مروری بر کتاب «شاید از این هم خوشتان بیاید» نوشتۀ تام وندربیلت
چرا چیزهای موردعلاقهمان را دوست داریم؟ این موضوعی زیستشناختی است یا فرهنگی؟ بعضی معتقدند که ترجیحهایشان در انتخابهایشان نمود مییابند و برخی دیگر برعکس فکر میکنند. درهرصورت، آنچه دوست دارند یا دوست ندارندْ برایشان واضح به نظر میرسد. اما درواقع مشکل اینجاست که معمولاً بهروشنی نمیدانیم که چه چیزی را دوست داریم. ذائقههای ما همانقدر برای ما ناشناختهاند که برای دیگران. آنها مبهم، متغیر و گاهی اوقات تقریباً غیرقابلدرکاند.
فیلسوف سیاسی و از نویسندگان نیو استیتسمن
You May Also Like by Tom Vanderbilt review – what forms our tastes in a digital age
10 دقیقه
جان گری، گاردین — وقتی یکی از دانشجوهای کوشای دورهٔ لیسانس از ای.ام.فورسترِ سالخورده دربارهٔ زندگیِ خوب سؤال کرد، گویا این نویسنده اینطور پاسخ داد: «دربارهٔ زندگیِ خوب پرسش نکن. ببین از چه چیزی لذت میبری.» من دربارهٔ صحتوسقم این داستان، که روایتهای مختلفی از آن شنیدهام، مطمئن نیستم، اما نظری که در این حکایت به نویسنده نسبت داده شده است چکیدهٔ نوع رایجی از فلسفهٔ لیبرال است. بحثهای راجع به [امر] خوبْ۱ بیپایان و بینتیجهاند. باوجود ارسطو، بودا، لائوتسه و تمامی پیروان آنها، هیچ توافق بیشتری نسبت به دوهزاروپانصد سال پیش بر سر این موضوع حاصل نشده است. باتوجهبه ابهام ذاتی موضوع خوبی، چرا بر چیزی تمرکز نکنیم که بتوانیم درموردش با اطمینانی معقول نظر بدهیم؟ گذشتهازاینها، همهٔ ما میدانیم چه چیزهایی دوست داریم. اگر بچسبیم به آنچه از آن لذت میبریم، بعید است دچار اشتباه شویم.
اما درواقع مشکل اینجاست که معمولاً بهروشنی نمیدانیم که چه چیزی را دوست داریم. همانطور که تام وندربیلت گفته است:
ما اغلب نمیدانیم چه چیزی را دوست داریم یا چرا چیزی را دوست داریم. ترجیحهای ما تحت تأثیر سوگیریهای ناخودآگاه هستند و بهسادگی تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی قرار میگیرند. احتمال اینکه آنچه را امروز دوست داریم فردا نیز دوست داشته باشیم کمتر از آن است که فکر میکنیم و احتمال اینکه به یاد بیاوریم چه چیزی ما را بهسوی علائق سابقمان هدایت کرد از آن هم کمتر است. حتی کارشناسان نیز برای فهمیدن احساسات خودشان و اینکه چه چیزی واقعاً خوب است راهنمایان قابلاعتمادی نیستند. همانطور که بسیاری از مردم فکر میکنند، علائق و بیزاریهای آنها فقط ترجیحهای آنها هستند، ترجیحهایی که، وقتی اخلاق نمیتواند هیچ راهنماییِ مفیدی بکند، میتوانند تکیهگاه باشند. بعضی فکر میکنند که ترجیحهایشان در انتخابهایشان خود را نشان میدهند و برخی دیگر فکر میکنند که انتخابهایشان ترجیحهایشان را میسازد. درهرصورت، آنچه دوست دارند یا دوست ندارندْ برایشان واضح به نظر میرسد. برعکس، پیام پژوهشِ روشن، بامزه و عمیق وندربیلت دربارهٔ تغییر ذائقه این است که آنچه دوست داریمْ واقعیت ساده و سرراستی دربارهٔ ما نیست. ذائقههای ما همانقدر برای ما ناشناختهاند که برای دیگران. آنها مبهم، متغیر و گاهی اوقات تقریباً غیرقابلدرکاند.
وندربیلت نویسندهٔ شهر بازمانده۲ و ترافیک۳ است، کتابهایی که به گسترهای بسیار فراتر از چیزی که موضوع ظاهری آنها نشان میدهد، بقایای آثار معماری پس از جنگ سرد و عادات رانندگی، میپردازند. کتاب شاید از این هم خوشتان بیاید نیز همانقدر گسترده است و آزادانه از این موضوع که «چرا اسمارتیزهای رنگارنگ و بستنیهای با طعمهای مختلف را دوست داریم» بهسوی این موضوع میرود که «چگونه سبکهای مختلف نقاشی و موسیقی را میپسندیم». او درباب اینکه احکام ذوقی تا چه حد میتوانند مورد ارزیابی عقلانی قرار گیرند، بارها به نتایج تحقیقاتی اشاره میکند که در آزمایشگاههای علمی و تجاری انجام شدهاند، آزمایشهایی که برخی از آنها را خود از نزدیک دیده است. در موارد دیگر، او از تأملات فیلسوفانی چون دیوید هیوم و ایمانوئل کانت بهره میگیرد.
وندربیلت بحث میکند که چگونه شرکتهایی چون آمازون و نتفلیکس الگوریتمهایی قطار میکنند تا تصویری از ما بسازند که، بهطور ایدئال، از تصویری که ما از خود ساختهایم قابلاعتمادتر است، تصویری که میتوانند در تبلیغات از آن استفاده کنند. او دوباره به این مسئله میپردازد که ذائقهها، سلائق و خواستهای ما تا چه حد از آنِ خود ما و تا چه حد برساختهٔ چشموهمچشمی و شرطیشدگی هستند. در بخشی جذاب و آموزنده از کتاب، او نشان میدهد که استانداردهای زیبایی در گربهها چگونه، بهدنبال پرورش گربههایی که سلیقهٔ آدمیان را ارضا کنند، با تغییر در ویژگیهای فیزیکیِ آنها تغییر کرده است. این موضوع ممکن است شبیه به بررسی انتخاب خریداران به نظر برسد، اما درواقع بهوضوح، پژوهشی هوشمندانه در رابطه با پارادکسهای لذت است.
وندربیلت این تحقیق را با موضوع غذا آغاز میکند که کاملاً هم با مسئلهٔ ذائقه تناسب دارد. ذائقه در موشها چیز سادهای است. اگر آنها چیزی را بخورند، یعنی طعمش را دوست دارند. هرچقدر بیشتر چیزی را بخورند، یعنی بیشتر دوستش دارند. به نظر نمیرسد موقعیت اجتماعی آنان تأثیر زیادی در تغذیهشان بگذارد. رفتارهای مربوط به غذاخوردن موشها، تحت تأثیر شرم یا پرهیزگاری یا اینکه چه کسی آنها را حین خوردن میبیند، تغییر نمیکند. اما وندربیلت میگوید انسانها پیچیدهترند. برخلاف موشها، آنها بعضی غذاها را فقط به این دلیل میخورند که قبلاً هرگز امتحانشان نکردهاند و میدانند که آن خوردنیها باب طبع همنوعانشان است. لذتی که انسانها از خوردن میبرند بسیار متنوعتر از آن چیزی است که موشها تجربه میکنند.
یک وعدهٔ غذایی در رستورانی خوب اغلب با مجموعهای از بشقابهای اشتهاآور یا پیشغذاها آغاز میشود. پیشغذاهای خوشطعم «میتوانند واقعاً اشتهای ما را تحریک کنند، حتی وقتی که خیلی سریع آنها را میخوریم. ما غذا میخوریم تا به خودمان یادآوری کنیم چقدر گرسنه بودیم». گرچه این زیادشدن اولیهٔ اشتها، ضعفی هم دارد؛ بهمحض اینکه چیزی را میخوریم، دیگر کمتر دوستش داریم: ما، در حال غذاخوردن، از اوج مستکنندهٔ تمایلی حریصانه (آه خدای من!)، کمکم بهسوی کاهش علاقه میرویم (و، درحالیکه کموبیش خودمان را متقاعد میکنیم، میگوییم: «خوشمزه است»)، بعد دچار تردید و دودلی میشویم («برای دسر هم جا بگذار») و سپس اشتهایمان با پرشدن معده تحلیل میرود («با خندهای عصبی میگوییم واقعاً دیگر جا ندارم») و پیشازآنکه درنهایت به مرحلهٔ حالت تهوع برسیم (درحالیکه بشقاب غذایی را که قبلاً عاشقش بودیم پس میزنیم، میگوییم: «این لعنتی را از جلوی من بردارید»).
در تجربهٔ فرایند اشباعشدن، ما از آنچه وندربیلتْ بهایجاز «آیرونیِ تراژیک لذتِ خوردن» مینامد رنج میبریم. البته قطعاً این آیرونی فقط مختص لذتِ خوردن نیست. قرنهاست که میدانیم لذتبردن از رسیدن به اهداف در زندگیْ منتهی به کاهش علاقه و بیارزششدن هدف میشود. یکی از دلایلی که اسکار وایلدْ از دوریان گری تصویری تراژیک میسازد همین است. اگر در زندگیتان مدام بهدنبال لذت باشید، بهزودی حس اشباع، دلزدگی و ملال بهسراغتان خواهد آمد. بعضی از لذتگرایان باتوجهبه این مسئله توصیه میکنند که زندگی خود را وقف ملایمترین نوع لذات کنیم. اپیکور، یکی از فیلسوفان یونان باستان، زندگی همراه با اعتدال پرهیزگارانه را توصیه مینمود و خودش هم با تکهای پنیر، آب و گاهی جرعهای شراب سر میکرد. فیلسوفان دیگری، چون ارسطو و جان استوارت میل، عقیده داشتند بعضی از لذاتْ کیفیت برتری نسبت به لذات دیگر دارند و ویژگیهای عقلانی و اخلاقی آنها مهمتر از میزان شدتشان است.
راههای دیگری نیز برای پرداختن به آیرونیهای لذت وجود دارد. روانکاوی بهنام آدام فیلیپس در کتاب خود، لذات غیرممنوع، نشان داده است که انسانها، لااقل در فرهنگهایی مثل فرهنگ ما، مجذوب یا حتی معتاد لذاتی میشوند که از نظر اخلاقی شریرانه یا منحطاند. حس گناه میتواند برای غذایی تکراری در حکم چاشنی باشد. لذت بههیچوجه موضوع سادهای نیست.
وقتی وندربیلت دربارهٔ تلاشهای فیلسوفان برای فهم تغییرات ذائقه بحث میکند، رسالهٔ معروف هیوم با عنوان «در باب معیار ذائقه» را نیز مدنظر دارد. هیوم بهخوبی از سوبژکتیوبودن ذائقههای ما آگاه بود: او میگوید: «بیمیلیِ شدید به آنچه متناسب با گرایش و تمایلات خاص ماست تقریباً غیرممکن است.» اما او با این موافق نبود که احکام ذوقی صرفاً ترجیحهایی شخصی هستند. او اصرار داشت که حکمهای بهتر و بدتر وجود دارند و نیز برخی افراد ذائقههای دقیقتر و حساستری نسبت به دیگران دارند. بااینحال، هیچ آزمون عینیای برای داوری خوب وجود ندارد. تمام آنچه ما داریم اجماعی است که صاحبنظران در طول زمان به آن رسیدهاند. «همان هومری که دوهزاروپانصد سال پیش در آتن و رم موردعلاقهٔ مردم بود هنوز هم در پاریس و لندن ستایش میشود.»
بااینکه هیوم یکی از بزرگترین شکاکان جهان است، این دیدگاهِ او چندان شکاکانه نیست. ذائقهها در طول تاریخ از دورهای به دورهٔ دیگر تغییر میکنند، همانطور که ذائقهٔ افراد نیز در طول زندگیشان تغییر میکند. همچنین ذائقهها، در مقایسه با آنچه هیوم میگفت، تنوع فرهنگیِ گستردهتری دارند. این عقیدهٔ او، که برترین هنرها همیشه باقی میمانند، خوشبینانه است. آیا تغییرات مُد نمیتواند آثار خوب را روانهٔ سیاهچال حافظه کند؟ درحالیکه در همان زمان ممکن است آثار ضعیف برای ما لذتبخش باشند.
وندربیلت گزارش میدهد که موزهای با نام «موزهٔ هنرهای بد» در بوستون وجود دارد که چند دهه از عمرش میگذرد و آثار هنریای را نگهداری میکند که «بدتر از آن هستند که بتوان نادیدهشان گرفت». کدامیک از ما از دیدن فیلمی واقعاً افتضاح لذت نبردهایم؟ فیلم پرطرفدار «طرح شمارهٔ ۹ از فضا»۴، ساختهٔ اد وود، مثالی آشنا در ژانری رو به گسترش است. آیا باید از فورستر تبعیت کنیم و این خطمشیِ سهلانگارانهٔ لیبرال را اتخاذ کنیم که تنها چیزی که اهمیت دارد این است که «آیا از این فیلمها لذت میبریم»؟ آیا همین [لذت] باعث نمیشود که آنها خوب باشند؟ نه، این دقیقاً افتضاحبودن آنهاست که آنها را لذتبخش میکند.
آنچه باقی میماند تناقضهای امیال انسانی است. انسانها چیزهایی را که به بدبودنشان باور دارند دوست دارند، گاهی به این دلیل که درموردشان بد میاندیشند. ما نمیتوانیم صرفاً بهدنبال چیزی برویم که از آن لذت میبریم، زیرا ما در پرتوِ آنچه فکر میکنیم خوب یا بد است از کارهایمان لذت میبریم. دوباره به پرسشهای ابدی اخلاق رسیدیم، همان پرسشهایی که آن رماننویس مهربانْ دانشجوی کنجکاو را به رهاکردنشان ترغیب میکرد.
اطلاعات کتابشناختی:
Vanderbilt, Tom. You May Also Like: Taste in an Age of Endless Choice. Knopf, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را جان گری نوشته است و در تاریخ ۴ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان «You May Also Like by Tom Vanderbilt review – what forms our tastes in a digital age» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «شاید این را هم دوست داشته باشید» و با ترجمۀ مینا قاجارگر منتشر کرده است.
•• جان گری (John Gray) مرورنویس ارشد نیواستیتسمن است. روح ماریونت: پژوهشی کوتاه درباب آزادی بشر (The Soul of the Marionette: A Short Enquiry into Human Freedom) جدیدترین کتاب اوست.
••• پیش از این برشی از کتاب شاید از این هم خوشتان بیاید: سلیقه در عصر انتخاب بیپایان با عنوان دنبالِ مُد جدیدی هستم که قدیمی باشد منتشر شده است.
[۱] good
[۲] Survival City
[۳] Traffic
[۴] Plan 9 from Outer Space
با سپاس از زحماتتان. لطفا متن ها را به فارسی روان ترجمه کنید و در مواردی که کلمات فارسی برای معادل بیگانه ی آن وجود دارد، بیهوده تعبیرات خارجی را عینا بازگو نکنید. مثلا چرا آیرونی را به طنز یا طعنه ترجمه نکردید. آیا این انگلیسی مآبی در نثر فارسی لزومی دارد؟؟!! ممنون از توجه تان.