را بهنوعی سمی و دارای اثراتِ بلندمدت به شمار میآورد.)
مطالعات روانشناختیِ انسان به تبیین این امر کمک میکند که چرا پدیدهای نامرئی، میتواند چنین اثر فیزیکی قابلتوجهی داشته باشد. امواج صدا، استخوانهای گوش را به لرزه درمیآورند و این استخوانها، حرکت را به حلزون گوش منتقل میکنند. حلزون گوش، لرزههای فیزیکی را به پیامهای الکتریکی تبدیل میکند و به مغز میفرستد. بدن حتی هنگام خواب عمیق، فوراً و شدیداً به این پیامها واکنش میدهد. پژوهشهای روانشناسی عصبشناختی۵ نشان میدهد که سروصدا ابتدا آمیگدالها را فعال میکند. آمیگدالها خوشههایی از نورونها هستند که در لوب گیجگاهی مغز قرار داشته و مسئول شکلگیری حافظه و احساساند. این فعالسازی باعث ترشح فوری هورمونهای استرس همچون کورتیزول میشود. افرادی که در محیطهای دائماً پرسروصدا زندگی میکنند، معمولاً دچار افزایش مزمن هورمونهای استرس هستند.
همانطور که صدای صدها ماشینِ تکی، روی هم جمع شده و دیواری آزارنده از سروصدای زمینه را به وجود میآورند، اثرات فیزیکی سروصدا نیز انباشته میشوند. در سال ۲۰۱۱، سازمان جهانی سلامت تلاش کرد موانع سلامت را در اروپا بهصورت کمّی بسنجد. این سازمان به این نتیجه رسید که در سال، ۳۴۰میلیون شهروند اروپای غربی (تقریباً برابر با جمعیت ایالات متحده)، یکمیلیون سال از عمر سالم خود را بهخاطر سروصدا از دست میدهند۶. این سازمان حتی استدلال میکند که سههزار مورد مرگ بهدلیل بیماری قلبی، ریشه در سروصدای زیادی دارند.
پس ما سکوت را بهخاطر کاری دوست داریم که انجام نمیدهد: ما را بیدار نمیکند، آزار نمیدهد و نمیکشد؛ اما چه کاری انجام میدهد؟ وقتی فلورنتین نایتینگیل، سروصدا را «ظالمانهترین بیمهری» خواند، بر نقطۀ مخالف آن نیز تأکید داشت: سکوتْ بخشی از محبت است و برای بیماران، بهاندازۀ دارو یا بهداشت ضروری است. این باوری عجیب است؛ اما پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که درست است.
در ابتدا، سکوت بهعنوان خط شروع یا کنترل در پژوهشهای علمی ظاهر شد تا دانشمندان، اثرات سروصدا یا موسیقی را با آن مقایسه کنند. محققان معمولاً آن را بهطور اتفاقی بررسی کردهاند، همانکاری که لوچانو برناردیِ پزشک در سال ۲۰۰۶ در مطالعهای دربارۀ اثرات فیزیولوژیک موسیقی انجام داد. او میگوید: «ما به اثرات سکوت فکر نمیکردیم. قرار نبود این موضوع را بهطور خاص بررسی کنیم.»
او با موضوع شگفتی درمورد سکوت روبهرو شد. برناردی متریکهای روانشناختیِ بیستوچهار سوژۀ تست را در حال گوشدادن به شش قطعۀ موسیقی مشاهده کرد. او دریافت که تأثیرات موسیقی را میتوان مستقیماً در جریان خون مشاهده کرد که این امر از طریق تغییر فشار خون، کربندیاکسید و گردش خون در مغز صورت میگیرد. (برناردی و پسرش هردو نوازندۀ آماتور هستند و هدفشان از این کار، کاوش علاقهای مشترک بود.) او توضیح میدهد: «تقریباً در تمام انواع موسیقی، تغییری روانشناختی مشاهده شد که شبیه به وضعیت انگیختگی است.»
این تأثیر، منطقی به نظر میرسد؛ چون گوشدادنِ فعال، نیازمند آگاهی و توجه است. اما جالبترین یافته، بین قطعههای موسیقی پدیدار شد. برناردی و همکارانش دریافتند که برهههای کوتاه و اتفاقی سکوت بین قطعات موسیقی نیز تأثیری شدید دارند، اما در جهت مخالف. درواقع، وقفههای دودقیقهای سکوت، بسیار آرامشبخشتر از موسیقی «آرامشبخش» یا سکوت طولانی قبل از شروع آزمایش بود.
بهبیاندیگر، وقفههای خالی که برناردی آنها را بیاهمیت میدانست، به جالبترین هدفِ بررسی تبدیل شد. چیزی که اثر سکوت را تقویت میکرد، مغایرت آن با موسیقی بود. علت این امر شاید این باشد که سکوتْ سوژههای تست را از توجه آگاهانه آزاد میکند. برناردی میگوید: «شاید انگیختگی چیزی باشد که ذهن را در یک سو متمرکز میکند، بهطوریکه وقتی چیزی وجود نداشته باشد که باعث انگیختگی بیشتر شود، آنگاه آرامشی عمیقتر خواهید داشت.»
در سال ۲۰۰۶، مقالۀ برناردی درمورد تأثیرات روانشناختیِ سکوت، بیشترین دانلود را در میان پژوهشهای ژونال هارت داشت. یکی از یافتههای کلیدی او، یعنی اینکه «تأثیر سکوت از طریق مغایرت تقویت میشود»، را پژوهشهای عصبشناختی نیز تأیید کرده است. در سال ۲۰۱۰، مایکل ور از دانشگاه اورگن که درمورد پردازش حسی در مغز پژوهش میکند، مغز موشها را در هنگام پخش برهههای کوتاه صدا مشاهده کرد. شروع یک صدا باعث تحریک و فعالشدن شبکهای تخصصی از نورونها در کورتکس شنوایی اولیه میگردد؛ اما وقتی صداها بهطوری نسبتاً یکنواخت ادامه مییابند، نورونها عمدتاً از واکنش بازمیایستند. بهگفتۀ ور «کار نورونها درواقع این است که وقتی تغییری به وجود میآید، پیام بفرستند».
شروع ناگهانی سکوت نیز یک نوع تغییر است و این امر باعث شگفتزدگی ور شد. تا قبل از مطالعۀ ۲۰۱۰ او، دانشمندان میدانستند که مغز به شروع سکوت واکنش میدهد. (این توانایی به ما کمک میکند تا به خطرات واکنش دهیم یا مثلاً کلماتِ یک جمله را از یکدیگر تشخیص دهیم.) اما پژوهش ور این یافتهها را بسط داده و نشان داد که کورتکس شنوایی اولیه، بهطرز شگفتآوری دارای شبکهای جدا از نورونهاست که هنگام آغاز سکوت، شلیک میکند. «وقتی صدایی ناگهان متوقف میشود، این هم مانند شروع یک صدا، یک اتفاق است.»
گرچه ما معمولاً سکوت را، نبودِ ورودی میدانیم، مغزمان طوری سازمان یافته است که وقتی سکوتْ شکافی واضح در صدا باشد، آن را تشخیص میدهد. حال سؤال اینجاست که بعد از آن لحظه چه میشود، یعنی وقتی سکوت ادامه مییابد و کورتکس شنوایی اولیه به وضعیتی از سکون نسبی میرسد.
یکی از کسانی که این سؤال را بررسی کرده، زیستشناسی ترمیمی از دانشگاه دوک، ایمک کِرست است. کرست هم مانند برناردی ابتدا قصد مطالعۀ سکوت را نداشت. او در سال ۲۰۱۳، اثرات صدا را بر مغز موشهای بالغ بررسی میکرد. آزمایش او چهار گروه موش را نسبتبه محرکهای صوتی مختلف سنجید: موسیقی، صدای بچهموش، نویز سفید۷ و سکوت. او انتظار داشت که صدای بچهموش که نوعی ارتباط است، باعث تحریک و تولید سلولهای جدید در مغز شود. او هم مانند برناردی، سکوت را حالت کنترلی در نظر گرفته بود که هیچ تأثیری در بر ندارد.
اگرچه تمام صداها تأثیرات عصبشناختی کوتاهمدتی داشتند، اثر هیچیک بلندمدت نبود. اما کرست بهطور غیرمنتظرهای متوجه شد که دو ساعت سکوت در روز، باعث تحریکِ تولید سلول در اسبک مغز میشود، یعنی ناحیهای از مغز که مرتبط با شکلگیری حافظه با بهکارگیری حواس است. این یافته شدیداً سردرگمکننده بود: فقدان هرگونه ورودی تأثیری بیشتر از هرگونه ورودی تستشده داشت.
کرست اینگونه این نتایج را تفسیر کرد. او میدانست که «غنیسازی محیطی»۸ همچون استفاده از اسباببازی یا موشهای دیگر، باعث تولید نورون میشود؛ چون این موارد، مغز موش را به چالش میکشند. او استدلال کرد که شاید فقدان کاملِ صدا، آنقدر مصنوعی و غیرمعمول (حتی شاید هم هشداردهنده) بوده که باعث حساسیت یا آگاهی بیشتری در موشها شده است. نورونزایی میتواند واکنشی سازگارانه نسبتبه سکوت غیرمعمولی باشد.
رشد سلولهای جدید در مغز همیشه هم برای سلامت مفید نیست. اما بهگفتۀ کرست، در این مورد، ظاهراً سلولها همگی به نورونهای فعال تبدیل شدند. «مشاهده کردیم که سکوت واقعاً کمک میکند سلولهای تازهتولید بهصورت نورون تمایز یابند و در سیستم عصبی جای بگیرند.»
کرست تأکید دارد که یافتههای او هنوز در مرحلۀ ابتدایی است؛ اما معتقد است که این تأثیر میتواند کاربردهای غیرمنتظرهای داشته باشد؛ مثلاً شرایطی مانند زوال عقل یا افسردگی را به کاهش نورونزایی در اسبک مغز نسبت دادهاند. او معتقد است که اگر ارتباط میان سکوت و نورونزایی در انسانها برقرار گردد، عصبشناسان شاید بتوانند خاصیتی درمانی برای سکوت پیدا کنند.
قطعاً سکوت خارجی میتواند فواید ملموسی داشته باشد؛ اما بهگفتۀ رابرت زاتور، متخصص عصبشناسی صدا، محققان در حال کشف این مطلب هستند که در داخل جمجمه «عملاً چیزی به نام سکوت وجود ندارد؛ وقتی صدایی نباشد، مغز معمولاً خودش بازنمودهای درونی از صدا را ایجاد میکند».
مثلاً فرض کنید دارید به «صدای سکوت» اثر سایمون و گارفانکل گوش میدهید که ناگهان رادیو قطع میشود. عصبشناسان دریافتهاند که اگر این ترانه را بهخوبی بلد باشید، کورتکس شنوایی اولیه در مغزتان فعال میماند، طوریکه انگار موسیقی همچنان ادامه یافته است. دیوید کریمر، که ازایندست پژوهشها در آزمایشگاه خود در کالج دارتموت انجام میدهد، معتقد است: «چیزی را که ‘میشنوید’، دنیای بیرونی تولید نمیکند؛ بلکه حافظهای را بازیابی میکنید.» صداها همیشه عاملِ حواس نیستند. گاهی حواس ذهنیمان باعث توهم صدا میشوند.
این امرْ یادآوریکنندۀ قدرت خیال مغز است: در لوحِ حساً خالیِ سکوت، ذهن میتواند سمفونیهای خود را بنوازد. این امر همچنین به ما یادآور میشود که حتی در نبودِ هرگونه ورودی حسی مانند صدا، مغز باز هم فعال و پویا میماند.
در سال ۱۹۹۷، گروهی از عصبشناسان در دانشگاه واشینگتن، دادههای اسکن مغز را از سوژههای تست در هنگام فعالیتهای مختلف ذهنی همچون بازیهای ریاضی یا واژگان جمعآوری کردند. یکی از دانشمندان بهنام گوردن شولمن متوجه شد که مطابق انتظار، ادراک شدید باعث افزایش ناگهانی فعالیت در بعضی از بخشهای مغز میشود؛ اما باعث کاهش فعالیت برخی دیگر از بخشها نیز میگردد. ظاهراً نوعی فعالیت پسزمینه در مغز وجود دارد که ازقضا زمانی کاملاً مشهود بود که سوژۀ تست در اتاقی ساکت بود و مطلقاً هیچ کاری نمیکرد.
رهبر این گروه تحقیقاتی، مارکس ریچل بود. او میدانست که دلیل کافی وجود دارد که به دادهها نگاهی دقیقتر داشته باشند. طی چندین دهه، دانشمندان میدانستند که فعالیت «پسزمینۀ» مغز، بخش عمدۀ انرژی آن را مصرف میکند. فعالیتهای دشوار، همچون تشخیص الگو یا فعالیتهای ریاضیاتی، درواقع فقط چنددرصد مصرف انرژی در مغز را افزایش دادند. این نشان میداد که عصبشناسان اگر توجهی به فعالیت پسزمینه نکنند، چیزی بسیار مهم را نادیده گرفتهاند. ریچل توضیح میدهد «اگر این کار را بکنید، اکثر فعالیتهای مغز را از قلم انداختهاید».
در سال ۲۰۰۱، ریچل و همکارانش مقالهای شاخص را منتشر کردند که «حالتی پیشفرض» را برای عملکرد مغز تعریف نمود، حالتی که در قشر پیشپیشانی قرار گرفته و در کنشهای شناختی فعال است. این حالت پیشفرض القا میکند که ذهن «درحال استراحت» همواره فعال است و دادهها را جمعآوری و ارزیابی میکند. درواقع توجه متمرکز، این فعالیت پویشی را کاهش میدهد. ریچل و همکارانش استدلال میکنند که حالت پیشفرض، «اهمیت تکاملی نسبتاً بدیهی» دارد؛ مثلاً شناسایی حیوانات درنده باید بهطور خودکار اتفاق بیفتد و نیازی به قصد و انرژی اضافی نداشته باشد.
پژوهشی پیگیر نشان داد که حالتِ پیشفرض در هنگام خوداندیشی نیز به کار گرفته میشود. در سال ۲۰۱۳، ژوزف موران و همکارانش در مجلۀ مرزهای علم عصبشناسی انسان۹ نوشتند که شبکۀ حالتِ پیشفرض مغز «را میتوان هنگام فعالیت روانشناختیِ اندیشیدن درمورد شخصیت و خصوصیات خود (خوداندیشی) با بهترین وضوح مشاهده کرد، نه مثلاً هنگام شناخت خود، اندیشیدن به خودانگاره یا عزت نفس». موران و همکارانش مینویسند که در این هنگام که مغز بهآرامی استراحت میکند، اطلاعات بیرونی و درونی را بهصورت «یک فضای کارِ آگاهانه» در هم میآمیزد.
به نظر میرسد که رهایی از سروصدا و وظایف هدفمحور باعث میشود آرامش بیرون و درون با یکدیگر ترکیب شوند. سکوت فضای کارِ آگاهانۀ ما را قادر میسازد تا کار خود را انجام دهد، ما را با دنیا درهم تَنَد و کشف کند که جایگاه ما کجاست. این است قدرت سکوت.
نورا ویکمن، قومموسیقیشناس و مشاور سکوت برای بازاریابان فنلاندی، این قدرت را بهخوبی میشناسد. او در بخش شرقی فنلاند زندگی میکند، منطقهای که پر از دریاچهها و جنگلهای آرام است. ویکمن میگوید در جایی دورافتاده و آرام، اندیشهها و احساساتی را کشف میکند که در زندگی روزمره و شلوغ او قابلدریافتن نیستند. «اگر میخواهید خودتان را بشناسید، باید با خودتان باشید و با خودتان بحث کنید. باید بتوانید با خودتان حرف بزنید.»
«لطفاً ساکت» یکی از محبوبترین مضامین در برندسازی فنلاند و یکی از پرطرفدارترین صفحات وبسایت VisitFinland.com از آب درآمده است. شاید سکوت به این دلیل مشتری دارد که معمولاً آن را چیزی ملموس به حساب میآوریم، چیزی که بهآسانی میشکند، مثل چینی یا شیشه، چیزی ظریف و ارزشمند. ویکمن زمانی را به یاد میآورَد که تجربۀ نادر سکوت مطلق را حس میکرد. او در جنگلهای بکر فنلاند، گوشهایش را تیز میکرد تا ضعیفترین صداهای حیوانات یا باد را بشنود. او میگوید: «عجیب است که چطور تغییر میکنید. تمام قدرت دست شماست: میتوانید حتی با کوچکترین صدا هم سکوت را بشکنید؛ اما میبینید که دوست ندارید این کار را کنید. سعی میکنید تا جایی که ممکن است ساکت باشید.»
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را دنیل ای.گروس نوشته است و در تاریخ ۲۱ آگوست ۲۰۱۴ با عنوان «This Is Your Brain on Silence» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «سکوت جهانی است ناشناخته» و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• دنیل ای.گروس (Daniel A. Gross) روزنامهنگار آزاد و تهیهکنندۀ رادیوی عمومی است که در حوزۀ تاریخ و علم مینویسد.
[۱] Country Brand Delegation
[۲] Country Brand Report
[۳] School of Functional Design
[۴] Making Noise: From Babel to the Big Bang and Beyond
[۵] Neuropsychology
[۶] بهعبارتی هر فرد در سال بیش از یک روز از عمر سالم خود را بهخاطر سروصدا از دست میدهد [مترجم].
[۷] صدایی که تمام فرکانسهای دامنۀ شنوایی انسان (معمولاً از بیست هرتز تا بیست کیلوهرتز) را دارا باشد.
[۸] Environmental enrichment
[۹] Frontiers in Human Neuroscience
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها