پیروان مدْ میلان، پاریس و جورجیو آرمانی را دارند، درحالیکه فلاسفهْ آیوی لیگ، آکسبریج و جان سرل را دارند
ظهور و سقوط عقاید فلسفی تنها تابع عقل نیست. هرچند فلاسفه عموماً افراد عاقلی هستند اما، مثل بقیه انسانها تفکراتشان از موقعیتهای اجتماعیشان متأثر میشود. درواقع شاید برای فیلسوفان این تاثیرپذیری بیشتر از اندیشمندان حوزههای دیگر باشد، چراکه انگارههای عمومی در فلسفۀ مدرن بیشتر از علومی مثل شیمی تغییر میکنند. بهاینترتیب، فلسفه با صنعت مد متفاوت نیست. آیا مد خطری برای فلسفه است؟ تغییرات مد در فلسفه دربارۀ نهاد دانشگاه چه میگوید؟
جِی بریدلی استادمیر، ایان — ظهور و سقوط مواضع رایج در فلسفه تنها تابع عقل نیست. فلاسفه عموماً افراد عاقلی هستند اما، مانند سایر انواع بشر، تفکراتشان بهشدت از موقعیتهای اجتماعیشان متأثر میشود. درواقع آنها ممکن است بیش از اندیشمندان حوزههای دیگر متأثر شوند، چراکه انگارههای عمومی یا عظیم در فلسفۀ مدرن بیشتر از انگارهها در مثلاً شیمی یا زیستشناسی تغییر میکنند. چرا؟
بیثباتیِ نسبی در مواضع فلسفیْ حاصل چگونگی بهکاربستنِ این رشته است. در فلسفه سؤال از روشها و محدودیتها طوری مطرح است که مثلاً در علوم فیزیکی محتمل نیست. دانشمندان عمدتاً «استاندارد طلایی» برای روایی را تصدیق میکنند (روش علمی). در بیشتر مواقع نیز روشی که، بهموجب آن، بررسیها انجام میشوند کمابیش تعیینشده است. ابطالپذیری بر رشتههای علمی حاکم است: تقریباً همۀ دانشمندان موافقاند که اگر فرضیه آزمونپذیر نباشد، علمی نیست. هیچ همتایی برای این در فلسفه نیست. در اینجا دانشجویان و اساتید همچنان میپرسند: «کدام سؤالات را می توانیم بپرسیم؟» و «چگونه میتوانیم آن سؤالها را بپرسیم، چه رسد به اینکه جوابشان را بدهیم؟» هیچ روشی برای «تفلسف» (فلسفهورزی) وجود ندارد که بهطور عام پذیرفته شده باشد.
باتوجه به اینکه سؤالات اساسیِ فلسفه و روشهای آن هنوز با حلوفصلشدن فاصله دارند و هرگز هم حلوفصل نخواهند شد، طبیعی است که سیلان و پیشبینیناپذیریِ بیشتری در فلسفه نسبتبه علوم فیزیکی باشد. اما این پیشبینیناپذیریْ شبیه تغییرات پارادایم نیست که مورخ آمریکایی علم، توماس کوهن، آن را توصیف میکند. قیاس بهتر درواقع میتواند تغییرات مُد باشد.
هنگام فکرکردن به مد در فلسفه، چهار دستۀ عمده دیده میشود که تحت آن میتوان متون، متفکران و ایدهها را دستهبندی کرد. با درنظرگرفتن روابط درونیِ آن دستهها ما میتوانیم شروع کنیم به دریافتن اینکه چگونه ایدهای مد روز میشود. این چهار دسته عبارتاند از: مد روز، بنیادین، ممنوعه و ازمدافتاده.
متفکران و متونی که در دستۀ بنیادین قرار میگیرند آنهایی هستند که یک دانشآموز «باید بداند». اندیشۀ آنها سنگ بناست. شاید افلاطون بهترین مثال برای متفکران بنیادین باشد. (فیلسوف انگلیسی آلفرد نورث وایتهد در ۱۹۲۹ گفت: «سنت فلسفۀ اروپایی حاشیهای است بر افلاطون.») البته وقتی چیزی هست که همه باید بدانند، اغلب، افراد خیلی کمی آن را بهخوبی میدانند. خوانشهای دقیق جای خود را به فرضیات فراگیر و تعمیمها میدهند.
ایدههایی که در دستۀ مدِ روز قرار میگیرند آنهایی هستند که به یک شاگرد در دورۀ زمانی و مکان معینی گفته خواهد شد که باید آنها را بهخاطر محتوا ونفوذشان بداند. نظریات مد روزْ آنهایی هستند که مردم را هیجانزده میکنند، آنهایی که تصور میشود آغازگر امری نو هستند. پیروان مدْ میلان، پاریس و جورجیو آرمانی را دارند، درحالیکه فلاسفهْ آیوی لیگ۱ و آکسبریج۲ و جان سرل را دارند. ارتباط عمیقِ بسیاری زیادی نیز بین دستۀ بنیادی و دستۀ مد روز وجود دارد. فلاسفه اغلب، با پرسیدن سؤالات جذاب و پیشنهاد نظریات بدیع درمورد «کلاسیکها» و «استوانههای محلی»، بهروز میشوند. مثلاً فیلسوف آمریکایی، سول کریپکی آثار لودویک ویتگنشتاین را عمیقاً مطالعه کرده است و بخشی از مُدشدنِ او حاصل آن مطالعات و چالش او با فلسفۀ ویتگنشتاینی است. متفکرانی که چنین ایدههایی تولید میکنند اغلب بواسطۀ تلاششان مد روز میشوند و معمولاً از مراکز تثبیتشدۀ تفکر میآیند. بهاینترتیب، فلسفه واقعاً با صنعت مد متفاوت نیست.
دستۀ سوم (نظریات) ممنوعه است. در دانشگاه ایدههای ممنوعه مانند ویروس هستند و مشاغل هرکسی را که ارتباط طولانی با آنها داشته باشد تهدید میکنند. (به همین علت نظریات ممنوعه، از این جهت که در آن اغلبْ شایعه بهجای تجزیهتحلیلهای دستاول و دقیق پذیرفته میشود، شبیه دستۀ بنیادین هستند.) نظرات و متفکران در دستۀ ممنوعه معمولاً با اصول و قوانین توجیهناپذیر و شایستۀ سرزنش مرتبطاند. مثلاً اگر یک فیلسوف ذهن بهطور مثبت به نظریۀ ناخودآگاه جمعیِ کارل یونگ ارجاع بدهد، با تحقیر زیاد از جانب همکارانش مواجه میشود. درواقع بهندرت کسی یونگ را میخواند، اما مردم، باوجوداین، باور دارند که او «نباید جدی گرفته شود».
آخرین طبقۀ مد منحصر است به علومانسانی، چراکه هیچ دستۀ ازمدافتادۀ دائمی در علوم فیزیکی وجود ندارد. در فلسفه بیشترِ تغییرات در مد در سراسر جامعۀ علمی ریشه نمیدوانند. نمونههای ازمدافتاده میتوانند در زیررشتهها و دانشکدههای کوچک باقی بمانند، درحالیکه باقی رشتهها بهسمت جاذبهها و ذائقههای جدید میروند. فلاسفۀ ازمدافتاده آنهایی هستند که اکثر همدورهایهایشان محکومشان میکنند به «پرسیدن سؤالات اشتباه». مطمئناً هیچ تاریخ انقضایی برای حقیقت وجود ندارد، اما در رشتۀ فلسفه به نظر میرسد در اینکه سؤالات خاص چه مدتی بهشکل خاصی پرسیده شوند محدودیتی وجود دارد. بسیاری از فلاسفۀ مُد در دو یا سه نسل پیش را اکنون ازمدافتاده تلقی میکنند.
شکاف بین مد روز و ازمدافتاده بههرحال کوچکتر از آن است که افراد گمان میکنند. هردو دستۀ فلاسفۀ ازمدافتاده و مد روز مایلاند کارشان را با مطالعات دقیق متون بنیادین آغاز کنند، اما تنها آنهایی که چیز «جدید و هیجانانگیز» یا «گمشدهای دور» را پیدا کنند در گروههای مد روز با استقبال مواجه میشوند. فلسفه رشتهای دمدمیمزاج است و اگر ایدهای جدید نباشد بعید است که مد روز باشد.
با درنظرداشتن این طبقهبندیِ فلسفه، میتوان نوع فلاسفه و نظریاتی را پیشبینی کرد که در آینده مد خواهند شد: آنهایی که تسلط «استوانهها» را نشان دهند و ما را به خواندن و دیدن با نگاه نو یا به پرسیدنِ انواع جدید سؤالها تشویق کنند همچنان مورد توجه جامعۀ دانشگاهی خواهند بود. مواضع مد روز همچنان گسترده خواهند شد و در گسترۀ متنوعی از موضوعات اعمال خواهند شد تا اینکه بعد از مدتی کمکم فرسوده به نظر برسند. شوروشوقِ خیلی زیاد همیشه بعد از تعداد بسیاری همایش و کتاب و تقلید افول میکند. طبق نظر کوهن، تغییرات علومْ زمانی اتفاق میافتد که دستهای از سؤالات، که نمیتوان پاسخ قانعکنندهای به آنها داد، درون پارادایمِ غالب روی هم جمع میشوند تا جایی که «شکست» اتفاق بیفتد و اعضای حرفهایْ به استقبال «پارادایمی جدید» بروند. فلسفه زمانی به جلو میرود که نظریات مد روز خستهکننده شوند. بنابراین متون و ایدههای مد روز باید درنهایت بنیادین یا ازمدافتاده شوند.
مد تاجایی برای فلسفه خطر محسوب میشود که اسطورههای «پیشرفت خطی» و «نوآوری یعنی اعتبار» را حمایت میکند. فلاسفه تمایل بسیار دارند که نوآوری را پاداش دهند و به شهرت و میراث توجه کنند. فلسفۀ ازمدافتاده، باوجوداین، مانند نوعی پادزهر عمل میکند و به ما یادآوری میکند که پراشتیاقترین پرسوجو هم ممکن است به پاسخهای بدیع منجر نشود. این برای فلاسفۀ دانشگاهی امکانِ خطرناکی است. در دانشگاه فرد «یا باید منتشر کند یا نابود شود» و معدودی از مجلاتِ معتبر به نشر نظراتی علاقه نشان میدهند که خوب بررسی شده باشند. بنابراین به نظر میرسد تغییرات سریع در مد فلسفه، بیش از آنکه در مورد محتوای هر ایدۀ خاص بگویند، درمورد ما و فشاری میگویند که نهادهای ما اعمال میکنند.
پینوشتها:
• این مطلب را جِی بریدلی استادمیر نوشته است و در تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۱۷ با عنوان «How fashion moves philosophy forward» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «مد چگونه فلسفه را پیش میرانَد؟» و با ترجمۀ فاطمه رایگانی منتشر کرده است.
•• جِی بریدلی استادمیر (J Bradley Studemeyer) دستیار پژوهش در مرکز اخلاق و سیاست عمومی در واشنگتن دی.سی است.
[۱] گروهی متشکل از هشت دانشگاه پرآوازه (ویکیپدیا).
[۲] لقبی برای دو دانشگاه قدیمی جهان، کمبریج و آکسفورد است (ویکیپدیا).
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها