بررسی کتاب «آرمانشهر ِقانونها: دربارۀ فناوری، حماقت و لذتهای پنهانیِ بوروکراسی» نوشتۀ دیوید گریبر
دیوید گریبر، مردم شناس آمریکایی و استاد مدرسۀ اقتصاد لندن است. او زمانی که میخواست مادرش را در آسایشگاه سالمندان نامنویسی کند دریافت که پروسۀ انجام این کار بهطرز حیرتآوری پیچیده و زمانبر است. گریبر در کتاب «آرمانشهرِ قانونها» بهدنبال آن است که با بررسی این نمونه نشاندهد که چگونه سلسله قوانینی پیچیده میتواند به ایجاد وضعیتی احمقانه منجر شود.
فیلسوف سیاسی و از نویسندگان نیو استیتسمن
9 دقیقه
گاردین — دیوید گریبر۱، در کتاب جذاب و غیرعادی اخیر خود که با زیرعنوان درمورد فناوری، حماقت و لذتهای پنهانی بوروکراسی منتشر شدهاست، آنچه را که «قانون آهنین لیبرالیسم» میخواند، اینگونه تعریف میکند: هر نوع اصلاح بازار، هر گونه اقدام دولتی درجهت کاهش قوانین دستوپاگیر و بهبود وضعیت بازار، درنهایت منجر به افزایش قوانین، رشد کاغذبازی و افزونشدن تعداد کسانی است که دولت باید برای انجام این مراحل بوروکراتیک استخدام کند.
این مردمشناس امریکایی که درحالحاضر در مدرسۀ اقتصاد لندن به تدریس مردمشناسی مشغول است، پیگیریِ این موضوع را زمانی آغاز کرد که تصمیم داشت مادر بیمارش را در آسایشگاه سالمندان نامنویسی کند. او دریافت که پروسۀ تکمیل فرمهای قانونی برای این کار بهطرز حیرتآوری پیچیده و زمانبر است. بیشترِ قوانینِ دستوپاگیری که او به مخالفت با آنها برخاسته است، مربوط به نظام بیمۀ پزشکی امریکا موسوم به «مدیکر۲» است. گریبر بهدنبال آن است که با بررسی این نمونه نشاندهد که چگونه سلسله قوانینی پیچیده میتواند به ایجاد وضعیتی احمقانه منجر شود. او این وضعیت را تأسفبار میداند؛ هم برای کسانی که از این نظام استفاده میکنند و هم برای کسانی که به عرضۀ خدمات در این نظام مشغولاند. درنهایت، چنین نظامی، هدفِ اصلیِ نهادی را زیر سؤال میبرد که قرار بود قانونمند سازد. به عقیدۀ گریبر، وقتی دولتها میخواهند تمام مسائل اجتماعی را با راهحلهای بازار حلوفصل کنند، نتیجه همین خواهد شد: «کابوسی که بدترین عناصر بوروکراسی و بدترین عناصر سرمایهداری را درخود جمع کرده است.»
با توجه به این دیدگاه آسیبشناسانه، جای تعجب است که گریبر تجربۀ اخیر بریتانیا را بررسی نکرده است؛ چراکه طی سالهای اخیر و در دولتهای احزاب محافظهکار و کارگر تلاش زیادی صورتگرفته است تا مدلِ رقابتی و بازارمحور امریکایی بهعنوان الگویی برای خدمات عمومی در بریتانیا به کار گرفته شود. نتیجۀ این روند، ظهور و بروز قانون آهنین لیبرالیسم در عمل است. در این شکی نیست که وضعیتی که نظام خدمات درمانی بریتانیا، موسوم به «ان.اچ.اس» در نسل پیش داشت، بههیچوجه مطلوب نبود؛ اما به نمادی برای اسراف و هدردادن منابع عمومی و مدیریت ناکارآمد نیز تبدیل نشده بود. حتی از دید صرفاً اقتصادی هم وضعیت بهمراتب کارآمدتری نسبت به وضع فعلی داشت؛ چراکه از آن زمان بهاینسو، این نهاد به ابَربوروکراسی تبدیل شده است. طبقۀ عظیم مدیرانی که امروزه میان طبقۀ پزشکان و پرستاران شاغل در این نظام و بیماران قرار گرفته است، در آن زمان وجود نداشت. خیل عظیم کارکنان قراردادی با حقوق اندک نیز پدیدهای نوظهور در این نهاد است.
نظام قدیمی خدمات درمانی نیز مانند بسیاری از سرویسهای خدمات عمومی در بریتانیا بود. این نهاد در سال ۱۹۴۵ و بهعنوان بخشی از برنامۀ بازسازیِ کشور پس از جنگ جهانی بنیان نهاده شد. این برنامهها محصول دولتی قوی بودند؛ اما تحت نظارتها و الگوهای تحمیلیِ دولت قرار نداشتند و به همین علت از ایفای نقش اصلی خود منحرف نشدند. اما بهعکس، از زمانی که نظام عرضۀ خدمات عمومی در بریتانیا با سازوکارهای بازار آمیخته شد، زندگی در این کشور روزبهروز بیشتر مشمول قوانین و مقررات دستوپاگیر قرار گرفت. آیینِ بازار، جامعهای را پدید آورد که در بوروکراسی غرق شده است.
هرچند بخشی از این کتاب با استدلالهای قوی همراه است؛ گریبر تجربۀ بریتانیا را نادیده میگیرد و البته ممکن است منطق خاصی پشت این نگاه باشد. او که از فعالان جنبش اشغال۳ و نظریهپرداز «انسانشناسیِ آنارشیستی» است، علت عمدۀ بیشتر معضلات اجتماعی را ساختار سرکوبگر دولت میداند. او در کتاب خود با عنوان بدهکاری: پنجهزار سالِ اولیه۴ (۲۰۱۱) ادعا میکند که مسئلۀ بدهی در معاملات اجتماعی تنها پس از شکلگیری دولتهای امپراتوری اهمیت یافت. این کتاب، بهواقع، دیدگاهی نو در توجه به بحران اقتصادی ارائه کرد؛ اما ایدههای کلیِ گریبر حاوی چیز جدید و بدیعی نیست. همانطور که خود او نیز اذعان میکند، دیدگاه او دربارۀ نقش حکومت در سرکوبِ ذاتیِ مشارکتهای انسانی، بهنوعی بازخوانیِ دیدگاههای پیتر کروپوتکین۵، آنارشیست روسی، در کتاب مشهورش با عنوان یاری متقابل۶ (۱۹۰۲) است. آنچه که گریبر از قلم انداخته، تصدیق این نکته است که دیدگاه او دربارۀ حکومت، در واقع اشتراکاتی نیز با دیدگاه لیبرالهایی دارد که (مانند او) ریشۀ تمام مشکلات اجتماعی را قدرت حکومتی میدانند.
آرمانشهرِ قانونها، کتابی است سرشار از نظریههای چپگرایانه و مشاهدات و نمونههایی که حساسیت خواننده را برمیانگیزند. این کتاب، با ارائۀ نمونههای مختلف، بهدنبال افسونزدایی از کلیشهها و آدابورسوم جهان معاصر است. این نمونهها دربرگیرندۀ چنین مواردی است: از تحلیلهای طنزآمیز کتابهای کمدی تا بحثهای عمیق بر سر فناوریهایی با قابلیت تغییر جهان، اما ناتوان از آن. بوروکراسی مدرن این پیشفرض را درون خود دارد که جهان اساساً عقلانی است؛ اما به عقیدۀ گریبر، ریشههای چنین دیدگاهی را میتوان در فلسفۀ فیثاغورثی یافت. این از آن رو است که به باور فیثاغورث، ریاضیات، موسیقی و حرکت سیارات از قوانین کلیِ یکسانی پیروی میکنند. تصور غالب این است که این نوع نگاه به جهان در عصر روشنگری به فراموشی سپرده شد؛ اما اینگونه نیست. گریبر میگوید: «فراخوانی به عقلانیت و خردورزی در نظریات دکارت و فیلسوفان پس از او، بهصورت تعهدی اساساً روحانی و حتی عرفانی درآمد. چنین تعهدی، انتزاعات ریاضیاتی را که قرار است مبنای تفکر باشند، بهعنوان مبنای تنظیم قوانینی برای سروساماندادن به طبیعت فرض میکرد. فارغ از اینکه مبنای این نوع تفکر انتزاعی را خدا بدانیم یا اساساً آن را دلیلی بر نبود خدا در نظر بگیریم، این دیدگاه همچنان پذیرفتهشده تلقی میشود.»
این نوع نگاه به جهان و تصور کنترل آن با نیروهای عقلانی، به مرورِ زمان تکامل یافت و جامعۀ ایدئالی را ترسیم کرد که با قوانین کنترل میشود. در واقع، ایدۀ آرمانشهرِ بوروکراسی، اثر انقلابهای بزرگ قرن پیش را نقشبرآب کرد. گریبر، نقلقولی از لنین در کتابش میآورد که درست چند ماه پیش از انقلاب روسیه ایراد شده است. لنین در آنجا اعلام میکند که «کل اقتصاد ملی را مانند سرویس خدمات پستی سروسامان میبخشد». گریبر معتقد است که اگر رهبر بولشویکها مسحور رؤیاهای نظم آرمانیِ بوروکراتیک نمیشد، تجربۀ شوروی میتوانست بسیار شیرینتر از آن چیزی باشد که رخداد.
تصورِ سرگرمکنندهای است؛ اما این تأثیر شومِ ادارۀ پست آلمان نبود که نظام شوروی را تا بدین اندازه سیاه و ظالمانه نمایش داد. این، نتیجۀ تلاش بولشویکها برای تحمیل نوعی نظام اقتصادی ناکارآمد در روسیه بود. عامل دیگر که موجب شکست تجربۀ شوروی شد، ترس واقعی بولشویکها از سرنگونی انقلاب و تسویهحساب با رهبران آن، در صورت فرصتیافتن مخالفان و دشمنان انقلاب بود. لنین بر اساس قانون آهنینِ انقلاب عمل کرد: انقلابیها، فارغ از باورها و علایقشان، تنها درصورتی موفق به ادامۀ حیات خواهند شد که بتوانند ابزار سرکوب را بهمراتب شدیدتر و ظالمانهتر از نظامی که برانداختهاند، برساخته و به کار گیرند. لنین، این را در نقلقول مشهورش میگوید: «چهکسی، چهکسی را؟ چهکسی میکُشد و چهکسی میمیرد؟»
گریبر دوست دارد تصور کند که انقلابهای آینده با استفاده از روش غیرخشونتآمیزِ نافرمانی مدنی پیش خواهند رفت؛ آنهم نه با جهشی ناگهانی، بلکه از طریق «خیزشهای مردمیِ پیدرپی». اما اینکه انقلاب چگونه رخ خواهد داد و اینکه آیا انقلابیها به خشونت پشت خواهند کرد یا خیر، چندان اهمیتی ندارد. اگر رهبرانِ خیزشهای مردمی، خطری واقعی را متوجه ساختار قدتِ مستقر کنند یا جنبشهای انقلابی را سامان دهند، بهسرعت سرکوب و منهدم میشوند. انقلاب، قدمزدن در پارک زوکوتی۶ نیست؛ بلکه مسئلۀ مرگ و زندگی و تقلّا برای بهدستآوردن و حفظ قدرت است. اگر کسی در حقیقت این امر شک دارد، باید به سرنوشت هواداران کروپوتکین در زمان اوج قدرت بولشویکها رجوع کند.
حکومت از دیدگاه نوآنارشیستیِ گریبر، نیرویی شیطانی است که بهدنبال مهار آزادی انسانها است. از نظر من، این نوع نگاه، فلسفهای سادهانگارانه است؛ اما شاید بتواند توضیح دهد که چرا او دربارۀ سرویس عرضۀ خدمات عمومی در بریتانیا که پس از جنگ جهانی تأسیس شد، سخنی به میان نمیآورد. بهعکسِ امروز، آنها نهادهایی بهواقع خودمختار بودند و تحت تأثیر اوامر حکومتی قرار نداشتند. این نهادها توسط کسانی اداره میشدند که در همانجا مشغول کار بودند و گرفتار بوروکراسیِ فزایندهای نبودند که امروز شاهدش هستیم. بااینحال، این آزادی عمل مدیون فضای عمومی و آزادی بود که دولتی مقتدر آن را ایجاد کرده بود.
چرا حکومت، نهادی سرسخت و بادوام است؟ شاید یک علت این باشد: حقیقتی وجود دارد که بیشترِ انسانها آن را درک کرده و اغلبِ مردمشناسانِ آنارشیست، آن را نادیده گرفتهاند: تضادهای اجتماعیِ خشونتبار در میان انسانها، درست بهاندازۀ تعاون و همکاری میان آنها طبیعی و ذاتیاند. آیا پناهبردن به قدرتِ حکومت برای درامانماندن از شرّ جرایم سازمانیافته نمیتواند علتی برای بهوجودآمدن این نهاد باشد؟ شکی نیست که ادعای گریبر مبنی بر همدستیِ خودِ حکومتها در جرایم، درست است؛ اگرچه همین مسئله هم نتوانسته است مانع حمایتهای عظیم مردمی از این نهاد شود. اما آیا نتیجۀ این مسئله، آن است که قدرتِ حکومت همیشه فقط سرکوبگر است؟ آیا این قدرت نمیتواند برخی اوقات نجاتدهنده نیز باشد؟ گریبر، با نادیدهانگاشتنِ این پرسشهای مهم و رویآوری به دنیای فانتزیِ آزادیهای نامحدود، در واقع به همدستی با نولیبرالهایی رویآورده است که روزی آنها را استهزاء میکرد.
اطلاعات کتابشناختی:
گریبر، دیوید. آرمانشهر ِقانونها: دربارۀ فناوری، حماقت و لذتهای پنهانیِ بوروکراسی. ملویل هَوس، ۲۰۱۵
Graeber, David. The Utopia of rules: On technology, stupidity, and the secret joys of bureaucracy. Melville House, 2015
پینوشتها:
[۱] David Graeber
[۲] Medicare
[۳] the Occupy movement
[۴] Debt: The First 5,000 Years
[۵] Peter Kropotkin
[۶] Mutual Aid
[۷] Zuccotti Park: پارکی در جنوب منهتن که بهعنوان محل آغاز جنبش اشغال والاستریت شناخته میشود. [مترجم]