بررسی کتاب

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟

آماندا مونتل از ترفندهای جادویی‌ای می‌گوید که ذهنمان روی خودمان اجرا می‌کند

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟ عکاس: کریستینا دِ.

اگر در شرایطی خیالی، یکی از آدم‌هایی که صد سال پیش روی این کرۀ خاکی زندگی می‌کرده است، بتواند با ماشین زمان به عصر ما بیاید، احتمالاً بیش از آنکه از پیشرفت‌های تکنولوژیک عصر ما تعجب کند، از شدتِ روان‌نجوری آدمیان در این زمانه به حیرت بیفتد. اگرچه ما خیلی وقت است که با برخی از ضعف‌های ذهن بشر آشناییم، اما این نواقص در دنیای مملو از اطلاعات امروز، بیش از همیشه دامن‌گیر ما شده‌اند. آماندا مونتل، در کتاب جدید خودش نشان می‌دهد چطور توهمات روانی بلای جانمان شده‌اند.

The Age of Magical Overthinking

اطلاعات کتاب‌شناختی

The Age of Magical Overthinking

Notes on Modern Irrationality

Amanda Montell

Atria/One Signal Publishers, 2024

آماندا مونتل

آماندا مونتل

نویسنده و زبان‌شناس

LiteraryHub

Information Overload: How Overthinking Feeds Our Innate Superstitions

The Age of Magical Overthinking

اطلاعات کتاب‌شناختی

The Age of Magical Overthinking

Notes on Modern Irrationality

Amanda Montell

Atria/One Signal Publishers, 2024

آماندا مونتل،لیترری هاب­— به هر دری زدم تا از شر چیزهایی که در سرم می‌گذرند خلاص شوم، اما فایده‌ای نداشت.

به باغ‌وحش حیوانات خانگی برای بزرگ‌سالان رفتم؛ حتی سعی کردم مدیتیشن را از زبان یک کامپیوتر یاد بگیریم، آن هم به لهجۀ بریتانیایی؛ یک بار هم مقدار زیادی از نوعی پودر آرام‌بخش به نام «گردوخاک مغزی» تهیه کردم که البته باعث شد کل مغزم را گردوخاک بگیرد. اما همۀ این‌ها بی‌فایده بود. در سال‌های اخیر، عبارت «دلهره‌های بی‌دلیل» پرتکرارترین جست‌وجوهای من در گوگل شده بود. انگار خودِ عمل تایپ‌کردنِ احساساتم برای یک ربات باعث ازبین‌رفتن آن‌ها می‌شد. خودم را غرق در شنیدن پادکست‌هایی دربارۀ زنانی کردم که واقعاً «رد داده بودند». از یک سو، از این کارشان بیزار بودم و، از سوی دیگر، حسرت می‌خوردم که چطور، مثل آب‌خوردن، جنونشان را فریاد می‌زنند؛ فکر می‌کنم «رد دادن» حس خوبی باید داشته باشد.

سینمایی‌ترین بخشِ تلاش‌های من برای بازپروری ذهنی‌ام زمانی بود که در سیسیل، زیر آسمان آبی و عاری از هر نورِ شهریِ مزاحم، مشغول چیدن گیاهان دارویی بودم (کشاورزِ آنجا به من می‌گفت «شب‌ها اینجا ستاره‌ها اون‌قدر نزدیک می‌شن که کم مونده بیفتن تو دهن آدم»، و با این حرف، از ترس، قلبم را به دهانم می‌‌آورد). تلاش‌هایی که برای بهبود وضعیتم انجام می‌دادم با درجات متفاوتی از «موفقیت» همراه بود، اما همواره تمام سعی‌ام را می‌کردم تا از وضعیت طاقت‌فرسا و زوال‌گونه‌ای که در دهۀ ۲۰۲۰ بر زندگی‌ام سایه انداخته بود خلاص شوم. به هر دری می‌زدم تا دربارۀ وضعیت اضطراری سلامت روانم، که در طول این دهه تجربه می‌کردم، چیز بیشتری بدانم و بتوانم توضیحی منطقی‌ برایش پیدا کنم.

هر نسلی بحران‌های مخصوص به خودش را دارد. بحران دهه‌های شصت و هفتاد میلادی به‌دست‌آوردن آزادیِ فیزیکی از حکومت‌های مستبد بود -حقوق و فرصت‌های برابر برای رأی‌دادن، تحصیل‌کردن، کارکردن و اجتماعات عمومی؛ بحران‌هایی در رابطه با بدن. اما با تغییر قرن، مبارزات ما جنبۀ درونی پیدا کرد؛ به‌شکل عجیبی، هرچه در عرصۀ اجتماعی پیشرفت کرده‌ایم، به همان میزان در عرصۀ فردی عقب رفته‌ایم و حال درونی‌مان بدتر شده و، به همین دلیل، گفتمان ما دربارۀ ناخوشی‌های روانی به اوج خودش رسیده است.

در سال ۲۰۱۷، نشریۀ ساینتیفیک امریکن اعلام کرد که سلامت روان مردم آمریکا، از دهۀ نود، سیر نزولی داشته و میزان خودکشی به بالاترین حد خود در ۳۰ سال گذشته رسیده است. چهار سال بعد، تحقیقات سی‌دی‌سی1 پی برد که، در طول دو هفتۀ گذشته، ۴۲ درصد از افرادِ جوان آن‌قدر احساس ناراحتی و ناامیدی کرده‌اند که قادر به ادامه‌دادنِ روند عادیِ زندگی خود نبوده‌اند. سازمان دِ نَشنال اِلاینس دربارۀ بیماری‌های روانی گزارش داد که بین سال‌های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ تماس‌های اضطراری خط‌های آن‌ها ۲۵۱ درصد افزایش داشته است.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که به آن عصر ارتباطات می‌گویند، اما به نظر می‌رسد، در این عصر، زندگی معنای خود را هرچه بیشتر از دست داده است. ما اسیر صفحه‌نمایش‌هایمان شده‌ایم و احساس فرسودگی و بی‌رمقی می‌کنیم و روابطمان را شبیه توموری می‌بینیم که، به قصد حفظ «مرزهای» شخصی‌مان، باید از شرشان خلاص شویم. طبیعی است که در چنین وضعیتی نه می‌توانیم حال‌وروز خودمان را درک کنیم و نه حال‌وروز دیگران را. این سیستم خوب کار نمی‌کند و ما سعی می‌کنیم راه‌حلی برایش پیدا کنیم. در سال ۱۹۶۱، فیلسوف مارکسیستی به نام فرانتس فانون نوشت «هر نسلی باید، علی‌رغم تمام ابهاماتی که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند، رسالت خویش را کشف کند. سپس یا آن را به فرجام برساند و یا از آن روی برگرداند». این‌طور که پیداست، رسالت ما چیزی مرتبط با ذهن است.

تمرکز من زمانی به ناعقلانیت مدرن معطوف شد که داشتم کتابی دربارۀ فرقه‌ می‌نوشتم. سال ۲۰۲۰ بود که، با بررسی سازوکار نفوذ فرقه‌ها درخلال نابسامانی‌های اگزیستانسیالِ آن دوران، نوری روشنگر بر چهرۀ بسیاری از آشفتگی‌های قرن بیست‌ویکم برایم تابانده شد. در هزارۀ جدید، بشریت یک اَبربازار برای فرار از واقعیت ساخته بود که پُر از راه‌های مضحک و جدید بود: تئوری‌های توطئۀ حاشیه‌ای به جریان اصلی تبدیل شده بودند؛ پرستش افراد مشهور به اوجی باورنکردنی رسیده بود؛ بزرگ‌سالان دیزنی2 و سرسپردگان شعار «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم»3، مست از نوستالژی، غرقِ در خیال‌پردازی‌های گذشتۀ خودشان بودند. این باورهای نادرست در طیفی از طرح‌ها و نقش‌های متفاوت خودنمایی می‌کنند، از باورهای تفننی و شیطنت‌آمیز گرفته تا باورهای خطرناک و جنگ‌طلبانه. اما یک چیز مسلم است: دیگر خبری از درکِ مشترک ما از واقعیت نیست.

تنها توضیح قابل‌قبول برای من، دربارۀ این حجم از خیال‌بافی‌ها، سوگیری‌های شناختی بود، یعنی الگوهای فکریِ خودفریبنده‌ای که ایجاد شده‌اند تا ناتوانیِ مغزمان را برای پردازش اطلاعاتِ دنیای اطرافمان جبران کنند. دانشمندانِ علوم‌اجتماعی صدها سوگیری شناختی را در طول قرن اخیر شناسایی کرده‌اند -البته «سوگیری تأییدی» و «مغالطۀ هزینۀ ازدست‌رفته» دو موردی هستند که در گزارش من بیش‌ازهمه رویشان تأکید کرده بودم.

مطالعۀ تنها بخشی از این پژوهش‌‌ها نشان می‌دهد که چطور روح زمانۀ ما این‌چنین غیرمنطقی شکل گرفته است. آن‌وقت می‌فهمیم که چطور می‌شود که کسانی، با مدرک کارشناسی ارشد، تقویم اجتماعی 4خودشان را براساس موقعیت عطارد در افلاک تنظیم می‌کنند، و یا چطور می‌شود که همسایگان ما تصمیم می‌گیرند واکسن نزنند، چون یک یوتیوبر که شلوارِ ازبالاگشاد تنش می‌کند گفته این واکسن‌ها «دی‌ان‌اِی آن‌ها را ضعیف می‌کند». سوگیری‌های شناختی همین‌طور می‌توانند تصمیمات غیرمنطقی خودم را نیز توضیح دهند، تصمیماتی که هیچ‌وقت نتوانستم برایشان دلیلی منطقی پیدا کنم، مانند اصراری که به ادامه‌دادن یک رابطۀ عاشقانه در اوایل دهۀ بیست زندگی‌ام داشتم، درحالی‌که می‌دانستم به ضرر من است، و یا وقتی معرکه‌ای آنلاین به راه انداخته بودم و دوست داشتم در فضای مجازی دشمنانم را مهندسی کنم. واقعاً باید آن ماجراها را به حال خودشان رها می‌کردم. باید می‌فهمیدم که چطور این ترفندهای جادوییِ ذهنی، که ما روی خودمان اجرا می‌کنیم، مثل یک آزمایش شیمی، با اضافه‌بارِ اطلاعات ترکیب می‌شوند و نتایجی این‌چنین افسارگسیخته و آشفته تحویلمان می‌دهند -چیزی شبیه به ترکیب قرص نعنا و نوشابۀ گازدار.

ذهن بشر، از همان آغاز، خودش را در تصمیم‌گیری‌ها گول می‌زده است. مقدار اطلاعاتی که از دنیای بیرون وارد می‌شده همیشه بیش از توان پردازش ذهن بوده؛ برای مثال، اگر بخواهیم رنگ‌ها و اَشکال شاخۀ درختان را، برای فهم انواع آن‌ها، فهرست کنیم، به زمانی بیش از یک عمر نیاز داریم. به همین خاطر، مغزهای اولیۀ ما مسیرهای میانبری را پیدا کردند که محیط اطرافمان را به‌قدر کفایت، و صرفاً با هدف حفظ بقا، پردازش می‌کردند.

ذهن ما هیچ‌وقت کاملاً منطقی نبوده است، بلکه بیشتر منطقی مبتنی بر منابع داشته است، یعنی هدفش این بوده که بینِ زمان محدود، حافظۀ محدود و ولع‌های گوناگون انسان برای معنابخشی به رویدادهای اطرافش توازن بهینه‌ای برقرار کند. پس از گذشت چندین عصر، تعداد جزئیاتی که باید پردازش شوند و تصمیماتی که باید گرفته شوند سر به فلک کشیده‌اند. قطعاً نمی‌توانیم امیدوار باشیم که تمام اطلاعات خام را به مقدار دلخواهمان حلاجی کنیم. پس راهی نیست جز اینکه به تقلب‌های هوشمندانه‌ای متوسل شویم که اجدادمان به کار می‌گرفته‌اند. طبیعتاً ما میراث‌دار این تقلب‌ها هستیم، اما تقریباً هیچ‌وقت از وجودشان باخبر نبوده‌ایم.

در مواجهه با وفور ناگهانی اطلاعات، سوگیری‌های شناختی باعث می‌شوند که ذهنِ مدرن ما به امور بی‌اهمیت توجه زیادی نشان دهد و از توجه به امور مهم بازبماند. به‌شکل بی‌حاصلی، ما روی پارانویاهای مشترکی وسواس پیدا می‌کنیم (چرا اینستاگرام پیشنهاد می‌ده رئیس سمیِ قبلی‌م رو دنبال کنم؟ دنیا با من پدرکشتگی داره؟)، اما به سرعتِ برق‌وباد از مباحث مهمی که باید روی آن‌ها مترکز شویم می‌گذریم.

من چندین بار تجربۀ گیجی و آشفتگیِ شرکت در منازعات نظریِ آنلاین را دارم. در این تجربیات، از فرط خستگی، احساس می‌کردم باید وقفه‌ای پیدا کنم و نفسی تازه کنم. در این بحث‌ها، از ترفندهای مناظره‌ای استفاده می‌کردم و جالب بود که خستگیِ بدنی برایم به همراه داشت و بیشتر شبیه تکنیک‌های مبارزاتیِ شکارچیان دوران نوسنگی بود تا ترفندهایی برای گفت‌وگوی نظری. جسیکا گروس، ستون‌نویس نیویورک‌ تایمز و نویسندۀ کتاب فریادکشیدن از درون 5 در سال ۲۰۲۳ می‌گوید: «ما، در طول ۱۰۰ سال اخیر، در حوزۀ فناوری بسیار پیشرفت کرده‌ایم و همین عامل باعث شده خیال کنیم که همه‌چیز فهمیدنی است. اما چنین عقیده‌ای هم خیلی مغرورانه است و هم خیلی ملال‌آور». من به این دوران «عصر اضافه‌فکریِ جادویی» می‌گویم، عصری که توهمات روانی‌، که روزگاری کمک‌حالمان بودند، دیگر به کارمان نمی‌آیند.

به‌طور کلی، تفکر جادویی می‌گوید افکار درونی ما بر رویدادهای جهانِ بیرونی تأثیر می‌گذارند. یکی از اولین برخوردهای من با این مفهوم از کتاب خاطرات جوآن دیدیون، سال تفکر جادویی6، بود، که به‌خوبی نشان می‌دهد که چطور غم و اندوه می‌توانند کاری کنند که حتی خودآگاه‌ترین ذهن‌ها خودشان را فریب دهند. اسطوره‌سازی از جهان، به هدف «معنابخشی» به آن، یکی از منحصر‌به‌فردترین و عجیب‌ترین عادت‌های نوع بشر است. در لحظاتی که عدم‌قطعیتی لگام‌گسیخته بر زندگی سایه انداخته (از مرگ ناگهانی همسر گرفته تا یک رقابت انتخاباتی نامعلوم و پرخطر)، حتی مغزهای «منطقی» هم در دام تفکر جادویی می‌افتند.

هدف تفکر جادویی این است که عاملیت ازدست‌رفتۀ آدم‌ها را به آن‌ها برگرداند؛ گاهی این اعتقاد است که می‌توانیم با «تجسم و آشکارسازیِ»7 راه‌های برون‌رفت از مضیقه‌های مالی بر آن‌ها چیره شویم. گاهی باور به دفع‌کردن بلایای خانمان‌برانداز ازطریق توی قوطی‌کردن خوراکی‌هاست؛ گاهی این اعتقاد است که می‌توانیم با دادن امواج مثبت از سرطان در امان بمانیم؛ و گاهی هم این است که یک رابطۀ شیادانه را، صرفاً با امید به بهبود آن، به یک رابطۀ عالی تبدیل کنیم. درحالی‌که تفکر جادویی عادتی عجیب‌وغریب و دیرینه است، اضافه‌فکریْ ویژگیِ خاص دوران مدرن است -نتیجۀ تصادمی است که میان خرافات لاینفکِ ما با اضافه‌بار اطلاعات، تنهاییِ عمیق و فشار سرمایه‌داری برای «فهمیدنِ» هرآنچه وجود دارد رخ داده است.

در سال ۲۰۱۴، بِل هوکس گفت «مهم‌ترین کنشگری اساسی‌ای که ما می‌توانیم در زندگی خودمان داشته باشیم این است که، در میان مردمانی که در خواب‌وخیال زندگی‌ می‌کنند، آگاهانه زندگی کنیم … و این‌چنین از گول‌زدن خودمان دست برداریم و با واقعیت روبه‌رو شویم». تا جایی که ممکن است، هم کج‌اندیشی‌های ذهن را بشناسیم و هم زیبایی‌هایش را درک کنیم و هم به حماقت‌ها و بلاهت‌هایش پی ببریم؛ فکر می‌کنم چنین کاری بخشی از مأموریتِ مشترک عصر ماست. یک راه این است که اجازه دهیم نابهنجاری‌های شناختیْ ما را به زانو درآورند. یک راه هم این است که به مصاف نوسانِ سرگیجه‌آور میان لوگوس (وجه عقلانی‌منطقی ما) و پاتوس (وجه احساسی‌عاطفی ما) برویم و کمربندهایمان را محکم ببندیم و منتظر پستی‌ها و بلندی‌های مسیر عمرمان باشیم. باید یاد بگیریم که تحمل و تاب‌آوریِ تردید و عدم‌شفافیت تنها راه ممکن برای جانِ سالم به‌دربردن از این بحران است. این دقیقاً همان چیزی است که بررسی سوگیری‌های شناختی به من آموخته است. بیش از تماشای ستارگان در آسمان سیسیل، نوشتن این کتاب تنها چیزی بود که توانست صدای همهمه‌های درون مغزم را به حد قابل‌تحملی کم کند.

در آیین ذن بودایی، کلمه‌ای وجود دارد به نام «کوآن»8که معنی آن «معمای حل‌ناشدنی» است: شما قواعد متداول ذهن را می‌شکنید به این امید که حقایق عمیق‌تری را برملا کنید و، از دل قطعات شکستۀ ذهنتان، موجودیت جدیدی را خلق کنید. من این کتاب را به‌عنوان یک آرزوی دیرینه، یک آزمون رورشاخ9، یک اعلان خدمات عمومی10، و همین‌طور به‌عنوان یک نامۀ عاشقانه به ذهن نوشته‌ام. این کتاب یک نظام و چهارچوب نظام‌مند برای توضیح افکار انسان نیست، بلکه بیشتر چیزی است شبیه به کوآن. اگر ایمانتان را به توانایی خودمان در استدلال‌ورزی از دست داده‌اید، و یا اگر قضاوت‌های مشکوک و غیرقابل‌اطمینانِ فراوانی دارید که هیچ توضیحی برایش پیدا نمی‌کنید، امیدوارم که فصل‌های این کتاب بتوانند قدری از توضیح‌ناپذیری آن‌ها بکاهند و پنجرۀ ذهنتان را به‌سوی نسیم ملایم و دل‌نشینی باز کنند. امیدوارم این کتاب بتواند برای مدتی هم که شده آن صدای گوش‌خراش را در ذهنتان ساکت کند، و حتی شاید به شما بیاموزد که چطور در دل این صداها ملودی‌ گوش‌نوازی بشنوید.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را آماندا مانتل نوشته و در تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۲۴ با عنوان «Information Overload: How Overthinking Feeds Our Innate Superstitions» در وب‌سایت لیترری هاب منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۹ مهر ۱۴۰۳ با عنوان « آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟» و با ترجمۀ محمد مهدی‌پور در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی و سپس با همین عنوان در سی‌ودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان منتشر شده است.

آماندا مانتل (Amanda Montell) نویسنده و زبان‌شناس و مؤلف کتاب‌های تحسین‌شدۀ Wordslut: A Feminist Guide to Taking Back the English Language (2019) و Cultish: The Language of Fanaticism (2021) است. او مجری پادکست «Sounds Like a Cult» است و نوشته‌هایش در نشریانی چون نیویورک تایمز، ماری کلر و کازموپولیتن منتشر شده است.

پاورقی

  • 1
    Centers for Disease Control and Prevention (CDC) :مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ایالات‌متحدۀ آمریکا [مترجم].
  • 2
    Disney Adults: به افراد بزرگ‌سالی اشاره دارد که، علی‌رغم بالارفتن سنشان، همچنان عاشق شخصیت‌ها، فیلم‌ها و دیگر محصولات شرکت دیزنی هستند [مترجم].
  • 3
    این شعارِ انتخاباتی که با کوته‌نوشت MAGA شهرت دارد در میان سیاست‌مداران آمریکایی شهرت زیادی داشت، اما در سال ۲۰۱۶ دونالد ترامپ، در جریان انتخابات ریاست‌جمهوریِ خود، بسیار روی آن تأکید کرد و از آن پس بیشتر با نام او گره خورده است [مترجم].
  • 4
    social calendar: به تقویمی گفته می‌شود که گروهی مشخص، مثل یک سازمان، برای خودشان تهیه می‌کنند تا فهرستی از رویدادهای اجتماعی را، که برایشان مهم است، با تاریخ آن‌‌ها برجسته کنند [مترجم].
  • 5
    Screaming on the Inside: The Unsustainability of American Motherhood
  • 6
    The Year of Magical Thinking
  • 7
    manifest
  • 8
    koan
  • 9
    Rorschach test : آزمونی است که هرمان رورشاخ در سال ۱۹۲۰ ابداع کرد. او لکه‌های جوهر را به افراد مختلف نشان می‌داد و از آن‌ها می‌خواست تفسیر خودشان را از آن لکه‌های بگویند. به کمک جمع‌آوری موارد مختلف، او این نتیجه را گرفت که از نوع پاسخ این افراد می‌توان به ابعاد متفاوت شخصیتی آن‌ها پی برد [مترجم].
  • 10
    public service announcement: به پیام‌هایی گفته می‌شود که در راستای تغییر نگرش افراد جامعه نسبت به مسائل اجتماعی از رسانه‌ها پخش می‌شود [مترجم].

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0