مطالبی برگزیده از منتشرشدههای سال گذشته
معلوم نیست چرا ما آدمها، برای عمل به برنامههایمان، دوست داریم از ابتدای هفته، ماه، یا سال دست به کار شویم. انگار، با شروع سال نو، میشود دستها را به هم بزنیم، گردوخاک سال گذشته را بتکانیم و بعد هم با سرخوشیِ بیشتری بهسراغ اهدافمان برویم. در این صورت، حتماً «خواندن» را هم جزو برنامههای سال آیندهتان گذاشتهاید. پس برای اینکه خُلف وعده نکرده باشید، این شما و این بهارنامۀ ترجمان در سال ۱۳۹۸.
6 دقیقه
♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب این پرونده، بر روی تیتر آنها کلیک کنید.
• غرق شدن در کتابها چه بر سر مغزتان میآورد؟
آناکارنینا خودش را پرتاب میکند جلوی قطار، و همراه با او شما هم همینکار را میکنید
هرکس میخواهد ما را به کتابخواندن ترغیب کند، معمولاً چند حرف کلیشهای برای گفتن دارد: کتاب دیدت را وسیع میکند یا تجربۀ دیگران را در اختیارت میگذارد. اما واقعیت این است که این حرفها فایدهای ندارد، مگر آنکه یکبار، هنگام خواندن یک کتاب، آن صاعقه به عمق جانتان بنشیند. صاعقهای که باعث میشود با شخصیت کتابی که میخوانید، گریه کنید، بخندید یا خشمگین شوید. مطالعات عصبشناختی جدید یافتههای شگفتآوری را دربارۀ حالات مغزی ما هنگام خواندنِ عمیقِ یک کتاب کشف کردهاند.
• وقتی بهجای تجربهکردن زندگی از آن عکس میگیریم، چه چیزی را از دست میدهیم؟
از این هیاهوی عکسها باید گامی به عقب برداریم، به سوی هنر و ادبیات
دیگر دیدنِ جاذبههای طبیعی مشهور یا آثار تاریخی پرشکوه تقریباً ناممکن شده است، چون هر وقت که برسید، هزاران نفر پیش از شما آنجا هستند و دارند پی در پی از خودشان عکس میگیرند. هر قدمی که برمیدارید باید مواظب باشید که عکس بقیه را خراب نکنید یا ناخواسته عکستان ثبت نشود. این عکسگرفتنها در حال تغییر تجربۀ ما از زندگیاند. اما در برابر صفحۀ اینستاگرامِ پربینندهمان چه چیزی را داریم از دست میدهیم؟
• هاروکی موراکامی: برای رسیدن به روشنایی، باید از تاریکی گذر کنید
نویسندۀ محبوب این روزهای جهان توضیح میدهد که چرا کتابهایش در زمانۀ آشوب جذابیت دارند
هاروکی موراکامی هفتادساله است. هر روز، چهار صبح بیدار میشود، پنجشش ساعت مینویسد و سپس نُه کیلومتر میدود. تنها یکی از رمانهایش، در اولین سال انتشار، ۳.۵ میلیون نسخه فروش رفته. خودش خبر ندارد چرا اینهمه مردم دوستش دارند، اما میداند محبوبیتش بیربط به عجیببودن اتفاقات قصههایش نیست: ماهیهایی که از آسمان میبارند و گربههایی که در خیابان گم میشوند. میگوید «در رماننوشتن نباید خیلی چونوچرا کرد، من به تاریکیِ ناخودآگاهم میروم و با دست پُر از آنجا برمیگردم. نتیجهاش میشود رمانهایی که نوشتهام».
• علیه فرهنگ عامهپسند
آدورنو مخالف لذت نبود، برعکس، ازمیانرفتن راههای رسیدن به لذت بود که نگرانش میکرد
آدورنو از برجستهترین چهرههایی است که به مخالفت با فرهنگ عامهپسند مشهور شده است. او را استادْ دانشگاهی محافظهکار و متفرعن تصویر کردهاند که فقط باخ و موتزارت را موسیقیدان میداند و مردم را تحقیر میکند که به موسیقی شادِ پاپ و سریالهای عامهپسند علاقه دارند. اما اگر نگاهی به نوشتههای آدورنو بیندازیم، احتمالاً نظرمان عوض خواهد شد. آدورنو طرفدار فرهنگ نخبهگرا نیست، بلکه برعکس، دغدغۀ مردمی را دارد که صنعت فرهنگ آزادیشان را گرفته است.
• الیف شافاک از فایدۀ رمان در عصر خشم و وحشت میگوید
رمانها سؤال مهمی از ما میپرسند: آیا تاکنون ماجرا را از چشم دیگران دیدهای؟
الیف شافاک در فرانسه به دنیا آمد و، پس از طلاق والدینش، همراه مادر به خانۀ مادربزرگش در ترکیه بازگشت. تجربۀ خیابانهای شلوغ فرانسه و همزمان کوچههای آرام و متدین ترکیه در آن سالها آشوبی در الیف به پا کرد. او گرچه از دل غربت به وطن خود بازگشته بود، اما همچنان احساس میکرد بیخانمان است. تا اینکه در همان ایام کودکی خانۀ اصلیاش را در «قصهها» پیدا کرد: قصهها جاییاند که میتوان به سکوت گوش داد و حکمت را پیدا کرد.
• سوتلانا آلکسیِویچ: فقط عشق میتواند ما را که آغشتۀ نفرتیم نجات دهد
واقعیتی وجود دارد که نه میتوانیم ببینیم و نه بشنویم، بلکه فقط حسش میکنیم
کتابهای سوتلانا آلکسیویچ نوشتههایی عجیب و تکاندهندهاند. خودش آنها را رمان میداند، اما رمانهایی که در واقع از هزاران صدای واقعی، از سالها مصاحبه با دیگران ساخته شدهاند، رمانهایی که نویسنده در آنها شبیهِ کسی است که سوار قطاری شده است و دارد از پنجره به دنیای بیرون مینگرد. آلکسیویچ در این مصاحبه از درک پیچیدۀ خود از واقعیت میگوید و از پروژههای جدیدی که دارد روی آنها کار میکند: کتابهایی دربارۀ عشق و مرگ.
• رنج تو نامی دارد
توصیف درد، به روشنترین شکل، تمایل ما را به استعارهسازی از تجربه نشان میدهد
هنر داستانگویی و آشنایی با ادبیات به پزشک کمک میکند تا برای تبیین بیماری استعارهای را برگزیند که بیشترین کمک را به بیمار میکند. پیش از این نیز فروید گفته بود نوع واژگانی که پزشک انتخاب میکند بر درک و رویارویی افراد با بیماری تأثیر دارد. با این اوصاف کار یک پزشک واقعاً چیست؟ جز اینکه داستان بیمار را تشخیص دهد و بگوید «رنج تو نامی دارد».
• جرالد مورنین: داستان دیوانهترین نویسندۀ زندۀ دنیا
آیا برندۀ بعدی جایزۀ نوبل ادبیات، در شهری متروک در استرالیا مشغول خیالپردازی است؟
جرالد مورنین از آن دست آدمهایی است که فاکنر دربارهشان گفته است «ارواح شیطانی مدام زیر گوششان زمزمه میکنند»: از آدمها فرار کن، هواپیما سوار نشو، دست به کامپیوتر نزن، به نویسندهها و روشنفکرها فحش بده، و از همه بدتر، داستانهای عجیبغریبی بنویس که احدالناسی از آنها سر در نیاورد. میگویند مورنین از گزینههای نوبل ادبیات است، اما اگر بخواهید او را ببینید باید به بیغولهای در استرالیا سفر کنید. کاری که گزارشگری ادبی کرده است تا از زندگی او سر در بیاورد.
• از کابل تا سیسیل: روایت خالد حسینی از مهاجران سرگردان
داستانهایی که مهاجران تعریف میکنند مثل خبرهای روزانه سرد نیستند، آنها ما را به دنیای آوارگان میبرند
خالد حسینی، رماننویس موفق افغانستانی، یک هفتۀ عجیب و تکاندهنده را پای صحبت آوارگان سوری و افغان گذراند. پایان آن چند روز، آرزو میکرد ای کاش تمام عالَم جمع شوند و حرفهایی را بشنوند که او از زبان مهاجران شنیده. میگوید «اعداد بیروحی که دائم از اخبارِ کشتهشدگان به گوشمان میخورد، ما را به تکهسنگهایی بیاحساس مسخ کردهاند. قصهای که زبان مهاجری درمانده تعریف میکند سنگدلیِ این روزهایمان را شفا میدهد. عجیب است: انگار، در این قصهها، خودمان و تمام عزیزانمان آواره میشویم».
• زشتها نابود میشوند
سقراط که زشت بود، توانست عقل را چنان زیبا کند که زیبارویان برای جلب توجهش زوزه بکشند
یونانیان باستان علناً زیبایی را ارزش میدانستند؛ به ورزشکاران خوشاندام به عنوان نیمهخدایان احترام میگذاشتند، پسربچههای زیبارو را مشهور میکردند و حتی گاهی از خون سربازان دشمن، بهخاطر زیباییشان، میگذشتند. فرهنگ خود ما نیز کمتر از فرهنگ یونان زیبایی را پرستش نمیکند. در جامعهای که زیبایی موجب برتری و مزیت است طبیعتاً زشتی موجب سرکوب است. اما، چرا اینقدر بیرحمانه زیبایی را ترجیح میدهیم؟
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟
دیوید گرن، نویسندۀ چیرهدست آمریکایی، با کتابی تازه دربارۀ کشتی ویجر، تحسین منتقدان را برانگیخته است