آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 10 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
به دیالوگهای سینمایی اعتنایی نکنید، شما به کسی احتیاج ندارید که کاملتان کند
تا چند دهه پیش، ازدواج عملی ضروری برای بقا بود. مخصوصاً برای زنان، تأمین اولیهترین نیازها، مثل سرپناه و غذا، خارج از چارچوبهای ازدواج فوقالعاده دشوار بود. ولی این روزها ازدواج غیرضروریتر از همیشه است، بااینحال، نمیتوان گفت که غیرضروریبودن، آسانترش هم کرده است. ازدواج موفق، هنوز هم کمیاب است، اما اگر موفق شوید، باید واقعاً به خودتان تبریک بگویید. چرا که احتمالاً دارید یکی از بهترین ازدواجهای تاریخ بشر را تجربه میکنید.
گفتوگوی شان ایلینگ با الی فینکل، ووکس — «تو مرا کامل میکنی».
همه این دیالوگ فیلم «جری مگوایر»۱ را میشناسند که در آن تام کروز، مدیر برنامۀ ورزشیِ مغرور اما دوستداشتنی، رنه زلوگر۲، دستیار عجیبوغریبش، را شیفتۀ خود میکند. بدون شک، این دیالوگ جملهای قصار است، اما همیشه به نظر من نامعقول رسیده است.
آیا عشق واقعاً به معنای کاملکردن خود است؟ آیا ازدواج به معنای بهکمالرساندن خود است؟
الی فینکل۳، استاد روانشناسی در دانشگاه نورثوسترن، بهتازگی کتابی منتشر کرده است که به این پرسشها میپردازد. این کتاب، که ازدواجِ همه یا هیچ: بهترین ازدواجها چگونه عمل میکنند۴ نام دارد، بررسی میکند که چرا ازدواجهای خوب خوباند و ازدواجهای بد بد.
من با فینکل در این باره گفتوگو کردم که آمریکاییها چه برداشتهای اشتباهی از ازدواج دارند و، مهمتر از آن، برای بهترکردن اوضاع چه کاری میتوان کرد. او میگوید که بخش عمدهای از این مسئله به انتظارات مربوط است.
او به من گفت: «ما مختاریم از ازدواجمان توقع زیاد یا کمی داشته باشیم، اما بهتر است مطمئن شویم انتظارات ما با چیزی که ازدواج درواقع میتواند ارائه کند هماهنگ است».
و ازدواج درواقع چه چیزی ارائه میکند؟ خب، فرق میکند. از نظر فینکل، میتوان ازدواج را ابزاری دید که سعادت فردی را تأمین میکند، اما این مسئله «خیابانی دوطرفه» است. ازدواج همانقدر که به معنای بهدستآوردن است به معنای بخشیدن هم هست و اگر این مسئله را فراموش کنید ازدواجتان قطعاً از هم میپاشد.
گفتوگوی ما، که برای وضوح بیشتر، اندکی ویراسته شده، در زیر میآید.
شان ایلینگ: چه چیزی ازدواج خوب را خوب میکند؟
الی فینکل: اینکه ما انتظارات قابلتوجهی از آن داشته باشیم و ازدواج هم آنها را برآورده کند.
ایلینگ: آیا فکر میکنید که بیشازاندازه از ازدواج انتظار داریم؟
فینکل: فکر میکنم نمیتوان به این سؤال که انتظار ما خیلی زیاد یا کم است در خلأ پاسخ داد. اگر باید پاسخ این پرسش را با بله یا خیر بدهم، جواب من «خیر» است. اما راه دقیقتر پاسخدادن به این سؤال این است: ما مختاریم از ازدواجمان توقع زیاد یا کمی داشته باشیم، اما بهتر است مطمئن شویم انتظارات ما با چیزی که ازدواج درواقع میتواند ارائه کند هماهنگ است.
ایلینگ: ازدواج درواقع چه میتواند ارائه کند؟
فینکل: فرق میکند. من و شما میخواهیم راهی خاص برای پیوند و مجموعهای از حوزهها داشته باشیم که در آن با هم سازگار و ناسازگاریم، اما اگر من با کس دیگری ازدواج کرده بودم، مجموعه ویژگیهای دیگری داشتم که در آنها با هم سازگار و ناسازگار بودیم. ایده این است که از خودتان، از همسرتان، از پویایی بینتان آگاه شوید و بعد انتظارات خود را بهتناسب هماهنگ کنید.
ایلینگ: چه چیزی ازدواجِ بد را بد میکند؟
فینکل: اینکه ما بهدنبال این باشیم که ازدواج برایمان کارهایی انجام دهد که نمیتواند. ما میخواهیم ازدواجمان باعث شود احساس کنیم دوستداشتنی هستیم، کمکمان کند که فرد بهتری شویم، چندین بار در هفته ما را از نظر جنسی کامروا کند. و وقتیکه ازدواج نمیتواند همۀ این کارها را همیشه با موفقیت انجام دهد، آزرده، خشمگین و سرد میشویم.
ایلینگ: شما میگویید که نهاد ازدواج در طول زمان بسیار تغییر کرده و انتظاراتمان از آن کم و کمتر شده است. آیا این چیز خوبی است؟
فینکل: خب، من لزوماً نمیگویم که انتظاراتمان از آن کمتر شده است. انتظارات ما وقتی به چیزهایی که در قاعدۀ هرم نیازهای مزلو۵ هستند -چیزهای اساسی مثل امنیت و ایمنی- معطوف میشود کمتر شده است. فکر میکنم چیزی که این روزها واقعاً متوجهش نیستیم این است که ۲۰۰ سال پیش انسانها در معنای حقیقی کلمه از ازدواج توقع غذا، پوشاک و سرپناه داشتند. اگر ازدواج نکرده بودید، زندگیتان متزلزل بود. امروزه کمتر از گذشته از آن لحاظها به ازدواج نیاز داریم. انتظارات ما از آن نظرها کمتر شده، اما از نظر عاطفی و روانشناختی بیشتر شده است.
امروزه، نیازهای اساسیِ زندگیْ کافی نیست. این روزها حتی عشق و تعلق خاطر هم کافی نیست. اکنون ما از ازدواج حس رشد فردی و بهبود فردی میخواهیم.
ایلینگ: به هرم مزلو اشاره کردید و من مطمئنم که ستون دیوید بروکس۶ را در نیویورک تایمز هفتۀ پیش دیدهاید. او ادعا کرده بود که شما ازدواج را درون «چارچوب مزلو» پنداشتهاید، یعنی شما تصور کردهاید که ازدواج وجود دارد تا به خودشکوفایی هر فرد کمک کند. درست است؟
فینکل: خب، فکر میکنم بروکس منظورِ مزلو از اصطلاح «شکوفایی خود» را بد تعبیر کرده است. خودشکوفایی به معنی خودخواهبودن نیست. به این معنی است که سعی میکنید زندگیِ معنادار و هدفمندی بسازید. راه اصلیای که اکثر ما این کار را انجام میدهیم از طریق وقفکردن خودمان به چیزی بیشتر از خویشتن است. نمیدانم که آیا واقعاً اینقدر تفاوت بین چارچوبی که بروکس ارائه میکند و چارچوب مزلو، آنگونه که من درک میکنم، وجود دارد یا خیر.
بسیاری از افراد خود را از طریق به فرمان درآوردنِ خویشتنْ شکوفا میکنند. این کاری است که میکنند. آنها تلاش میکنند دنیا را به جای بهتری تبدیل کنند. به مناطق فقیر دنیا میروند یا پاهای بیماران سرطانی را ماساژ میدهند یا از تهیدستان مراقبت میکنند. این راهی برای خودشکوفایی است و کاملاً هم با دیدگاه بروکس سازگار است.
جایی که من با بروکس مخالفم اینجاست که فکر میکنم او مشخصاً میگوید یک مسیر وجود دارد که ما باید دنبال کنیم تا به اوج خوشبختی یا هرچه که مدنظر اوست برسیم. درحالیکه، مزلو میگوید: «خیر، راههای زیادی وجود دارند که ما میتوانیم از طریقشان به اوج خوشبختی دست یابیم و همۀ آنها هم خودمدار نیستند، و، درواقع، هدفمندترین راهها متضاد خودمداریاند».
ایلینگ: من همیشه مخالف این ایده بودهام که بهترین همسر کسی است که کمک میکند بهترین نسخۀ خودت شوی. فکر میکنم بهترین همسر کسی است که کمک میکند از خودت فراتر بروی، کسی است که تو را از خودت بیرون میآورد. گمان میکنم به این علت است که همیشه از این دیالوگ فیلم «جری مگوایر» که میگوید: «تو مرا کامل میکنی» متنفر بودهام. به نظرم این عشق نیست، خودشیفتگی است.
فینکل: موافقم! دیدگاه مزلو دیدگاه فیلم «جری مگوایر» نیست، زیرا جملۀ «تو مرا کامل میکنی» حاکی از این است که خلائی وجود دارد که باید پُر شود، اینکه در من خلائی هست که نیاز دارم کس دیگری پُرش کند. درواقع، فکر میکنم که گاهی مخالف چیزی است که من یا مزلو دربارهاش صحبت میکنیم.
ما هدفهایی داریم، آرزوهایی داریم. بهطور منطقی به خودمان مباهات میکنیم، درعینحال، میتوانیم به شیوههایی فکر کنیم که بهتر شویم، بلندپروازتر، فعالتر یا شاید در پیدا کردن آرامش بهتر شویم. سعی می کنیم به این هدفها برسیم و واقعیت این است که انسانها افراد مجزایی نیستند که بهدنبال هدف باشند. ارتباطات اجتماعی ما تا آن حد تأثیر عمیق دارند که به ما کمک میکنند به خودِ ایدئالمان نزدیک شویم.
این روزها بهترین ازدواجها این مسئله را جدی میگیرند. این ازدواجها مسئولیت تلاش برای کمک به همدیگر برای رشد و زیستن اصیل را تا حدی بر عهده میگیرند که در ۱۹۵۰ باورنکردنی به نظر میرسید.
ایلینگ: من ایدۀ عشق در حکم کنشی که توجه ما را از خودمان -از نیازهایمان، از امیال پیشپاافتاده و از سائقههایمان- دور میکند دوست دارم. روایتهای خودمدارانه از عشق را میفهمم، اما فکر میکنم که این روایتها چیزی غیر از عشق را توصیف میکنند، و امیدوارم چیزی غیر از ازدواج را توصیف کنند.
فینکل: این ایده را دوست دارم. یادتان باشد که ازدواج مدرن صرفاً به معنی چیزی که بهدست میآورم نیست؛ بلکه همچنین، و مهمتر از آن، به معنی چیزی است که میبخشم. ما بهدنبال ازدواجی هستیم که به خودبیانگری و رشد فردیِ ما کمک کند. معتقدم که اکثر ما درک میکنیم که این موضوع خیابانی دوطرفه است.
ایلینگ: موفقیت ازدواج تا چه حد به انتخاب همسر مناسب وابسته است و چه قدر به تنبلی و شکستی که رابطه به آن گرایش دارد؟
فینکل: فکر نمیکنم هیچکس پاسخ را بداند. اما سؤال خوبی است. فکر میکنم علم هنوز نتوانسته بهخوبی توضیح دهد که سازگاری واقعاً به چه معناست. من سعی کردم این کار را در کتاب بکنم و متقاعد شدم که هر رابطهای را میتوان از چیزی که هست بهتر کرد.
سعی کردم که در کتاب استراتژیهایی مبتنی بر شواهد بسط دهم که ازدواجهایمان را مستحکمتر کند. اما صرفاً همین دلیل که هر ازدواجی میتواند بهتر شود به این معنی نیست که هر ازدواجی خوب است یا اینکه همۀ ازدواجها باید تداوم پیدا کنند.
فکر میکنم که گاهی افراد طلاق میگیرند و با طلاق گرفتن شادتر میشوند، و این امر احتمالاً خیلی نادر نیست. یا افراد غالباً طلاق میگیرند و با فرد دیگری آشنا میشوند که آنها را شادتر میکند. بنابراین من به افرادی که در ازدواجشان درماندهاند نمیگویم که «تا آخرش ادامه بده».
از طرف دیگر، در ساختن و حفظکردن ازدواجی طولانیمدت، پیرشدن کنار یکدیگر، دیدن بچهدارشدن بچههایتان چیزی بسیار عالی هست. من برای سؤال شما پاسخی ندارم بهجز اینکه بگویم افراد باید سخت تلاش کنند تا در حد امکان ازدواجشان را مستحکم کنند و اگر به جایی رسیدند که گفتند: «ما بهجز تلاش کاری نمیکنیم. ازدواجمان چیزی بهجز تلاش نیست و این مسئله برایمان رضایتبخش نیست»، آن وقت است که باید نقشۀ جایگزین را در نظر بگیرند.
ایلینگ: چگونه میفهمید ازدواجی شکست خورده است؟ چه زمانی تلاشی که برای حفظکردنش لازم است دیگر ارزش ندارد؟
فینکل: رفیق، سؤالهای خوبی میپرسی که از حوزۀ علم فراتر است. باید گفت که هیچکس به این مسئله طوری نپرداخته که بخواهم مطالعهاش را به تو نشان دهم.
فکر میکنم معیار نسبتاً خوبْ چیزی در این مایهها باشد: ما سالهای زیادی را واقعاً صرف تلاش برای موفقشدن ازدواجمان کردهایم. هر دوِ ما تلاش کردهایم و به نظر میرسد که نمیتوانیم به توافق برسیم. در این مرحله، به نظر میرسد که مسئله کمتر به نیت و تلاش خوب مربوط است و بیشتر در مورد ناسازگاری بنیادی است. مسئله این است که زندگیای که تو میخواهی با زندگیای که من میخواهم ناسازگار است. فکر میکنم این زمانی است که افراد باید جداً این مسئله را در نظر بگیرند که ممکن است بهتر باشد از هم جدا شوند.
ایلینگ: چه ابزارهایی را برای بهترشدن ازدواج پیشنهاد میکنید؟
فینکل: دربارۀ هماهنگکردن انتظارات با آنچه ازدواج درواقع میتواند ارائه کند زیاد صحبت کردهام. به تعبیری، اساساً، منظورم دیدگاهی تعدیلشده در عرضه و تقاضاست. این دیدگاه میگوید که مختارید هر چقدر میخواهید از ازدواج توقع داشته باشید، اما باید مطمئن شوید که ازدواج میتواند درواقع آن چیزها را محقق کند. اینکه ازدواج میتواند به اندازۀ کافی عرضه کند تا تقاضا را برآورده کند. وقتی دربارۀ عرضه صحبت میکنم، دارم دربارۀ سازگاری و همچنین زمان، تعهد و تلاش حرف میزنم.
اگر اوضاع خوب پیش نرفت، کارهای زیادی میتوانیم بکنیم. یک رویکرد این است که سرمایهگذاری بیشتری بکنیم. من مأیوس و سرخوردهام، آیا میتوانم کاری کنم که ازدواج انتظاراتی را که از آن دارم برآورده کند؟ خب، بله. فصلی در کتاب هست که مشخصاً دربارۀ شیوههایی بحث میکند که میتوانیم چنین کاری بکنیم. علم اکنون در نقطهای است که میتوانیم بگوییم راهحلش فقط رفتن سر قرارهای عاشقانۀ بیشتر نیست؛ میتوانیم دقیقاً بگوییم که چه نوع قرار عاشقانهای برای چه اهدافی مناسب است.
مثلاً، اگر واقعاً میخواهید که شور و اشتیاق را به ازدواج برگردانید، هر قرار عاشقانهای این کار را نمیکند. قرارهایی این کار را میکنند که شما را از روال عادی روزمره بیرون بیاورند. پس، قرارهای جدید و هیجانانگیز را بهجای هر قراری انتخاب کنید.
ایلینگ: اگر قرار باشد به کسانی که تازه ازدواج کردهاند یا کسانی که میخواهند ازدواج کنند نصیحتی کنید، چه میگویید؟
فینکل: تبریک میگویم. شما خوششانسید که در دورهای ازدواج میکنید که بهترین ازدواجهایی را دارد که تا به حال دیدهایم. اگر میخواهید به یکی از این ازدواجها دست یابید، سعی کنید که به بهای نازل این کار را نکنید. مراقب باشید. در ازدواج معمولی، خوشبختی در طول زمان، که درست از روز بعد از ازدواج شروع میشود، کاهش مییابد. اگر فقط به گذشته برگردید و صبر کنید و ببینید که اوضاع چگونه پیش میرود، احتمالاً وضع بدتر میشود. جان اف. کندی، زمانیکه دربارۀ اقتصاد صحبت میکرد، میگفت: «زمانِ تعمیر سقف وقتی است که هنوز خورشید در آسمان است».
به کسانی که تازه ازدواج کردهاند میگویم: صبر نکنید که وقت زوجدرمانی شود. برای اینکه رابطه را اندکی مستحکمتر کنید مبتکر باشید.
ایلینگ: به عبارت دیگر، ازدواج چیزی نیست که دارید، بلکه کاری است که میکنید؛ پس طبق این اصل عمل کنید.
فینکل: وای، این جمله را از شما میدزدم. راه جالبی برای بیان این مسئله است و کاملاً هم درست.
اطلاعات کتابشناختی:
Finkel, Eli J. The all-or-nothing marriage: How the best marriages work. Penguin, 2017
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با الی فینکل و در تاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۸ با عنوان «Why marriages succeed — or fail» در وبسایت ووکس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۹۷ با عنوان «چرا ازدواجها موفق میشوند یا شکست میخورند؟» و ترجمۀ الهام آقاباباگلی منتشر کرده است.
•• الی فینکل (Eli Finkel) استاد روانشناسی دانشگاه نورثوسترن و متخصص حوزۀ ازدواج است. نوشتههای او در نیویورک تایمز نیز منتشر میشود. ازدواجِ همه یا هیچ: بهترین ازدواجها چگونه عمل میکنند (The All-or-Nothing Marriage: How the Best Marriages Work) از کتابهای اوست. شان ایلینگ (Sean Illing) سابق بر این استاد فلسفه بوده است و حالا در ووکس با اصحاب علوم انسانی مصاحبه میکند.
[۱] Jerry Maguire
[۲] Renée Zellweger
[۳] Eli Finkel
[۴] The All-or-Nothing Marriage: How the Best Marriages Work
[۵] Maslow’s hierarchy of needs
[۶] David Brooks
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند