نوشتار

ازدواج میان هم‌جنسان یا شجاعت ایستادن رویاروی تاریخ

درس‌هایی از بِرک و نیچه در رویارویی با تاریخ

ازدواج میان هم‌جنسان یا شجاعت ایستادن رویاروی تاریخ

دادگاه‌ عالی ایالات متحده ازدواج همجنس‌ها را در سراسر این کشور قانونی کرد. طرفداری از ازدواج همجنس‌ها مد زمانۀ ماست. هرکس مخالف این ماجرا باشد، متعصب است و مطرود. نویسنده این یادداشت چند روز قبل از تصویب این قانون، از فایدۀ مخالفت با آن حرف می‌زند. از شجاعتِ اخلاقی برای حرکت خلاف جریان آب.

پابلیک دیسکورس— شواهد و قرائن نشان‌دهنده آن است که دادگاه عالی فدرال، به احتمال بسیار، قوانین ازدواج در ایالات متحده را لغو خواهد کرد و آنتونی کندی در نهایت به این نتیجه می‌رسد که ارسطو در کتاب اول سیاست بر خطا بوده است[۱]. در ماه‌های اخیر، حقیقتاً روند مباحث و رویدادها رفته‌رفته مثل جوجه بازی [۲] شده است؛ اوضاع جوری است که یا باید تسلیم جریان عمومی شوید و یا رویاروی «تاریخ» بایستید. امروز آن جوانانی که فکر می‌کنند ماهیت ازدواج بیش از هر چیز، در تفاوت جنسی در زن و مرد و بقای نسل بشر ریشه دارد، مورد قضاوت‌های تند و گزنده عمومی قرار خواهند گرفت.

البته تعبیر «ایستادن رویاروی تاریخ» چنانکه در مدح و ستایش روشنفکران از کمونیسم و یا در جریان سقوط آن آشکار شد، تعبیری بحث برانگیز است. تاریخ روشی نسبتاً تازه برای ارایه روایتی بشری از گذشته است که الهیاتی ساختن آن به این خطر خواهد انجامید که اگر در مسیر آن ایستاده باشید «دیگر کسی شما را دوست نخواهد داشت». به همین خاطر اگر فکر می‌کنید ازدواج همجنس‌گرایان نوعی جمع متناقضین است و قوانین مرتبط با طلاقِ بدون دلیل [۳] باید اصلاح شوند، آن وقت در مهمانی‌های شبانه نیویورک جایی نخواهید داشت!

اما خطرات الهیاتی کردن تاریخ به این مسئله محدود نمی‌شود. اگر علیه روند عمومی موضع بگیرید، نه تنها علاقه و احترام مردم را از دست خواهید داد، بلکه به صورت اجتماعی از مشاغل معتبر (مانند مورد برندن آیک)، گروه‌های مدنی و نامزدی برای دریافت جوایز هم کنار گذاشته خواهید شد. حتی ممکن است شرکتی که خود آن را به وجود آورده‌اید نیز دیگر شما را نپذیرد. چنین روایتی از «معبد تاریخ» برای مشروعیت بخشیدن به آن نوع عدالتی به کار می‌رود که سلاحی مؤثر علیه دشمنان متعصب «پیشرفت» است. وقتی قرار است که آینده به صورتی گریزناپذیر در مسیر «برابری» حرکت کند، ما مخالفان روند تاریخ افرادی خوانده می‌شویم که در هزاره جدید آینده‌ای نخواهند داشت، چراکه آینده از آنِ «آن‌ها» است. البته اغلب اعضای حزب جمهوری‌خواه از این داوری در امان هستند، چراکه از نسلی قدیمی‌ترند؛ اما اگر شما در زمانه پیشرفت ، انقلاب با شما مهربان نخواهد بود.

این هراسی واقعی در میان همفکران من است و روحیه آن‌ها را تضعیف می‌کند؛ اما در اینجا می‌خواهم روایتی دیگر از این مساله ارایه کنم. بیایید فرض کنیم که دادگاه عالی علیه ازدواج مدنی حکم کند، ازدواج همجنسگرایان را رسمیت ببخشد و امر «گریزناپذیر» در نهایت روی دهد.

حال در ادامه چه خواهد شد؟

سرنوشت آن دسته از نسل هزاره که مخالف ازدواج هم‌جنس‌گرایان هستند
در چنین آینده‌ای، روایتی جدید ظاهر خواهد شد و فرصتی برای بروز شجاعت اخلاقی از سوی کسانی مهیا می‌شود که در میانۀ سنتی بزرگ و دیرپا، با قدرت در برابر انقلاب‌های ناعادلانه و نابخردانه ایستاده‌اند.

در سال ۱۹۷۰، زمانی که ادموند بِرک مقاله کلاسیک خود «تاملاتی در باب انقلاب فرانسه»[۴] را به نگارش درآورد، دست‌کم در میان نخبگان لندنی چندان مشهور و مقبول نبود. چنانکه ای. جی. میچل اشاره کرده است «برک مستقیماً رویاروی همۀ طیف‌های سیاسی ایستاد» و نه تنها رادیکال‌هایی چون توماس پین و مری ولستونکرافت «کتابش را دوست نداشتند»، بلکه اعضای حزب خود برک، یعنی حزب ویگ نیز در برابر او قرار گرفتند. برای مثال، چارلز جیمز فاکس «تاملات» را بسیار عامیانه و مبتذل خواند و ویلیام پت، نخست وزیر آینده نیز در آن قطعاتی را یافت که هرچند «شایسته تحسین هستند» اما «نمی‌توان با هیچ یک از آن‌ها موافق بود».

البته این سیاستمدار اصلاح‌طلب تصمیم خود را گرفته بود تا در برابر ایده‌های انقلاب فرانسه بایستد؛ اما چه کسی می‌تواند با آزادی، برابری و برادری مخالف باشد؟! برک در برابر انقلاب ایستاد و پیش‌گویانه از آینده آن، ظهور دوران ترور و برآمدن ناپلئون خبر داد؛ چراکه از تسلیم شدن در برابر سیطره فراگیر عقل‌پرستی در قرن هجدهم سر باز زده بود.

البته انقلاب فرانسه با ساختارشکنی امروز در ازدواج به لحاظ اخلاقی خیلی فرق دارد. در واقع، ایستادن رویاروی سازندگان خودخواندهِ پیشرفت با ایستادن در برابر پیشرفت اصیل اجتماعی هم‌سان نیست، بلکه نقطه مقابل آن است.

شجاعت اخلاقی برای مقابله با روح دوران
جنبش‌های گوناگونی تا امروز ظهور یافته و از میان رفته‌اند، اما بحران اخلاقی واحدی در تمام آن‌ها حاضر بوده است؛ اینکه در نتیجه انقلاب جنسیتی، تصویر اخلاقیات غربی چنان در هم شکسته که تأمل دربارۀ چند و چون ازدواج و تدقیق مختصات آن اساساً ناممکن و بی‌ربط به نظر می‌رسد. چنانکه مایکل هانبی نوشته است «ما در دورانی انقلابی زندگی می‌کنیم، حتی اگر این انقلاب گُلی باشد روییده از بذری که پیش‌تر کاشته شده است». از دید او، رویکرد شبه‌نیچه‌ای که ارزیابی دوباره تمام ارزش‌ها را توصیه می‌کند، در نهایت به این واقعیت انجامیده که آنچه پیش‌تر به عنوان محصول خرد جمعی ابنای بشر در طول اعصار متمادی در خصوص ماهیت خانواده بیان می‌شد:

امروز برای خیلی‌ها پوچ و بی‌معنا شده است و بقیه هم با ناامیدی روی آن تعصب دارند. در حالی که دادگاه‌های پیاپی نشان می‌دهند که این انقلاب به صورتی بنیادین معنای خرد را نیز تغییر داده و اعلام کرده است که این خرد کهن دیگر حتی از حداقلِ عقلانیتِ قانونی نیز برخوردار نیست.

این‌ها البته واژگانی نیرومندند که زیر سلطۀ روح زمانه کشیده شده‌اند. من تصور می‌کنم که بِرک نیز احساسی مشابه داشته است، چراکه ژاکوبن‌ها در شتاب برای بازتعریف خرد و پرستش آن، محصول خرد جمعی را دربارۀ چیزهایی مثل وظایف مرتبط با درگذشتگان و تولدنایافتگان بیهوده تلقی کردند. موقعیت امروزین ما نیز با شرایط آن دوران مشابه است؛ هرچند که انقلاب اخیر نیروی بیشتری دارد و بسیار بنیادین‌تر است. در واقع، فروپاشی فرهنگ ازدواج در غرب روندی آرام داشته و بحران برآمده از آن نیز خطرناک‌تر است.

در زمانه انقلابی‌گری قرن هجدهم، تنها یک بریتانیایی ایرلندی‌تبار بود که آشکارا از خطرات انقلاب در بریتانیای کبیر سخن گفت و همه را نسبت به فرسایش نهادهای جامعه مدنی در پی تغییر اساسی قوانین آگاه ساخت. به صورت مشابه، معدودی از متفکران هم‌نسل من نیز از گونه‌ای احیا و حیات دوبارۀ اخلاقی سخن می‌گویند. مثلاً، آلیس فون هیلدبراند ضمن بحث از روند بازتعریف واژگان مورد استفاده در عرصه فرهنگی غرب به بحرانی جدی در اخلاقیات اشاره می‌کند که در آن «حقایق جاودان با مدهای زودگذر مبادله می‌شوند». در واقع انتخاب اصلی برای کسانی که روحیه خود را از دست داده‌اند این است که «شما در کدام سو ایستاده‌اید؟»

البته احیای حقایق جاودان مندرج در ماهیت بشر به چیزی بیش از حرف زدن نیاز دارد و تلاش برای گواهی دادن به سود صلاحیت خانواده برای تأمین خیر و صلاح افراد، نیازمند برخورداری از فضیلت است. چنانکه ارسطو اشاره کرده، شجاعت همان فضیلتی است که سایر فضایل را نیز ممکن می‌سازد؛ اما شجاعت جسمانی در اینجا کفایت نمی‌کند. فون هیلدبراند در این باره می‌نویسد:

شجاعت جسمانی، از آن گونه که در حوزه‌های ورزشی یافتنی است، امری بسیار عام است؛ در حالی که شجاعت اخلاقی چنین نیست. در واقع چندان آسان نیست که همچنان در کنار خیر بایستید، در حالی که ممکن است کار، خانواده یا شغل خود را از دست بدهید. در چنین شرایطی گزینه آسان آن است که ساکت بمانید و اجازه دهید روند جاری امور جلو برود.

شجاعت اخلاقی به معنای ارزش‌گذاری بیشتر برای یکپارچگی وجدان در نسبت با ثبات رویدادهای خارجی است. در این مسیر احتیاط شرط عقل خواهد بود و گروهی از هم‌نسلان من که برای تعیین ماهیت خانواده، ازدواج و ریشه اصلی نهادهای اجتماعی و مدنی ایستادگی می‌کنند، ظهور گونه‌ای تازه از ضدانقلاب را ممکن کرده‌اند.

احیای دوبارهٔ اخلاق
استدلال من بر اساس این فرض استوار شده است که دادگاه عالی علیه افلاطون، ارسطو، اگوستین، آنسکومب و نیچه رأی خواهد داد. به نام نیچه از این جهت اشاره کردم که او در یادداشت‌های منتشرنشده خود [۵] با لحنی طعنه‌آمیز به این مساله اشاره می‌کند که معنای جدیدی از ازدواج در فرهنگ بورژوازی ظهور یافته و به جای تکیه بر معنای اشرافی پاسداشت خانواده، این روزها تکیه بر اراده نیک و احساس است. در این معنای جدید، ازدواج «درخواست مجوز اجتماعی برای رابطه میان دو فردی است که در پی ارضای میل جنسی خود با یکدیگر هستند … به نحوی که منافع جامعه نیز در نظر گرفته شود». از دید نیچه، ازدواج در دوران جدید به قرادادی میان فرد و دولت تبدیل شده است که ویژگی همۀ قوانین امروزی است.

در بازشناسی این تمایز، نیچه به واقعیتی تاریخی اشاره می‌کند که به فراموشی سپرده شده بود. او مسیحیت را مسئول این تغییر می‌داند؛ چراکه با غلبه این دین در اروپا، پیش‌فرض‌های اشرافی در خصوص «نابرابری طبیعی» از میان رفت و «اخلاق سروری» کنار گذارده شد، نهاد ازدواج به عنوان امری دینی شناخته شد و بعدتر به صورت نهادی مدنی درآمد که بر برابری جنسی میان زن و مرد استوار بود. در واقع چنانکه لری سیدنتوپ در اثر اخیر خویش [۶] نشان داده است، مسیحیت به پیش‌فرض‌های مدرن در باب برابری به عنوان وضعیتی اجتماعی در اروپای غربی انجامیده است؛ اما پس از افول مسیحیت و با ارزیابی مجدد نظام ارزش‌ها در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، ارزش‌های باقیمانده بورژوایی برای حفاظت از نهاد خانواده به عنوان مقوله‌ای تقلیل‌ناپذیر در تفکر و قانون‌گذاری کافی نبود.

اما برای کسانی که رویاروی این روند ایستاده‌اند، فرصت مشارکت در فرآیند ارزیابی دوباره تمامی ارزش‌ها به وجود آمده است تا در احیای اخلاقی مشارکت کنند، جنبشی که مشابه با احیای بزرگ دینی در آمریکا [۷] است. در حقیقت، نظام ارزشی بورژوایی آخرین نفس‌های خود را می‌کشد. به علاوه ما باید با این واقعیت مواجه شویم که سقوط فرهنگ ازدواج بیش از همه به اقشار ضعیف‌تر (به لحاظ اقتصادی) آسیب خواهد رساند. چنانکه براد ولکاکس اشاره کرده است:

تضعیف نهاد ازدواج در طبقات کارگر و اجتماعات فقیر مانع فرصت‌های شغلی و آموزشی است، نرخ جرائم را در این اجتماعات افزایش می‌دهد و عوارض جدی اجتماعی و عاطفی را برای کودکان ایجاد می‌کند.

به علاوه رابرت پاتنم، دانشمند علوم سیاسی در کتاب فرزندانمان: بحران در رویای آمریکایی [۸] و چارلز موری نیز در کتاب گسیختن: وضع آمریکای سفید [۹]، از شکاف طبقاتی و فرهنگی جدیدی در آمریکا سخن گفته‌اند که میان خانواده‌های سالم طبقات بالا و خانواده‌های درهم‌شکسته طبقات پایین به وجود آمده است. خطرات مورد اشاره ولکاکس کاملاً واقعی هستند و جامعه را با تهدید جدی مواجه ساخته‌اند. از این رو احیای اخلاقی و مدنی آمریکا باید آغاز شود و جنبش مرتبط با ازدواج می‌تواند نقطۀ شروعی برای آن باشد.

بنابراین پرسش اصلی پیش روی نسل من آن است که «آیا به این جنبش می‌پیوندید؟ طرفدار حقایق هستید یا مدهای زمانه؟»

گروه‌های مقاومت
پیش‌بینی چگونگی این احیای مدنی مانند آیندۀ بلند مدت قوانین ازدواج در ایالات متحده بسیار دشوار است. آزادی و اختیار بشر به نحوی است که شکل‌گیری آینده در گرو چگونگی رفتار آزادانه و مختار ما بر اساس ایده‌ها و ارزش‌ها است؛ اما بیایید به نمونه‌های مشابه قبلی بیندیشیم.

هیچ کس تصور نمی‌کرد که سقوط اتحاد جماهیر شوروی به این سرعت محقق شود. مهم‌تر آنکه نهادهای آکادمیک در اروپای غربی و ایالات متحده نیز جملگی سمپات (اگر نه پشتیبان) این نظام تمامیت‌خواه بودند. به طور مثال، زمانی که در دهه‌های هفتاد و هشتاد راجر اسکراتون، فیلسوف انگلیسی، تلاش کرد دانشگاه‌هایی پنهانی را آن سوی پرده آهنین، در چکسلواکی و مجارستان راه‌اندازی کند، تنها کمکی که دریافت کرد از دانشکده الهیات دانشگاه کمبریج بود. با این حال، این اقدامات انفرادی در زمانه‌ای که پیروزی دور از دسترس به نظر می‌رسید، به تعلیم و تربیت افرادی انجامید که در آینده به رهبران نوسازی قانونی و مدنی کشورهای خود پس از فروپاشی دیکتاتوری شوروی بدل شدند.

به راستی چه تعداد از استادان ترسو و محافظه‌کار آن زمان، امروز پشیمان هستند که شجاعت اخلاقی لازم برای کمک به این جنبش را نداشتند؟ اسکراتون در مقام کنش‌گری محافظه‌کار، شغل آکادمیک خود را برای چنین فعالیت‌هایی قربانی کرد. چنانکه خود او در کتاب اخیرش نوشته است «ما تحت فشار قرار می‌گرفتیم تا از ترس حذف شدن، آنچه هستیم را پنهان کنیم […] اما من در برابر فشارها ایستادم و در نتیجه زندگی‌ام بسیار جذاب‌تر از آنی شد که می‌خواستم».

در زمانهٔ ما نیز گروه‌هایی چون جامعهٔ آنسکومب [۱۰] فعالیتشان را در سطح کالج‌ها آغاز کرده‌اند. جودی روما پیش‌تر در خصوص عضویت خود در این گروه به من گفته است که «رهبری جامعهٔ آنسکومب در استنفورد یکی از مثبت‌ترین و جذاب‌ترین تجارب دانشگاهی من بوده است». چنین تجاربی نشان می‌دهد که هواداری از الگوی پیشین ازدواج و واژگون ساختن ذائقهٔ بورژوازی نوین، وجوه مثبت پیش‌بینی‌نشده و خاص خود را دارد.

ایستادگی در برابر امر گریزناپذیر
البته فقط کمونیسم نبود که بر تاریخ تکیه می‌کرد و خود را پرچمدار آن می‌دانست. فاشیسم نیز در دورانی کاملاً شکست‌ناپذیر به نظر می‌رسید. زمانی که رزولت و چرچیل در سال ۱۹۴۱ با یکدیگر دیدار کردند، چنانکه دنیل هانان گزارش کرده است «در سراسر اوراسیا آزادی و دموکراسی در برابر تمامیت‌خواهی عقب‌نشینی کرده بود»؛ اما کسی چون فیلسوف کاتولیک، دیتریش فون هیلدبراند، این گزینه را انتخاب کرد که در برابر این روند گریزناپذیر بایستد. او به سراسر اروپا، برزیل و ایالات متحده سفر کرد و نشان داد که فرصت‌های موجود علیه آنچه به ظاهر گریزناپذیر است، به معنای ظهور شجاعتی اخلاقی برای آغاز ایستادگی است.

جنبش احیای ازدواج نیز فرصتی برای ظهور شجاعت اخلاقی به شمار می‌رود و فرصت زندگی کردن بر خلاف فرهنگ غالب، امروز در دسترس است. با ادامه یافتن بحث از آزادی دینی، احیای فرهنگ ازدواج و جایگاه خانواده در برابر عقب‌گردهای احتمالی دادگاه عالی، این امکان برای ما وجود دارد که به متفکرانی [حقیقتاً] نیچه‌ای بدل شویم؛ کسانی که بت‌های افسارگسیخته و اتمیستی عصر خویش را در هم شکسته‌اند.


پی‌نوشت‌ها:
[1] ارسطو در این کتاب به نقش خانواده و اهمیت آن در نسبت با مدینه اشاره می‌کند.
[2] game of chicken یا بازی جوجه؛ نوعی از بازی در نظریهٔ بازی‌ها که در آن هیچ یک از طرفین تمایلی به تسلیم شدن ندارند.
[3] نوعی از طلاق که در آن متقاضیِ جدایی نیازی به اقامهٔ دلیل برای درخواست خود ندارد.
[4] Reflections on the Revolution in France
[5] مراد از این یادداشت‌ها مجموعه‌ای است که تحت عنوان ارادهٔ معطوف به قدرت منتشر شد.
[6] Inventing the Individual: The Origins of Western Liberalism
[7] Great Awakenings
[8] Putnam, Robert D. Our kids: The American dream in crisis. Simon and Schuster, 2015
[9] Murray, Charles. Coming apart: The state of white America, 1960
[10]Anscombe Societies

مرتبط

کناره بگیر و از تنهایی نترس

کناره بگیر و از تنهایی نترس

حتی اگر فرهنگ امروزی ما با خلوت‌‌گزیدن دشمن باشد، هنوز می‌توانیم راهمان را از آن جدا کنیم

گفت‌و‌گو لذت بی‌پایان است

گفت‌و‌گو لذت بی‌پایان است

ما در مکالمه کمبود خود را با درآمیختن با «دیگری» پر می‌کنیم

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

فاطمه

۰۲:۱۰ ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
0

عالی بود عالی از اندیشه های اقلیتی و انقلابی غرب بیشتر بنویسید خواهشا.

شیوا درویش

۱۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
0

ممنون . مقالات خوبی رو انتخاب می کنید . تأمل برانگیز ! امیدوارم که این حرکت روبه رشد بوده و به تر از پیش ادامه یابد . سپاس

بهراد

۰۱:۰۴ ۱۳۹۴/۰۴/۲۱
0

خیلی ممنون عالی بود! تو این دوره که همه مخصوصا اهالی فلسفه دست کم ایران ترسیدن از مدرنیته و ولع روانی دانشمندا...

گروهی از نویسندگان

ترجمه میثم غلامی و همکاران

گروهی از نویسندگان

ترجمه احمد عسگری و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

پاملا دراکرمن

ترجمه مریم خوشحال‌پور

جف کرایسلر, دن آریلی

ترجمه بابک حافظی

دنیل تی. ویلینگهام

ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0