نوشتار

«به‌واژه‌ها» مثل لباس زیر باید مرتب عوض شوند

به‌واژه‌ها جایگزین‌هایی هستند برای واژه‌های ناخوشایند زبان، اما خودشان خیلی زود ناخوشایند می‌شوند

«به‌واژه‌ها» مثل لباس زیر باید مرتب عوض شوند

برای سخن‌گفتن دربارۀ بعضی چیزها، مجموعۀ وسیعی از واژه‌ها در زبان ساخته می‌شود. مثلاً دست‌شویی‌رفتن را فرض بگیرید. برای آن، طیف گسترده‌ای از کلمات داریم: دست‌به‌آب، مستراح، توالت، سرویس بهداشتی و... این را مقایسه کنید با حمام که احتمالاً همیشه حمام بوده است. به این واژه‌های جایگزین، که هرکدام از آن‌ها در دوره‌ای از تاریخ متداول می‌شوند، «به‌واژه» می‌گویند. به‌واژه‌ها روشی برای مؤدبانه سخن‌گفتن هستند. اما گویا تاریخ مصرف آن‌ها کوتاه است. چرا؟

جان مک‌ورتر، ایان — چیزی که امروزه آن را «کمک نقدی به توانمندانِ دیگرگونه۱» می‌خوانیم روزگاری به‌طور کاملاً موجهی «رفاه چلاق‌ها۲» نامیده می‌شد. واژه‌های «رفاه»۳ و «چلاق» امروزه در طیفِ سوگیرانه تا توهین‌آمیز قلمداد می‌شوند، اما زمانی مردمِ فرهیخته و متشخص نیز آن‌ها را مؤدبانه محسوب می‌کردند. حتی سازمانی به‌نام «جامعۀ بین‌المللی رفاه چلاق‌ها» وجود داشت که در سال ۱۹۲۲ تأسیس شده بود. اما این سازمان در سال ۱۹۶۰ نام خود را به «جامعۀ بین‌المللی توان‌بخشی به ناتوانان» تغییر داد.

هرقدر هم که این تغییرِ عنوان از منظر ما کار درستی به نظر برسد، عنوان جدید نشانۀ نگرشی عمومی در آن دوران بود که اکنون اغلب با چشم‌غره به پیشوازش می‌رویم. گاهی فکر می‌کنیم که «خب، حالا اسمشو چی بذاریم»؛ چراکه واژگانی که، برای ارجاع به گروه یا پدیده‌ای، مناسب محسوب می‌شوند، گویا تقریباً در هر نسل تغییر می‌کنند. منظور این است که شور این واژگانِ متغیر را درآورده‌اند. چرا نمی‌توان اسم هرچیز را همان‌طور که هست باقی گذاشت؟ مثلاً درمورد «ناتوان»: مگر «معلول» چه مشکلی داشت؟ چرا حالا باید از «توانمندِ دیگرگونه» استفاده کنیم؟ این کارها مثل تغییر نام «پاف ددی» به «پی دیدی» نیست؟

نه! آنچه استیون پینکر، روان‌شناسِ شناختی و زبان‌شناس، به‌طرز ماهرانه‌ای «تردمیلِ به‌واژه» نامیده است عکس‌العملی غیرارادی یا شیرین‌کاری نیست، بلکه فرایندی اجتناب‌ناپذیر یا به‌طور دقیق‌تر «سالم» است که، باتوجه‌به شکاف همیشگی میان زبان و اندیشه، امری لازم است. معمولاً به‌واژه‌ها۴ را رویدادهایی یکباره به شمار می‌آوریم، یعنی کسی محترمانه لفظی دقیق برای مفهومی ابداع می‌کند تا تداعی ناخوشایندی را از آن دور کند. این تعریفی دقیق از به‌واژه است، اما این نکته را از قلم می‌اندازد که به‌واژه باید دائماً به‌روز شود. دلیل این امر این است که سرعت تغییر اندیشه از تغییر واژگان کندتر است و اندیشه می‌تواند خود را به الفاظ جدید و ابداعیِ ما برساند. ازآنجاکه این امر احتمالاً همیشگی است، باید بپذیریم که ما الفاظمان را مانند لباس زیرمان عوض می‌کنیم و این بخشی از زندگیِ زبان‌شناختیِ یک جامعۀ متمدن است.

دلیل این تجدیدِ معناییْ این است که معنای واژگان در دنیای واقعی بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که تعاریف لغت‌نامه‌ای‌شان با آن نظم و ترتیبِ ازلیِ چاپی نشان می‌دهد. ما واژگان را در ذهنمان در میان شبکه‌ای از تداعی‌ها، تجارب، برداشت‌ها و دیگر واژگان ذخیره می‌کنیم. درنتیجه، یک واژه همیشه حاکی از انواع تداعی‌ها و بسط‌های استعاری در ورای معنای اصلی‌اش است.

مثلاً واژۀ generous زمانی به‌معنای نجیب بود و هیچ ربطی به دست‌ودل‌بازی نداشت. منظور ویلیام شکسپیر از این واژه همین بود. پس وقتی شخصیت ادموند در نمایشنامۀ «شاه لیر» در برابر تهمت حرام‌زادگی از خود دفاع می‌کند و می‌گوید

جثۀ من هم به همان اندازه برازنده است

و ذهنم همان‌قدر «نجیب» و ظاهرم همان‌قدر آراسته

که فرزندی حلال‌زاده

[اگر generous را به معنی دست‌و‌دل‌باز بگیریم] ممکن است این سؤال برایمان ایجاد شود که چطور یک ذهن می‌تواند «دست‌ودل‌باز» باشد؟ این هم کمی برایمان عجیب است که کسی برای دفاع در برابر تهمت حرامزادگی، به بخشندگی خود اشاره می‌کند! منتها فرد نجیب‌زاده، در جوامع پیشین، معمولاً وظیفه داشت به مردم عادی صدقه دهد، به‌طوری‌که بخشندگی صفتی بود که با نجیب‌زادگی عجین بود. به‌مرور زمان، به‌خصوص وقتی که رسم نجیب‌زادگی کم‌رنگ‌تر شده بود، مانند سرنوشت خاندان کراولی در سریال «دانتون اَبی»، مفهوم «بخشندگی» از «نجیب‌زادگی» به‌معنای امروزیِ آن منفک شد.

پس واژه همچون آوای ناقوس است، با صدایی مرکزی که صداهای فرعی به آن تنوع می‌دهند. وقتی صدایی از بین می‌رود، صداهای فرعی در هوا معلق می‌مانند. واژگان نیز به همین صورت‌اند و عقاید، پیش‌فرض‌ها و به‌طور دقیق‌تر جانب‌داری‌ها حکم صداهای فرعی را دارند. «چلاق» ابتدا واژه‌ای همدردانه بود. اما واقعیت تلخِ جامعۀ انسانی این است که تداعی‌های منفی و حتی تحقیرآمیزی وجود دارد که گردِ افراد ناتوان شکل می‌گیرد. بدین صورت «چلاق»، به‌بیانی، کم‌کم با آن صداهای فرعی درهم‌آمیخته شد تاجایی‌که «معلولْ» به‌عنوان جایگزینی بدون آن تداعی‌ها شکل گرفت.

اما چون انسان‌ها همچنان انسان بودند امکان نداشت که «معلول» هم به‌مرور زمان دچار همان آلودگی‌ها نشود. نوبت به لفظ «ناتوان» رسید. قدمت این واژه حالا به‌حدی رسیده است که برخی آن را نیز دارای رگه‌هایی از توهین می‌دانند و این امر موجب شکل‌گیری جایگزینی همچون «توانمندِ دیگرگونه» شده است. قابل‌توجه است که «جامعۀ بین‌المللیِ توان‌بخشی به ناتوانان» بعدها مجدداً اسم خود را به «انجمن بین‌المللی توان‌بخشی» تغییر داد؛ امروزه مسئولین این سازمان ترجیح می‌دهند که سازمان آن‌ها صرفاً با نام آر.آی۵ خوانده شود تا به‌طور کلی از مزاحمت کلمات خلاص شوند. این قضیهْ مشابه مورد «عقب‌مانده» بوده است که جای خود را به «ناتوان ذهنی» داد یا «رفاه» که غالباً امروزه جای خود را به «کمک نقدی» یا اختصاراتی بی‌نام‌ونشان از طرح‌های تأمین آن همچون تی.اِی.اِن.اف (کمک موقت برای خانواده‌های نیازمند) داده است.

نظرات شخصی ممکن است چنان در یک به‌واژه نفوذ کند که سخت بتوان فهمید روزگاری چه مفهومی داشته است. «رفاه» زمانی جایگزین چیزی بود که آن را «کمک به تأمین منزل» می‌گفتند. همدردیِ نهفته در این واژه، به‌مرور زمان و به‌خاطر تداعی دریافت‌کنندگانِ این کمک‌ها، تضعیف شد، به‌طوری‌که نسل‌های قدیمی‌تر یادشان می‌آید در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ لفظ «کمک به تأمین منزل» عملاً به‌صورت لفظی منفی ادا می‌شد. درضمن، فکر کنید که «رفاه» در عمق خود چه واژۀ گرم و نیکوکارانه‌ای است، اما چقدر گل‌و‌لای و زهراب را باید کنار زد تا دوباره این واژه را با همان وضعیت سابق شنید. «تبعیض مثبت» نیز همین‌طور است: لفظی که پنجاه سال پیش طنینی زیبا و مستحکم از عدالت شریف اجتماعی داشت، اکنون به‌گوش بسیاری از افراد در هر دو جناح سیاسیْ لفظی سنگین، تلخ، مبهم و فرسوده می‌نماید. «اولویت‌های نژادی» لفظی پیشنهادی برای جایگزینی آن بود، اما آن هم به سرنوشتی مشابه دچار شد.

چند دهه پیش، در جوانی، مدتی کوتاه را در تولید مجله‌ای با موضوع «تنظیم خانواده» کار کردم. من که با واژگان [این حوزه] آشنا نبودم، چندین ماه در این شغل فعالیت کردم تا بالاخره به‌طور کامل فهمیدم که منظور از تنظیم خانواده همان پیشگیری از بارداری است، نه افرادی که می‌نشینند و فکر می‌کنند که تعداد بچه‌ها و زمان تولدشان را تنظیم کنند. این کج‌گویی برای چیست؟ چون «تنظیم خانواده» به‌واژه‌ای جایگزین برای «پیشگیری از بارداری» بود که مارگارت سانگر، فعال آمریکاییِ پیشگیری از بارداری، در سال ۱۹۱۴ آن را ابداع کرده بود. دقت داشته باشید که «پیشگیری از بارداری»۶ نیز خودش مانند «تنظیم خانواده» لفظی انتزاعی و مبهم است. اما امروزه «پیشگیری از بارداری» تصویر ملموس قرص یا دیگر ابزارهای ضدبارداری را در ذهن تداعی می‌کند. این اجتناب‌ناپذیر بود که چنین اتفاقی برای «پیشگیری از بارداری» بیفتد، چراکه حرف‌وحدیث زیادی در پسِ استفاده از آن وجود دارد.

این مطالب باعث می‌شود پیشنهاد جرج لیکافِ زبان‌شناس را، که مدتی سوژۀ تحسین بود، در دوران ریاست‌جمهوری جرج دبلیو بوش بهتر درک کنیم. او پیشنهاد داده بود که دموکرات‌ها باید، با تغییر واژگان مربوط به چیزهای موردتقبیح جمهوری‌خواهان، نفوذ خود را مجدداً به دست آورند. مالیات را می‌توان «حق عضویت [شهروندی]» نامید. «وکیل مدافع جنایی» را می‌توان «مدافع مصونیت عمومی» نامید. این ایدهْ چیزی نو به نظر می‌رسید، اما، همان‌طور که تاریخ واژگانی نظیر «رفاه» نشان می‌دهد، فقط می‌توانست تا مدتی مؤثر باشد. ماهیت زبان و انسان به‌گونه‌ای است که، پس از حدود بیست سال، افرادی که به نرخ مالیات اعتراض دارند «حق عضویت شهروندی» را نیز به همان دیدۀ تحقیری مورد بحث قرار می‌دهند که زمانی درمورد «مالیات» سخن می‌گفتند. این دقیقاً شبیه به اوضاع واژۀ «سرپرست۷» است که امروزه همان حس «سرایدار۸» را دارد، درحالی‌که در دهۀ ۱۹۴۰ به‌عنوان به‌واژۀ جایگزینِ آن مطرح شده بود. امروزه واژۀ «سرپرست» تداعیگر سرپرستی نیست، بلکه تی و جارو را در ذهن تداعی می‌کند.

همیشه اندیشهْ خود را به واژه خواهد رساند. اشتباه نکنید؛ این اندیشه‌ها می‌توانند همان‌هایی باشند که برای بسیاری خوشایند هستند. صد سال قبل، «بهره‌وری» با نظریات «مدیریت علمیِ» فردریک تیلور، مهندس مکانیک آمریکایی، عجین بود. تیلور یکی از اولین مشاوران مدیریت بود که نظریاتش سعی در بیشینه‌سازی بازدهِ کارگران کارخانه داشت. اما، ازآنجاکه این نوع بهره‌وری موجب نیاز به تعداد کمتری کارگر می‌شد، این سؤال مطرح شد که منفعتِ مدنظرِ این بهره‌وری واقعاً برای چه کسی است.

امروزه «بهره‌وری» حسی مبهم از خطر را تداعی می‌کند، درحالی‌که در ابتدا حسی خنثی و بعدها، با گذشت قرن بیستم، حسی بسیار مسحورکننده در خود داشت. «کوچک‌سازی» به‌واژۀ جایگزین اخراج کارگران با هدفِ درآمدزایی بود، اما این لفظ نیز فوراً معنای بی‌طرفانه‌ای را که برایش مدنظر بود از دست داد. در اواسط قرن بیستم، «بازسازی شهری» لفظی هنری برای چیزی بود که، در عمل، میلیون‌ها آمریکایی را مجبور به جابه‌جاشدگی کرد. این افراد اکثراً از محله‌های کم‌درآمد اما باثباتی بودند که زاغه یا قدیمی محسوب می‌شدند و با خاک یکسان شدند. امروزه این اتفاق به‌طور گسترده به اطلاع عموم رسیده است، به‌طوری‌که «بازسازی شهری» تصویر بولدوزری را در ذهن تداعی می‌کند که خانه‌های افراد بیگناه را تخریب می‌نماید. نکتۀ قابل‌توجه اینکه ظاهراً لفظ جایگزینی برای «بازسازی شهری» وجود ندارد؛ یکی از علل این امر این است که سیاست‌های دانه‌درشت‌های امور شهری همچون رابرت موزس، برنامه‌ریز شهری نیویورک، چنان محکوم شده‌اند که مسئولان عمومیْ دیگر چنین دکترین‌هایی ارائه نمی‌کنند. آخرین نکته هم این است که واژگان به‌تنهایی نمی‌توانند چنین کاری کنند: خودِ «بازسازی شهری» به‌واژه‌ای برای «پاک‌سازی زاغه‌ها» بود، اما توقف این فعالیت چند دهه بعد رخ داد. دگرگونی حقیقی نیازمند تغییر اندیشه بود.

پس «تردمیلِ به‌واژه»، صرفاً، نه نوعی واژه‌‌بازی دیوان‌سالارانه است و نه نوعی از سیاست‌بازی‌های هویتی، بلکه نشانگان این واقعیت است که، علی‌رغم میل ما، تغییر زبان بسیار آسان‌تر از تغییر اندیشه است. به‌علاوه، تردمیل به‌واژه نه پدیده‌ای جدید است و نه سریع‌تر از گذشته فعالیت می‌کند. وقتی از کسی می‌پرسید بخش مردان کجاست، درواقع از جایگزینی برای «سرویس بهداشتی» استفاده کرده‌اید که می‌تواند تصویر اتاقی نه‌چندان بهداشتی را در پشت یک رستوران فست‌فود در ذهن تداعی کند. اما همین «سرویس بهداشتی» نیز تلاشی بود تا تداعی‌های بدبو را از نام «دست‌شویی» دور کند، چنان‌که دست‌شویی هم جایگزین «مستراح» شده بود تا توجه را، به‌جای اتفاقات دیگرِ آنجا، معطوف به پاک‌کردن و تمیزکردن کند، اما درنهایت ناکام مانده بود. به‌لحاظ تاریخی، «دست‌شویی» (lavatory) اولین بار در سال ۱۸۶۴ مورد استفاده قرار گرفت، «سرویس بهداشتی» (restroom) چند دهه بعد و در بحبوحۀ آغاز قرن بیستم جای آن را گرفت و سپس «بخش مردان» (men’s room) در دهۀ ۱۹۲۰ مد شد.

این یعنی، در جامعه‌ای که به‌لحاظ زبان‌شناختی بالغ است، باید انتظار داشته باشیم الفاظی را که برای ترویج انواع جدید تفکر ابداع می‌کنیم نیازمند جایگزینیِ دوره‌ای باشند، مانند لاستیک‌های ماشین. در زمان ما، «دانش‌آموزانِ دارای نیازهای ویژه» ظاهراً آمادۀ جایگزینیِ جدید است. لفظ «نوآوری» نیز به‌قدر کافی در میان شرکت‌ها و حوزۀ سیاست شایع بوده است که تداعی‌های دمِ‌دستی به خود بگیرد. برای اهداف آن‌ها، «ابداع» بهتر است، هرچند می‌توانیم انتظار داشته باشیم تا سال ۲۰۳۵ این واژه هم از زبان مدیران و شهرداران آن زمان به همین اندازه توهین‌آمیز باشد.

واقعیت ثابت است. چیزی که حداقل برای مدتی روی آن کنترل داریم زبان است.


پی‌نوشت‌‌‌ها:
• این مطلب را جان مک‌ورتر نوشته است و در تاریخ ۲۷ جولای ۲۰۱۶ با عنوان «Euphemise this» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «"به‌واژه‌ها" مثل لباس زیر باید مرتب عوض شوند» و با ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب منتشر کرده است.
•• جان مک‌ورتر (John McWhorter) استاد زبان‌شناسی و مطالعات آمریکا در دانشگاه کلمبیا است. آخرین کتاب او حیلۀ زبان (The Language Hoax) نام دارد.
[۱] ash assistance for the differently abled
[۲] welfare for cripples
[۳] در زبان انگلیسی دارای باری منفی است. welfare واژۀ
[۴] Euphemise
[۵] توان‌بخشی، بین‌الملل. Rehabilitation, International اختصار از
[۶] به‌معنی کنترل تولد است که شاید در نگاه اول معنای خود را نرساند.‌ birth control لفظ مورداستفاده در انگلیسی برای پیشگیری از بارداری
[۷] custodian
[۸] janitor

مرتبط

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

دیوید گرن، نویسندۀ چیره‌دست آمریکایی، با کتابی تازه دربارۀ کشتی ویجر، تحسین منتقدان را برانگیخته است

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

مارکس در جوانی می‌خواست شاعر شود، نه نظریه‌پرداز سیاسی

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

اِد سایمون از ما می‌خواهد تا در تعریفمان از سبکِ خوب تجدیدنظر کنیم

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

یادداشت‌هایی دربارۀ پایان یک دوستی ادبی ۱۵‌ساله

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

حسین

۰۹:۱۱ ۱۳۹۵/۱۱/۳۰
0

سلام... درود بر انتشارات ترجمان... خدایی همین طور ادامه بدهید ... لطفا NPR و ATLANTIC و NEWYORKTIMES فراموش نشود.

موسوی

۰۴:۱۱ ۱۳۹۵/۱۱/۳۰
0

با عرض سلام و ادب ممنون از از انتخاب این متن و ترجمه رسا و شیوای آن. خواستم چند نکته را درباره ترجمه این متن خدمت شما عرض کنم امیدوارم که مفید باشه: 1. در پاورقی شمار چهار میبایستی از اصطلاح euphemism به جای فعل euphemise استفاده شود. 2. گرچه پینکر از واژه یtreadmill استفاده کرده است اما ترجمه ی تحت اللفظی آن به عبارت " تردمیل به واژه" چندان مناسب به نظر نمیرسد. شاید معادل " چرخش معنایی به واژه" مناسبتر باشد. یعنی چرخش معنای خوشایند به سمت معنای ناخوشایند. این اصلاح در زبان شناسی اصطلاحی پرکاربرد است 3. ترجمه ی euphemism به "به واژه" باعث نادیده گرفتن دیگر راهبردهای ساخت معنای " به گویانه" میشود. زیرا علاوه بر "واژه ها" ساخت های نحوی و واحدهای زبانی بزرگتر از واژه یعنی گروه و جمله و حتی گفتمان نیز معنای " به گویانه" ایجاد میکنند. از طرف دیگر، در حوزه ی ریشه شناسی اصطلاح euphemism از ترکیب eu به معنای "خوب یا نیک" و pheme به معنای " گفتار" تشکیل شده است. شاید اصطلاح "به گویی" مناسبتر باشد که میتواند علاوه بر واژه ها دیگر واحدهای زبانی بزرگتر را نیز در بربگیرد. با تشکر

گروهی از نویسندگان

ترجمه میثم غلامی و همکاران

گروهی از نویسندگان

ترجمه احمد عسگری و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

پاملا دراکرمن

ترجمه مریم خوشحال‌پور

جف کرایسلر, دن آریلی

ترجمه بابک حافظی

دنیل تی. ویلینگهام

ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0