برخلاف چند سال گذشته که کاهشهای شدیدی در مخارج را تجربه کردیم، اوباما روز دوشنبه درخواست افزایش قابل توجه مخارج را ارایه کرد. مشخص است که با تمام درخواستهای او موافقت نمیشود، اما در هر صورت این حرکت حرکتی است در مسیر درست. این اتفاق سمت و سوی مباحث و گفتمان روز را به جهتی مناسب تغییر خواهد داد. شاید واشنگتن تصمیم گرفته رفتار غیرمسئولانه و کوتهفکرانۀ خود در رابطۀ با تمایل شدید به مسائل بلندمدت را تغییر داده و به جای آن راه دشوار پرداختن به کوتاهمدت را برگزیند.
درست است که دارم کمی با چرب زبانی از اقدامات دولت سخن میگویم تا توجهتان را جلب کنم. اگرچه اصولاً اهل این کارها نیستم، اما این مسئله آنقدر مهم است که ارزشش را دارد. مسئلۀ مهمی که اغلب در رابطه با سیاستگذاران مطرح بوده این است که تمام حواس آنها به انتخابات بعدی است و به این ترتیب به دنبال حل مسائل کوتاه مدت بوده و مشکلات بلندمدت را نادیده میگیرند؛ اما داستان گفتمان و سیاست اقتصادی این پنج سال گذشته درست نقطۀ مقابل این موضوع است.
تصور کنید: با وجود بیکاری انبوه و خسارتهایی که این بیکاری در پی دارد، سالهاست که صاحبنظران و نخبگان مطرح تقریباً تمام انرژیشان را نه به بهبود و ترمیم این وضعیت که به «بولز-سیمپسونیزم» [۱] اختصاص دادهاند- به «چانهزنیهای بزرگ» [۲] در رابطۀ با مسئلۀ به ظاهر مهم چگونگی پرداخت ما برای تأمین اجتماعی و مراقبتهای پزشکی در دهههای آینده.
این مفهوم عجیب و غریب بلندمدتگرایی فقط هم به آمریکا محدود نمیشود. اگر بخواهید در مورد آسیبهای ناشی از سیاستهای ریاضتی اروپا سخن بگویید، با موجی از نطقها روبرو میشوید که میگویند آنچه ما در این شرایط نیاز داریم بحث دربارۀ اصلاحات ساختاری بلندمدت است. اگر در رابطه با تلاش ژاپن برای برون رفت از دام رکودی چند دههایش سخن به میان آورید، با این دست ادعاها روبرو میشوید که سیاستهای پولی و مالی بحثهایی فرعی هستند و موضوع مهم، تغییرات ساختاری و مقرراتزدایی است.
آیا منظور من از آنچه گفتم این است که بلندمدت اهمیتی ندارد؟ البته که نه اگرچه بعضی از اَشکال بلندمدتگرایی حتی در همان مفهوم خودشان نیز با عقل جور در نمیآیند. کمی دربارۀ این ادعا که «اصلاح استحقاقی» [۳] مسئله ای است که باید به سرعت در ارجحیت قرار گیرد فکر کنید. این درست که بسیاری پیشبینیها حکایت از این دارند که برنامههای عظیم بیمههای اجتماعی در آینده با مشکلات مالی روبرو خواهند شد (که البته کم شدن سرعت افزایش هزینههای درمانی حتی این ادعا را هم زیر سؤال میبرد.) اما در هر حال اگر این موضوع هم صادق باشد، زمانی فرا خواهد رسید که مجبور میشویم این مزایا را محدود کنیم؛ اما واقعاً چرا باید برای مقابله با تهدید کاهش مزایا در آینده، امروز خودمان را در برنامههای کاهش مزایا گیر بیندازیم؟
به هر روی حتی در شرایطی که مسائل بلندمدت مهم نیز شمرده شوند، اینکه توجه و تمرکز در سالهای اخیر تا این حد به این نوع مسائل معطوف بوده واقعاً عجیب است. به هر حال ما بحرانی مالی را سپری کردیم که هر سه نسل یک بار اتفاق میافتد و همچنان هم در بقایای آن بحران نفس میکشیم. به نظر میرسد بالاخره آمریکا در مسیر بازیابی خود قرار گرفته، اما بولز-سیمپسونیزم بیشترین تاثیرش را زمانی گذاشت که اقتصاد آمریکا همچنان در باتلاق مشکلات دستوپا میزد. در اروپا کمتر نشانهای از بازیابی مشاهده میشود و شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد سیاستهای ریاضتی دلیل اصلی این فاجعۀ ادامهدار است. با این حساب چه دلیلی برای اینهمه تمایل به موضوع اصلاح ساختاری وجود دارد؟ به نظر من پاسخ، تنبلی ذهنی و کمبود رشادت اخلاقی است.
در رابطه با تنبلی: بسیاری افراد میدانند که «جان مینارد کینز» در رابطه با بلندمدت چه گفته است، اما تعداد کمی از مفهوم این سخنان آگاهاند. این آن چیزی است که او گفته: «اما این بلندمدت، راهنمایی گمراه کننده برای مسائل فعلی است. در بلندمدت ما همه مردهایم. اگر قرار باشد اقتصاددانان فقط در فصول طوفانی به ما بگویند که وقتی طوفان کاملاً دور شد دریا دوباره آرام خواهد شد، کاری بی ارزش و بی فایده انجام دادهاند.» واقعاً هم همین طور است. حداقل آنقدر که من متوجه میشوم، افرادی که اصرار دارند مسائل مربوط به ریاضت را بی اهمیت جلوه دهند، در واقع میخواهند از تفکرات سخت در رابطه با ذات فاجعۀ اقتصادی که بیشتر جهان را در بر گرفته شانه خالی کنند.
به علاوه اینگونه افراد از گرفتن موضعی که آنها را در معرض حمله قرار دهد اجتناب میکنند. مباحث سیاستهای پولی و مالی کوتاهمدت از نظر سیاسی مورد حمایت و تشویق قرار میگیرد؛ اما اگر با ریاضت مخالفت و از انبساط مالی حمایت کنی با زخم زبان راستگراها مواجه میشوی؛ و اگر هم برعکس عمل کنی مورد انتقاد و یا حتی تمسخر چپگراها قرار خواهی گرفت. من خوب می دانم که رها کردن این منازعات و بیان اینکه مسائل مهم همگی مربوط به بلندمدت هستند چقدر وسوسهکننده است. با اینکه افرادی که چنین میگویند ژست شجاعت و مسئولیت میگیرند، اما در واقع دارند مسائل دشوار را دور میزنند و در حقیقت افرادی بی مسئولیت و بزدل هستند.
حال با ذکر این موضوعات برگردیم به بودجۀ جدید رییس جمهور.
مشخص است که پیشنهادهای مالی آقای اوباما مانند هر اقدام دیگری از سوی او، مورد حملۀ جمهوریخواهان قرار خواهد گرفت. علاوه بر این او به اتهام عدم مقابله با کسری بودجۀ بلندمدت مورد انتقاد میانه روها نیز واقع خواهد شد.
با این تفاسیر فهمیدن اینکه در این میان واقعاً چه کسی بیمسئولیت است بسیار مهم خواهد بود. در فضای اقتصادی و سیاسی امروز، بلندمدتگرایی نوعی دور زدن، طفره رفتن و راهی است برای شانه خالی کردن؛ و خب اینکه میبینیم آقای اوباما قصد دارد در مقابل این بلندمدتگرایان بایستد و بر روی الآن و اینجا تمرکز کند، مایۀ خوشحالی و امیدواری است.
پینوشتها:
[1] اشاره به اظهارات Bowles و Simpson در زمینۀ بحرانهای ممکن پیشرو که در سال ۲۰۱۳ مطرح شد. [مترجم]
[2] Grand Bargains برنامهای دولتی است که از یک سو «برنامههای اسحقاقی» از جمله تأمین اجتماعی، بهداشت و آموزش و پرورش را محدود میکند و از سوی دیگر درآمد را از طریق مالیاتگیری افزایش میدهد. [مترجم]
[3] Entitlement Reform مشابه برنامههای استحقاقی. [مترجم]
قدردانی شاید حسی به جا مانده از دوران باستان باشد، وقتی همهچیز جادویی به نظر میرسید
سرگذشت افرادی که همهچیز را به یاد میآورند سؤالهای مهمی دربارۀ نقش فراموشی در شخصیت ما مطرح میکند
ابتذال توصیههای آنلاین: چرا همه چیز به یک قالب تکراری تبدیل شده است؟
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد