مروری بر کتابهای «رویدادنامه» نوشتۀ توماس پیکتی و «ضعفا از آنچه باید رنج میبرند؟» نوشتۀ یانیس واروفاکیس
همیشه تفاوتی هست بینِ افکار استادانِ اتوکشیدۀ دانشگاه، و بحرانهای وخیمی که در دنیای واقعیت روی میدهند. بههمین دلیل، خیلی وقتها راهحلهای استادان دانشگاه برای حل مشکلات، در نظر سیاستمداران مضحک و غیرعملی جلوه میکند. اما این روند در سالهای اخیر دو استثنای بزرگ داشته است: توماس پیکتی، ستارۀ جوان علم اقتصاد و یانیس واروفاکیس، وزیر اقتصادِ دولت سیریزا. اما آیا تلاشهای آنها میتواند اروپا را نجات دهد؟
پل میسن، گاردین — در نبرد گتیزبرگ دفاع از بخشی از ارتش متحدین به مردی سپرده شد که قبلازآن بزرگترین مسئولیتش تدریس سخنوری در دانشگاهی در ساحل شرقی امریکا بود. در صحنهای از فیلمی که در سال ۱۹۹۳ در رابطه با این نبرد ساخته شد، فرمانده رو به او میگوید: «حالا ببینیم استاد چطور میجنگد.» یانیس واروفاکیس وزیر دارایی قبلی یونان و توماس پیکتی در کتاب آخرشان با چنین مسئلهای روبهرو هستند: یک عمر زندگی دانشگاهی آنان را چقدر برای منازعه بر سر سیاست اقتصادی آماده کرده است؟ آنهم در جایی که عقلانیت و شواهد جایی ندارند. بهبیاندیگر اساتید چپگرا چطور در دنیای مدرن میجنگند؟
کتاب رویدادنامهٔ پیکتی مجموعهای است از مقالاتی که او از قبل از ورشکستگی شرکت «لِمَن برادرز» تا بعد از حملۀ تروریستی پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ برای روزنامۀ چپگرای لیبراسیون نگاشته است. ازآنجاکه این کتاب بعد از شاهکار پیکتی یعنی سرمایه در قرن بیستویکم منتشر شد، شاید انتظار برود که این کتاب تأثیرگذاری کمتری داشته باشد.
اما بهنظر اینطور نیست. حقیقت این است که پیکتی برای پرداختن به اقتصاد روز ساخته شده است: او شفاف صحبت میکند و دیگران را بهسادگی متقاعد میکند. متقاعدکنندهبودن حرفهایش به این دلیل است که در بیشتر موارد حتی با نبود همۀ شواهد و حقایق، قضاوت درستی داشته است.
در شرایطی که بیشتر تحلیلگران مالی در رابطه با بلندپروازی بیشازحد برنامۀ محرک مالی اوباما سخن میگفتند، پیکتی بهدرستی نقطهضعف این محرک را تشخیص داده بود. در شرایطی که بیشترِ مردم در تلاش بودند که مشمول تسهیل کمی۱ شوند، او نقص نظریِ این محرک را معین کرد. پیکتی در سال ۲۰۰۹ گفت تا وقتی بانک مرکزی «در سررسیدهای مختلف و به همۀ فعالان اقتصادی وام ندهد… این سیاستهای نامتعارف، دیر یا زود به پایان کاراییِ خود خواهند رسید و مشکل ساز خواهند شد». امروز بسیاری از این سیاستهای مالی در میان انبوهی از هشدارها دربارۀ تنشِ مالی جدید، به آن مرزهایی رسیده است که پیکتی پیشبینی کرده بود.
دنبالکردن ایدههای پیکتی در فرازوفرودهای دوران بعد از فروپاشی شرکت لِمن، نمایانگر مسئلهای ناخوشایند برای ظهور چپگرایی است. پیکتی میپرسد: «آیا مدیریتِ اروپا میتواند آنطور که برای کنترل سرمایهداری جهانیِ لجامگسیخته لازم است، به قدرتی قارهای و به محلی برای حاکمیت دموکراتیک تبدیل شود؟» یا با تسهیل استیلای بازارها بر دولتها و بهواسطهٔ هرجومرج ایجاد شده، موفق به چنین کاری نخواهد شد؟
این خلاصۀ معمای چپ در سال ۲۰۱۶ است. این موضوع در بریتانیا با رفراندوم برکسیت مطرح شده و در بقیۀ نقاط اروپا نیز روزبهروز با فشارهای ژئوپلیتیک بیشتر نمایان میشود: ورود یکمیلیون نفر مهاجر، تمایل به راستگرایان افراطی در لهستان، جریان خروشان نئونازیسم در مجارستان و اسلواکی و فرانسه. همینطور قدرت فردی مستبد و بیکفایت در آنکارا برای دیکتهکردن شروطش به سراسر قاره نیز نشانهای دیگر از این موضوع است.
زمانی که بحران یورو در ابتدای سال ۲۰۱۰ اروپا را تحتتأثیر قرار داد، پیکتی در دو توصیهنامۀ مختصر تنها راهحل منطقی این موضوع را در سطح مالی و پولی مشخص کرد. او در این نامهها متذکر شده بود که اروپا باید بدهیهایش را تجمیع کند. چنین بر میآید که او در این شرایط باور داشته که چنین کاری انجام خواهد شد: « به نظر میرسد که رهبران اروپا آمادهاند قانونگراییِ بیشازاندازهشان را زیر پا بگذارند و انعطاف بیشتری نشان دهند.»
او همچنین متذکر میشود که اروپا در سطح پولی باید به بانک مرکزی اجازه دهد که علاوهبر بانکها، دولتها را نیز نجات دهد. پیکتی در سال ۲۰۱۰ گفت بانک مرکزیِ اروپا باید برای مقابله با رکود، تمام بدهیهای دولتها را بخرد و تا زمانی که تورم به پنجدرصد برسد، دست به افزایش نرخ سود نزند. اگرچه بانک مرکزی اروپا در آن شرایط این پیشنهاد را رد کرد، امروز مجبور شده است بیش از آنچه فکرش را میکرد، به خرید بدهیها دست بزند. درعینحال خطر افزایش سود نیز وجود ندارد؛ چراکه تورم نزدیک به صفر است و در دهۀ آینده نیز در همین حدود باقی خواهد ماند.
سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ از نظر پیکتی سالهای فرصتهای ازدسترفته بود: اروپا به راستگرایی رأی داد، سرکردۀ قبلی یکی از پناهگاههای مالیاتی۲ را بهطور کامل مسئول ادارۀ خود کرد و دستخوش حوادث شد. در این وضعیت زمانی که حزب چپ افراطی سیریزا در ژانویۀ ۲۰۱۵ در یونان انتخاب شد، پیکتی جان دوبارهای گرفت. او این اتفاق را نقطۀ عطف مهمی دانست و اعتقاد داشت «برای ایجاد تغییر در مسیر امور، حزبهای چپ میانه که امروز در ایتالیا و فرانسه در قدرت هستند باید رویۀ سازندهتری را در قبال این اتفاق پیش بگیرند».
آنها این کار را نکردند. ضعف و بهنوعی تزویر فرانسوا اولاند و ماتئو رنزی باعث شد آلمان بتواند اولین دولت چپ رادیکال اروپا را در هم بکوبد. البته پیکتی بهصورت مستقیم در این کتاب به اقدامات آنها نمیپردازد؛ اما از تغییر ناگهانی موضوع در انتهای کتاب میتوان شدت دلسردی او را دریافت. او در انتهای کتاب به نقد نابردباری فزاینده و فلجشدن دولتهای قدرتمند در مقابل ازهمپاشیدگی اجتماعی میپردازد.
آیا اروپا میتواند سیاستهای پولی و مالی لیبرال و متحد داشته باشد و از نظر سیاسی نیز در مقابل این سیاستها بردباری به خرج دهد؟ باوجوداینکه پیکتی در اینجا پاسخی به این سوال نمیدهد، تمام شواهد با این موضوع مغایر است. حتی در وضعیتی که بانک مرکزی اروپا برای تحریک اقتصادها با انتخاب و به کارگیری گزینههای رادیکال و انبساطی از طریق چاپ پول، دکمۀ هشدار را فشار داده است، آلمان با همۀ این اقدامات مخالفت کرده و این نشان میدهد که اتحاد رویه تا چه حد دور از دسترس است.
نه در افق بدهیِ واحد اروپا، نه در سیاستهای پولی مرتبط با عدالت اجتماعی و نه در نهادها کوچکترین نشانهای از پرداختن به پیشنهادهای پیکتی وجود ندارد. در این وضعیت این کتاب مثل پرانتزی باز است. از این لحاظ، کتاب پیکتی، آیینهای است برای کتاب یانیس واروفاکیس.
واروفاکیس در سال ۲۰۱۵ و در برخورد با بحران یونان، خود بحران تازهای ایجاد کرد. چهرههای اقتصادی سیریزا افرادی کهنهکار و محتاط بودند: آنها دههها برنامهریزی کرده بودند که اگر روزی به قدرت رسیدند، چه اصلاحاتی را باید در سطح خرد، برای اقتصاد مافیایی یونان به کار بگیرند. آنها سیاستمدارانی محتاط و محافظهکار بودند. اما واروفاکیس مانند پیشینیانش در گتیزبرگ گزینۀ زدن به دل دشمن را انتخاب کرد، گزینهای که در هیچ کتب درسیای صراحتاً ذکر نشده بود. اما در این مورد این انتخاب مفید واقع نشد.
اولین مشکل چپگرایان یونان این بود که بسیاری از حامیانِ حزب او را «نئولیبرال» میدانستند: او فردی بود متمایل به ایالات متحده، مثل افراد طبقۀ حاکم به نظر می رسید و عکاسی گزینشیِ۳ هفتهنامۀ بختبرگشتۀ پاریس مچ۴ هم نتوانست کاری بکند که این احساس از بین برود. اما درنهایت مشخص شد که او از همۀ «روشنفکران ارگانیک» چپ در یونان، افراطیتر بوده است. کتاب جدید او نیز، مانند تمام کارهای دیگری که انجام داده، کتابی غیرقابلپیشبینی است.
بخش زیادی از ابتدا و اواسط این کتاب از نظرگاه آتلانتیسیستی۵ به تاریخچۀ آکادمیکِ چگونگی پیدایش اتحادیۀ اروپا میپردازد. توضیح میدهد که امریکا چگونه نظام برتنوودز را در سال ۱۹۷۱ زیر پا گذاشت و این باعث شد اروپا بهعنوان سازوکاری دفاعی بهدنبال واحد پول یکسان برود. این بخش از تاریخِ اقتصادی بههمراه نکات جذابِ او از تجربیات خودش در آن زمان، که در رأس کار بود، بهخوبی بازگو شده است.
کتابْ تازه وقتی اوج میگیرد که به بحران فعلی میرسد. اگر هنوز در رابطه با خطری که اروپا را تهدید میکند دچار تردید هستید، داستان واروفاکیس را دربارۀ همخانهشدن با کشاورزی کمسواد بخوانید. او در دهۀ ۱۹۹۰ در منطقۀ راستگرایان افراطی پلوپونز جنوبی، در یونان با این کشاورز همخانه بود. این کشاورز که بهطور اغراقآمیزی مؤدب بود دو کتاب را روی بالش استاد میگذارد: اولّی خاطرات یکی از دستنشاندههای راستگرا که همه فراموشش کردهاند و دیگری خاطرات کسی که هیچکس نمیتواند فراموشش کند: نبرد من۶ چاپ ۱۹۴۴.
واروفاکیس به این نکته اشاره میکند که نازیها نیز همواره رؤیای اروپای متحد را داشتهاند. او زمانی هم که به قدرت رسید، بلافاصله به همتایان آلمانیاش در رابطه با خطر ایجاد فاشیسم، بهخصوص در یونان در صورت اجرای سیاستهای ریاضتی، هشدار داد. واروفاکیس بهدلیل نامبردن از فاشیسم مورد هجمۀ زیادی قرار گرفت؛ اما حقیقت این است که حق با او بود. همان سیاستمداران طبقۀ حاکم در اروپای شرقی که شکست یونان در جولای ۲۰۱۵ را با فراغ بال تماشا کردند، امروز شاهد حضور انبوهی از قانونگذاران ضدیهود در کشورهای خود هستند.
واروفاکیس در توصیف این خطر نیز دقیق و درست عمل کرده است: راستگرایان افراطیِ اروپا با رفتن به خیابانها و تحتتأثیر قراردادن جریان اصلی سیاست به جایگاهی دست یافتهاند که میتوان گفت «قدرت در دست آنهاست؛ اما هنوز ادارات و وزارتخانهها را بهصورت رسمی در اختیار نگرفتهاند». واروفاکیس مینویسد: «آن صحنههای مشمئزکنندهای که شخصاً در سال ۲۰۱۳ شاهد آن بودم و در آن بهنام دولت جدید دموکراتیک محافظهکار یونان، مهاجران به بدترین شکل ممکن مورد هجوم قرار گرفته و جمعآوری میشدند، درحقیقت کارکرد دولت محترمی بود که مجبور بود کار دولتی فاشیست را با واسطه انجام دهد.»
او در کتابش با ارائۀ طرحی کلی از پروژۀ فعلیِ خود اینچنین نتیجهگیری میکند: یا باید در طول ده سال اروپا را دموکراتیزه کرد یا باید بگذاریم این پروژه بهمرور زمان از اعتبار بیفتد. او نیز مانند پیکتی در مقابل بدبینی روشنفکرانه، آنطور که آنتونیو گرامشی نیز زمانی گفته بود، نوعی «خوشبینی عملگرایانه» را در خود نگه میدارد.
بااینحال من شک دارم که خوشبینیِ پیکتی یا واروفاکیس در واقعیت نیز محقق شود. هر دوی آنها خودشان و چپگرایی موردحمایتشان را آخرین مدافعان شرایط ایدئال حقیقی میدانند: نوعی اروپای سوسیال که ارزشهای دموکراتیک ملتهای تشکیلدهندهاش را بازتاب دهد. اما در مقابلِ آنها دو نیرو قرار دارد: لیبرالیسمِ زمینگیرشده که توصیههای اقتصادیاش دیگر کارایی ندارد و راستگراهای بیگانههراس که توصیههای اقتصادیشان ازهمگسسته اما متقاعدکننده است.
مشکل اینجاست که کشتی در حال غرقشدن است. زمانی که این اتفاق میافتد، باید پمپهای خروج آب را راه بیندازید. راه انداختن پمپها اینجا یعنی استفاده از محرکهای رادیکالی که پیکتی و واروفاکیس از آن سخن میگویند؛ اما نخبههای میانهرویِ اروپایی مایل به این کار نیستند و میگویند راهانداختن پمپها یا همان استفاده از محرکها «بر خلاف قوانین است». بهنظر آنها اقدام منطقی در چنین وضعیتی بهآبانداختن قایقهای نجات است.
اگرچه هر دوی این کتابها در اوج منازعات برکسیت و بحران سیاسی اروپا نوشته شدهاند، بهدنبال فراهمکردن پاسخی مشخص نیستند. این کتابها تنها اصولی را مطرح میکنند که میتواند در راه رسیدن به پاسخ کمک کنند. چپگرایی در اروپا در آیندهای نزدیک مجبور به انتخاب خواهد بود: بین ارزشهای انسانی و راهبرد غیرقانونیِ نپذیرفتن پناهجویان که بروکسل و آنکارا بر سر آن با هم توافق کرده اند؛ بین نجات اقتصاد اروپا و نجات آنچه از بانکهای اروپا باقی مانده است؛ بین نجات صنعت فولاد و پیروی از قوانینی محرمانه در خصوص کمکهای دولتیای که دیگر هیچکس واقعاً باورشان ندارد.
در مقامِ اقتصاددان، هم پیکتی و هم واروفاکیس در این موضوع به میزانی زیاد و بهطور غیرمعمول از صداقت و هوش هیجانی بهره بردهاند. اما اگر درنهایت بپرسید که آیا اروپا میتواند خود را نجات دهد و سعی کنید این سؤال را با شواهد موجود در کتاب پاسخ دهید، پاسخ بهطور قطع به منفی متمایل خواهد بود.
اطلاعات کتابشناختی:
Piketty, Thomas. Chronicles: On Our Troubled Times. Penguin UK, 2016
Varoufakis, Yanis. And the weak suffer what they must?: Europe, austerity and the threat to global stability. Random House, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را پل میسن نوشته است و در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۱۶ با عنوان «Can two leftwing gurus save Europe» در وبسایت گاردین منتشر شده است. سایت ترجمان در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «اروپا غرق میشود و کسی به پیکتی گوش نمیدهد» و با ترجمۀ امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• پل میسن (Paul Mason) استاد مدعو دانشگاه ولورهمپتون، نویسنده و ویراستار اقتصادی سابق برنامۀ «نیوزنایت بی.بی.سی» است. آخرین کتاب میسن پساسرمایهداری (PostCapitalism) در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.
[۱] quantitative easing: تسهیل کمی یکی از سیاستهای نامتعارف پولی است که بانکهای مرکزی برای جلوگیری از افت عرضۀ پول هنگام نامؤثربودن سیاست استاندارد پولی از آن استفاده میکنند. هر بانک مرکزی از طریق خریدن مقادیر مشخص ذخایر مالی از بانکهای تجاری و دیگر نهادهای خصوصی تسهیل کمی میکند و نتیجتاً پایهٔ پولی را افزایش میدهد. این با سیاست معمولترِ خریدن یا فروختن اسناد قرضه بهمنظور نگهداشتن سود بازار در مقداری هدف مشخص فرق دارد.
[۲] کشور یا منطقهای که میزان مالیات را بهصورت چشمگیری کاهش میدهد تا شرکتها را به سرمایهگذاری ترغیب کند.
[۳] Photoshoot: عکاسی گزینشی (Photo shoot) یکی از انواع عکاسی است که در عکاسی مد و صنعت مد مورد استفاده قرار میگیرد. در این نوع عکاسی، مدل برای عکاس، ژست و حالتهای مختلف میگیرد تا عکاس بتواند با گرفتن عکسهای گوناگون، از بین آنها بهترین عکس را انتخاب کند.
[۴] Paris Match: هفتهنامۀ خبری فرانسوی است. این هفتهنامه اخبار مهم ملی و بینالمللی و زندگی مشاهیر را پوشش میدهد.
[۵] آتلانتیسیسم ایدهای است که بر اهمیت همکاری میان اروپا و امریکای شمالی از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیتی تأکید میکند.
[۶] نبرد من به آلمانی: Mein Kampf کتابی که آدولف هیتلر نوشته است و بیانگر اندیشههای سیاسی او و ناسیونالسوسیالیسم است.