آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 2 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
تاریخ جنگ نشان میدهد مصرف مواد محرک برای اهداف سیاسی و نظامی اتفاق رایجی بوده است
استفاده از گیاهان دارویی با اتفاقات سیاسی و نظامی در تاریخ گره خورده است؛ حسن صباح با حشیش از سربازانش پذیرایی میکرد، وایکینگها معجونی را سر میکشیدند که باعث میشد موجوداتی فراانسانی به نظر آیند و هیتلر عادت به مصرف مادهای داشت که شبیه به هروئین بود. با این توصیف انتشار خبر استفادۀ نیروهای داعش از مواد محرک نباید شگفتآور باشد.
پیتر فرانکوپان، ایان — ژولویس سزار در آغاز کتاب خود، جنگهای گالیک۱ نوشت: «تمام سرزمین گال۲ به سه بخش تقسیم میشود.» اما اندکمدتی بعدازآن، نویسندهای دیگر نوشتۀ سزار را اینگونه اصلاح کرد: «نه، چهار بخش؛ برای اینکه یکی از روستاهای کوچکِ گالهای تسلیمناپذیر هنوز در برابر مهاجمان رمی ایستادگی میکند.» البته که این منطقه، روستای ناشناختۀ برتانی بود که آستریکس، قهرمان کتاب کمیک فرانسوی، در آن زندگی میکرد. راز کامیابی آستریکس و همولایتیهایش در قدرت فراانسانی آنها نهفته بود. آنها هنگامی به این قدرت خارقالعاده دست یافتند که کاهن روستایشان بر آن شد تا قدری از معجون ِسرّی خود را به خورد آنها دهد. یک جرعه از این معجونْ گالهای تحتفرمان آستریکس را تبدیل به انسانهایی شکستناپذیر میساخت؛ چنانکه هنگام حملۀ آنها نمیشد در برابرشان مقاومت کرد و هنگام دفاع نیز بسیار فوقالعاده عمل میکردند. تنها چیزی که این معجون از پس آن برنمیآمد، کاکوفونیکس، خنیاگر روستا بود که صدای گوشخراشش تنها چیزی بود که در برابر داروی جادویی گتافیکس، کاهن و کیمیاگر روستا، مصونیت داشت.
من که با خواندن کتابهای آستریکس بزرگ شدهام، همواره به مکملهای خوراکیای فکر میکردم که سربازان عادی را تبدیل به قهرمان میکرد. تهور، دلاوری و فضیلت همگی از خصایصی بودند که متون باستانی موردعلاقۀ من از آنها تجلیل میکردند. درواقع واژۀ یونانی و لاتین برای شجاعت (ἀνδρεία و virtus) از واژۀ مرد (ἀνδρὸς و vir) مشتق میشدند. در جهانِ کلاسیک، مردبودن بهمعنای شجاعبودن بود. قهرمانانی مانند آژاکس، آگاممنون و ادیسئوس متکی به هوش، نیروی عضلانی و منش خویش بودند. اسکندر کبیر، ژولیوس سزار و آگوستوس نیز تصمیماتی دشوار میگرفتند و احترام فرماندهان و پیادهنظام خویش را برمیانگیختند.
دورتر از اروپا در شرق، شاهان ایرانی خودشان را همچون فرمانروایانی عادل و شجاع جلوه میدادند. در چین، فلسفه مِنگزی یا منسیوس۳ به مردان میآموخت که شجاعت فردی را چونان بخشی ذاتی از حیات هدفمند خویش بدانند. نیرومندبودن بهمعنای نظرکردگی از سوی خدایان بود یا حتی بهمعنای برخورداری از حدی از الوهیت. این موضوع دربارۀ هراکلس، پسر زئوس، یا آخیلس پسر تتیسِ ایزددخت صدق میکرد. قهرمانان عهد باستان گاهی رو به موادی میآوردند تا حالات یا ذهنیت خویش را دگرگون سازند. برای مثال در ادیسه، ادیسئوس و سربازانش خودشان را در سرزمین لوتوفاگها۴ مییابند که ساکنان آن را «مردمانی تشکیل میدهند که از گلها تغذیه میکنند». لوتوفاگها در آرامش خارقالعادهای به سر میبرند. پیشقراولان لشکر ادیسئوس بهمحض اینکه «میوۀ عسلی» گل نیلوفر را میچشند، در رخوت فرو میروند. این میوه مردان تحتامر ادیسئوس را عمیقاً سست و تنبل میکند؛ چنانکه آنها از بازگشتن به اردوگاه خود سر بازمیزنند. این سربازان که تصمیم میگیرند از جای خود تکان نخورند، تمامی فرمانها را پشت گوش میاندازند و فکر بازگشت به خانه را بالکل از سر بیرون میکنند.
چین باستان، جهان عربزبان و اروپا همگی علاقهای ژرف به خواص درمانی و پزشکی گیاهان و دانهها نشان میدادند. برای نمونه، در چین، ایران و سرزمینهای شرق مدیترانه از دارچین برای معالجۀ قلب، شکم و سر استفاده میشد. دوهزار سال پیش از آنکه کشف شود که دارچین برای تنظیم چرخههای منظم عادت ماهانه زنان مفید است، دیوسکوریدس۵ در شرق مدیترانه این دارو را تجویز کرده بود. در سدههای میانه نیز کتابهای راهنمای پزشکی، دارچین را بهعنوان دارویی تجویز میکردند که برای «کسانی که سرشان سنگین و سرشار از» خلط بلغم باشد، مفید است. کتابهای داروشناختیای که بعدها در اسپانیا نگاشته شدند، بهتفصیل نشان میدادند که روغن جوز هندی چقدر برای معالجۀ اسهالواستفراغ سودمند است. این آثار همچنین نشان میدادند که روغن جوز ضدسرماخوردگی است. نیز اظهار میکردند که روغن هل [التهابات] روده را فرومینشاند و به کاهش نفخ یاری میرساند.
فهرست فواید ادویه و گیاهان دارویی فهرستی بلندبالاست. در سدۀ هشتم، شارلمانی پس از آنکه به قدرت تسکیندهندۀ گل ختمی یا پنیرک در زخمهای میدان جنگ پی برد، فرمان داد آن را در مقیاس کلان کِشت کنند. برخی پژوهشهای پزشکیِ صورتگرفته در عهد باستان پا را فراتر از بحث معالجۀ زخمها گذاشتند و بهدنبال مقاصدی ماجراجویانهتر رفتند. […]
ازجمله متونی که تقریباً همعصر با حماسههای هومر هستند، متون سنسکریتی ریگودا هستند. این آثار که قدمتی بیش از سههزار سال دارند، از حشیش بهعنوان «منبع شادی» تجلیل میکنند و آن را نوعی «رهانندۀ» آدمی از اضطراب و مادهای «لذتبخش» میدانند؛ چنانکه به یکی از فرشتگان نگهبان گفته شد که در درون برگهای حشیش زندگی کند. متون باستانیِ چینی که از شاهدانه یاد میکنند، تا سدۀ نخستِ پیشازمیلاد چیزی دربارۀ تأثیرات حشیش نمیگویند؛ اما در این هنگام یکی از این متون، با عنوان پن تیاسائو چینگ، اشاره میدارد که «اگر [میوۀ شاهدانه] بهحد افراط استعمال شود، باعث ایجاد توهم، یعنی «دیدن اهریمنان» میشود. اگر آدمی حشیش را در درازمدت استعمال کند، با ارواح ارتباط برقرار میکند و وجودش نورانی میشود».
استعمال حشیش بهمثابۀ مادهای سکرآور از سههزار سال پیش در هند و عراق موضوعی شناختهشده بود و چنان در خاورمیانه گسترش یافت که برخی طبیبان دربارۀ اثر بلندمدت و استفادۀ مداوم از آن هشدار دادند. اما کسی گوشش بدهکارِ این حرفها نبود. در اواخر سدۀ یازدهم، مردی جوان در جرگۀ یاران رهبریْ کاریزماتیک بهنام حسن صباح درآمد. مارکوپولو از حسن صباح با عنوان «پیرمرد کوهستان» یاد میکند. بنابرگفتۀ این سیاح ونیزی، امام اسماعیلیان مقادیر معتنابهی از حشیش به پیروان خویش میداد. وی همچنین زنانی هوسانگیز در اختیار آنان مینهاد و آنان نیز درعوض رقبای سیاسی حسن صباح را به قتل میرساندند. پیروان وی با نام حشاشین شناخته شدند. این عنوان تبدیل به اسم امروزی و اروپایی آنان، یعنی assassin (آدمکش) شده است.
آنچه اهمیت دارد، این است که حشیش تحریککننده نیست؛ یعنی بسیار غیرمحتمل است که این ماده بهعنوان عاملی کلیدی در موفقیت حشاشین برای طراحی و اجرای عملیاتهای راهبردیِ برنامهریزیشده و متهورانه نقشی داشته باشد. احتمالاً تأثیر حشیش بیشتر تخدیرکننده باشد. به همین دلیل بود که سلطانِ شام در سدۀ چهاردهم دستور داد که تمامی بوتههای حشیش از ریشه کنده و نابود شوند. همچنین دندانهای مصرفکنندگان حشیش کشیده شود تا هشداری باشد دربارۀ اینکه چگونه اثرات دلنشین حشیش، درنهایت مردان توانمند را تبدیل به انسانهایی بیمصرف میکند.
خلاصه اینکه استعمال حشیش بهندرت میتوانست عملکرد انسانها را در میدان جنگ بهبود بخشد. نمونۀ تامس باوری، تاجر دریانورد انگلیسی در سدۀ هفدهم را در نظر بگیرید. وی و دوستانش در هند یک پاینت۶ «بنگه» یا بنگ خریداری کردند که دمنوشی از حشیش بود. یکی از افراد «خود را پخش زمین کرده بود و تمامی بعدازظهر را زارزار میگریست»، دیگری «از ترس قالب تهی کرده بود … سرش را در خمرهای بزرگ فرو کرده و برای چهار ساعت یا بیشتر در همان حالت مانده بود»، «چهار یا پنج نفر روی فرشها دراز کشیده بودند و با الفاظی فاخر از یکدیگر تمجید میکردند» و این در حالی بود که یکی دیگر «شرارتش گل کرده بود و با یکی از ستونهای چوبی دالان میجنگید تا آنجا که پوست انگشتهایش تا حد زیادی ساییده شد».
این نوع تأثیرات مواد مخدر بهخوبی شناختهشده بود. برخلاف وضعیت استثنایی حاکم بر روستای کوچک یا تخیلیِ آستریکس و کاهن کیمیاگر آن در شمال سرزمین گال، مواد مخدر هرگز در میدان جنگ مورد استفاده قرار نمیگرفت.
نمایی از انیمیشن «آستریکس و عمارت فرمانروایان»
جهانِ وایکینگها بزرگتر و خطرناکتر بود. گزارشهای عربی و یونانی سدههای میانه فعالیت گستردۀ وایکینگها و درگیری آنها با جوامع اطراف دریای مدیترانه و جهان اسلام را در حد فاصل سالهای ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ پسازمیلاد تشریح میکنند. منش وایکینگی عناصری از تبهکاری خیابانی و کارتلهای سازمانیافتۀ جنایتکار را در هم آمیخته بود.
نخست اینکه وایکینگها مهیب به نظر میرسیدند. در این باره یکی از مؤلفان عرب در سدۀ دهم مینویسد: «هر یک از مردان آنها، از نوک انگشت تا گردن خود را با خالکوبیهایی با رنگ سبز تیره پوشانده و نقشهایی بر آن زده وقسعلیهذا.» همین مؤلف اشاره میدارد که اسکاندیناویاییها همیشه «یک تبر، شمشیر و دشنه» با خود همراه داشتند. آنان همچون جنایتکارانی سنگدل رفتار میکردند. هرگز به یکدیگر اعتماد نداشتند و در دزدی و قتل، هیچ کس، حتی همدیگر را مراعات نمیکردند. یکی دیگر از روایتهای متون عربی اشاره میکند که وایکینگها «هرگز بهتنهایی به بستر نمیرفتند تا بیاسایند؛ بلکه… سه ملازمِ شمشیربهدست برای نگهبانی، آنان را همراهی میکردند. این ازآنرو بود که اعتماد کمی به یکدیگر داشتند.» اینان مردانی سخت برای روزگارانی سخت بودند.
وایکینگها، مانند فاتحانِ کامیاب بعدی، ازجمله مغولان، از هراسی که نامشان در دل مردان میانداخت، ابراز مسرت میکردند. وایکینگها همانند مغولان قصد ایجاد رعب داشتند و این ترس مایۀ امتیاز آنان بود. به همین ترتیب ورزشکارانِ دوران مدرن دریافتهاند که رقیبان دهشتزده و عصبی را راحتتر از رقبای مطمئن و مصمم میتوان شکست داد. همچنین وایکینگها مانند مغولان دوست داشتند تا خود را چون فاتحانی شکستناپذیر جلوه دهند که قطعاً پیروز میشوند. این نوع خودنمایی به آنها و مغولان کمک کرد تا امپراتوریهای بزرگی را بنیان نهند. وایکینگها نمیخواستند تنها دریای شمال، جزایر بریتانیا و پایگاه مرزی کوچک شمال امریکا را در اختیار بگیرند؛ بلکه میخواستند سرزمینهای وسیعی را تا شرق تحت تسلط خویش درآورند. وایکینگهای بلندپرواز در جنوب تا شبکۀ رودهای ولگا، دنیپر و دنیستر پیش رفتند. آنها در این مناطق منافع بسیاری را از راه تجارت، اخاذی و قاچاق انسان به دست آوردند. در طی این دوره، آنها شهرهای کیف، نوگاراد و چرنیگف را بنا نهادند. این شهرها سرانجام در هم تنیدند و تبدیل به شاخصههای دولت روسیه شدند.
تیزهوشی، کلاّشی و ترس به وایکینگها کمک کرد تا مطامع و منافع خود را در شرق محقق کنند؛ اما آنها همچنین به محرکهایی اتکا میکردند که ایشان را شکستناپذیر جلوه میداد و چنین حسی را به آنها القا میکرد. جنگجویان اسکاندیناویایی معجونی نیرومند را سر میکشیدند که باعث میشد موجوداتی فراانسانی به نظر آیند. ادبیات کهن اسکاندیناویایی از مردانی سخن میگوید که دچار حالتی از آگاهی دگرگونشده میشدند که ایشان را وا میداشت تا «کفری»۷ شوند. واژۀ کفری کاربرد عام یافته است و هنوز هم برای توصیف افراد یا گروههایی به کار میرود که وحشیگری به خرج میدهند.
بااینحال، اصطلاح «کفری» (berserk)، صرفاً یکی از اجزای پوشش، یعنی پوست خرس۸ را توصیف میکند و نه رفتار یا کنشی خاص را. مردان وایکینگ پوست خرس بر تن میکردند تا قابلیتهای خود در شکار را به نمایش گذارند، قدرت خرس را در خود حلول دهند و حمایت اودین، خدای جنگ در اسکاندیناوی را به دست آورند. باوجوداین، چنانکه اثری متعلق به قرن نوزدهم با عنوان هارالدویسی۹، بهمعنای اعمال هارالد، روشن میسازد، هنگامی که پای جنگ در میان بود، این سلیقۀ وایکینگها در پوشش نبود که اهمیت داشت. خشنترین و هراسآورترین جنگاوران، بهمحض اینکه با دشمن رویارو میشدند، «سپرهایی خونین» به دست میگرفتند و این در حالی بود که نیزههایشان «با خون، سرخ» میشد. آنها گروههای بستهای را تشکیل میدادند و با چنان سبعیت شدیدی میجنگیدند که «شاهزاده بدون هیچ دلیلی به مردانی اعتماد میکرد که راهشان را از میان سپرهای دشمنانشان باز میکردند». این مردان که مطمئنترین جنگاوران بودند، با نیرویی ظاهراً فراانسانی در میدان نبرد میجنگیدند.
یکی از منابع متعلق به قرن سیزدهم بهوضوح میگوید: «مردان بدون جوشن به پیش میرفتند. آنان به دیوانگی سگها یا گرگها بودند و همچنان که به پیش میرفتند، سپرهای خود را با دندان میفشردند. آنها همچون خرس یا گاو نرِ وحشی، نیرومند بودند و مردم را به طرفةالعینی به قتل میرساندند. نه آتش و نه شمشیر هیچ تأثیری بر آنان نداشت. این همان چیزی بود که به آن «برزرکرگنگ»۱۰ میگفتند. این بود «کفریشدن».
پژوهشگران عادتاً فکر میکردند مقادیر بالایی از الکل به خلق چنین صحنههای حیرتآوری میانجامیده است. شاید محققان تصور میکردند که تغییری در روند همیشگی تهییج یا شکلی دیگر از بیشبرانگیختگی که با اختلال استرس پس از ضایعه۱۱ ارتباط داشت، به وایکینگها امکان میداد تا مرتکب «برزرکرگنگ» شوند. شاهدان عینی ماجرا آشکارا تصور میکردند که مادهای این جنگاوران را به وضعیتی خلسه مانند میکشاند. احتمالاً حق با آنها بود. بهطور قریببهیقین نیرو و تمرکز فراانسانی این افراد نتیجۀ مصرف قارچهای توهمزا بوده که در روسیه یافت میشده است؛ بهویژه قارچ آمانیتا موسکاریا که کلاهک قرمزرنگ خاص آن و نقطههای سفیدرنگش در فیلمهای دیزنی نقش عمدهای دارد. بااینهمه، این قارچها همراه با کوتولههای شیطانصفتی که بر بالای آنها نشانده میشود، بیشتر بهعنوان بخشی از تزئینات باغهای اطراف شهرها شناخته میشوند.
این گیاهان قارچمانند سمی هنگامی که نیمپز میشدند، اثرات روانگردان قدرتمندی به جای میگذاشتند؛ ازجمله هذیانگویی، شادی و توهم. وایکینگها هنگام سفر در طول رودهای روسیه با قارچ آمانیتا موسکاریا آشنا شدند. جادوگران محلی مقادیر رقیقشدهای از این گیاه را در آیینهای قبیلهای مصرف میکردند. این موضوع در دوران هرودوت هم شناختهشده بود. هرودوت میگوید که اهالی ساکن شمال دریای سیاه از طریق نوعی دود که «هیچ حمام بخار یونانی هم به گَرد آن نمیرسد» بهسرعت دچار نوعی سرخوشی میشوند و درنتیجه به ساحتی دیگر «منتقل میشوند» و این باعث میشود بهطرزی دیوانهوار فریاد بزنند. احتمالاً وایکینگها شاهد این ماجرا بودهاند و از آن آموختهاند. اینجا دقیقاً چیزی شبیه به همان راز روستای آستریکس در میان بود: ترکیبی از مواد طبیعی که باید با دقت و توسط کسی آماده میشد که برخوردار از قدرتهای کاهنانه و شبهمذهبی بود. این ماده اگر بهدرستی آماده نمیشد، میتوانست منجر به مرگ شود؛ اما اگر بهدرستی تهیه میشد، ممکن بود قدرتهایی فوقالعاده یا احساس برخورداری از چنین قدرتهایی را به دست دهد.
بهموازات شکوفایی شهرهای کوچک و بزرگ روسی، وایکینگها با مردمان بومی مناطقی تماس برقرار کردند که اکنون محدود به قلمروی روسیه شده است. حیات شهری جانشین حیات تبهکارانه و مبارزهجویانۀ گذشته شد. نخبگان جدیدی سر برآوردند که مشتاق بودند تا از چیزهای زیبا در زندگی بهره ببرند؛ نه اینکه معجونهایی را سرکشند که جادوگران محلیِ جهان بَدَوی فراهم میآوردند. متمدنبودن بهمعنای ترک عادات مردمان بومی و روآوردن به سلایق ظریفتر بود؛ یعنی چیزهایی از قبیل مسیحیت، قانون و نظم و شبهنظامیانی که نه آشفته و سرخوش، بلکه منظم و سازماندهیشده بودند.
البته تجارت مواد مخدر «روانگردان» در حد بسیار زیادی رشد کرد و تبدیل به بخشی از مبادلات جهانی در سدۀ نوزدهم شد؛ خصوصاً هنگامی که بریتانیاییها تریاک را با کشتی به چین حمل میکردند تا حاکمان آنجا را دلسرد و نومید کنند. در جنگ جهانی دوم بود که مواد مخدر۱۲ نقشی بزرگ در جنگ ایفا کرد. شرکتهای دارویی آلمانی گام در راه بررسی تأثیرات مواد ترکیبی و کاربرد تجاری آنها گذاشتند؛ علیالخصوص در رابطه با ارتشِ بسیار مجهز هیتلر که «ورماخت» نام داشت.
آلمانیها بهخصوص به پرویتین۱۳ علاقهمند بودند. این ماده از حیث شیمیایی شبیه به متآمفتامینِ کریستالی۱۴ بود. شرکت دارویی تملر در برلین پرویتین را در مقادیری صنعتی تولید میکرد. این یکی از علل دخیل در شهرت و موفقیت مهیب نیروهای نظامی آلمان در آغاز جنگ بود. علیالظاهر تأثیرات پرویتین مؤید نظریههای یوبرمنش، بهمعنی ابرمرد یا فراانسان بود که نخستین بار نیچه آن را بسط داد. نیچه فیلسوفی بود که رهبران نازی برای حمایت از اندیشۀ خود مبنی بر جلوهدادن مردم آلمان یا بهعبارتدیگر، اعضای «آریایی» این سرزمین بهعنوان نژاد برتر، به استقبال نظریههایش شتافته بودند. پرویتین باعث میشد تا سربازان خط مقدم احساس کنند که گویی فراانساناند. نازیها این ماده را که با نام مستعار «پانسر شوکولاده»۱۵، بهمعنای شکلات لشکر زرهی آلمان شناخته میشد، در مقادیر بسیار زیادی توزیع کردند. در ظرف سه ماه تنها در سال ۱۹۴۰، آنها حدود ۳۵میلیون قرص پرویتین و ایزوفان، محصولی مشابه پرویتین و تولیدشده بهدست تولیدکنندگان دیگر را در میان سربازان آلمانی توزیع کردند. به نظر میرسید که مادۀ مزبور مخدر شگفتانگیزی است که حسی از هشیاری تشدیدشده را ایجاد میکند، تمرکز را بهحداعلا میرساند و فرد را تشویق میکند تا خود را به خطر اندازد. این ماده که محرکی نیرومند بود، همچنین به سربازان امکان میداد تا با اندکی خوابیدن بتوانند به وظایف خود بپردازند.
پژوهش اخیر نرمان اولر، نویسندۀ آلمانی ، نشان میدهد که تأثیرات این ماده ممکن بود شگفتانگیز باشد؛ خصوصاً در جبهۀ شرق که سرمای گزندۀ تا سی درجۀ سانتیگراد زیر صفر و روحیۀ ازدسترفتۀ نظامیان باعث میشد تا برخی از آنان «بهسادگی بر روی برف بیافتند». وضعیت این افراد هنگامی بهگونهای ژرف دگرگون میشد که مقداری پرویتین به آنها داده میشد: روحیۀ آنها بهبود مییافت، بر هشیاریشان تلنگری وارد میشد و اعتمادبهنفسشان افزایش مییافت. در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ اَشکال جدیدی از این مواد، در حال تولید بود. یکی از آنها مادهای بهنام D-IX، مخلوطی از کوکائین، مورفین و پرویتین با قدرت بسیار بیشتر بود. این ماده روی زندانیان محصور در اردوگاه زاکسنهاوزن۱۶ آزمایش و در مقادیری بالا دوباره میان سربازان آلمانی توزیع شد.
کسانی که قوای ذهنی خود را با محرکها تقویت میکردند، منحصر به افراد حاضر در جبهۀ نبرد نمیشدند. افرادی در برلین نیز به این مواد توسل میجستند؛ ازجمله خود هیتلر. رهبر نازیها عادت به مصرف اویکدال۱۷ داشت که مادهای با قرابت بسیار به هروئین بود. هیتلر همچنین مقادیری متامفتامین، تستوسترون و دیگر انواع افیونها را تزریق میکرد. ارتشبد اروین رومل بهکرات پرویتین مصرف میکرد؛ چنانکه آن را «نان روزانۀ» خود مینامید. این فقط آلمانیها نبودند که به مواد مخدر روی آوردند تا عملکرد خود را بهبود بخشند؛ بریتانیاییها نیز از این مواد استفاده میکردند. ژنرال برنارد مونتگمری که بعدها ارتشبد شد، مصرف بنزدرین۱۸ را برای سربازان خود در شمال افریقا تجویز کرد که در آستانۀ نبرد العلمین قرار داشتند. اینها همه بخشی از برنامهای بود که طی آن ۷۲میلیون قرص بنزدرین برای نیروهای بریتانیایی در جنگ جهانی دوم تجویز شد.
استفاده از مواد مخدر برای بهبود عملکرد نظامیان در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم ادامه یافت. اگرچه بخشهای زیادی از برنامههای پیشرفتهای شیمیایی امریکا و شوروی هنوز هم در دوران پس از جنگ محرمانه باقی ماندهاند، اما واضح است که آنها توجه بسیار زیادی را مصروف پژوهش دربارۀ «مکملهایی» کردهاند که میتوانند تأثیرات مثبتی بر روی نیروهای نظامی بگذارند. برای مثال، نیروی هوایی امریکا میان آن دسته از خلبانان خود که مأموریتهای طولانی دارند، دکستروآمفتامین۱۹ پخش کرده تا هشیاری آنها را افزایش دهد و از خستگیشان بکاهد. از میان خلبانان امریکایی که در عملیات توفان صحرا۲۰ در سال ۱۹۹۱ شرکت داشتند، ۶۵درصدشان از محرکها استفاده کردهاند و فقط نیمی از آنها گفتند که این محرکها برای انجام عملیاتهای نظامی مفید یا ضروری بوده است.
تمام تجارب موجود در این زمینه مثبت از آب درنیامده است. ازجمله عوارض جانبیِ جدی این مواد میتوان به پریشانی و جنون اشاره کرد. بررسیهای صورتگرفته دربارۀ یکی از عملیاتهای اردوگاه آموزشی ترنک فارمز۲۱ در افغانستان نشان داد که خلبانان اف۱۶های امریکایی مجاز به مصرف دکسدرین۲۲ بودهاند. در این عملیات که در آوریل ۲۰۰۲ انجام شد، در اثر شلیک نیروهای خودی چهار نظامی کانادایی کشته و هشت تن از آنها زخمی شدند. افزایش استفاده از محرکهای شیمیایی توسط نیروهای زمینی ارتش امریکا نیز عاری از پیامدهای سوء نبوده است: دو تن از سربازان امریکایی پس از آنکه ملزم به مصرف دیمتیلامین۲۳ شدند، درگذشتند. دیمتیلامین نوعی مخدر تقویتکنندۀ عملکرد جسمی است که سازمان جهانی ضددوپینگ آن را ممنوع کرده است.
در طی بیشتر از یک دهه، تحقیق برای نیروهای جنگیِ بهتر و متمرکزتر چنان گسترش یافته که دولت امریکا از برنامهای زیستشیمیایی۲۴ حمایت کرده است. ازجمله اهداف این برنامه، دستیابی به شیوههایی است که به نیروهای نظامی امکان دهد تا در مناطق متخاصم عملکرد بهتری داشته باشند، انرژی کمتری صرف کنند و نمایششان در میان جنگ را بهبود ببخشند.
باتوجهبه مصرف گسترده و کاملاً مستند مواد آرامبخش در عملیاتهای جنگی مدرن، پیبردن به اینکه نیروهای داعش نیز مواد محرک را در اختیار سربازان خود مینهند، نباید مایۀ شگفتی باشد. در پاییز سال ۲۰۱۵، بزرگترین محمولۀ مواد مخدر در تاریخ بشر در فرودگاه بیروت در لبنان توقیف شد؛ آنهم هنگامی که یکی از امیرزادههای سعودی کوشید تا سوار جت شخصی خود شود. این جت قرار بود بهسمت استان حائل در شمال عربستان سعودی پرواز کند. در این بازرسی دو تُن کاپتاگون۲۵ کشف شد. این مادۀ مخدر بر اساس گزارش دفتر مواد مخدر و جرایم سازمان ملل، بهندرت در بیرون از خاورمیانه مورد استفاده قرار میگیرد.
کاپتاگون که در اصل در دهۀ ۱۹۶۰ گسترش یافت، برای این ساخته شده بود که اختلال کمخوابی و ضعف حواس را درمان کند. این دارو بهخاطر ماهیت اعتیادآورش در اغلب کشورها ممنوع شد. آنگونه که ریچارد راوسن، مدیر مشترک برنامۀ اینتگریتد سابستنس ابیوز۲۶ در دانشگاه کالیفرنیا، لوس انجلس میگوید، کاپتاگون باعث ایجاد حس سرخوشی، غلیان انرژی و هشیاری تشدیدشده میشود و افزایش بیشازحد سطح پرخاشگری را در پی دارد. یکی از گزارشهای رویترز در سال ۲۰۱۴ نشان میداد که از زمان آغاز جنگ داخلی در سوریه، مصرف مواد مخدر تا چه اندازه گسترش یافته و بهخصوص تولید محرکها برای مصرف شورشیان و نیروهای داعش تا چه اندازه اوج گرفته است. این واقعیت که سطح خشونت افزایش یافته است نیز نمیتواند یکسره تصادفی باشد؛ البته منظور فقط ضبط ویدئویی صحنۀ سربریدن افراد نیست، بلکه همچنین اعدامهای دستهجمعی و کشتارهای سراسری نیز مدنظر است.
بهطور قطع، تلاش برای تبدیلشدن به فراانسان مستلزم بازی با آتش است. شاید بتوان کوشش برای نیرومندترشدن، بهترشدن، متمرکزترشدن و سنگدلترشدن در وضعیت جنگی را درک کرد؛ اما همچنانکه گتافیکس به روستاییانِ شمال فرانسه سرکوفت میزد، از مواد مخدری که عملکرد افراد را تقویت میکند، فقط باید در موقعیتهای خاصی استفاده کرد که تمام تلاشهای دیگر به شکست انجامیده است. تلاش برای نیل به برتری نظامی، همواره بهمعنای ازدستدادنِ توانایی و اراده برای مذاکره، مصالحه یا اتکا بر تواناییهای ذهنی بومی و توسعۀ آنها بوده است. چنانکه بادی۲۷ نابغۀ شرور فیلم «شگفتانگیزها»۲۸ میگوید: «وقتی همه ابرمرد هستند، هیچکس ابرمرد نیست.» شاید اکنون وقتِ آن رسیده است که به معضلی بپردازیم که دشوارتر از معضلِ ساختن ابَرسرباز در اینجهان باشد: به انسانها صلح را بهتر بیاموزیم.
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را پیتر فرانکوپان نوشته است و در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «War, on drugs» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۹۵با عنوان «ارتش مفنگیها» و ترجمۀ محمد غفوری منتشر کرده است.
•• پیتر فرانکوپان (Peter Frankopan) مدیر مرکز مطالعات بیزانس در دانشگاه آکسفورد و محقق ارشد در کالج ورچستر در آکسفورد است. تازهترین کتاب وی جادههای ابریشیم؛ تاریخ جدید جهان (The Silk Roads: A New History of the World) است.
[۱] Gallic Wars: جنگهای گالی یا گلی یا گالیک نام سلسلهجنگهایی میان رومیان و گلها در میانهٔ سدهٔ یکم پیش از میلاد مسیح است که با جنگ آلزیا در ۵۲ پم به اوج خود رسید. سرانجامِ این جنگها پیوستن سرزمین گل به خاک امپراتوری روم و گسترش این امپراتوری بود [ویکی پدیا].
[۲] Gaul: گُل یا گال (لاتین: گالیا، یونانی گالانیا) منطقهای در غرب اروپاست که امروزه فرانسه، بلژیک، غرب سوئیس و بخشهایی از هلند و آلمان (بخش غربی رود راین) در آن قرار دارند. [ویکی پدیا]
[۳] philosophy of Mengzi: مِنسیوس یا مَنسیوس فیلسوف چینی سدهٔ چهارم پیش از میلاد است. او پیرو تسه سه، نوادهٔ کنفوسیوس بود و در راه گسترش و بهکرسینشاندن اندیشههای کنفوسیوس کوشا بود. اندیشههای او در شکلدادن نوکنفوسیوسگرایی اثرگذار بود [ویکی پدیا].
[۴] Lotus Eater: لوتوفاگها بهمعنی خورندگان نیلوفر آبی. در اسطورههای یونان، نام قبیلهای است که در ساحل لیبی زندگی میکردند. اودوسئوس با همراهانش به جزیرۀ لوتوفاگها وارد شد. آنها از میوۀ نیلوفر آبی خوردند و حافظۀ خود را از دست دادند [ویکی پدیا].
[۵] Dioscorides: پزشک سرشناس یونانی در سدۀ نخست میلادی و نویسندۀ دایرةالمعارف مصالح پزشکی بود. وی پزشک ارتش رم نیز بود.
[۶] pint: واحد اندازهگیری مایعات، تقریباً معادل نیم لیتر.
[۷] berserk
[۸] bearskin
[۹] Haraldskvæði
[۱۰] Berserkergang: برزرکز (Berserker) یا برزرک (berserk) (به معنی خرسینهپوش) جنگاوران ژرمنی بودند که از آنها عمدتاً در ادبیات نروژی قدیم یاد شده و به عنوان جنگجویانی لجامگسیخته و شوریدهسر معروف بودند. این لقب ریشه واژه امروزی berserk در انگلیسی است که «دیوانه و شوریده» معنی میدهد. بیشتر تاریخنگاران بر این باورند که برزرکرها پیش از نبرد، خود را به حالت خشم و خلسه درمیآوردند و برخی نیز معتقدند که آنها احتمالاً از خوردنیهای مخدر استفاده میکردهاند. آنها برای ترساندن دیگران همیشه جامهای از پوست خرس بر تن داشتند و نام برزرکر نیز از دو بخش ber (خرس) و serkr (پیراهن) تشکیل شدهاست. بنا بر روایتها بزرزکرها به هنگام نبرد عریان میشدند [ویکی پدیا].
[۱۱] post-traumatic stress disorder: اختلال استرسی پس از ضایعۀ روانی یا اختلال تنشزای پس از رویداد یا استرس پس از سانحه نشانگان یا سندرمی است که پس از مشاهده، تجربهٔ مستقیم یا شنیدن عاملی شدیداً استرسزا و آسیبزا روی میدهد و میتواند به مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا وقوع سانحهای جدی منجر شود [ویکی پدیا].
[۱۲] narcotics
[۱۳] pervitin
[۱۴] crystal meth: متیل آمفتامین که در بازار سیاه بهنام «شیشه» معروف است، نام مادهای روانگردان است. این ماده از محرکهای اعصاب به شمار میرود [ویکی پدیا].
[۱۵] Panzer chokolade
[۱۶] Sachsenhausen
[۱۷] Eukodal
[۱۸] Benzedrine
[۱۹] dextroamphetamine
[۲۰] Desert Storm
[۲۱] Tarnak Farms
[۲۲] Dexedrine
[۲۳] Dimethylamine
[۲۴] biochemical
[۲۵] Captagon
[۲۶] Integrated Substance Abuse Programme
[۲۷] Buddy
[۲۸] Incredibles: انیمیشنی امریکایی بهکارگردانی براد برد، محصول سال ۲۰۰۴.
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست
با سلام بنده احساس میکنم که این قسمت از مقاله نادرست است. مارکوپولو از حسن صباح با عنوان «پیرمرد کوهستان» یاد میکند. بنابرگفتۀ این سیاح ونیزی، امام اسماعیلیان مقادیر معتنابهی از حشیش به پیروان خویش میداد. وی همچنین زنانی هوسانگیز در اختیار آنان مینهاد و آنان نیز درعوض رقبای سیاسی حسن صباح را به قتل میرساندند. پیروان وی با نام حشاشین شناخته شدند. این عنوان تبدیل به اسم امروزی و اروپایی آنان، یعنی assassin (آدمکش) شده است. ---به چند دلیل یک آنکه حسن صباح و اسماعیلون شغل اصلی انها کشت گیاهان دارویی بوده و واژه حشاش هم به معنی پرورش دهنده گیاه است که در تاریخ بارها این تکرار شده و برداشتهای نا درستی از ان بعمل امده. اشکال دوم نیز زنان هوس انگیز است اکر اندکی در تاریخ رجوع کنید میبینین که سربازان آموزش دیده ی حسن صباح به عبارتی کاماندو های ان دوره که برای ترورها استفاده میکرد همگی در ابتدای اموزش اخته میشدند و این کاملا مخالف انچه است که اینجا بیان داشتین