چهارمین یادداشت از مجموعۀ «آیا مغز مطالعۀ کتابهای الکترونیکی را دوست دارد؟»
مطالعه از نسخههای چاپی به سمت ابزارهای دیجیتالی رفته است. اما آیا عملکرد مغز، میان دریافت اطلاعات از کتاب چاپی یا نسخهٔ الکترونیکی، تغییری میکند؟ آیا با این تغییر تفاوتی در مهارت یا تجربه خواندن ایجاد میشود؟ در چهارمین قسمت از مجموعهٔ مباحث «آیا مغز مطالعۀ کتابهای الکترونیکی را دوست دارد؟»، ماریان ولف پاسخ میدهد.
نیویورکتایمز — پس از سالها تحقیق دربارۀ اینکه مغز انسان چگونه خواندن را یاد میگیرد به نتیجهای ساده اما در عینحال نگرانکننده رسیدم: ما انسانها هرگز برای خواندن متولد نشدهایم. ما خواندن را با توانایی فوقالعادهای در راستای سازماندهی مجدد «اعضای اصلی» خود میآموزیم؛ عضوهایی مانند زبان و بینایی، که هر دو دارای برنامهریزیهای ژنتیکاند و به نحوی نسبتاً منظم درون هر محیط آمادهای، رشد میکنند. اما خواندن اینگونه نیست.
هر نوآموزِ امرخواندن، باید هربار مدارِ خواندن کاملاً تازهای را طراحی کند. هیچ مدار منظم و آماده به رشدی، وجود ندارد. این بدان معناست که مدار میتواند بسته به مشخصههای یادگیرنده مثل آموزش، فرهنگ، انگیزه و فرصتهای آموزشی، توسعه و رشد یابد.
نکته جالب دیگر اینکه این مدار که مانند لوح سفید است، متناسب با نیازمندیهای خاص نظام نوشتار شکل میگیرد: برای مثال مدارهای خواندن زبان چینی، بیش از حروف الفبا به حافظهٔ بصری نیاز دارند. این «معماری باز» مدار خواندن، مدارِ درحالرشدِ خواننده جوان را متناسببا نوع رسانه (مثلاً متنآنلاین، کتاب، غیره) شکل میدهد.
مشکل پیش رو هم همین است. هیچ کس از تاثیراتی که فرورفتن در رسانهای دیجیتال میتواند بر مغز جوان و درحال رشد داشته باشد، اطلاعی ندارد. با این وجود، امروزه دانش زیادی دربارهٔ مختصات مغزِ مطالعهگر حرفهای در اختیار داریم. بطور خلاصه، این مغز یاد میگیرد که ظرف ۳۰۰ هزارم ثانیه به مجموعهٔ وسیعی از فرایندهای تصویری، معنایی، صوتی (یا واجشناختی) و مفهومی دست یافته و آنها را ترکیب کند که این امر امکان رمزگشایی و درک مفهوم یک واژه را به ما میدهد. در این مرحله، در اکثر افراد، مدارهای مغزی آنقدر خودکار عمل میکنند که ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزارم ثانیهٔ ارزشمند دیگر را به مجموعه پیچیدهتری از فرایندهای درکی اختصاص دهند. چنین فرایندی این امکان را میدهد تا واژگان رمزگشایی شده را به استنباط، استدلال قیاسی، تجزیه و تحلیل انتقادی، دانش بافتاری و نهایتاً اوج خواندن، یعنی تفکرات خودمان فراتر از متن، ارتباط دهیم.
این چیزی است که «پروست»۱ آن را قلب خواندن مینامد، یعنی زمانی که از خِرد مؤلف فراتر رفته و وارد مرحله اول خِرد خود میشویم.
بی تردید رسانههای جدید بسیاری از اهداف مهم برای فرایند خواندن در مغز را محقق خواهد ساخت، بویژه انگیزه برای یادگیری رمزگشایی، خواندن و تجربه کردن دانشی که در دسترس است. با این وجود، به عنوان متخصص اعصابِ شناختی معتقدم باید در این زمینه تحقیق جدی صورت بگیرد تا ببینیم که آیا مدار خواندنِ جوانترها، از لحاظ مجازی و فیزیولوژیکی، از نوع اتصال کوتاه خواهد بود یا خیر.
عمدهترین نگرانی من این است که مغز جوان نه تنها هرگز زمان لازم (در هزارم ثانیه یا ساعت یا سال) را نخواهد داشت تا یاد بگیرد پس از رمزگشایی اولیه، عمیقتر وارد متن شود، بلکه از طریق رسانه، توجهش معطوف اطلاعات انحرافی، مقالات فرعی و شاید حتی ویدیوها (در ووک۲ های جدید) هم خواهد شد.
تخیل کودکان و حس تازهٔ پاکی و خودکاوی آنان هیچ تناسبی با رسانههایی ندارد که حس شتابزدگی را در پیگیری اطلاعات تحریککننده ایجاد میکند. مدت زمانِ توجه و تمرکز کودکان میتواند یکی از دلایل اصلیای باشد که چرا غرق شدن در خواندن صفحات دیجیتالی، اینقدر جذاب است و نیز دلیلی باشد که چرا خواندن دیجیتالی میتواند با ماهیت فکورانه و پیشرفتهٔ آنچه بهعنوان فرایند خواندن در مغز مطالعهگر حرفهای میشناسیم، در تضاد باشد.
میتوانیم از دورهٔ گذار مشابهی که یونانیان باستان از شفاهیت۳ (سقراط) به نوشتار۴ (ارسطو) داشتند چیزهایی زیادی بیاموزیم. سقراط نگران بود که جوانان فریب ظاهر حقیقت رابخورند آن هم در متونی ظاهراً درک پذیر، به این دلیل که قبل از شروع خواندن میپندارند که معنا را میدانند.
ارسطو که عادت به خواندن داشت از سه نمونه زندگی در «جامعه خوب» صحبت میکند: زندگی اول، زندگی توأم با بهرهوری و جمعآوری دانش ؛ دوم، زندگی توأم با لذت و تفریح و سوم، زندگی توأم با تفکر و درک است.
از دید من، شکلگیری یک «خواننده خوب» از روندی مشابه پیروی میکند. اطمینان دارم که غرق شدن فرزندانمان در فضای دیجیتال، زندگیای سرشار از لذت و دانش و اطلاعات را فراهم خواهد آورد. اما نگرانی من این است که آنها از طریق غرق شدنِ انفعالی، لذت و تلاش در زندگی سوم که همان تفکر شخصی و فراتر رفتن از اطلاعات داده شده است را یاد نخواهند گرفت. بیایید تمام فکر و تحقیق خود را صرف حفظ ارزشمندترین جنبههای فرایند خواندن در مغز کنیم همچنان که قابلیتهای جدید هر بار به آن اضافه میشود.
پینوشتها:
[۱] Proust
[۲] vook: ووک یا ویدئوبوک، نوعی کتاب الکترونیکی است که بخشهایی از آن با تصویر و ویدئو همراه است. [مترجم]
[۳] که از آن با عنوان کلاممحوری یا ارتباط شفاهی نیز یاد میشود. سقراط اهل نوشتن نظراتش نبود و از سنت شفاهی گفتگو در تعلیم و تربیت orality تربیت پیروی میکرد. بر اساس دیدگاه سقراط، دیالوگ زندهتر از نوشتار است و معتقد است دیالوگ برای کشف حقیقت است و به منظور آگاهی شخص به نادانی خویش است. [مترجم]
[۴] literacy: که در اصطلاح فلسفه به آن سواد الفبایی نیز میگویند در برابر شفاهیت قرار میگیرد. [مترجم]
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟
دیوید گرن، نویسندۀ چیرهدست آمریکایی، با کتابی تازه دربارۀ کشتی ویجر، تحسین منتقدان را برانگیخته است