علاوه بر مشاهدۀ هیجاناتمان، باید درصدد تغییر آنها برآییم
زندگی مدرن، سرشار از محرکهایی است که ما را به واکنشهای آنی و افراطی وامیدارد. از فضای مجازی و ارتباطات روزمره گرفته تا مواجهه با چالشهای اجتماعی، مدیریت هیجانات به یکی از دغدغههای اصلی تبدیل شده است. چگونه میتوان از زنجیر واکنشهای بیپایان رها شد و به تعادلی دست یافت که واکنشهایمان نه اغراقآمیز، بلکه سازنده و هدفمند باشد؟
جاشوا راتمن، نیویورکر— من و ۷۵۰ هزار نفر دیگر در انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» عضو هستیم، انجمنی در وبسایت ردیت که در آن افراد دربارۀ اغراقآمیزبودن یا نبودن واکنشهایشان بحث و تبادل نظر میکنند. این انجمن حسابی پررونق است، و پر از چیزهایی است که آدم را شگفتزده میکند. اخیراً، خانمی از پیامهای دوستش عکس گرفته و منتشر کرده بود. دوستش او را متهم کرده بود که عمداً سس مایونز را خراب کرده است. پیامش این بود: «جالبه، شیشۀ سس کلاً آبه! نظرت چیه؟». زن گفته بود که منظورش را نمیفهمد، مرد هم در جواب گفته بود «تا حالا نتونستی منو مسموم کنی». آیا آن زن زیادی حساس بود؟ از میان ۹ هزار پاسخِ ثبتشده، اکثریت میگفتند که نه، واکنش او اغراقآمیز نبوده است. یک نفر گفته بود «معلومه که این یارو اصلاً ثبات نداره. باید تا میتونی ازش فاصله بگیری».
من دراینباره پژوهشی نکردهام، اما احساس میکنم اعضای انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» بهندرت به این نتیجه میرسند که واکنش سایر اعضا اغراقآمیز بوده است (شاید آنها هم مثل اکثر مردم این دورهوزمانه زود جوش میآورند، و دنبال بهانه میگردند تا سریع نسبت به گفتار و رفتار دیگران واکنش نشان دهند). اما من حس میکنم عکس این موضوع صادق است. اتفاقاً، این انجمن برای زودرنجی و تحریکپذیری مانند یک ضربهگیر عمل میکند -در این فضا، واکنشها تعدیل شده و از شدتشان کم میشود. ازایننظر، انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» بخشی از یک تلاش گستردهتر در سطح جامعه است. در دنیایی که عوامل حساسیتزا روزبهروز بیشتر میشوند بسیاری از ما دنبال مدیریت هیجانات خود هستیم. برخی افراد به رواقیگری1 روی میآورند؛ پدران و مادران آینده در کلاسهای ذهنآگاهی شرکت میکنند. زندگی آنلاین نیز بستری برای ابراز هیجاناتمان فراهم میکند، و راهی برای هدایت آنها در اختیار ما قرار میدهد. اگر در زندگی واقعی حرکتی احمقانه از کسی سر بزند -مثلاً از یک مشتری بیادب یا صاحبخانۀ قالتاق- میتوانید موبایلتان را درآورده و با خونسردی مکالمه را ضبط کنید، بعد آن را منتشر کنید تا دیگران بهجای شما واکنش نشان دهند. اینجا واکنش به تعویق میافتد؛ به خودداری شما در آن لحظه بعداً با لایک پاداش داده میشود.
ذهنآگاهی روشی دیگر برای مدیریت تحریکپذیری است. بهطور کلی، کسانی که ذهنآگاهی دارند بهجای اینکه بپرسند «آیا من زیادی حساسم؟»، بدون قضاوت به مشاهده میپردازند و میگویند بله، یک واکنش در حال وقوع است. من قبل از تولد فرزندم در یکی از کارگاههای ذهنآگاهی شرکت کردم. آنجا مربی از ما میخواست هیجاناتمان را بهشکل یک قطار ببینیم. مربی میگفت «شما میتوانید دورشدن قطار را تماشا کنید، بدون اینکه سوارش شوید». او ما را تشویق میکرد با احساساتمان بدون قضاوت برخورد کنیم: با این روش، مادر میتواند در حین زایمان با درد خود کنار بیاید و جنبههای مختلف آن را شناسایی کند، و پدرِ ناشکیبا میتواند خستگی خود را تشخیص داده و آن را بررسی کند. در لحظه باش. نفس بکش. عبور کن. این تکینکها اکنون به قدری جاافتادهاند که در مدارس به کودکان آموزش داده میشوند.
من از کارگاه ذهنآگاهی چیزهای زیادی آموختم، اما حس کردم این رویکرد کمی منفعلانه است. من بیشتر با ایتن کراس، مدیر «آزمایشگاه هیجانات و خودکنترلی» در دانشگاه میشیگان، همنظر هستم. او کتابی دارد با عنوان تغییر: کنترل هیجانات خود را به دست بگیرید -تا آنها شما را کنترل نکنند2 که بهزودی منتشر خواهد شد. کراس در این کتاب میگوید ما علاوه بر مشاهدۀ هیجاناتمان، باید درصدد تغییر آنها برآییم. برای این کار باید از «تغییردهندهها» استفاده کنیم -نشانههایی درونی یا بیرونی که قطار احساساتمان را بهسمت مسیرهای مطلوبتر هدایت میکنند. او به یاد میآورد که یک روز صبح دختر کوچکش قبل از تمرین فوتبال ناراحت بود و به دلایلی که مخصوص بچههاست نمیخواست علت ناراحتیاش را بگوید. در طول مسیر، آهنگی از گروه موسیقی جِرنی حالوهوایش را عوض کرد. اگر شما هم برای ورزشکردن یک لیست پخش درست کردهاید، در واقع از تغییردهنده استفاده کردهاید.
حرف کراس این نیست که واکنشهای شدید یا منفی همواره باید نادیده گرفته شوند. بر عکس، هر قدر تعداد تغییردهندههای ما بیشتر باشند -از حرفهای امیدوارکنندهای که جلوی آینۀ توالت به خودمان میزنیم تا دعوتکردن خودمان به صرف ناهار جهت افزایش انگیزه- بیشتر میتوانیم از قدرت هیجاناتمان در راستای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم. کراس میگوید «حسادت به ما انگیزۀ سختکوشی میدهد. خشم به ما کمک میکند به تهدیدها واکنش نشان دهیم و برای رفع بیعدالتی تلاش کنیم». وظیفۀ ما این است که با خردمندی خود را تغییر دهیم و به تعادل مناسبی از «دوری» و «نزدیکی» برسیم، حتی در مورد هیجاناتی مثل احساس گناه، خشم، حسادت، غم و ترس. کراس توصیه میکند مدت و شدت هیجانات خود را بررسی کنیم، تا متوجه شویم آیا در مسیر درستی قرار داریم یا نه. اگر «ما از شدت خشم در حال فوران هستیم، چون مربی فوتبال فرزندمان او را بازی نداده»، و مدام به اشتباهی فکر میکنیم که چند هفته پیش در یک مهمانی آخرهفته از ما سر زده، شاید نیاز به تغییر داشته باشیم. این رویکرد دید ما را به مسئله تغییر میدهد. بعضی از ما ممکن است کم واکنش نشان دهیم یا واکنشهای آشفته و غیرسازنده داشته باشیم (شاید لازم باشد بهجای از کوره دررفتن، آخرهفتهها بیشتر توپبازی کنیم). بهجای اینکه بپرسیم آیا واکنش من افراطی است؟، یا اینکه اصلاً جلوی واکنشمان را بگیریم، بهتر است بپرسیم آیا واکنش من بهاندازۀ کافی مفید هست؟
واکنشها تنها جنبۀ روانشناختی ندارند، بلکه جنبههای اجتماعی، هنری، سیاسی، اقتصادی و غیره نیز دارند. وقتی آنلاین خرید میکنیم، در واقع به فهرستی که توسط الگوریتمها تدوین شده واکنش نشان میدهیم. وقتی تصمیم میگیریم چه چیزی را بخوانیم، تماشا کنیم یا گوش دهیم، دائماً در حال واکنش نشاندادن به پیشنهاداتی هستیم که نرمافزار به ما ارائه میدهد. ما نظرات مردم در شبکههای اجتماعی را میخوانیم و کلیپهای واکنشی را تماشا میکنیم، چون از تماشای واکنش دیگران به آنچه خودمان هم تجربهاش کردهایم لذت میبریم و سپس خودمان هم واکنشمان را به اشتراک میگذاریم. علاقۀ ما به پادکستها تا حدودی بهعلت واکنشهای بیوقفهای است که میزبانان حین اجرا از خود بروز میدهند -«وای!»، «اوه!»، «نه بابا!» (روزنامهها هرگز از آنچه گزارش میکنند شگفتزده نمیشوند).
امروزه ذهنهای ما در فضایی پر از واکنشهای خیالی پرسه میزنند. فضای مجازی پر از سناریوهای اضطرابآور است، سناریوهایی مثل خشونتهای جادهای، حملۀ حیوانات، پرش از صخره و بحثهای سیاسی که ما را به واکنش وامیدارند یا دستکم باعث میشوند به واکنش احتمالی خود فکر کنیم. در مواجهه با این سناریوها، از خود میپرسیم عیسی مسیح در این موقعیت چه میکرد؟ اگر جوکو ویلینک یا شخصیت بث در سریال «یلو استون» بودند، چه واکنشی نشان میدادند؟ دیدن واکنشهای دیگران یک جنبۀ سرگرمکننده و نمایشمانند دارد. استندآپ کمدینها با تماشاچیها شوخی میکنند و با حاضرجوابی خود ما را تحت تأثیر قرار میدهند. برای ما جالب است ببینیم تماشاچیها چطور واکنش نشان میدهند، خونسرد میمانند یا نه. اما وقتی دنیای سیاست بر محور واکنش بچرخد، فضایی سنگین و ناراحتکننده به وجود میآید: جناح راست موضع خود را با پاسخهای سریع و کوبنده نشان میدهد -«با ما درنیفتید»، «چوبش را خواهید خورد»- اما جناح چپ دست به ماجراسازیهای کوچک و محدود میزند، و دیگران را علیه رقیب تحریک کرده و او را از صحنه حذف میکند. در یوتیوب، تحلیلگرهای خودخوانده از زیرزمین خانههایشان به مصاحبۀ سیاستمداران با رسانههای جمعی واکنش نشان میدهند و در مورد گفتهها اظهارنظر میکنند. دنی دیدرو، فیلسوف قرن هجدهم، در مورد مفهومی صحبت میکرد که امروزه به آن «جواب پایین راهپله»3میگویند -یعنی جواب زیرکانهای که وقتی از مهمانی خارج شدهاید و پایین پلهها هستید به ذهنتان میرسد. امروزه پلهها، مثل نقاشیهای موریس اشر، دوباره به بالا برمیگردند و ما همیشه فرصتی برای پاسخ پیدا میکنیم.
پیش از این، زندگی تا این حد مملو از واکنشهای سریع نبود. جیسون گیوریل، شاعر و منتقد ادبی، در کتاب خود با عنوان در باب جستجو4 از روزهایی یاد میکند که سوار قطار میشد و در شهر میگشت، به امید اینکه کتاب یا آلبوم موسیقی مد نظرش را پیدا کند. گیوریل مینویسد «اکنون آن مسیرهای دیرین، بهسان شیارهای برجامانده از عبور کالسکهای قدیمی، به نظرمان کهنه میآیند. برای یافتن محتوایی که اکنون تلفنهای همراهمان را پر کرده چقدر وقت صرف میکردیم و چه کارها که نمیکردیم». گیوریل به یاد میآورد که به کتابفروشی میرفت و کتابچۀ راهنمای آلبومهای موسیقی را ورق میزد، سپس سلانهسلانه از خیابان رد میشد و به فروشگاه موسیقی میرفت، تا ببیند آلبوم موردنظرش را دارند یا نه. او «همۀ آن دوندگیها!» را به خاطر میآورد. ولی «ما به آن مترو سوارشدنها و تا مرکز شهر رفتنها نیاز داشتیم…ما به آن ناامیدیهای تلخ و پیروزیهای گاهوبیگاه محتاج بودیم…بیش از هر چیز، به مانع نیاز داشتیم. پرورش درخت علایقمان در بیابان کار سختی بود، اما اکنون میفهمیم که قدر آن بیابان را ندانستیم». واکنشها زمانی معنا و ارزش مییابند که کمیاب باشند.
اگر حساسبودن به معنای واکنشهای شدید و طولانی باشد، من خودم را حساس نمیدانم و در موقعیتهای زندگیام از روی عادت واکنش افراطی نشان نمیدهم. اما احساس میکنم که خیلی زود تحت تأثیر حرف یا رفتار دیگران قرار میگیرم و از این نظر حساس هستم. مثلاً، چند روز پیش که فرزندانم را به کتابخانه برده بودم ماشینی را دیدم که رویش برچسبهایی زده بودند. یکی از برچسبها -که روی آن نوشته بود «دونالد ترامپ مهم است»- نظرم را جلب کرد. نیم ساعت بعد، پسرم در حال تزئین درخت کریسمس بود و دخترم سعی میکرد گوشۀ صندلی را بگیرد و بلند شود، و من هنوز به آن برچسب فکر میکردم. این لحظات برانگیزاننده مثل حلقههای زنجیر به هم وصل میشوند و کل روزمان را در بند واکنشهای کوچک گرفتار میکنند. خیلی وقتها دلم میخواهد این زنجیر را بشکنم.
مدتی است که دستگاه کوچکی دارم به اسم «بریک»5، که با آهنربا به یخچالم وصل کردهام. وقتی گوشی موبایلم را به آن میزنم، بعضی برنامهها قفل میشوند. دیگر از وبگردی، یوتیوبگردی و چککردن ایمیلها خبری نیست و فقط نقشهها، پیامها و آهنگهایم باز میمانند. البته تا وقتی که دوباره با موبایلم به بریک ضربه بزنم و برنامهها مجدداً فعال شوند. اگر فرضاً یک روز دوشنبه برنامههایم را قفل کنم و تا دوشنبۀ بعد بازشان نکنم، هفتۀ آرامتر و کمواکنشتری خواهم داشت. یا دقیقتر بگویم، هفتهای خواهم داشت که در آن به شکلهای مختلف و به محرکهای مختلف واکنش نشان دادهام. هدفم این نیست که ارتباطم را کاملاً با دنیای مجازی قطع کنم، بلکه میخواهم خودم تعیین کنم که به چه چیزی نزدیک شوم و از چه چیزی دوری کنم. «بریک» من را از احساس بیقراری، بیهدفی و آشوبی که هنگام غرقشدن در واکنشهای آنلاین تجربه میکنم دور میکند.
بااینوجود، جهان (خوشبختانه) پر از محرکهاست و انسانها ذاتاً به این محرکها پاسخ میدهند. در رمان اولیس، نوشتۀ جیمز جویس، شخصیت لئوپولد بلوم بیهدف در دوبلین قدم میزند، به عابرها نگاه میکند و دربارۀ آنها فکر میکند. او به داروخانهای وارد میشود و دربارۀ سرزمینهای عجیبوغریبی که محصولات بهداشتی را از آنجا آوردهاند خیالپردازی میکند. این داستان در سال ۱۹۰۴ اتفاق میافتد، زمانی که هنوز از ابزارهای دیجیتال خبری نبود. بااینوجود، واکنشهای جالب و خیالپردازانۀ بلوم متأثر از چیزی است که در زمان جویس از آن بهعنوان مدرنیته و زندگی پرهیاهوی شهری یاد میشد، چیزی شبیه بمباران ذهن. حتی آن «مسیرهای دیرینی» که گیوریل از آن سخن میگوید در زمان خود تماشایی بودند. کتابفروشی زنجیرهای «بودرز» آرمانشهری وسیع و چندرسانهای بود. فروشگاه «تاور رکوردز» بازار پرزرقوبرقی بود از انواع ژانرها و سبکها. ما نمیتوانیم صرفاً کنشگر باشیم و هیچ واکنشی نشان ندهیم. هیچکس بر افکار و احساسات خودش کاملاً مسلط نیست. اما یک هدف ارزشمند میتواند این باشد که کمی آزادی به دست بیاوریم و بهشیوۀ خودمان واکنش نشان دهیم، نه مثل بقیه.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را جاشوا راتمن نوشته و تاریخ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۴ با عنوان «Are You Overreacting» در وبسایت نیویورکر منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ با عنوان «آیا شما زیادی حساسید؟» و با ترجمۀ آمنه محبوبینیا در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
جاشوا راتمن (Joshua Rothman) دبیر بخش اندیشۀ نیویورکر است و از سال ۲۰۱۲ با این نشریه همکاری دارد. او نویسندۀ ستون هفتگی «اُپن کواسشن» است که از زوایای مختلف به موضوع انسان میپردازد. پیشتر، او ستوننویس بخش اندیشۀ بوستون گلوب بود.
مروری بر کتاب بازپسگیری کنترل؟ نوشتۀ ولفگانگ استریک
آیین آهستگی در پی یافتن ریتم مناسب زندگی است
چرا والمارت چنین تأثیر منفی گستردهای بر درآمد و ثروت دارد؟
رشد اقتصادی ذاتاً با رشد بنگاهها پیوند خورده است