image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 7 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

آدام اسمیت واقعی چطور فکر می‌کرد؟

تصویری که از آدام اسمیت ترسیم شده کاریکاتوری است که نسبت چندانی با او ندارد

آدام اسمیت واقعی چطور فکر می‌کرد؟ هولوگرامی با تصویر آدام اسمیت بر اسکناس ۲۰پوندی. عکاس: جیمز دایسون.

آدام اسمیت را پدر علم اقتصاد می‌دانند. اما اقتصاد متعارف امروزی «پسری است که نشانی از پدر ندارد». بررسی تفکرات اسمیت نشان می‌دهد که او، به همان اندازه که نگران ورود بی‌مبالات دولت به تجارت بود، از خطر فعالیت آزادانۀ سوداگران نیز بیم داشت. اما این نگرانی در متون و تحلیل‌های اقتصادیِ پس از او انعکاس چندانی نیافته است. کسی چه می‌داند، شاید «دستی نامرئی» در کار بوده تا تصویری غیرواقعی از تفکرات آدام اسمیت ترسیم کند.

پل سگر، ایان — اگر نام یک اقتصاددان تابه‌حال به گوشتان خورده باشد، آن نام احتمالاً آدام اسمیت است. او شناخته‌شده‌ترین اقتصاددان است، و معمولاً از او به عنوان پدر «علم ملال آور» نام می‌برند.

علاوه‌براین، تصویری که معمولاً از او ترسیم می‌شود نه‌تنها یکی از اولین حامیان نظریۀ اقتصاد، که از حامیان ارجحیت بازار بر برنامه‌ریزی دولتی است. به عبارت دیگر، اسمیت حالا هم به‌عنوان پدر علم اقتصاد شناخته می‌شود و هم به‌عنوان یک ایدئولوگ راست سیاسی.

اگرچه این دو ادعا به‌شکلی گسترده مورد پذیرش قرار گرفته، اما در بهترین حالت اشتباهی گمراه‌کننده و در بدترین حالت دروغی تمام‌عیار است.

در شهرت فراگیر اسمیت به‌عنوان یک اقتصاددان می‌توان دست سرنوشت را به‌خوبی دید، چراکه اسمیت بیشتر عمرش را به‌عنوان یک اندیشمند دانشگاهی در عزلت صرف کرده بود. او که استاد فلسفۀ اخلاق دانشگاه گلاسگو بود، در حوزه‌های علم اخلاق، سیاست، فلسفۀ حقوق، و سخنوری تدریس می‌کرد و در اکثر دوران کاری‌اش به‌واسطۀ اولین کتابش، نظریۀ احساسات اخلاقی۱ (۱۷۵۹)، شناخته می‌شد. او را از نظر حرفه‌ای می‌توان یک فیلسوف دانست، به‌خصوص به این خاطر که رشتۀ «اقتصاد» در قرن نوزدهم ظهور کرد، یعنی زمانی که مدت‌ها از مرگ اسمیت می‌گذشت. (اسمیت در جولای ۱۷۹۰ درگذشت، درست وقتی که انقلاب فرانسه در حال اوج‌گیری بود).

البته شهرت اسمیت به‌عنوان اقتصاددان کاملاً مرموز و اسرارآمیز نیست. بدون شک کتاب تحقیقی پیرامون ماهیت و اسباب ثروت ملل (۱۷۷۶) در شکل‌گیری نهایی رشتۀ اقتصاد در قرن بعدی اهمیت فراوانی داشت. اما حتی در همین مورد نیز قضایا آن‌قدر که به نظر می‌رسد ساده و سرراست نیست. ثروت ملل (کتاب ۱۰۰۰ صفحه‌ای ثقیلی که تاریخ، اخلاق، روان‌شناسی و فلسفۀ سیاسی را با در هم می‌آمیزد) شباهت چندانی به نظریۀ اقتصاد فعلی ندارد، نظریه‌ای که غیرتاریخی و به‌شدت ریاضی‌محور است. شناخته‌شده‌ترین کتاب اسمیت را با اغماض می‌توان اثری در حوزۀ اقتصاد سیاسی دانست، حوزه‌ای تحقیقی که روزگاری متداول بود و در نیمۀ دوم قرن بیستم دچار افتی شدید شد.

بااین‌حال دلیل شهرت اسمیت از همان ابتدا از خودِ او فاصله گرفت. ثروت ملل، کمی بعد از انتشار، در پارلمان انگلستان توسط رهبر حزب ویگ، چارلز جیمز فاکس، تجلیل شد. عجیب اینکه فاکس بعدها اعتراف کرد که هیچ‌گاه کتاب را نخوانده است (چند نفر دیگر هم بعد از او با اینکه در صحبت‌هایشان به این کتاب ارجاع داده بودند اعتراف کردند که آن را نخوانده‌اند). حقیقت این است که اسمیت به آن‌هایی که خیلی سریع زبان به تحسین او گشوده بودند بدگمان بود و فکر می‌کرد که استدلال حقیقی اثرش را درک نکرده‌اند. او بعدها ثروت ملل را چنین توصیف کرد: «حمله‌ای بی‌امان … به تمام سیستم تجاری بریتانیای کبیر». باوجوداین معرکه‌گیرهای سیاسیِ پارلمان سعی داشتند با استفاده از نظرات اسمیت همان سیستمی را سر پا نگه دارند که او از آن شاکی بود.

اسمیت از برداشت‌های اولیه از اثرش ناراحت بود، اما اگر زنده می‌ماند از کارکردها و فعالیت‌هایی که بعداً نام او را یدک می‌کشید بسیار بیشتر آزرده‌خاطر می‌شد. سرنوشت او این‌طور رقم خورد که نامش با گرایش سیاسی جناح راست همراه شود که در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ غالب شد و تا امروز تأثیر بسیاری بر سیاست و اقتصاد گذاشته است. این روند، که معمولاً با عنوان نئولیبرالیسم از آن یاد می‌شود، بیش از همه با نام‌های رونالد ریگان و مارگارت تاچر عجین است. اما حقیقت این است که این جنبش ریشه‌های فکری عمیقی دارد که به‌ویژه می‌توان در نوشته‌های فردریش هایک و لودویگ فون میزس در اواسط این قرن جست‌وجویشان کرد. بعدها میلتون فریدمن، اقتصاددان مکتب شیکاگو، و کیت جوزف، مشاور سیاسی بریتانیا، در طول دهۀ ۱۹۸۰ از آن دفاع کردند و این دفاع در میان شبکه‌هایی از دانشگاهیان، اتاق‌های فکر، رهبران کسب‌وکار و سیاست‌گذاران مرتبط با انجمن مون پله‌رن۲ نیز ادامه یافت.

نئولیبرال‌ها معمولاً در گفته‌های خود به نام اسمیت متوسل می‌شوند. آن‌ها باور دارند که او یکی از اولین حامیان فعالیت سرمایه‌گذارانۀ خصوصی و بنیان‌گذار جنبشی بوده است که (آن‌طور که تاچر آرزو می‌کرد) به‌دنبال «عقب‌راندن مرزهای فعالیت دولت» بود تا به این ترتیب بازار فرصت شکوفاشدن را داشته باشد. یک مثال از این نگاه وجود اتاق فکری بریتانیایی به نام «انستیتو آدام اسمیت» است که از دهۀ ۱۹۷۰ به‌شدت به دنبال پیش‌برد اصلاحات بازارمحور است. این انستیتو در سال ۲۰۱۶ رسماً به عنوان یک سازمان «نئولیبرال» ثبت شد.

البته که شباهت‌هایی وجود دارد بین سیستمی که آدام اسمیت آن را «سیستم آزادی طبیعی»۳ می‌نامید و درخواست‌هایی که برای بازگذاشتن دست بازار از سوی دولت وجود دارد. اما اگر لایه‌های اولیه را کنار بزنیم آنچه بیش از همه عجیب است تفاوت‌ها میان نگاه ملایم و محتاطانۀ اسمیت به نقش بازارها در یک جامعۀ آزاد، و کاریکاتورهایی است که از او به‌عنوان یک بنیادگرای بازار آزاد ترسیم می‌شد، درحالی‌که چنین مفهومی در زمان حیات او اصلاً وجود نداشته است. اگرچه امروزه کسانی اسمیت را ستایش می‌کنند که به فعالیت سرمایه‌دارانۀ خصوصی‌اعتقاد دارند و دولت را تهدید اصلی در برابر آزادی و رفاه می‌دانند، آدام اسمیت واقعی تصویری بسیار متفاوت از باورهای این افراد را ترسیم کرده است. به زعم اسمیت شدیدترین خطرات نه از دولتی که به‌تنهایی کار می‌کند، بلکه از دولتی بر می‌آید که افراد برجستۀ سوداگر آن را در اختیار گرفته باشند.

اسمیت چارچوب دخالت دولت را در کتاب ثروت ملل «سیستم سوداگری»۴ نام گذاشت. منظور اسمیت از این عبارت شبکه‌ای از انحصارات بود که در مسائل اقتصادی اروپای مدرن اولیه تعیین‌کننده بودند. در آن ترتیبات، شرکت‌های خصوصی با دولت‌ها لابی می‌کردند تا مسیرهای تجاری اختصاصی بدست آورند، یا تنها واردکننده یا صادرکنندۀ کالاها شوند، درحالی‌که گروه‌های مشخص جریان کالاها و اشتغال را درون بازارهای داخلی کنترل می‌کردند.

اسمیت ادامه می‌دهد که درنتیجه مردم عادی مجبور بودند قیمت‌های بیشتر را برای کالاهای نامرغوب بپذیرند، و شغل آن‌ها نیز به لطف و مرحمتِ دارودسته‌های رؤسا وابسته بود. به نظر اسمیت این شرایط در تضادی فاحش با آزادی بود، و ظرفیت هر ملت برای افزایش مجموع ثروتش را محدود می‌کرد. این در حالی بود که سیستمْ سوداگری سوداگرانِ برجسته را منتفع می‌کرد، و آن‌ها به‌شدت به‌دنبال بقای آن بودند. اسمیت بدون هیچ تعارفی بیان می‌کرد که به نظرش این رؤسا بر ضد منافع عموم مردم عمل می‌کنند. آن‌طور که او در ثروت ملل بیان می‌کند: «صحبت‌های طرف‌های مختلف یک تجارت زمانی که حتی برای سرگرمی و تفریح دور هم جمع می‌شوند، درنهایت به دسیسه‌چینی برابر عموم مردم و یا به‌صورتی به افزایش قیمت‌ها ختم می‌شود».

سوداگران قرن‌ها صرف کرده بودند تا جایگاهشان برای دست‌یابی به مزیت غیرمنصفانه را تضمین کنند. آن‌ها به‌طور خاص دکترین «تعادل تجارت»۵ را ابداع و تبلیغ کرده بودند و موفق شده بودند که آن را در خِرد متعارف آن دوران جا بیندازند. ایدۀ اولیه این بود که ثروت هر ملت تشکیل شده از میزان طلایی است که در اختیار دارد. سوداگران، با پردازش این ایده، ادعا کردند که یک ملت برای ثروتمندشدن باید تا جایی که می‌تواند بیشتر به صادرات پرداخته و کمتر درگیر واردات شود و به این ترتیب هر چه بیشتر به تعادل «مطلوب» دست یابد. بعد از جاانداختن این ایده، آن‌ها در پوشش خدمت به ملت پیشنهاد کردند که با حمایت دولت انحصاراتی را راه بیندازند که جریان ورودی کالاها را حداقل کرده، و جریان خروجی کالاها و موجودی طلا را حداکثر کند. اما آن‌طور که تحلیل طویل اسمیت نشان می‌دهد، این حرف‌ها چیزی جز مشتی مزخرفات نبود: آنچه درواقع نیاز بود ترتیبات باز تجاری بود تا کارایی را به‌طور عمومی افزایش دهد، و ثروت جمعی به‌نفع همگان رشد کند.

اسمیت علاوه‌براین معتقد بود که این سوداگران منشأ چیزی بودند که دوست فیلسوف و تاریخ‌دانش، دیوید هیوم، آن را «حسادت تجارت»۶ می‌نامید. این مفهوم مربوط به شرایطی است که تجارت به‌جای اینکه نقش وسیله‌ای برای «اتحاد و دوستی» بیشتر میان دولت‌ها را ایفا کند، به ابزار جنگ تبدیل می‌شود. سوداگران با تکیه بر لفاظی‌های خاک‌پرستانه، ملی‌گرایی افراطی را شدت بخشیدند و چشم مجامع داخلی را بر این واقعیت بستند که منفعت حقیقی آن‌ها در شکل‌گیری یک رابطۀ تجاری صلح‌آمیز با همسایگانشان نهفته است.

صلح و ثبات قارۀ اروپا به‌واسطۀ توطئه‌های سوداگران به باد رفت، سوداگرانی که مدام در گوش سیاستمداران از جنگیدن برای حفاظت از بازارهای داخلی یا دستیابی به بازارهای خارجی می‌گفتند. بالاخره داشتن انحصارات خصوصی با حمایت نظامی بسیار آسان‌تر از رقابت در بازارهای آزاد و کاهش قیمت و بهبود کیفیت بود. به این ترتیب، سوداگران مدام در حال توطئه برای در اختیارگرفتن دولت بودند، عموم مردم را فریب می‌دادند، و از قدرت سیاسی خود برای افزایش منافع گروهی‌شان بهره می‌بردند.

حقیقت این است که مشهورترین ایدۀ اسمیت (یعنی «دست نامرئی» به‌مثابۀ استعاره‌ای برای تخصیص غیرکنترل‌شدۀ بازار) درست در جایی مطرح می‌شود که در حال حمله به سوداگران برجسته است. این قطعاً درست است که اسمیت به اقدام سیاستمداران برای دخالت در بازار یا دورزدنِ آن بدگمان بود و باور داشت که تلاش آن‌ها برای رسیدن به تخصیص منابعی بهتر از آنچه از طریق بازار ممکن بود بیهوده است، اما در متن ثروت ملل جایی که او ایدۀ دست نامرئی را پیش می‌کشد، منظور دخالت دولت به‌صورت کلی نیست، بلکه اشارۀ او به دخالت دولت به دستور سوداگران برجسته است که به‌دنبال افزایش سود خود به ضرر عموم مردم بودند.

از عجایب تاریخ است که امروزه مشهورترین ایدۀ اسمیت را برای دفاع از بازارهای خالی از مقررات در برابر دخالت دولت استفاده می‌کنند تا به این ترتیب از منافع سرمایه‌داران خصوصی محافظت کنند. این دقیقاً مخالف مقصود اصلی اسمیت بود، که از وضع محدودیت بر اقدامات گروه‌های سوداگر حمایت می‌کرد. او از کارایی قابل توجه بازار سخن می‌گفت، و بیان می‌کرد که اگرچه هر فرد تنها به دنبال نفع خودش است در این شرایط مانند موارد متعدد دیگر درنهایت توسط دستی نامرئی به سمتی کشیده می‌شود که با نیت اولیه‌اش متفاوت بود، اما مقصودش از گفتن همۀ این‌ها تمایل به آزادکردن افراد از قید و بندهایی بود که انحصاراتی موجبشان شده بود که سوداگران ایجادش کرده بودند و سعی داشتند از قدرت دولت برای استمرارش استفاده کنند. دست نامرئی اولین‌بار نه برای اشاره به مشکل دخالت دولت، بلکه برای اشاره به مشکل دراختیارگرفتن دولت مطرح شد.

باهمۀاین‌ها، اسمیت نسبت به کنترل تمام‌عیار سوداگران روی سیاست‌های اروپا بدبین بود و بعید می‌دانست که زمانی از این کنترل کاسته شود. بر همین اساس او جایگزین مورد نظرش را «آرمان‌شهری» نامید که شاید هیچ‌گاه رخ ننماید، آرمان‌شهری که در آن بازارهای آزاد ثروت را به دست همۀ اعضای یک جامعه برسانند. البته تاریخ در این مورد ثابت کرد که او تا حدی در اشتباه بوده است: ما امروز در عصر آزادی نسبی بازار قرار داریم. اما هیچ‌کس نمی‌تواند این حقیقت را رد کند که آن توطئۀ سوداگران، و پیوند دولت با آنچه ما قدرت شرکتی می‌نامیم، همچنان ویژگی مهمی از واقعیت سیاسی و اقتصادی دوران ما را شکل می‌دهد.

به هر ترتیب، خصومت اسمیت با سوداگران فاصلۀ بسیاری دارد با دفاع از قهرمان سرمایه‌دار کارآفرین به سبک ریگان، که تنها باید از قید و بندهای دولت رها شود تا ما را به قله‌های رفیع رشد اقتصادی برساند. برعکس، تحلیل اسمیت مبیّن آن است که یک جامعۀ آزاد با اقتصادی بالنده نیازمند برقراری قید و بندهایی در مقابل سرآمدان اقتصادی است تا به این ترتیب شاید دست نامرئی فرصت انجام کار متناقض‌نمای خود را بیابد.

آیا این مطالب به معنی طرفداری اسمیت از چپ سیاسی است؟ خیر، و باید گفت که چنین برداشتی نیز یک خطای فاحش خواهد بود. حقیقت هم پیچیده‌تر و هم جالب‌تر از این است.

اگرچه اسمیت به‌شدت منتقد توطئۀ سوداگران برای پیشبرد منافعشان به ضرر بقیۀ جامعه بود، هیچ شکی نداشت که بازیگران سیاسی نیز نمی‌توانند جای سوداگران خصوصی را به‌عنوان مجرای لازم برای فعالیت اقتصادی بگیرند.

همیشه زمانی که سوداگران اجازه می‌یافتند مانند حاکمان رفتار کنند فاجعه به بار می‌آمد، مانند فاجعه‌ای که کمپانی بریتانیایی هند شرقی در بنگال به وجود آورد. «فقر، قحطی و مرگ‌ومیر» نتیجۀ «استبداد» و «مصیبتی» بود که هند را فرا گرفت، شرایطی که همه محصول «سلطۀ مستبدانه» بر پایۀ زور و بی‌عدالتی بود. اسمیت معتقد بود که سوداگران تحت هیچ شرایطی نباید مسئولیت سیاست را بر عهده بگیرند. توطئه‌های انحصارگرایانۀ آن‌ها «مخرب» خواهد بود برای همۀ کشورهایی «که بختِ بدِ ادارۀ امور توسط سوداگران نصیبشان شده باشد».

گذشته از این، چیزی شبیه برعکسِ این نیز صادق بود: سیاستمداران سوداگران بسیار بدی می‌شوند، و بهتر است به ادارۀ نظام‌مند فعالیت‌های اقتصادی دست نزنند. این موضوع برآمده از مشکلاتی ساختاری است که رهبران سیاسی با آن روبرو هستند، رهبرانی که به باور اسمیت در تبدیل‌شدن به «ماجراجویان در شاخه‌های مرسوم تجارت کمتر به موفقیت دست یافته‌اند»، اگرچه که معمولاً با نیت بهبود شرایط جامعۀ خود دست به این اقدام زده‌اند.

به زعم اسمیت، سیاستمداران هیچ‌گاه نمی‌توانند به خوبیِ مجموع نتیجۀ تبادلاتِ آزادانۀ افراد منابع را تخصیص دهند. به این ترتیب، جایگزین‌کردن شبکۀ گسترده‌ای از خریداران و فروشندگان با هر گونه تصمیم متمرکز کار احمقانه‌ای خواهد بود. این تصمیم متمرکز البته شامل آن شبکه‌هایی نیز می‌شود که سوداگران برجسته حول فعالیت‌های سودآور اقتصادی شکل داده بودند.

در تحلیل نهایی اسمیت، سوداگران بخشی بالقوه مخرب، اما کاملاً ضروری برای کارکرد اقتصادهای بزرگ‌مقیاس هستند. «علم» حقیقی «دولت‌مردان و قانون‌گذاران» عبارت است از انتخاب بهترین راه برای ادارۀ فعالیت‌های شرورانۀ سوداگران. سیاستمداران کاربلد می‌بایست به تعادلی برسند بین فراهم‌کردن آزادیِ لازم برای افراد برجستۀ اقتصادی به‌منظور فعالیت‌های مشروع تجاری، و اِعمال کنترل بر روی این فعالیت‌ها، زمانی که به وسیله‌ای برای بهره‌کشی تبدیل شوند. به عبارت دیگر، اسمیت اصلاً به دنبال این نبود که باور ما به «کارآفرینان» را تقویت کند، کسانی که نئولیبرالیسم از آن‌ها به عنوان «خالقان ثروتی» یاد می‌کند که در شکوفایی اقتصادی تعیین‌کننده هستند. برعکس، به نظر اسمیت بازگذاشتن بی‌حدوحصر دست کارآفرینان شبیه این است که یک گرگ را مسئول گلۀ گوسفندان کنید.

البته که اسمیت هیچ برنامۀ دقیقی برای رسیدن به تعادل مطلوب بین آزادی تجاری و کنترل سیاسی هشیارانه ارائه نمی‌دهد. در مقابل، تأکید او روی مشکلاتی ضمنی است که در این شرایط جوامع تجاری دچارش می‌شوند.

اسمیت بر این باور بود که بازیگران سیاسی مستعد تأثیرپذیری از «روح سیستم» هستند که این موضوع باعث می‌شود عاشق طرح‌هایی شوند که امیدوارند منجر به اصلاحات سودمند فراگیر شود. معمولاً انگیزۀ پشت این طرح‌ها حقیقتاً بلندنظرانه بوده است: تمایلی راستین به اصلاح جامعه. باوجوداین، مشکل اینجا بود که «روح سیستم»۷ باعث می‌شود افراد نسبت به پیچیدگی‌های تغییر در دنیای واقع بی‌توجه شوند. آن‌طور که اسمیت در نظریۀ احساسات اخلاقی در یکی از تاثیرگذارترین متونش می‌نویسد:

به نظر می‌رسد که [آدمِ سیستم] تصور می‌کند که می‌تواند افراد مختلف در یک جامعۀ بزرگ را آرایش‌بندی کند، درست به همان سادگیِ دستی که مهره‌ها را در صفحۀ شطرنج آرایش می‌دهد. اما او توجه نمی‌کند که مهره‌های شطرنج برای حرکت از هیچ اصلی غیر از آنچه آن دست برایشان تعیین می‌کند پیروی نمی‌کنند؛ در مقابل در صفحۀ بزرگ شطرنج جامعۀ انسانی، هر مهره اصول خاص خود را برای حرکت دارد، اصولی که در مجموع ممکن است به‌کلی متفاوت از اصولی باشد که نظر قانون‌گذاران را جلب می‌کند. اگر مجموع اصول افراد و اصول قانون‌گذاران هم‌جهت باشد، بازیِ جامعۀ انسانی به‌سادگی و هماهنگی پیش خواهد رفت، و به احتمال زیاد به پایانی شاد و موفق ختم خواهد شد. اما اگر این اصولْ متفاوت یا متضاد باشند، نهایت بازی به فاجعه می‌انجامد و جامعه بیشترین مقدار از بی‌نظمی را تجربه خواهد کرد.

نکتۀ مورد نظر اسمیت خیلی ساده دچار سوءبرداشت شده است. آنچه اسمیت می‌گوید در نگاه اول می‌تواند مانند یک دستور کار مدرن راست‌گرایانه بر ضد برنامه‌ریزی دولتی به سبک سوسیالیست‌ها پنداشته شود. اما نکتۀ مورد نظر او به‌مراتب پیچیده‌تر از این است.

نکتۀ مد نظر اسمیت این است که در سیاست هر برنامۀ ازپیش‌تعیین‌شده‌ای خطرناک است، به‌خصوص برنامه‌ای که فرضش بر این است که میلیون‌ها فردی که یک جامعه را تشکیل می‌دهند به‌صورت خودکار از آن پیروی خواهند کرد. این به آن خاطر است که «روح سیستم» با اطمینانی وحی‌گونه به سیاستمداران چنین القا می‌کند که اصلاحاتشان آن‌قدر ضروری و تأییدشده است که هر هزینه‌ای برای دستیابی به آن‌ها ارزشش را دارد.

اما فاصلۀ این نگرش تا نادیده‌گرفتن آسیب شدیدی که یک برنامه در صورت قرارگرفتن در مسیر اشتباه می‌تواند به بار بیاورد به باریکی یک تار موست، به‌خصوص اگر «مهره‌های حاضر روی صفحۀ شطرنج» در جهت مقاومت یا برهم‌زدن یا به شکست‌کشاندن برنامۀ سیاستمداران برآیند. این به آن دلیل است که «روح سیستم» الهام‌بخش گونه‌ای از رفتارهاست که در ضرب‌المثل‌های کوته‌فکرانه‌ای مثل «تا خراب نشود، آباد نمی‌شود»۸ می‌توان نمونه‌اش را دید. به عبارت دیگر، آن مخالفان یا کناره‌گیرانِ مزاحم می‌توانند قربانی یک نگاه اخلاقی مطمئن‌به‌خود شوند.

اسمیت نسبت به همۀ برنامه‌های انتزاعی این‌چنینی هشدار می‌داد. شکی نیست که او به دیدۀ شک به راهبردهایی می‌نگریست که منجر به دراختیارگرفتن اساس صنعت یک کشور می‌شد، راهبردهایی که فرض می‌کردند کالاهایی که شهروندان در پنج سال آینده می‌خواهند و نیاز دارند را به‌خوبی می‌دانند و به این ترتیب سعی می‌کردند بازار را از فرآیند تخصیص منابع حذف کنند. اما هم‌زمان به راهبردهای دیگری نیز به دیدۀ شک می‌نگرد که به دنبال خصوصی‌سازی سریع صنایعی است که قبلاً در اختیار دولت بوده و میلیون‌ها شهروند را در معرض آسیب‌های بیکاری و ازبین‌رفتن جوامعشان قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، اگرچه خودِ تاچر از این موضوع باخبر نبود، تغییر شکل رادیکالی که او در دهۀ ۱۹۸۰ در اقتصاد بریتانیا پیاده کرد، مثل راهبردهای صنعتی بالابه‌پایین شوروی، محصول «روح سیستم» بود.

پیام اسمیت فراتر از خطوط حزبی و ایدئولوژیک است و هم برای جناح چپ و هم راست صدق می‌کند. این پیام مربوط به نگرش موهومی است که انواع و اقسام سیاستمداران درگیر آن هستند. اگر این موضوع مورد نظر قرار نگیرد نه‌تنها به ناکارایی و اختلال که می‌تواند به شقاوت و درد و رنج ختم شود. کِی؟ زمانی که بار پیامدهای یک برنامه روی دوش عده‌ای بیفتد که قدرتی برای مقاومت ندارند و چاره‌ای جز تحمل درد و رنج ناشی از آن تصمیمات پیش رویشان نیست. به این ترتیب، آنچه اسمیت از ما می‌خواهد درک این نکته است که سیاست در دنیای واقعی همیشه آن‌قدر پیچیده است که هیچ ایدئولوژی شسته‌رفته‌ای نمی‌تواند از پسِ آن برآید. آنچه سیاستمداران ما نیازمندش هستند قضاوت موشکافانه و بلوغ اخلاقی است، چیزی که هیچ ایدئولوژی یا موضعی خاص در طیف‌های سیاسی انحصارش را در اختیار ندارد.

دوران نگران‌کننده‌ای که ما درونش هستیم باعث شده نتوان به این سادگی باور کرد که قاضیانِ سیاسیِ مسئولیت‌پذیری که اسمیت تجسم کرده، شانسی برای روی کار آمدن داشته باشند. (آیا کسی را در دنیای سیاست غرب می‌توان یافت که این معیار را دارا باشد؟) آنچه احتمالش بیشتر است روی کار آمدن زنان و مردان دیگری است که با برنامه‌های انتزاعی خود رأی دهندگان را فریب می‌دهند و سپس به تحمیل اصلاحات خودخواسته‌شان می‌پردازند، آن هم بدون اینکه ذره‌ای اهمیت برای خواسته‌ها یا تفکرات مهره‌های حاضر در صفحۀ شطرنج جامعه قائل شوند.

اینکه چنین اصلاحاتی برآمده از جناح راست باشد یا چپ درنهایت اهمیت زیادی ندارد. درحالی‌که اقتصادهای غربی همچنان در حال دست‌وپازدن هستند، و فضای سیاسی هر روز قطبی‌تر از گذشته می‌شود، پیامدهایی فاجعه‌آمیز در انتظارمان خواهد بود. اما به هر ترتیب اگر چنین پیامدهایی رخ دهد، قطعاً نمی‌توان اسمیت را ذره‌ای به خاطرش مقصر دانست. برعکس، او تلاش داشت ما را نسبت به خطراتی که امروز با آن‌ها مواجهیم آگاه کند. زمان آن فرارسیده که با دقتی بیش از پیش به گفته‌های آدام اسمیت واقعی گوش فرا دهیم.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را پل سگر نوشته است و در تاریخ ۱۶ ژانویۀ ۲۰۱۸ با عنوان «The real Adam Smith» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ آن را با عنوان «آدام اسمیت واقعی چطور فکر می‌کرد؟» و ترجمۀ امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• پل سگر (Paul Sagar) مربی دانشکدۀ اقتصاد سیاسی در کالج کینگز لندن است.

[۱] The Theory of Moral Sentiments
[۲] Mont Pelerin Society
[۳] the system of natural liberty
[۴] the mercantile system
[۵] the balance of trade
[۶] jealousy of trade
[۷] spirit of system
[۸] You can’t make an omelette without breaking eggs

مرتبط

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

احساس کسلی وقتی پیدا می‌شود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0