زیستسیاست و بازاندیشیِ زبان اخلاق
در طول همهگیری، وقتی جامعه نومیدانه نیازمند این بود که تصویر معناداری از کل ماجرا پیدا کند، فلسفه نتوانست کاری بکند، گاهی بهسبب حرفهای از سر نادانی یا بیربط، گاهی با فریبکاریهای فکری. ماجرای درسآموزِ فیلسوف ایتالیایی، جورجو آگامبن، تا حدی به ما میگوید که چرا.
بنجامین براتون،لیترری هاب — در حالی که دوباره موج جدیدی از شیوع کرونا آغاز شده و ماجرای تلخ صدور گذرنامۀ واکسن واقعیتی گریزناپذیر شده است، ائتلافی شوم از افراد بیاطلاع، بداطلاع، گمراه، و مردمستیز جوامع را به گروگان گرفته است. اینها دارند گذرنامههای واکسن را به الزامی احتمالی تبدیل میکنند، چیزی که هیچکس آن را نمیخواهد. اگر سروصدا و خودخواهیِ اینها نبود، نرخ واکسیناسیون آنقدر بالا میرفت که دیگر نیازی به این گذرنامهها نباشد.
ولی فقط این عوامِ کالانعام نبودند که این افتضاح تأسفبار را درست کردند، بلکه کسانی از مراتب بالای دانشگاهی هم در آن نقش داشتند. در طول همهگیری، وقتی جامعه نومیدانه نیازمند این بود که تصویر معناداری از کل ماجرا پیدا کند، فلسفه نتوانست کاری بکند، گاهی بهسبب حرفهای از سر نادانی یا بیربط، گاهی با فریبکاریهای فکری. ماجرای درسآموزِ فیلسوف ایتالیایی، جورجو آگامبن، تا حدی به ما میگوید که چرا.
آگامبن به نقدهایش بر «زیستسیاست» معروف است که در شکلگیری دیدگاه علوم انسانی راجع به زیستشناسی، جامعه، علم و سیاست تأثیرگذار بودهاند. در طول همهگیری، او بیش از ده سرمقاله منتشر کرده که در آنها وضعیت موجود را تقبیح میکند، به شیوهای همسو با نظریههای توطئۀ راستها (و چپها).
طی دو دهۀ گذشته، تأثیرگذاریِ قدرت نرمِ مفاهیم کلیدی او در علوم انسانی -هوموساکر۱، حیات طبیعی۲/مدنی۳، وضعیت استثنایی، و غیره- قابل توجه بوده است. این امر همچنین کمک کرده تا نوعی راستکیشیِ بیاتشده شکل بگیرد که، در هر گونه مداخلۀ کنترلگرانۀ مصنوعی در شرایط زیستشناختی جامعۀ بشری، نوعی از اقتدارگرایی را مستتر ببیند و بدان ظنین باشد. رویکرد پیشفرض اینان، به اسم «انتقادی» بودن، هر گونه زیستفناوری را نوعی دستکاریِ قهریِ حقِ حاکمیت فرد بر بدن و تجربۀ زیسته خودش میانگارد.
«اگر بتوانید الکس جونز۴ را نه یک لوطی اهل تگزاس بلکه دانشجوی مدرسه علمیه هایدگر تصور کنید، شاید بتوانید حرفهای آگامبن راجع به همهگیری کووید ۱۹ را هم درک کنید». ابتدا در فوریۀ ۲۰۲۰، در مقالۀ «اختراع یک همهگیری»، او گفت این ویروس کلک است و قرنطینههای دیرهنگام در ایتالیا را «استبداد فنیپزشکی» خواند. در مقالۀ «آمرزش برای دانشجویان»، سمینارهای زوم۵را تقبیح کرد و گفت مثل این است که به شرایط اردوگاه کار اجباری سیلیکونولی تن بدهید (کلمات خود اوست). در «چهره و مرگ»، استفاده از ماسک را مسخره کرد، زیرا انسانیت مرسوم صورتی عریان دارد و ماسکزدن آن را قربانی میکند.
هر جستار کوتاهی که مینوشت پوچتر و گوشخراشتر از قبلی میشد. از همان اولین مقالهها، دوست آگامبن، فیلسوف فرانسوی ژانلوک نانسی، به ما هشدار داده بود که به حرفهایش توجه نکنیم، و اینکه اگر خودش از توصیۀ پزشکی آگامبن پیروی کرده بود که میگفت قلب مصنوعی نگذارد تا به حال مرده بود.۶
اوایل همین ماه، آگامبن دیگر به سیم آخر زد و، مستقیماً و صریحاً، گذرنامۀ واکسن را با «نشان زرد» نازیها برای یهودیان مقایسه کرد. در قطعۀ کوتاهی به نام «شهروندان درجه دو»، او سرنوشت کسانی را که از واکسیناسیون امتناع میکنند به سرنوشت یهودیانِ تحت سلطۀ فاشیسم پیوند داد و نتیجه گرفت که «’کارت سبز‘ (گذرنامه واکسن در ایتالیا) موجب میشود کسانی که آن را ندارند به دارندگانِ نشان زرد مجازی تبدیل شوند». بعد از این که فکّم را از روی زمین جمع کردم، کاری نتوانستم بکنم به جز اینکه تحلیل آگامبن را با تحلیل مارجوری تیلور گرین مقایسه کنم، نمایندۀ کنگره آمریکا و تحتتأثیر کیوانان۷، که بر آگامبن پیشدستی کرده و در ماه مه گفته بود «کارکنانِ واکسینهشده یک لوگوی واکسیناسیون میگیرند، درست مثل یهودیهایی که نازیها مجبورشان میکردند ستارۀ زرد بزنند».
در این نمایش که هنوز هم روی صحنه میرود، آگامبن صراحتاً همۀ تدبیرهایی را که برای کاهش همهگیری صورت میگیرد رد میکند، به پشتوانۀ این عقیده که «سنت را بپذیر، مدرنیته را رد کن»، عقیدهای که میگوید زیستشناسی واقعیای، قطع نظر از کلماتی که برای نامیدنش به کار میرود، وجود ندارد. انگار اخیراً چشم او به چیز تازهای باز شده است، و در عینحال، بازخوانی نوشتههای اصلی او با نظر به متنهایی که برای همهگیری نوشته نیز روشنگر است. موضع او یکباره تغییر نکرده، بلکه در تمام این مدت در میان آثارش بوده است.
رمانتیسیسمْ مسافرِ همیشگی پروازهای مدرنیتۀ غربی بوده است، و نوحههایش برای «چیزهای گمشده» که همیشه دور از دسترساند بین مالیخولیا و شورش نوسان میکند. نفرتِ زیباییشناسی رمانتیسیسم از عقلانیت و فناوری، درنهایت، بیشتر از آنکه به پیامدهای اینها ربطی داشته باشد، به این ربط دارد که عقلانیت و فناوری نشان میدهند طرز کار واقعی جهان چقدر با آنچه در اسطوره به نظر میرسد فرق دارد. دشمن حقیقی رمانتیسیسم، بیشتر از آنکه ازخودبیگانگی باشد، اسطورهزدایی است و برای همین است که همیشه همکاری با سنتگرایان را میپذیرد.
پس جای تعجب ندارد که هم اتحادیۀ شمال۸ و هم جنبشهای ضد واکسن/ماسک از آگامبن تشکر میکنند. نتیجهگیریهای او، همچنین، شبیه به نتیجهگیریهای ژائیر بولسونارو، رئیسجمهور پوپولیست برزیل، است که ویروس را نقشۀ گلوبالیستهای فنیپزشکی میداند که زیادی بزرگش کردهاند تا مرجعیت سنتی و انسجام طبیعیِ بدنی و اجتماعی را نابود کنند. آن چیز گمشده چیست؟ حرف آگامبن، اگر در آن عمیق شویم، دفاعی دقیق از مفهومی پیشاداروینی از انسان و ملحقات رازآمیز آن است. درنهایت، او از زندگی دفاع نمیکند، آن را رد میکند.
«اگر امروز نگاه کنیم، بزرگترین حامیان آنلاینِ آگامبن نه خوانندگانِ قدیمیِ فراوان او، بلکه گروهی از طرفداران جدید هستند، عمدتاً ائتلافی از جوانهای مخالفخوانِ آسیبدیده». از مرتجعانِ حیاتگرا گرفته که حرفهای ژولیوس ایوولا۹ و الکساندر دوگین۱۰ را نقلقول میکنند تا هماتاقیهای ضد واکسنی که او را تشجیع میکنند، اینها و بقیۀ ضدقهرمانهای تنها، بنا به مسئولیتشان، محکوم به این هستند که دسیسههای واقعیت ماتریکسوار۱۱ ما را خیلی واضح مشاهده کنند. از نظر آنان، موضع اصولی آگامبن ایشان را با میراث ردّیههای شکوهمند و اسرارآمیز رمانتیستی متحد میکند. آنچه واقعاً در جریان است، بیشتر از آن که اتحاد سرخ و قهوهای۱۲ باشد، رابطۀ نزدیک بین راندهشدگان و احمقهاست.
من، در کتابم به نام انتقام امر واقع: سیاست برای یک دنیای پساهمهگیری۱۳، سرچشمهها و آیندۀ محتومِ زیستسیاستِ سلبی آگامبن را مورد ملاحظه قرار دادهام. «در حالی که جهانبینی خودِ آگامبن بهطور کلاسیک اروپاگراست، مخلوط با مقدار زیادی الهیات هایدگری، تأثیر او بر علوم انسانی بسیار گستردهتر و عمیقتر است». و بنابراین مقابله با او باید خیلی جدیتر از این باشد که صرفاً برنامههای درسی را بازبینی کنیم. «پرسش اینجاست که چه مقدار از سنتهای فلسفیای که آگامبن، طی دهههای اخیر، به آنها وابستگی داشته هم باید کنار گذاشته شوند. بعد با محصولات زندگی کاری آگامبن چه باید بکنیم؟ عمارتی از آموزههای سنتگرا، فرهنگگرا، با ریشههای بومی که از معناداری مناسکیِ امور در برابر واقعیت عریانشان محافظت میکند: همچون تکگوییهای معترضانۀ یک واعظ جنوبی، نظریۀ عبوس و ناراحت او، بهطرز انکارناپذیری، مثل یک متن ادبیِ سیاسیِ گوتیک زیباست، و احتمالاً باید فقط به همین عنوان مطالعه شود».
بااینحال، مقابله با میراث او و سایر طرحهای مرتبط مدتهاست که به تأخیر افتاده است. شیوۀ او در نقد زیستسیاسی با بیفکری به اینجا رسیده که علم، داده، مشاهده و مدلسازی، دروناً و نهایتاً، صورتهایی از سلطه و بازیهای مناسبات قدرت هستند. اعداد ظالماند، کلمات زیبایند. پذیرش اینکه میتوان به فرایندهای واقعی و زیربنایی زیستشیمیایی پی برد، که هم دلیل مداخله و هم چگونگی مداخله را مشخص میکنند، سخنی خام پنداشته میشود. این گرایشی است که با لحنها و صبغههای متفاوت در آثار هانا آرنت، میشل فوکو، و بهویژه ایوان ایلیچ هم دیده میشود -ایلیچ از تومور صورت مُرد، چون حاضر نشد درمانی را که پزشکان توصیه میکردند بپذیرد. حتی اینجا در دانشگاه کالیفرنیا، که قطب مطالعات میانرشتهای در زیستفناوری است، همکاران زیادی اصرار دارند که «دیجیتالسازی طبیعت» «خیالی خام» است، با اینکه همینها یک واکسن اِمآراِناِی را پذیرفتهاند که برای ساختنش نه از ویروس واقعی، بلکه از مدل رایانهای ژنوم ویروس استفاده شده و این مدل، پیش از آنکه اصلاً خود ویروس به آمریکای شمالی برسد، از چین و بهصورت اینترنتی بارگذاری شده است.
همانطور که در جای دیگری نیز گفتهام، این جهتگیری مثال بارزی است از اینکه چطور تأثیرات نسل انفجار جمعیت۱۴ به نسلهای بعدی تسری یافته است. کودکانِ انفجار جمعیت به رؤیای چپ جفا کردند -ظرفیتهای بیشماری را برای ساختارشکنی و نقد مرجعیت بر جای گذاشتند، اما ظرفیت کمی برای ساختن و درستکردن به جا گذاشتند. شاید آخرین انتقامِ نسل ۱۹۶۸ از کسانی که وارث افتضاحاتشان شدند این دستور فکری بود که ساختار همیشه مشکوکتر از خرابکردن ساختار است و ساختن همیشه مسئلهدارتر از مقاومت است، نه فقط بهعنوان راهبردهای سیاسی بلکه بهعنوان هنجارهای متافیزیکی. طرح آنان این بوده و هست که با در هم شکستنِ خرد، تصمیم، و ساختارسازی همگانی، دیدگاههای مشروط را بهعنوان وسیله و هدف، بهصورت افقی، تکثیر کنند. برای همین است که میتوانند همزمان از «امر سیاسی» بُت بسازند و در عینحال «حکومتپذیری» را انکار کنند.
من در این سنت بزرگ شدهام، اما طرز کار واقعی جهان خیلی با آنچه فعالان انقلاب ۱۹۶۸ و نوچههایشان خیال میکنند فرق دارد. «امیدوارم که فلسفه دست بردارد از ناامیدکردن کسانی که باید جهان دیگری، به جز این جهان ، را خلق کنند و بسازند و ساختاری قابلاجرا به آن بدهند».
حرفهای آگامبن در مورد همهگیری افراطی است، اما، همچنین، نمونۀ بارزی از این شکست گستردهتر است. فلسفه و علوم انسانی در مقابل همهگیری شکست خوردند، چون بیشازحد گرفتار مجموعهای از فرمولهای غیرقابل دفاع شدهاند، چون، بهصورت غیرارادی، به کمّیسازیِ هدفمند مشکوکاند، و نمیتوانند واقعیت همهگیرشناختیِ شیوع متقابل را تبیین کنند یا اخلاقی را بر مبنای ایمنیشناسی جامعه صورتبندی کنند. چرا؟ تا حدی به این دلیل که زبان موجود در اخلاق در انحصارِ تأکید بر قصدیت اخلاقی سوبژکتیو و قهرمانپرستیِ خویشتنمحور است که در آن «من» عاملِ اخلاقیِ هدایتگرِ پیامدها هستم.
این همهگیری نوع دیگری از اخلاق را لازم دارد. آگامبن نقدش بر زیستسیاست را حول تمایز ایدئالیستی بین حیات طبیعی و حیات اجتماعی استوار میکند. این تمایزگذاری بین حیات طبیعی و حیات مدنی، بهعنوان حالات «زندگی»، خودبزرگبینی و غروری است که در مواجهه با نگاه همهگیرشناختی به جامعه، مثل شاخۀ نازک خشکی، در هم میشکند. چرا ماسک میزنیم؟ چون فکر میکنیم که افکار درونیمان ممکن است آشکار شود و ماسک از ما محافظت میکند؟ یا برای اینکه میفهمیم ارگانیسمهای زیستشناختیای مثل سایرین هستیم و ممکن است مثل همه آسیب ببینیم یا به کسی آسیب برسانیم؟
تفاوت عمیقی است. وقتی از کنار فردی غریبه رد میشویم، چطور اخلاقِ از قصد سوبژکتیوِ آزاردادن یا احترامگذاشتن به شرایط زیستشناختیِ ابژکتیوِ شیوع تغییر مییابد؟ در این صورت، اخلاقِ ابژهبودن چیست؟ در خواهیم یافت. اما بسیاری از روشنفکران عمومی، وقتی با ضرورت ارائۀ یک فهم و مدلسازیِ فشرده مواجه شدند، که باید در خدمت اقدامات بهشدت جزئیِ سرویسهای اجتماعی برای نیازمندان میبود، خفه شدند و فقط توانستند بدیهیات پوچی راجع به «نظارت» ارائه دهند.
مسئله فقط چند دعوای دانشگاهی نامفهوم نیست، مسئله ناتوانی ما در بیان این است که انسانبودن چه معنایی دارد، یعنی، درمجموع، هوموساپینسبودن چه معنایی دارد، در رابطه با همۀ گذشتههای نگرانکنندۀ این پرسش. حرف من این است که ما به یک زیستسیاست ایجابی نیاز داریم که مبتنی بر عقلانیت مراقبت، دربرگیرندگی، دگردیسی و پیشگیری جدید باشد، و به فلسفه و علوم انسانیای نیاز داریم که بهصورتبندی آن کمک کنند.
خوشبختانه، از جهات بسیاری این کار را کردهایم. فهرستی کوتاه و بسیار ناکامل از چنین چیزی احتمالاً شامل کار سیلویا وینتر میشود که تلاش کرده مشخص کند در مدرنیتۀ استعماری چه کسی انسان به حساب میآید و، به این طریق، موجب شده این مقولهبندی بهبود یابد: «ما» بر مبنای طرد دیگران تعریف شدهایم. شامل کسانی میشود که روی میکروبیوم۱۵ مطالعه میکنند و از جمله نقش زندگی میکربها را در درون بدن انسان برای زنده نگهداشتن ما بررسی میکنند: انسان، پیشاپیش، دربرگیرندۀ ناانسان است. شامل کسانی میشود که روی پیدایش انسان۱۶و منشأهای تکاملی مشترکِ گونۀ انسان و آیندۀ سیاره مطالعه میکنند: انسان موجودی مستمر، مهاجر و در حال دگردیسی است. شامل کسانی میشود که روی فضانوردی آزمایشگاهی و شرایط مرزی بقا در محیط مصنوعیِ شکنندهای مطالعه میکنند: در مرزهای امکانِ بقا انسان مثل ماهیای میشود که دارد آب را کشف میکند. شامل کسانی میشود که روی کریسپر۱۷ و سایر فناوریهای تغییر ژن برای درمان ژنتیکی مطالعه میکنند: انسان میتواند در عمیقترین سطوح خودش را از نو بسازد.
همچنین رد یا تأیید اینکه انسان چیست آشکار میکند که انسان چه میتواند باشد. این نیروی محرکِ منازعات فرهنگی بر سرِ درمانها و فنون تغییر هویت جنسی است. انسان ترکیبی تصادفی، پیچیده و متکثر است که میتواند به خودش شکل دهد و، به این ترتیب، ممکن است نهایتاً، با عملیکردن این تغییرات، به این احساس برسد که واقعاً خودش شده است. اما دردسترسبودنِ عمومیِ آندروژنها، استروژنها و پروژسترون متکی بر زیستفناوری آزمایشگاهی مدرن است که، از نظر زیستسیاست آگامبن، امری تهاجمی و غیرطبیعی است.
اگر فلسفه و علوم انسانی میخواهند در چالشهای حال و آینده مشروعیت سزاوار خود را داشته باشند، داشتن فهم جمعی از یک زیستسیاستِ ایجابیِ متفاوت -بر مبنای واقعیت شرایط فنی و زیستشناختی مشترک ما- مطلقاً ضروری است.
در این مسیر، سخنم را با نقلقول دیگری از انتقام امر واقع جمعبندی میکنم: «حیاتگرایی بینظارت۱۸، که میگوید ’زندگی راه خودش را پیدا میکند‘، جزء گزینهها نیست، این افسانۀ طبقۀ مرفهی است که هر روز با منظرۀ فاضلابها و دیدن اجساد زندگی نمیکند …»، در عوض، «این زیستسیاست (ایجابی) دربرگیرنده، مادیگرا، تقویتکننده و عقلگراست و بر تصویری راززداییشده از گونۀ انسان تکیه دارد که آیندهای متفاوت را، در مقایسه با آنچه بسیاری از سنتهای فرهنگی تجویز کردهاند، پیشبینی میکند. درهمتافتگی تکاملی پستانداران و ویروسها را میپذیرد. مرگ را بهعنوان جزئی از زندگی میپذیرد. بنابراین، مسئولیتهای دانش پزشکی برای جلوگیری و کاهش مصیبت و مرگومیر ناعادلانه را، بهعنوان چیزی کاملاً متفاوت با مصونیت طبیعیِ جمعیتی از افراد در مقابل جمعیتی دیگر میپذیرد. این نهتنها شامل حقوق حریم خصوصی میشود، بلکه شامل تعهد اجتماعی به مشارکت در یک جامعۀ پویای زیستشناختی در کل سیاره نیز میشود. قاطعانه، یک زیستسیاست به معنای ایجابی و فرافکنانه است».
این همهگیری، بهصورت بالقوه، زنگ هشداری است که به ما میگوید هنجار جدید نمیتواند، صرفاً، همان هنجار قدیمی جدید باشد. این فهم جوامع انسانی از خودشان تغییر کرده است، جوامع انسانیای که همواره از حیث دسترسی و تأثیرگذاری وابسته به سیاره بودهاند. آنها تغییر کردهاند از این نظر که چطور خودشان را مدلسازی کنند و خودشان را بسازند. این طرحی است که همانقدر که فلسفی است سیاسی هم هست؛ شکست جزو گزینهها نیست.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را بنجامین براتون نوشته و در تاریخ ۲ آگوست ۲۰۲۱ با عنوان «How Philosophy Failed the Pandemic, Or: When Did Agamben Become Alex Jones?» در وبسایت لیترری هاب منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۱ با عنوان «چطور فلسفه در آزمون همهگیری شکست خورد، یا: کی آگامبن به الکس جونز تبدیل شد؟» و ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر کرده است.
•• بنجامین براتون(Benjamin Bratton) استاد هنرهای تجسمی دانشگاه کالیفرنیاست. او مؤلف کتابهای متعددی است، از جمله The Stack که تلاش میکند فلسفۀ سیاسی فراگیری را برای محاسبه در مقیاس سیارهای فراهم آورد.
••• آنچه خواندید، بهطور اختصاصی برای وبسایت ترجمان تولید شده و بهرایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما میتوانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیتهای ترجمان حمایت کنید. برای خرید اشتراک فصلنامه ترجمان و بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر به فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop مراجعه کنید.
[۱] Homo sacer
[۲] zoē
[۳] bios
[۴] Alex Jones مجری یک برنامۀ رادیویی در آمریکا، با گرایشهای راست افراطی، و به عقیدۀ خیلیها بزرگترین نظریهپرداز توطئه در آمریکا. او فرود روی ماه را دروغ میداند، معتقد است آمریکا خودش در حملات یازده سپتامبر دست داشته، در تیراندازی در مدارس آمریکا خود دولت دست داشته و غیره [مترجم].
[۵] Zoom نرمافزار مکالمۀ تصویری آنلاین [مترجم].
[۶] ژانلوک نانسی در ۲۳ اوت ۲۰۲۱ (۱ شهریور ۱۴۰۰) درگذشت [مترجم].
[۷] QAnon نظریۀ توطئهای در آمریکا که راستهای افراطی علیه دمکراتها به راه انداختهاند و ترامپ را منجی آمریکا از دست گروه فاسد حاکم معرفی میکند [مترجم].
[۸] Lega Nord حزب راستگرا و محافظهکار سیاسی در ایتالیا [مترجم].
[۹] Julius Evola فیلسوف نئوفاشیست ایتالیایی بود [مترجم].
[۱۰] Alexander Dugin نظریهپرداز ناسیونالیسم روسی [مترجم].
[۱۱] اشاره به فیلم ماتریکس [مترجم]
[۱۲] اتحاد چپهای افراطی و راستهای افراطی [مترجم].
[۱۳] The Revenge of The Real: Politics for a Post-Pandemic World
[۱۴] Boomer Theory انفجار نسلی در آمریکا، بعد از جنگ دوم جهانی تا میانه دهه ۱۹۶۰، که نسلی از کودکان در این دورۀ رونق اقتصادی زاده شدند و کثرت جمعیتی آنان موجب شد که، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، گفتمان غالب را در اختیار بگیرند [مترجم].
[۱۵] Microbiome میکروارگانیسمهایی که در بدن انسان زندگی میکنند [مترجم].
[۱۶] Anthropogeny
[۱۷] CRISPR تکنولوژی بُرش و چسباندن ژنها در دیاِناِی است. این فناوری به دانشمندان اجازه میدهد تغییراتی در دیاِناِی سلولها ایجاد کنند [مترجم].
[۱۸] laissez-faire به معنای آزادگذاری، مداخلهنکردن دولت در امور [مترجم].
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند