image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 14 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

چرا وقتی به بچه‌هایمان فکر می‌کنیم، ترس سراسر وجودمان را می‌گیرد؟

روزگاری بچه‌ها را می‌ترساندند تا خوب بار بیایند، حالا پدر و مادرها را می‌ترسانند که خوب تربیت کنند

چرا وقتی به بچه‌هایمان فکر می‌کنیم، ترس سراسر وجودمان را می‌گیرد؟ طرح جلد شمارۀ مۀ ۲۰۱۸ مجلۀ نیویورک تایمز. عکاس: الِک ساث.

تا ده بیست سال پیش، کاملاً عادی بود که بچه‌ای ۶-۵ ساله، تنها در صف نانوایی ایستاده باشد، یا بدون نظارت پدر و مادر، ساعت‌ها در کوچه و خیابان‌های محله بازی کند. امروز حتی نمی‌توانیم تصور کنیم که بچۀ کوچکی را بفرستیم خرید یا آزاد بگذاریم تا در محله بچرخد. دلیل‌های موجهی هم داریم: بچه‌دزدها، زورگیرها، راننده‌های بی‌ملاحظه، منحرفان و هزاران دستۀ خطرناک دیگر در کمین بچۀ ما نشسته‌اند. اما جامعه‌شناسی که ترس را مطالعه می‌کند، نگاه دیگری دارد.

فرانک فوردی

فرانک فوردی

نویسندۀ کتاب  قدرت کتاب‌خوانی: از سقراط تا توییتر

aeon

Fearing fear itself

فرانک فوردی، ایان — کودکان چه میزانی از ترس، اضطراب و خطر را می‌توانند تحمل کنند؟ تا اواخر قرن نوزدهم میلادی، اکثر مردم تصور می‌کردند که پاسخ این است: خیلی زیاد. خود ارسطو می‌گفت که آموزش‌وپرورش را می‌توان این‌طور تعریف کرد: تعلیم دادن ما برای این که درست بترسیم. عموماً این باور حاکم بود که حس ترس نقش مثبتی در شکل‌گیری شخصیت کودک دارد. اساسی بودن ترس در آموزش‌وپرورش کودکان از سوی انجمن مبلغان کلیسا در ۱۸۱۹ تصریح شده بود، طوری که می‌گفتند «ضروری است کودکان از معلمان مدرسه بترسند». گاهی اوقات گفته می‌شد که تجربۀ ترس برای کودکان در پرورش قوۀ خیال و خلاقیت آنان اساسی است. برای مثال، در ۱۸۴۸، هفته‌نامۀ کریستین رجیستر به والدین توصیه کرده بود «بچه‌ای که هیچ ترسی نداشته باشد هیچ قوۀ خلاقیتی نمی‌تواند داشته باشد: نمی‌تواند هیچ حیرتی، هیچ نشانه‌ای از زندگی، یا هیچ هیبت و حرمتی را احساس کند».

برعکسِ فرهنگ امروزی، که در آن برای هر گروه سنی سرگرمی‌های مخصوص طراحی می‌شود؛ و می‌گویند کلمات نامناسب (یا پرخاش‌های جزئی) آغازگر حملات اضطراب‌اند؛ و تصور بر این است که آخرین حد ترس، یعنی ترسِ جدایی، چنان مخرب است که اگر به درستی مدیریت نشود کل زندگی کودک را به نابودی می‌کشد. ترس‌های کودکی، و ترسیدن از این ترس‌ها، ظاهراً همه‌جایی است: ترس از خفت‌گیری، (ترس از تیراندازی در مکان‌های عمومی را بگذاریم کنار) همین‌طور ترس از جنگ و تصادف به یُمن تلویزیون در همه جا جاری است. اکثر والدین امروزی دیگر بچه‌ها را نمی‌ترسانند، همان‌طور که دیگر کسی بچه‌ها را فلک نمی‌کند یا به یک سال کار سخت در ناکجاآباد نمی‌فرستد، بلکه صرفاً در مقابل حملۀ دنیا احساس درماندگی می‌کنند. ما به شدت با ترس‌های کودکان همساز شده‌ایم، و می‌کوشیم به هر قیمتی از تیزی این ترس‌ها کم کنیم.

گذار از آن نگرش قدیمی به این نگرش جدید را می‌توان در انتهای قرن نوزدهم و علم نوظهور روان‌شناسی ردگیری کرد. احساس ترس که زمانی به خاطرِ سازنده‌بودنش تمجید می‌شد، از سوی روان‌شناس پیشگام آن دوره، گرانویل استنلی هال، برای کودکان مضر اعلام شد و تحت این اتهام قرار گرفت که اثری زیانبار در زندگی کودکان دارد. مطالعات او در دهۀ ۱۸۹۰ لزوم نوعی تغییر مسیر را نشان می‌داد. به جای این که به ترس کودکان به عنوان یک ویژگی عادی زندگی ایشان نگاه شود، و به قول ارسطو به‌عنوان معلم روزگار قلمداد شود، ‌هال استدلال می‌کرد که ترس را باید تهدیدی برای سلامت به حساب آورد. هال دربارۀ خطر «ترس‌های بیمارگونه یا فوبیاها، که اسناد پزشکی موارد زیادی از آن‌ها را ثبت کرده بودند» هشدار داد. هال در کتاب ابعاد زندگی و تربیت کودک1 (۱۹۲۱) گفت مطالعات او نشان داده که «بسیاری از انواع درماندگی‌ها و حتی ناهنجاری‌های روانی به دلیل ترس‌های نامعقول است». و نکتۀ بعدی: این «ترس‌های نامعقول» اغلب محصول فرزندپروری نامناسب هستند.

دیدگاه‌های هال به‌طور وسیع مورد قبول روان‌شناسان، متخصصان فرزندپروری و آموزگاران قرار گرفت. در مجلۀ مادران سال ۱۹۱۷، یک نویسندۀ ستونِ پاسخ به مخاطبان، درخواست کرد که مسئولان «پا جلو بگذارند و اجازه ندهند ما کودکانمان را به انسان‌هایی تبدیل کنیم که از لحاظ ذهنی ناقص و از لحاظ اخلاقی معیوب هستند». آن نویسندۀ بی‌نام مدعی شد که «ترس نوعی بیماری است و معمولاً به سبب آموزش و برخورد نادرست ایجاد می‌شود».

این ادعا که احساس ترس تهدیدی برای سلامتی کودکان است تا رسیدن به آغاز فاجعۀ جنگ دوم جهانی کماکان شواهد بیشتری پیدا می‌کرد. توصیه‌های فرزندپروری دیگر نقش والدین را این‌طور تعریف می‌کردند که پدر و مادر باید محافظ کودک خود در برابر ترس‌هایش باشند. جان واتسون، بنیان‌گذار روان‌شناسی رفتارگرا، می‌گفت کار اصلی والدین باید جلوگیری از ترس‌ها باشد، چون درمان بعضی از ترس‌ها بی‌نهایت دشوار است.

دستورالعمل فرزندپروری می‌گفت ترس یک عقده و مسئلۀ جدی است و بزرگسالان را موظف به دور نگه‌داشتن کودکان از آن تحت هر شرایطی می‌کرد. برای همین، یک ستونِ پاسخ به مخاطبان در سال ۱۹۳۴ با عنوان «پیروزی بر ترس: روش‌های جدید پرستاری»، به «مادران و پرستاران» اصرار می‌کرد که «از هر عاملی که ایجاد ترس کند بپرهیزند». مادرانی که توان فهمیدن آسیب تحمیلی ترس بر کودکانشان را نداشتند اغلب با هوچی‌گری و لحنی مثلاً اخلاقی محکوم می‌شدند. یک تحلیلگر در ۱۹۲۲ در مجلۀ مکلورز چنین نوشت: «شناخت مادر متوسط امروزی از این دشمنان ذهنی و روحی، این دیوهای روان‌شناختی که برای شکار کودکش کمین کرده‌اند، همانقدر اندک است که که شناخت مادربزرگش از خطر میکروب کم بود». برخی از متخصصان از ناتوانی والدین در مدیریت ترس در کودکانشان نگران بودند، کودکانی که حالا نسبت به قبل بسیار شکننده‌تر تصور می‌شدند.

ایدۀ در حال رشدِ شکنندگیِ کودکان در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به موازات ظهور فرهنگ فرزندپروری کودک-‌محور، به ویژه در طبقۀ متوسط، رشد کرد. به والدین و همچنین آموزگاران هشدار داده می‌شد که مسئول حفاظت از کودکان در مقابل چیزهایی هستند که سلامت روانی آنان را تهدید می‌کند. یک مفسرْ والدین را به خاطر اینکه فشار زیادی بر کودکان وارد می‌کنند، نقد می‌کرد و هشدار می‌داد که «در نقاط مختلفی در این مسیر پر از خار که از مهدکودک به دانشگاه می‌رسد، کودکان و نوجوانان زیر این فشارها بالاخره درهم‌ می‌شکنند». تحمیل انضباط و فشار‌ واردکردن والدین مسبب ایجاد ترس و اضطراب در کودکان دانسته می‌شد. به والدین گفته می‌شد که کودکانشان را تأیید کنند، آن‌ها را به جای سرزنش کردن تشویق کنند، و دست از تحمیل این همه فشار بر آن‌ها بردارند.

در دهۀ ۱۹۳۰ خواستِ محافظت از کودکان در مقابل ترس از سوی آموزگاران نیز پذیرفته شد. چنان که یک معلم در مجلۀ آموزش‌وپرورش در ۱۹۳۹ نوشت: «بسیاری از دختران و پسران از ترس رنج می‌کشند» و «من شرمسارم از این که بگویم مدرسه اغلب این موقعیت را بدتر هم می‌کند». دیگران می‌گفتند که مشق و امتحان ممکن است کودکان را تحت فشار و استرس بی‌دلیل قرار دهد. مکرراً ادعا می‌شد که مشق نوشتن موجب «کج‌شدن ستون فقرات، هراس‌های شبانه و حملات عصبی در کودکان» می‌شود. در واکنش به این گفته‌ها، مدارس دولتی در نیویورک مشق نوشتن را تا کلاس چهارم ممنوع کردند، و در سن دیگو تا کلاس هشتم.

در ابتدا، فقط اقلیتی از والدینِ عمدتاً متعلق به طبقۀ متوسط بودند که به خواستِ کاهش انضباط و قوت قلب‌دادنِ دائمی به کودکان پاسخ مثبت دادند. اما به تدریج، اتخاذ فنون برگرفته از روان‌شناسی برای مدیریت ترس‌های کودکان مترادف با فرزندپروری مسئولانه شد.

به رغم ترس از ترس، تا دهه‌ها اکثر افراد باور داشتند که مقدار کمی ناملایمت می‌تواند انعطاف‌پذیری را تقویت کند. متخصصان می‌گفتند کودکانی که از فجایع جان سالم به در برده‌اند انسان‌های انعطاف‌پذیرتری هستند، به‌ویژه اگر خانواده‌شان منبع حمایت عاطفی بوده باشد. اما در میانۀ دهۀ ۱۹۷۰ این لحن رفته‌رفته شروع به تغییر کرد: پژوهشگران شروع به موشکافی دقیق‌تر در موضوع کردند، میزان انعطاف‌پذیری کودکان را زیر سؤال بردند و به جای آن بر آسیب‌پذیری آنان انگشت تأکید گذاشتند. در دهۀ ۱۹۸۰، اصطلاح «کودک آسیب‌پذیر» کاربرد عام پیدا کرد؛ دیگر آن را فقط یک مشکل خاص و منحصر در بعضی از کودکان نمی‌دیدند، بلکه یک وضعیت وجودی در همۀ کودکان دانسته می‌شد.

بررسی ورود اصطلاح «کودک آسیب‌پذیر» به زبان روزمره خالی از فایده نیست. جستجویی در پایگاه داده نکسیس تنها نُه مورد اشاره به این اصطلاح را در دهۀ ۱۹۷۰ نشان می‌دهد. اولین کاربرد ثبت‌شدۀ آن در ۱۹ نوامبر ۱۹۷۲ در نیویورک تایمز است، که در آنجا از این اصطلاح برای اشاره به کودکان آسیب‌پذیر نسبت به «خطرهای ذهنی و عاطفی» استفاده شده است. در دهۀ ۱۹۸۰، اشاره به «کودک آسیب‌پذیر» به ۱۴۱ مورد افزایش می‌یابد؛ در دهۀ ۱۹۹۰ به ۳۲۶۶ مورد. اما در اولین دهۀ قرن ۲۱، اشاره‌ها به این اصطلاح به صورت انفجاری به ۳۳۵۶۶ مورد می‌رسد. فقط در سال ۲۰۱۶ -آخرین سالی که اطلاعاتش را کامل کرده‌ایم- ۱۷۷۸۱ بار به اصطلاح «کودک آسیب‌پذیر» اشاره شده است.

مطالعه‌ای روی این مفهوم نشان می‌دهد که در اکثر این نوشته‌ها، با آسیب‌پذیری کودک به‌عنوان یکی از ویژگی‌های نسبتاً بدیهی کودکی برخورد می‌شود؛ یعنی ایدۀ مفروضی است که به‌ندرت کسی روی آن دقت می‌کند؛ فرد فردِ کودکان بنا به تعریف آسیب‌پذیر لحاظ می‌شوند، هم از حیث جسمانی و هم از حیث سایر نابالغی‌های متصور. به‌علاوه، این حالت آسیب‌پذیری یک ویژگی ذاتی معرفی می‌شود.

باور به این که کودکان با آسیب‌پذیری‌شان تعریف می‌شوند موجب تقویت گرایشی شدید به بزرگ‌نمایی تهدیدهای روبه‌روی آنان شده است. آنچه من «بیماری‌سازی از کودکی» می‌نامم منطق درونی خودش را به دست آورده است. اهمیت این روند، در آثار نیک هسلم، روان‌شناس در دانشگاه ملبورن، مورد تأکید قرار گرفته است. او گزارش می‌کند که از دهۀ ۱۹۸۰ به بعد، اصطلاحات کلیدی مورد استفادۀ روان‌شناسان اجتماعی مانند «سوءاستفاده»، «قلدربازی» و «تروما» در مورد طیف فزاینده‌ای از تجربیات به کار رفته‌اند. به‌ویژه، این اصطلاحات به نحوی فزاینده در مورد موقعیت‌هایی به کار رفته‌اند که در گذشته صرفاً ناخوشایند تفسیر می‌شدند، نه سازندۀ تروما.

این دیدگاه جدید روند جاری را که تقریباً همۀ ابعاد کودکی را از عینک ترس می‌بیند منعکس می‌کند. اما این ترس‌ها به ندرت مستقیماً از تجربۀ خود کودکان پدید می‌آیند. آنچه در روایت قرن بیست‌ویکمیِ ترس مورد تأکید قرار می‌گیرد دیگر آن نگرانی‌های سنتی کودکان، مانند ترس از تاریکی یا ترس از ترک والدین نیست. به‌جای‌آن، این ترس‌های کودکان به واسطۀ تخیل بزرگسالان شناسایی می‌شوند و اغلب اضطرابی را بیان می‌کنند که در ذهن والدین کمین کرده است. ترس از داشتن شخصیتی شکننده، ترس از شکست، ترس از عزت نفس پایین، ترس از پایین‌تر از استاندارد بودن، ترس از آثار مخرب امتحان‌ها بر سلامت روان دانش‌آموزان، ترس از رقابت و ورزش‌های رقابتی و ترس از انضباط، همه مضمون‌های تکرارشونده در بحث‌های مربوط به آموزش‌وپرورش هستند. اغلب شبح این ترس‌ها بزرگ‌نمایی می‌شود، و اضطراب‌های مربوط به کودک شکننده راه مستقل خودشان را می‌روند.

با این حساب، آیا کودکان نسبت به قبل ترسوتر شده‌اند؟ متأسفانه این پرسشی نیست که بشود با دقت علمی بدان پاسخ داد. ولی مشهود است که امروزه سخن از ترس و آسیب‌پذیری بسیار بیشتر از زمان‌های قدیم بیان و با کودکی همراه می‌شود. ترس‌های کودکان و ترس بزرگسالان برای کودکانشان اغلب با هم مترادف گرفته می‌شود و بیشتر از هر وقت دیگری در گذشته دربارۀ این‌جور مسائل فکر می‌کنیم. در واقع، الان نوشته‌هایی واقعی داریم که ترس‌های والدین را به خاطر این که کودکانشان را ترسو بار می‌آورد، سرزنش می‌کنند. والدینی که دهه‌ها به آن‌ها توصیه می‌شد برای کودکانشان سپری در مقابل ترس باشند، امروز متهم به این هستند که مسئول ترسیدن کودکانشان هم هستند.

«والدین هلیکوپتریِ» ترسو اغلب به دلیل جلوگیری از رشد سالم کودکشان نقد می‌شوند. مطالعه‌ای که در مجلۀ دیپلوپمنت سایکولوژی در ژوئن امسال منتشر شده چنین نتیجه می‌گیرد که «کودکِ دارای والدین بسیار کنترلگر ممکن است کمتر بتواند مقتضیات چالش‌برانگیز ورود به محیط مدرسه را مدیریت کند». دیگران می‌گویند والدین هلیکوپتری «نیاز روان‌شناختی مبنایی کودک به خودمختاری و توانش» را عقیم می‌گذارند. بعضی‌ها آن قدر پیش رفته‌اند که بحران سلامت روان در کالج‌ها و دانشگاه‌ها را به گردن نسلی از والدین که «پُر از ترس» بودند می‌اندازند.

منتقدانِ فرزندپروریِ هلیکوپتری توجه کافی به فشارهای فرهنگی قدرتمندی ندارند که بسیاری از پدرها و مادرها را به اتخاذ این روال وادار می‌کنند. به جای بمباران والدین با جریان دائم هشدار و نصیحت، این به‌اصطلاح متخصصان باید کمی آسان بگیرند، و بر روی پیامدهای ناخوشایند نصیحت‌های متضادشان فکر کنند. دنیای کودکی جای بسیار بهتری بود اگر جامعه یاد می‌گرفت که به والدین اعتماد کند، و تلاش برای این که این قدر آن‌ها را بترساند متوقف می‌کرد.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را فرانک فوردی نوشته است و در تاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۱۸ با عنوان «FEARING FEAR ITSELF» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۸ با عنوان «چرا این‌قدر نگران بچه‌هایمان هستیم؟» و ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر کرده است.

فرانک فورِدی(Frank Furedi)، جامعه‌شناس و مفسر اجتماعی است. او استاد بازنشسته جامعه‌شناسی در دانشگاه کنت در کانتربری و نویسندۀ هفده کتاب است؛ آخرین کتاب او  قدرت کتاب‌خوانی: از سقراط تا توییتر (۲۰۱۵) است که انتشارات ترجمان علوم انسانی آن را ترجمه و منتشر کرده است.

پاورقی

  • 1
    Aspects of Child Life and Education

مرتبط

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

در دنیای محدود شخصیت‌های اصلی، بقیۀ آدم‌ها صرفاً زامبی‌هایی مزاحم هستند

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

سارا

۰۲:۰۸ ۱۳۹۸/۰۸/۱۳
0

با سپاس. مطلب جالبی بود. امروزه البته دیگر بحث کم کم دارد راه معکوس را می گیرد، یعنی ترس و صدمه پذیری والدین از سوی کودکان که به طور متوسط مدام پرتوقع تر و پرخاشگرتر از گذشته می شوند.

۱۰:۰۸ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
0

وای چقدر خوب بود

میلاد جمیلی

۰۲:۰۸ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
0

بسیار عالی بود، همیشه روی دیگر سکه وجود دارد، با همه پیشرفت رشته های مربوط به تعلیم و تربیت باز گاهی طرف دیگر سکه مانند همین ایجاد کردن ترس بیش از اندازه رو میشود. باید دانست گاهی پرداختن به علم اگر در اندازه محیط و فکر انسان ها نباشد، ابهام و اضطراب به همراه می آورد، بنابراین گاهی به جای تقریر حقیقت باید مرارت را تقلیل داد.

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0