این سرمایهگذار خطرپذیر طرفداران و هواخواهانی دارد. آنان به دنبال چه میگردند؟
پیتر تیل از اسرارآمیزترین چهرههای سیلیکونولی است. هر چه زاکربرگ و ایلان ماسک، مهندسانی ابرثروتمند هستند که در دیگر موضوعات سادهلوح به نظر میآیند، پیتر تیل در سخنرانیهایش به کارل اشمیت، لئو اشتراوس و رنه ژیرار ارجاع میدهد و با استفاده از عهد عتیق دربارۀ آیندۀ جهان فلسفهپردازی میکند. مکس چفین، نویسندۀ کتاب جدیدی دربارۀ تیل میگوید: او مسئول ایجاد ایدئولوژیای است معرف سیلیکونولی شده است: اینکه پیشرفت تکنولوژیک باید بیوقفه پیگیری شود؛ بدون درنظرگرفتن هزینهها و خطرات بالقوۀ آن برای جامعه.
Peter Thiel and Silicon Valley’s Pursuit of Power
Max Chafkin
Penguin Press, 2021
Peter Thiel and Silicon Valley’s Pursuit of Power
Max Chafkin
Penguin Press, 2021
آنا وینر، نیویورکر— سیلیکونولی جایی نیست که به افسون و رمزوراز معروف باشد. اما، پیتر تیل هالۀ اسرارآمیزی دور خود ساخته است. تیل مولتی میلیاردی است که همبنیانگذار پیپال، سامانۀ پرداخت دیجیتال، و اولین سرمایهگذار بیرونی فیسبوک بود. بعد، پالانتیر را مشترکاً بنیان گذاشت، شرکتی که در هوشمندسازی دادهها فعال است و با دولت ایالات متحده همکاری داشته است. او، به اتفاق مؤلفی دیگر، کتاب پُرفروشی در زمینۀ کسبوکار نوشت با عنوان صفر تا یک 1و یک صندوق پوشش ریسک تأسیس کرد. تیل، درحالحاضر، سه شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر را اداره میکند. اما جوّ خاص دور و برِ تیل چندان به چنین دستاوردهایی مربوط نیست، بلکه به خصلتی کلیتر برمیگردد: احساس وصلۀ ناجور بودن. تیل در سال ۲۰۱۸، بهخاطر اینکه در سیلیکونولی دیدگاههای محافظهکارانه را تحمل نمیکردند، به لُسآنجلس نقل مکان کرد و اخیراً هم عمارتی اعیانی در سواحل میامی خریده است. تیل در تیم انتقال ریاست جمهوری دونالد ترامپ حضور داشت و در نُطقی پیش از برپایی کنوانسیون ملی جمهوریخواهان عنوان کرد «من به همجنسگرابودنم افتخار میکنم». او در فعالیتهای مربوط به «درمان» پیری و نیز سازمانهای لیبرتارینی که امید دارند شهرهایی شناور در آبهای بینالمللی بسازند سرمایهگذاری کرده است. تیل مقالاتی طولانی و پیچدرپیچ در باب سیاست، جهانیشدن و طبیعت انسان منتشر کرده که معمولاً حاوی سرنوشتههایی هستند از کتاب مقدس و در آنها ارجاعاتی دارد به فلسفۀ استاد و دوست فقیدش، رنه ژیرار، نظریهپرداز انسانشناسی. تیل پروژههای جانبی هم دارد: فریسون، رستوران و استراحتگاهی واقع در سانفرانسیسکو که حالا دیگر بسته شده است؛ آمریکن تندر، انتشارات محافظهکاری که عمر کوتاهی داشت و مخاطبانش طرفداران ناسکار 2بودند؛ و کمک مالی به دادخواهی برای هولک هوگانِ کشتیگیر که به ورشکستگی گاکر مدیا در سال ۲۰۱۶ انجامید.
تیل طرفدارانی دارد که او را در سفرهای دور و درازش دنبال میکنند. او به مرکز ثقل فرهنگِ سیلیکونولی تبدیل شده و مقالاتش و معدود سخنرانیهایش دستبهدست میشوند و توسط هواخواهان و منتقدانش تحلیل میشوند. مکس چَفکین، روزنامهنگار بلومبرگ، در کتاب سرمایهگذار وارونهکار3: پیتر تیل و جستوجوی قدرت در سیلیکونولی ادعا میکند که تیل «مسئول ایجاد ایدئولوژیای است که معرف سیلیکونولی شده است: اینکه پیشرفت تکنولوژیک باید بیوقفه پیگیری شود، بدون درنظرگرفتن هزینهها و خطرات بالقوۀ آن برای جامعه». هواخواهان تیل نگاه متفاوتی به او دارند؛ در نظرشان او تکنولیبرتارینی است که پیشرفت تکنولوژیک را با آزادی شخصی، ترقّی علمی و حتی رستگاری مرتبط میداند.
احساس شیفتگی نسبت به ثروتمندان فراگیر است و گریزی از آن نیست. تیل نیز، در مقام محافظهکاری که در صنعتی پرزرقوبرق و بالنده حضور دارد، طبیعتاً طرفدارانی به خود جذب میکند. بااینحال، تیل عضوی عجیبوغریب در معبدِ سیلیکونولی است. او تکنولوژیست یا کارآفرینی آیندهنگر نیست، زمامدار شرکتی نیست که آشکارا بر زندگی روزانه تأثیرگذار باشد. استیو جابز، بیل گیتس، جف بزوس و حتی ایلان ماسک، هرکدام، باشگاه هواداران خاص خود را دارند، اما تفاسیری که بر آثار تیل نوشته میشود نمونه ندارد؛ به نظر نمیرسد آدمهای زیادی درگیر تأمل در ریشههای فکری فلسفۀ کسبوکار مارک زاکربرگ باشند. چگونه یک سرمایهگذار در حوزۀ تکنولوژی، با علایقی مرموز، توانست اینهمه توجه جلب کند؟ جریان پیتر تیل از چه قرار است؟
تیل، در سال ۱۹۶۷، در فرانکفورت آلمان متولد شد و هنگام نوزادی برای نخستینبار به آمریکا آمد. خانوادهاش در سال ۱۹۶۸ به کلیولند رفتند، اما بعد به جایی نقلمکان کردند که در آن زمان آفریقای جنوب غربی نامیده میشد و پدرش که مهندس شیمی بود، در آنجا، بر توسعۀ معدن اورانیومی در حوالی سواکوپموند نظارت میکرد. هنگامی که تیل هنوز نوجوان بود، به آمریکا بازگشتند و در فوستر سیتی، حومهای متوسطنشین در منطقۀ خلیج سانفرانسیسکو، ساکن شدند. چفکین توضیح میدهد که تیل تربیتی مسیحی داشته و مینویسد احتمالاً والدینش «جمهوریخواهان متعصبی» بودهاند. (تیل منکر این ادعاست که والدینش اونجلیست یا جمهوریخواه بودهاند). تیل در این میان به نمونۀ بارز یک خورۀ تکنولوژیِ دهههشتادی تبدیل شده بود: دانشآموزی بااستعداد، شطرنجباز و شیفتۀ داستانهای علمیتخیلی که مورد اذیت و آزار بچههای همسن و سال خود قرار میگرفت.
تیل در سال ۱۹۸۵ وارد دانشگاه استنفورد شد؛ شطرنج سرعتی بازی میکرد، آین رند را کشف کرد و جذب آثار ژیرار، یکی از استادان دانشگاهش، شد. تیل بهویژه مجذوب مفهوم میل تقلیدیِ4 ژیرار شد. ژیرار مینویسد «انسان موجودی است که نمیداند خواهان چیست و برای تصمیمگیری به دیگران نگاه میکند … ما خواستار خواستههای دیگرانیم، زیرا امیالشان را تقلید میکنیم». میل تقلیدی مستلزم دستکشیدن از فاعلیت است -یعنی تحمیل خواستههای فردی به دیگران- و طبق این نظریه به حسادت، رقابت، نزاع درونگروهی و تنفر میدان میدهد. ژیرار مینویسد که این روند همچنین به آیینهای بیرحمانۀ قربانیکردن میانجامد که با متحدشدن شکنجهگران علیه یک گروه یا یک فرد از درگیریهایِ دستهجمعیِ بیشتر جلوگیری میکند. تیل بعدها از این چهارچوب استفاده کرد تا نظریاتش را دربارۀ سیاست، سرمایهگذاری تکنولوژی و فرهنگ توسعه دهد.
تیل در سال ۱۹۸۷ به همراه نورمن بوک، دوست دوران دبیرستانش، ماهنامهای دانشگاهی با عنوان استنفورد ریویو منتشر کرد. درست هنگامی که سایر دانشجویان فعّال سیاسیِ استنفورد درخواست عدمسرمایهگذاری در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را داشتند و به طرح دانشگاه مبنی بر استقرار کتابخانۀ ریگان اعتراض میکردند، ماهنامۀ ریویو بهصراحت محافظهکار بود. چفکین اشاره میکند که شمارههای اولیۀ ماهنامه شامل داستانی در صفحۀ اول بود، در مورد استادان لیبرالی که «در خفا مارکسیست» بودند؛ سرمقالۀ ویژهای که مشارکت نویسندگان غیرسفیدپوست را در دورهای از فرهنگ غرب بیاعتبار میکرد؛ و ستون عجیبی از هزلیات جنسی با عنوانِ «اعترافات یک منحرف جنسی» دربارۀ مرد جوان دگرجنسگرایی که به انتخاب خود عزب مانده بود. درحالیکه بحران ایدز در منطقۀ خلیج بیداد میکرد، این ماهنامه مقالاتی علیه «اشکال غیرطبیعی سکس» و «فوبیای همجنسگراهراسی» منتشر کرد. چفکین مینویسد هنگامی که یکی از دانشجویان سال آخر دانشگاه استنفورد به تجاوز جنسی متهم شد، این ماهنامه دفاعیۀ پرشوری برایش منتشر کرد.
پس از دانشکدۀ حقوق، تیل دفتردار قاضی محافظهکاری در آتلانتا شد و پس از آن در مؤسسهای حقوقی مربوط به امور شرکتها بهعنوان دستیار وکیل مشغول به کار شد. پس از ۷ ماه، کار حقوقیاش را رها کرد و برای مدتی به معاملهگری ابزار مشتقه پرداخت و همراه با دیوید ساکس، یکی از دوستانش در ماهنامه، کتابی در مورد سیاست دانشگاهی با عنوان اسطورۀ کثرت5 نوشت. تیل با سرمایهای که از خانواده و دوستانش فراهم کرده بود یک صندوق پوشش ریسک به اسم تیل کپیتال تأسیس کرد و، پس از آن، در سال ۱۹۹۸ با رمزنگار جوانی به نام مکس لوچین آشنا شد و در استارتاپش سرمایهگذاری کرد. تیل در عرض یک سال مدیرعاملِ شرکت لوچین، کانفینیتی، شد. کانفینیتی سامانۀ انتقال وجهی ارائه کرد که پیپال نام داشت. این سرویس در نظر تیل پتانسیلی بنیادین داشت: کیف پول دیجیتالی که میتوانست به زوال دولتِ ملی بینجامد. در ادامه، کانفینیتی چهار نفر از سردبیرها و شش نفر از کارمندان سابق ماهنامه را استخدام کرد.
پیپال برای مدتی با شرکت پرداخت دیجیتال ایکسداتکام که توسط ایلان ماسک تأسیس شده بود، مشترکاً، در یک طبقه قرار داشت. پیپال نیز، همانند ایکسداتکام، از طرحهای تشویقی استفاده کرد تا مشتریهای جدید جذب کند: ده دلار برای هر کاربر جدید و ده دلار نیز برای هر کاربر جدیدی که معرفی شود. پیپال بهعنوان بانک ثبت نشد و اطلاعات کاربرانش را ثبت نکرد؛ چفکین مینویسد درنتیجه میتوانست برای تراکنشهای غیرمجازی به کار رود که بسیاری از بانکها و شرکتهای کارت اعتباری تمایلی نداشتند که از آن پشتیبانی کنند (مانند پورن و قمار) و، به همین دلیل، فعالیت این شرکت بعدها غیرقانونی اعلام شد. در این میان، لوچین ربات خریدوفروش آنلاینی ساخت که با فروشندگان تماس میگرفت و اظهار میکرد از اجناسشان خوشش آمده، سپس از آنها میخواست برای دریافت وجه از پیپال استفاده کنند. (این شرکت اقلامی را که در مناقصه پیشنهاد داده و برنده شده بود به صلیب سرخ اهدا کرد). بهلطف چنین تکنیکهای اخلاقیِ مشکوکی -که امروزه شاید به «هک رشد»6 موسوم باشند- تعداد کاربران پیپال به یکباره افزایش یافت.
اوایل سال ۲۰۰۰، پیپال و ایکس تقریباً سهم یکسانی از بازار داشتند و هر دو به ضرر افتاده بودند. پس از قدری مذاکره، این دو شرکت تحت عنوان ایکس با هم ادغام شدند؛ ایلان ماسک مدیرعامل ایکس و تیل معاونش شد. طبق آنچه چفکین میگوید، تیل پس از سقوط بازار در سال ۲۰۰۰ ناپدید شد. (تیل منکر غیبتش در آن زمان است). اما پس از چند ماه، هنگامی که ماسک در ماهعسل به سر میبرد، تعدادی از کارمندان ارشد پیپال کودتایی ترتیب دادند و با تهدید ماسک به استعفا او را برکنار کردند و تیل را بهجای او به مدیرعاملی نشاندند. چفکین با استناد به منابع مربوط به این مذاکره مینویسد که، یک سال پس از این تصاحب منصب، هنگامی که پیپال برای سهامیشدن مهیا میشد، تیل به هیئتمدیرۀ شرکت اولتیماتوم داد که سهم بیشتری از شرکت میخواهد و، در غیر این صورت، استعفا خواهد داد. (تیل هرگونه اولتیماتوم را انکار میکند). هیئتمدیره با افزایش سهم تیل موافقت کرد. اندکی پس از شروع معاملاتِ پیپال، در سال ۲۰۰۲، تیل شرکت را به مبلغ ۱.۵ میلیارد دلار به ایبی فروخت و به شرکت رودست زد. و به محض اینکه ادغام شرکت انجام شد، با انتشار بیانهای استعفای خود را اعلام کرد. تیل، بهجای آنکه به رهبری پیپال ادامه دهد، قصد داشت صندوق پوشش ریسک دیگری راه بیندازد.
«به مقررات تن نده، قوانین رو دور بزن، از پشت به شریک تجاریت خنجر بزن، دوستانت رو رها کن»: چفکین معتقد است که نسخۀ سیلیکونولیِ این شیوهنامه در پیپال نوشته شد. شاید به همین دلیل بود که مدیران اجرایی و کارکنان اولیۀ این شرکت به «مافیای پیپال» مشهور شدند. عکس گروهیای که در سال ۲۰۰۷ برای داستانی در مجلۀ فرچون گرفته شد بیانگر این است که آنها این لقب را پذیرفتهاند. در این تصویر، دوازده نفر از کارکنان سابق پیپال در رستورانی نشستهاند. تیپشان به خانوادۀ کورلئونه شباهت دارد؛ با گرمکنهایی مخملی در پستویی راحت. غیبت ماسک بهوضوح احساس میشود؛ تیل، در مرکز صحنه، پشت میزی نشسته که با ردیفهای مرتبی از ژتون پوکر پوشیده شده است. او با پیشانی بلند، چشمان آبی گودرفته و لبخند کمرمقش آرام و راضی به نظر میرسد.
اواخر دهۀ نود، تیل بیشتر بهخاطر کارش در پیپال مشهور بود. مخاطبان محدودی هم او را به واسطۀ نوشتههای عمومیاش میشناختند،نوشتههایی ازجمله مشاجرهای کتبی علیه چندگانگیفرهنگیِ بیمعنی در استنفورد که در وال استریت ژورنال منتشر شد و جدلی دیگر علیه تبعیض مثبت7 که در مجلۀ استفورد به چاپ رسید. (هر دو اثر را بهصورت مشترک با ساکس نوشت). با شروع هزارۀ جدید، علائق و ویژگیهای تیل رو به تغییر گذاشت. چفکین مینویسد که تیل پس از ۱۱ سپتامبر «بیشازپیش تحتتأثیر تهدید تروریسم اسلامی قرار گرفت» و «نسبت به مهاجرت و تمامی اَشکال جهانیسازی» بدبین شد. تیل، درحالیکه در صندوق پوشش ریسک جدیدش، کلاریوم کپیتال، کار میکرد، از پروژهای به نام پالانتیر حمایت مالی کرد؛ این اسم از «سنگ جهانبین» در سهگانۀ «ارباب حلقهها»ی جیآر.آر تالکین الهام گرفته شده است. پروژۀ پالانتیر درصدد بود تا انبوهی از دادههای دولتی، از سوابق مالی گرفته تا دادههای ثبتی گوشی همراه، را مقابله و تحلیل کند. ظاهراً پالانتیر از نرمافزار توسعهیافتۀ پیپال استفاده میکرد تا شبکههای مجرم را شناسایی کند و کلاهبرداری را کاهش دهد. ایدۀ اصلی این بود که اگر این نرمافزار آنقدر کارآمد است که میتواند پولشوها را شناسایی کند، پس احتمالاً میتواند تروریستها را هم شناسایی کند. (تیل میگوید که پالانتیر بههیچوجه از ابزار پیپال استفاده نکرد). چفکین مینویسد «در جهانِ پیش از ۱۱ سپتامبر تصور میشد چنین چیزی نقض مسلم اصول حریم خصوصی است، اما پس از ۱۱ سپتامبر، این مشکل بهکلی مرتفع شد». اکنون هم، مانند گذشته، برای غیرخودیها دشوار است که از نحوۀ کارکردن این نرمافزار سر دربیاورند: چفکین ادعا میکند، دستکم در ابتدا، دستاورد اطلاعاتیِ پالانتیر «عملاً بهدردنخور» بود و «بیشاز آنکه محصولی واقعی باشد نمایشی بود». (تیل منکر چنین توصیفی است). سازمان سیا از طریق بازوی سرمایۀ خطرپذیر خود در آن سرمایهگذاری کرد و ادارۀ پلیس نیویورک هم یکی از مشتریان این محصول شد. پالانتیر، سال گذشته، سهامی عام شد و درحالحاضر بیش از پنجاه میلیون دلار ارزش دارد.
در سال ۲۰۰۴، تیل در فیسبوک سرمایهگذاری کرد و وامی به این شرکت داد که بعدها به سهمی دهدرصدی تبدیل شد. در همان برهه، تیل همایش کوچکی در استنفورد ترتیب داد درمورد «سیاست و آخرالزمان». نوشتۀ تیل که بعداً در قالب مقالهای تحت عنوان «آن لحظۀ اشتراوسی» منتشر شد بر این فرض استوار بود که ۱۱ سپتامبر «کل چهارچوب سیاسی و نظامیِ قرون نوزدهم و بیستم را زیرورو کرد» و خواستار «بازنگری در مبانی سیاست مدرن» شد. این مقاله ملغمهای از آرای متفکران بود به منظور آسیبشناسی مدرنیته. او در اندیشههای توماس هابز و جان لاک تعمق میکرد، سپس، آرای نظریهپردازان محافظهکار سیاسی، لئو اشتراوس و کارل اشمیت، را که در آثارشان به نارساییها و نابسندگیهای لیبرالدمکراسی اشاره کرده بودند با آثار ژیرار ترکیب کرده بود. تیل مینویسد «جنگی مذهبی به سرزمینی کشانده شده که مدت مدیدی است دیگر علاقهای به جنگهای مذهبی ندارد…». «امروز، صرفِ صیانت نفس وادارمان میکند از نو به جهان بنگریم، به تفکراتِ جدیدِ غریب بیندیشیم، و از این رهگذر از آن دورۀ سودمند و بسیار طولانیِ خواب و نسیانِ روشنفکرانهای که، به طرزی بسیار گمراهکننده، روشنگری خوانده میشود بیدار شویم».
طبق گفتۀ تیل، ثابت شده بود که قرارداد اجتماعی کفایت نمیکند، چراکه «غرب» سکولار، عقلانی و سرمایهدار شده بود و در ظاهر، بهلحاظ ایدئولوژیکی، هیچ روش مناسبی برای تلافی ۱۱ سپتامبر وجود نداشت. تیل این فرضیه را مطرح کرد که اشمیت، حقوقدان و عضو حزب نازی، در این وضعیت خواستار «جنگ صلیبی جدیدی» میشد، اما چنین واکنشی در فرهنگی سکولار که منکر طبیعتِ خشن خود است وصلهای ناجور به نظر میرسید. تیل از اشتراوس نقل میکند که آمریکا عظمت خود را «نهتنها مدیون پیروی همیشگیاش از اصول آزادی و عدالت است، بلکه همچنین وامدار عدول گاهبهگاهش از آنهاست». تیل مینویسد که اعتراف به چنین انحرافاتی «از منظر سیاسی نادرست» تلقی میشد، اما ایالات متحده همچنان میتوانست از کانالهای نامرئی، غیرپاسخگو، فراقانونی و فراقضاییِ قدرت فراملیاش استفاده کند. در پایان، تیل نظریۀ تقلیدیِ ژیرار را به کار میبندد تا به ایدههایش ضرورت بیشتری بدهد: کشورهایی که بنا به دلایل تقلیدی «اعتبار و وجهه» بر سر دستیابی به سلاح هستهای با یکدیگر رقابت میکنند احتمال وقوع «خشونت آخرالزمانی بیحدومرز» را افزایش میدهند. تیل نتیجه میگیرد که «سرنوشت جهان پسامدرن یا خشونتی است بیپایان ناشی از تقلید عنانگسیخته یا صلحی متعلق به ملکوت الهی».
مقالۀ «آن لحظۀ اشتراوسی» را گاهی اصلیترین اثر تیل دانستهاند، با اینکه به طرز عجیبی پیداکردنش سخت است. (گویا بیشتر بهصورت فایل پیدیافی از یک نسخۀ کپی در اِورنوت آپلود شده، و همان نسخه دستبهدست میشود). این مقاله، در سال ۲۰۱۹، موضوع مصاحبهای بود با پیتر رابینسون از مؤسسۀ هوور؛ اوایل سال گذشته نیز مرور مفصلی بر کتاب سرمایهگذار وارونهکار در آمازون منتشر شد که مقالۀ مذکور محوریت اصلی آن را تشکیل میداد و نویسنده در آن استدلال کرده بود که نقد تیل بر جهانیسازی و استقبال ظاهری اخیرش از ناسیونالیسم، شاید، کوششی باشد «تا برای مکاشفۀ کامل قربانی بیگناه در برابر آخرالزمان وقت بخرد». از جهاتی، «آن لحظۀ اشتراوسی» فرزندِ دوران خودش است: همایش «سیاست و آخرالزمان» تقریباً همزمان با تأسیس پالانتیر برگزار شد و جای تعجب نیست که تیل، پس از ۱۱ سپتامبر، به فکر یک تشکیلات اطلاعاتی جهانی بود. اما اینکه فردی کارآفرین یا سرمایهگذار مقالهای دربارۀ مدرنیته منتشر کند امری است عجیب و غیرمعمولی. تیل چه نیازی به چنین نظریۀ پُرطمطراقی درمورد تمدن و ملالتهای آن داشت؟ آیا جهانبینی او محرک اقداماتش بود یا توجیهی برای آن؟
آینده چه آرمانشهری باشد چه آخرالزمانی، تیل خود را به سود رساند. او در سال ۲۰۰۵ شرکت سرمایهگذاری خطرپذیری به نام فاندرز فاند تأسیس کرد که اطلاع داد برای سرمایهگذاری به دنبال شرکتهای پُرریسک و منحصربهفردی میگردد که پتانسیل تغییر جهان را دارند. تیل، رفتهرفته، به سرمایهگذاری در تکنولوژیهای تمدید حیات و ضدسالخوردگی و همچنین پیمانکاریهای دفاعی ازجمله ایکساسپیس، شرکت هوافضای ایلان ماسک، علاقهمند شد -یکی از اولین سرمایهگذاریهای این شرکت در استارتاپ هالسیون مولکولار انجام شد که تلاش میکرد از طریق تکنولوژی توالییابی ژنوم فرایند سالخوردگی را متوقف کند. در همان زمان، والیواگ، وبلاگ شایعهپراکنیِ تازهکاری از سیلیکونولی که متعلق به گاکرمدیا بود، تیل را سوژۀ ثابت اخبار خود کرده بود. این وبلاگ در سال ۲۰۰۶پستی منتشر کرد با عنوان «سه غول سیلیکونولی آیندۀ بشر را دستکاری میکنند». و در آن نوشت که تیل -مدیرعاملی از سیلیکونولی که رؤیاهای عجیبی در سر دارد و در حال سرمایهگذاری بر نسل فراهوشمندی از انسانهاست- به هیئتمدیرۀ مؤسسۀ تکینگیِ هوش مصنوعی ( که درحالحاضر مؤسسۀ تحقیقاتی هوش ماشینی نام دارد) پیوسته است. کمی بعد، والیواگ در پست دیگری به شایعۀ کمک میلیون دلاری تیل به فدراسیون اصلاحات مهاجرت آمریکا اشاره کرد، گروهی که منسوب است به یک سازمان غیرانتفاعیِ ضدمهاجرتِ دستراستی به نام نامبرزیواساِی. این وبلاگ در پست دیگری در سال ۲۰۰۷ تیتر زد: «مردم! پیتر تیل کاملاً همجنسگراست» و این پست بهویژه باعث رنجش خاطر تیل شد: با اینکه بسیاری از دوستان و همکارانش فهمیده بودند که او همجنسگراست، اما او این خبر را نوعی افشای گرایش جنسی پنهانی خود میدانست.
هنگامی که دهه به پایان رسید، تیل با پتری فریدمن، برنامهنویس کامپیوتر و نوۀ میلتون فریدمن، دوست شد. میلتون فریدمن درمورد بهاصطلاح سکونتگاههای دریایی -آرمانشهرهای فرضیِ لیبرتارینِ شناور در آبهای بینالمللی- نوشته بود. تیل نیم میلیون دلار در اختیار فریدمن قرار داد تا سازمانی غیرانتفاعی برای ساخت سکونتگاههای دریایی تأسیس کند. تیل همچنین به مؤسسۀ پژوهشی سنس که سازمان غیرانتفاعی فعالی در حوزۀ ضدسالخوردگی است و مؤسسۀ متوشالح که سازمانی است در حوزۀ تمدید حیات پول داد. او در سال ۲۰۰۹ مقالهای نوشت برای مجلۀ لیبرتارین آنلاینی به نام کاتو آنباند که توسط مؤسسۀ کاتو منتشر میشد و در آن مقاله عنوان کرد که دیگر به سازگاری «آزادی و دمکراسی» باور ندارد، و اینکه «افزایش فراگیر ذینفعان رفاه» و گسترش حق رأی زنان مفهوم «دمکراسی سرمایهدارانه» را به ترکیب متناقضی تبدیل ساخته است. (پساز آنکه مقاله با انتقادات شدیدی روبهرو شد، ضمیمۀ نصفهنیمهای بر آن منتشر کرد: «با اینکه فکر میکنم هیچ طبقهای از مردم نباید از این حق محروم شوند، اما امید چندانی ندارم که رأیدادن اوضاع را بهتر کند»). همۀ اینها برای گاکر خوراک خبری فراهم میکرد.
چفکین مینویسد که، در همین برهۀ زمانی، تیل شروع کرد به خواندن مقالات کرتیس یاروین، بلاگر و برنامهنویس کامپیوتر، که از اسم مستعار مِنسیوس مُلدباگ استفاده میکند. یاروین بیشتر دربارۀ «فُرمالیسم» مینوشت. فرمالیسم نظریهای است در رد دمکراسی و تأیید یک ساختار دولت فدرالی که بیشتر شبیه به یک شرکت یا دیکتاتوری عمل میکند. این دیدگاهها، بعدتر، در آنچه «واپسگرایی جدید» نام دارد متبلور شد. چفکین ادعا میکند این ایدئولوژی بر این باور است که تغییرات اقلیمی جعلی و فریبکارانه است، پولهای تورمی حقهای شریرانه هستند و اینکه تفاوتهای ژنتیکی گروه مشخصی از افراد را مستعد «سروری» و دیگران را آمادۀ «بردگی» میسازد. چفکین مینویسد که تیل «با دو دیدگاه اول، شاید حتی با دیدگاه سوم هم موافق است». (تیل موافقت با چنین دیدگاههایی را انکار میکند). تیل در سال ۲۰۱۵ در مجلۀ کاتولیک فِرست تینگز مقالهای با عنوان «علیه عدنگرایی» منتشر کرد. این مطلب با آیههایی از کتاب مکاشفات یوحنا آغاز میشود، به کمیابی منابع اشاره میکند و با بحثی فرجامشناختی درباب ضرورت تسریع تکنولوژی پایان مییابد. تیل مینویسد «علم و تکنولوژی متحدانی طبیعی هستند»، در زمینهای فرجامشناسانه که، در آن، خدا از طریق ما ملکوت آسمان را امروز، اینجا روی زمین بنا میکند -که این ملکوت آسمان هم واقعیتی است آتی و هم امری است که تا حدی درحالحاضر دستیاب است». (یکی از مخاطبان در نامهای به سردبیر، با کمی انزجار، واکنش نشان داد. او نوشت بنا به درکی که از ایمان دارم، مسیحیان هیچگونه توهمی نسبت به برپاکردن «اورشلیمی جدید» در اینجا و اکنون ندارند و توهمی هم نسبت به داشتن دانایی و توانایی بناکردن چنین چیزی نداریم). چند سال بعد، مکس رید، سردبیر سابق گاکر، در مجلۀ نیویورک اشاره کرد که فعالیتهای سیاسی تیل بر اثر «ترسی آخرالزمانی از سکون و ایستایی» شکل گرفتهاند. این گفته به این دلیل بود که به نظر میرسید تیل، برخلاف بسیاری از سرمایهگذاران حوزۀ تکنولوژی، عمیقاً آگاه است که صنعت تکنولوژی احتمالاً «افزودۀ چندانی برای اقتصاد یا سعادت انسان نداشته، چه برسد به پیشرفت».
در یک کلام، تیل بیامان در حال رشد بود. پیش از این، حدود دو میلیون دلار بابت حمایت از نامزدی ران پال در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲ و دو میلیون دلار دیگر نیز برای حمایت از تد کروز هزینه کرد. چفکین بر این باور است که تیل درحالحاضر به جایی فراتر از اهداف و انگیزههای محافظهکارانۀ سنتی و لیبرتارین مینگرد و در نظر دارد پایگاهی بیابد که با «واپسگرایان جدید» همسوتر باشد. در سال ۲۰۱۶، هنگامی که دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری نامزدِ جمهوریخواهان شد، تیل گشایشی در کار دید. چفکین مینویسد «ترامپ از جهات بسیاری تجسم کاملی بود از آن پروژۀ سیاسیای که تیل دنبالش بود». او «همان نامزدی بود که همواره حاضر است ناگفتنیها را بر زبان بیارد». گویا تیل در پرآشوبترین سیاستمدار تاریخ آمریکای مدرن راهی برای برونرفت از سکون دیده بود.
آیا جهانبینی تیل منطقی است؟ منتقدان نگرش او را تودۀ آشفتهای از ریاکاریِ غیرشرافتمندانه میدانند. درواقع، زمینۀ فکری و روشنفکرانۀ او پوششی است برای وقاحت مبتذل و نفع شخصیاش در حوزۀ تکنولوژی. هواخواهانش اما جهانبینی او را عمیق میبینند و آن را چهارچوبی جدید و مسحورکننده برای فردا میدانند. تعلق خاطر تیل به ترامپ برخی از طرفدارانش را دلسرد کرد، اما حالت رازگونگیاش را در چشم سایرین بیشتر کرد و این احتمال را بالا برد که او چیزی میداند که سایر همعصرانش از فهم آن عاجزند.
از جهاتی، چشمانداز تیل از آینده آشناست. با اینکه معمولاً از این مینالد که آیندهگراییِ هالیوودی بیشازحد ویرانشهری است و فیلمهای علمیتخیلی بازتابی از تکنولوژیهراسی عمومی هستند، اما بسیاری از سرمایهگذاریهایش نشان میدهند آینده، در نظرش، به جهان فیلم «بلید رانر» شباهت دارد، جهانی نظامی، محرمانه، سِرّی، جمعی و کنترلشده. فرایندهای زندگی لیبرالدمکراتیک برای تیل هم سدّ راهاند و هم پُر از پریشانی و تشتت خاطر. نوآوری تکنولوژیک در درجۀ اول اهمیت قرار دارد. آنچه موجود است تصوری است از آینده که صرفاً به وسیلۀ تکنولوژی شکل میگیرد. ترکیب معرکۀ آیندهگراییِ آرمانشهری با رستگاری مسیحایی، خودش، استعارهای است علمیتخیلی.
در این میان، بدنامکردن تیل نوعی پوشش فراهم میکند برای مابقی صنعت تکنولوژی. یک معنای ضمنی نظریۀ تقلیدی ژیرار این است که آنهایی که قربانی میشوند نمایانگر ضعفها و خطاهای جمعی گستردهتری هستند. اکثر مدیران اجراییِ سرشناس سیلیکونولی بهلحاظ تاریخی لیبرال شناخته میشوند، اما ممکن است کسی بپرسد آیا شرکتها و محصولاتشان توانستهاند، در عمل، ارزشها و اهداف مترقی را پیش ببرند یا نه. امروزه، پلتفرمهایی که تحت مالکیت خصوصی قرار دارند ادعا میکنند بهصورت دمکراتیک اداره میشوند، اما میتوان با تحقیق در موردشان نشان داد در زمرۀ متمرکزترین و ضددمکراتیکترینها هستند. ازآنجاکه رویکرد تیل به تکنولوژی تصدیق میکند که ریشههای سیلیکونولی مجموعهای نظامی صنعتی است، لذا شاید تیل صادقترین نمایندۀ صنعت تکنولوژی باشد. معمولاً گفته میشود تیل شخصیتی است منفی با تمام ویژگیهای کلیشهای مختص به فردی شرور.
با تمام این اوصاف، تیل از هر نظر واقعاً آدم عجیبوغریبی است و این امر چهرۀ روشنفکرانه جذابی به او میدهد، آنهم درست در زمانهای که زندگی روشنفکری عمدتاً آنلاین است و بهطرز آزاردهندهای به کلیشهای در فضای مجازی تبدیل شده است. فرهنگِ تکنولوژی بدنی است در جستوجوی سر و این کاوش در تبهای مرورگر آشکار میشود؛ پادکستها و پستهای وبلاگی که به نظر میرسد بیشترین توجه را به خود جلب میکنند، معمولاً، دستاویزی برای مباحثِ از پیش موجود هستند و کتابهای پُرمخاطب –انسان خردمند یووال نوح هراری و اینک روشنگری استیون پینکر- اغلب به نتایج و آموزههای گزیده و خودتأییدگر تقلیل مییابند. تیل هویت فکری پیچیدهتری دارد که در آن از انسانشناسی، نظریۀ سیاسی و الهیات استفاده میکند. او، در گفتوگوی عمومی، روان و سلیس در میان واژگان مربوط به تکنولوژیِ پیشرفته، نظریه، امور مالی و دین حرکت میکند -که صرفنظر از انسجام آن، ترکیب منحصربهفردی است. برای هر کسی چیزی دارد: مسیحی و مدیر ارشد کسبوکاری که نسبت به سیلیکونولی کنجکاو است، مدیرعامل جوانی در جستوجوی آموزههای قابلدرک، سیاستدوستی به دنبال طرحهای جدید.
ایمانِ تیل، که در کتاب سرمایهگذار وارونهکار بررسی میشود، در جهانبینی و جاذبۀ او اساسی به نظر میرسد. در سال ۲۰۱۵، در گفتوگویی که به میزبانیِ پژوهشکدۀ نیوبیجین برگزار شد، به مخاطبان گفت که «مسیحیت منشوری است که در آن سراسر جهان را میبینم». اوایل امسال، تیل با جری باویر، مدیر سرمایهگذاری و بلاگر مسیحی، مصاحبه کرد. آنها در مورد ژیرار، نیچه، افلاطون، رجعت عیسی و امکان بالقوۀ تسریع آخرالزمان به دست بشر به گفتوگو پرداختند و این پرسش مطرح شد که آیا سرمشق قراردادن مسیح میتواند راهی باشد به «خوشبینی قطعی به آیندۀ جهان» به دور از فرهنگی آشفته و سیاستزده؟ این مصاحبه از آن گفتوگوهایی نبود که در آن معمولاً مدیری از حوزۀ تکنولوژی به برنامه دعوت میشود. برای آنکه از زندگی فکری تیل سر دربیاوریم باید بهسراغ مطالعۀ آثار ژیرار، اشتراوس و همچنین مکاشفات یوحنا برویم، این به معنای کاویدن آن راههای تحقیق و بررسی است که احتمالاً برای اکثر مردم جدیدند (لازم است اشاره شود که برخی از این راهها ممکن است به تفکرات واپسگرایانۀ جدید منتهی شوند). بهاینترتیب، کنجکاوی بیمزه و کسالتآور آمریکاییها دربارۀ ابرثروتمندان به یک جستوجوی هرمنوتیکیِ روشنفکرانه ارتقا پیدا میکند.
تیل در ارجاعات و منابعِ الهامِ گستره و متنوعش با سایر ایفلوئنسرهای روشنفکر قرن بیستویکم اشتراکاتی دارد: راد دِرهر، تایلر کاوئن، جردن پیترسون، اسکات الکساندر. هر کدام گنجینهای از ایدهها، نظریات و چهارچوبهای مختص به خود دارند که از درونش هویتی فکری شکل میگیرد. با کنارگذاشتنِ محدودیتها و ضوابطی که یک برنامۀ دانشگاهی معمولی دارد، مطالعات برای کشفِ معنی اصطلاحاتِ نامتعارف آموزگاران آغاز میشود، و ترجیحات و سلایق آنها، بهراحتی، با جامعالاطرافبودن اشتباه میشود. از جهاتی، این نوع از زندگی روشنفکرانه نتیجۀ طبیعی شبکه اینترنتی است مملو از عنوانهای جذاب و وقتگیر با بینهایت موضوع و البته لینکهای از کارافتاده. این زندگی روشنفکرانه همچنین به پیدایش نوعی خبرنامۀ مقرونبهصرفه هم مربوط میشود که مخاطبان میتوانند با پرداخت حق اشتراک در آن عضو شوند و مفسری خودرأی را دنبال کنند.
البته وقتی صحبت از تیل به میان میآید آنچه که به رازگونگی تعبیر میشود ممکن است صرفاً پیچیدگیِ ساختگی باشد. اشتراوس، فیلسوف محافظهکار، پیشنهاد کرد که دانشگاهیان و نویسندگان ایدههای خود را با نثری عمداً مبهم بنویسند: تکنیکی که در آن حقیقت، دربارۀ تمام چیزهای مهم، منحصراً در میان سطور نمایان میشود، به نحوی که نه برای همۀ مخاطبان بلکه تنها برای مخاطبان باهوش و قابلاعتماد فهمیدنی باشد. تیل ممکن است در مصاحبهها اشتراوسی ظاهر شود، یعنی مبهم، اسرارآمیز و حتی با حالتی پیشگویانه. او استاد تغییرجهتهای گفتاری است و ممکن است استدلالهایش مبهم باشد. ارجاعات و تلمیحهای مذهبی سبب میشود ایدههایش دربارۀ جهانیسازی و کسبوکار رنگوبوی عرفان بگیرد، چنانکه گویی حقیقتِ کلامش در پستویی مخفی شده است.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
Chafkin, Max. The Contrarian: Peter Thiel and Silicon Valley’s Pursuit of Power. Penguin Press, 2021
آنا وینر (Anna Wiener) نویسنده و همکار نیویورکر است. نوشتههای او بیشتر دربارهٔ سیلیکونولی، فرهنگ استارتاپی و فناوری است. او در سال ۲۰۲۰ کتاب Uncanny Valley: A Memoir را نوشت که در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت.