بررسی شش کتاب دربارۀ عصر اینترنت
با آغاز عصر دیجیتال، زندگی روزبهروز عمومیتر، بازتر، بیواسطهتر و نمایانتر شده است. اخیراً کتابهای پژوهشی زیادی به معنابخشی به زندگی روانشناختی در عصر دیجیتال کمک کردهاند. برخی از آنها به بررسی سطح بیسابقۀ شنود و پایش شهروندان عادی میپردازند، برخی دیگر انتخاب جمعی و بیسابقۀ آن شهروندان، در نمایانکردن زندگی خود را بررسی میکنند. ادوارد مِندلسن، استاد مدرسۀ علوم انسانی دانشگاه کلمبیا، با بررسی شش کتاب مهم لایههای ژرف زندگی در عصر دیجیتال را بررسی کرده است.
In the Depths of the Digital Age
26 دقیقه
ادوارد مندلسن، نیویورک ریویو آو بوکز —
اول
هر انقلاب فناورانه با تغییراتی در معنای انسان بودن همراه میشود، یعنی تغییر در انواع مرزهای روانشناختیای که زندگی درونی را از دنیای بیرون جدا میکند. هرگز تغییراتی که در حساسیت و خودآگاهی صورت میگیرند، دقیقاً متناظر نیستند با تغییراتی که در فناوری پدید میآیند. بسیاری از جنبههای دنیای دیجیتالِ امروز پیش از عصر رایانۀ شخصی و گوشی هوشمند در حال شکلگیری بودند. اما انقلاب دیجیتال ناگهان سرعت و مقیاس این تغییرات را تقریباً در زندگیِ همه افزایش داد. کتاب تاریخی و بلندپروازانۀ الیزابت آیزنشتاین با عنوان ماشین چاپ؛ عاملی برای تغییر۱ (۱۹۷۹) ممکن است در این استدلال دچار اغراق شده باشد که مطبوعات در اوایل قرن شانزدهم آغازگرِ تغییراتی شگرف در فرهنگ بودند. اما این کتاب به موارد زیادی نیز اشاره میکند که در آنها ابزارهای جدیدِ ارتباطی میتوانند تغییرات پیشین و کند را به موجی پرقدرت و تحولساز تبدیل کنند.
جِی.اچ وان دن بِرگ، روانپزشک هلندی در کتاب سرشت متغیر انسان۲ (۱۹۵۶) چهارقرن زندگی غرب را، از مونتنی گرفته تا فروید، نوعی سیاحت درونیِ طولانی توصیف میکند. معانی درونی تفکر و کنشها روزبهروز اهمیت بیشتری یافتند؛ درحالیکه بسیاری از کنشهای بیرونی را نشانههایی از رواننژندیِ۳ درونی دانستند که ریشه در گذشتۀ دورِ دوران کودکی اشخاص دارد. بهاینترتیب سیگار دیگر صرفاً سیگار نبود. نیمقرن بعد، در آغاز عصر دیجیتال و در اواخر قرن بیستم، جهت این تغییرات وارونه شد و زندگی روزبهروز عمومیتر، بازتر، بیرونیتر، بیواسطهتر و نمایانتر گردید.
ویرجینیا وولف این جملۀ طنزآمیز را یکصد سال زودتر گفت: «شخصیت انسان در حوالی دسامبر ۱۹۱۰ تغییر کرد.» شخصیت انسان در حوالی دسامبر ۲۰۱۰ تغییر کرد؛ یعنی وقتی که همه شروع کردند به حمل گوشی هوشمند. برای اولینبار میشد تقریباً همه را نهتنها در آدرسی ثابت در خانه یا محل کار، بلکه همه جا و همه وقت پیدا کرد و مزاحمشان شد. پیشازآن همه میتوانستند در زندگی عادیِ روزانه، زمانی را پیشبینی کنند که در آن تنها، دور از دیده و مزاحمت دیگران و فارغ از بار مسئولیت نقشهای اجتماعی و خانوادگی باشند. آن دوران دیگر به سر رسیده است.
اخیراً کتابهای پژوهشی و فکری زیادی به معنابخشی به زندگی روانشناختی در عصر دیجیتال کمک کردهاند. برخی از آنها به تجزیهوتحلیل سطح بیسابقۀ شنود و پایش شهروندان عادی میپردازند، برخی دیگر انتخاب جمعی و بیسابقۀ آن شهروندان، بهویژه جوانان، در نمایانکردن زندگی خود در رسانههای اجتماعی را بررسی میکنند و بالأخره برخی نیز به کاوش حالتهای روانی و هیجاناتِ ابرازشده و مشاهدهشده در شبکههای اجتماعی مشغولاند یا اینترنت را بهمثابۀ نمایشی گسترده از زیباییشناسی و تجارت و حتی بهعنوان کانون حیرت معنوی بزرگ میدارند یا گسترش ناگهانی و پرشتابِ نظارت و کنترلِ دیوانسالارانه را تقبیح میکنند.
موضوع مشترک و صریح این کتابها دنیای عمومی جدیدی است که در آن تقریباً زندگیِ همه دسترسپذیر است و در معرض نمایش قرار میگیرد. موضوع غیرصریحتر نیز معنای فراگیر، نفوذپذیر و زودگذرِ «خود» است؛ یعنی معنایی که در آن بیشترِ تجربهها، احساسات و هیجاناتی که پیشتر در محدودههای خود، در روابط صمیمی و در اشیای تغییرناپذیر و ملموس وجود داشت، چیزی که ویلیام جیمز «خود مادی» مینامد، به گوشیها و «ابر» دیجیتال۴ و داوریهای متغیر دربارۀ توده مهاجرت کرده است.
دوم
وقتی گوشی هوشمند پیام، هشدار و اعلان جدیدی دارد که پاسخ آنیِ فرد را میطلبد و درصورت عدمدریافت تشویش ایجاد میکند، معنای زمان دچار تغییر میشود. بهاینترتیب توجهی که پیشازاین مثلاً معطوف بود به نامۀ پستی فردا، روی لحظۀ کنونی متمرکز میشود. در رمان رنگینکمان گرانش۵ (۱۹۷۳) نوشتۀ تامس پینچن، مهندسی بهنام کورت ماندوگن قانونی دربارۀ هستیِ انسان مطرح میکند: «چگالی شخصی… با پهنای باند زمانی رابطۀ مستقیم دارد.» راوی توضیح میدهد:
«پهنای باند زمانی» عبارت است از پهنای زمان حال شما، «اکنونِ» شما… . هرچه بیشتر در گذشته و آینده ساکن باشید، پهنای باند شما بیشتر خواهد بود و نقاب شخصیتیِ محکمتری خواهید داشت؛ اما هرچه حس «اکنونِ» شما کمپهناتر باشد، ظریفتر خواهید بود.
نکتۀ هوشمندانه در قانون ماندوگن این است که جنبههای اخلاقیِ سنجشناپذیر در زندگی بهاندازۀ جنبههای فیزیکیِ سنجشپذیر تابع ضرورتاند. این ضرورتِ سنجشناپذیر دربارۀ اخلاقیات بهبیان ویتگنشتاین «شرایطی از جهان است؛ مثل منطق». اگر از خودتان نکاهید و اگر «ظریفتر» نشوید، نمیتوانید درگیریتان با گذشته و آینده را کاهش دهید.
جودی وایسمن در کتاب ضیق وقت۶ «شتاب زندگی در کاپیتالیسم دیجیتال» را چیز جدیدی نمیداند؛ بلکه آن را در امتداد تغییرات فناورانۀ پیشین میبیند. «نابسامانی زمانی» همیشه فشارهای مختلفی بر گروههای مختلف اجتماعی تحمیل کرده و فرهنگ مزاحمتِ دیجیتال استرسهای مختلفی بر افراد موردمزاحمت، مانند کارکنان و بچهها و نیز مزاحمان، مثل مدیران و والدین وارد کرده است. این نابسامانی هردوی این گروهها را ناشاد گذاشته است؛ مثل برده و اربابِ هگل که هردو متقابلاً در بند شدهاند.
وایسمن دربارۀ روابط بین همتایان، خوشبینتر است: نوجوانان از خدمات پیامرسانی برای گشودن کانالهای ارتباطی خصوصی پس از مواجهه با یکدیگر در عرصۀ مشترک شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. آنها دربارۀ پروفایلِ آنلاین دیگران شتابزده قضاوت میکنند و سپس آن را با تماس آنلاینِ گستردهای دنبال میکنند که کار و بازیْ وقفهای در آن ایجاد نمیکند. اما وایسمن مزایای استفاده از گوشیهای هوشمند را بیشازحد ساده میانگارد؛ مثلاً آن را در حد تغییر برنامۀ قرار شام در آخرین لحظه و «تسهیل هماهنگی زمانی» ساده میکند. طبق پیشبینیِ قانون ماندوگن، همان انعطافپذیری، بهبیان پینچن، هم «پهنای باند زمانی» و هم «چگالی شخصی» را با تضعیف تعهدات فرد به آینده، حتی تعهدات جزئی، کاهش میدهد.
رایانهها و گوشیهای هوشمند برخی خصوصیات محصول دیگری از عصر دیجیتال را نیز وارد زندگی روزمره میکنند: بازیهای ویدئویی که در آنها بازیکن حالتی از هشیاری همراه با اضطراب را در مقابل تجاوزهای ناگهانی و پیشبینینشده تجربه میکند. او باید بیدرنگ و بهقیمت ازدستدادنِ جان مجازی با آنها مقابله کند. این نیز مزایایی دارد: طبق برخی گزارشها رانندگانی که با بازیهای ویدئویی بزرگ شدهاند، در پاسخ به خطر ناگهانی، سریعتر واکنش نشان میدهند و قابلیت زندهماندن آنها بیشتر است.
دانته۷، که همیشه برای ما تازگی داشته است، طبقۀ بیطرفها یعنی کسانی را که نه برای خیر زندگی میکنند و نه برای شر، بهصورت جمعیتی به تصویر میکشد که پرچمی را در اطراف طبقۀ بالایی جهنم دنبال میکنند و زنبورها نیششان میزنند. امروزه بیطرفها هرکدام صفحه نمایشی را دنبال میکنند که پیش رویشان نگه داشتهاند و صدای وزوزِ اعلانهای گوشی و رایانه نیششان میزند. در فرهنگ عامۀ امروزی، آخرالزمانِ زامبیوار تخیلی محبوب از فاجعه در فیلمهای ترسناک است که در آیندۀ نزدیک اتفاق میافتد؛ چون نشانههای آن پیشتر در دنیای واقعی دیده شده است: نامردگانی که در خیابانها تلوتلو میخورند و هرکدام به صفحهنمایشی خیره شدهاند.
سوم
هشداردهندهترین اثر اجتماعیِ انقلاب دیجیتال، شنود مداومی است که همۀ کاربران گوشی هوشمند در سطوح مختلفی تحملش میکنند. کتاب پرانرژیِ برنارد هارکورت با نام نمایان۸ آسیب وارد بر حریم خصوصی بهدست آژانسهای جاسوسی و شرکتهای خصوصی را بررسی میکند و درمییابد که دراینمیان شهروندانی که پیوسته اطلاعات مربوط به خود را بهصورت آنلاین بهروزرسانی میکنند، آنها را به این کار تشویق میکنند. هارکورت مینویسد: «امروزه ما بهاندازهای که خودمان خود را دانسته نمایان میکنیم، شنود و پایش نمیشویم؛ بسیاری از ما با علاقه این کار را میکنیم و بسیاری دیگر با تشویش و تردید.» هارکورت بهجای ایدۀ قرونوسطاییِ شخصیت دوگانۀ پادشاه، یعنی قدرت سلطنتی پادشاه که منشاء آسمانی دارد و نیز خود طبیعی او، شخصیت دوگانۀ دیگری را مطرح میکند: «نخست، شهروند لیبرالدمکرات… یعنی خودِ دیجیتالِ ماندگار ما که با هر کلیک و ضربۀ انگشت در ابر مجازی حک میکنیم و دوم، خودهای آنالوگ و فناپذیرِ ما که برعکسِ خودِ دیجیتال، مثل عکس فوری پولاروید رفتهرفته رنگ میبازند و محو میشوند.» این دربارۀ احساسات عمومی درست به نظر میرسد؛ اما دربارۀ احتمال فناناپذیری دیجیتال اغراقآمیز است. درواقع انجمنهای وسیع و مبتنی بر وبی بودند که با یک کلیک ساده، با کل تاریخچهشان از بین رفتند.
هارکورت در توضیح «جامعۀ نمایشی»۹ در دنیای امروز از کتاب مراقبت و تنبیه۱۰ (۱۹۷۵) اثر میشل فوکو بسیار بهره میگیرد. در جامعۀ نمایشیِ هارکورت، پستهای تویتری و فیدهای اینستاگرامی میتوانند به جاسوسی از همه مشغول باشند و همه، جز در مواردی استثنایی، میخواهند در معرض جاسوسی باشند. این درست برخلاف زندان سراسربینِ۱۱ جرِمی بِنتام در قرن نوزدهم است که در آن، زندانبانهایی با دانش و قدرت مطلق به نظارت زندانیهای بیخبر مشغولاند. گرچه این زندان هرگز ساخته نشد، دستمایۀ تحلیل فوکو گردید. نوع جدیدی از شهرت که رشکآور و درعینحال مخوف مینماید، بهسراغ کسانی آمده است که تنها استعدادشان خودنماییِ بیامان است. دراینمیان بدترین چیز از نظر هارکورت، تبعیتِ آگاهانۀ مصرفکنندگانِ امروزی از اشکال مختلف سانسور و کنترل است که زمانی در دست دولتها بود؛ اما اکنون، خوب یا بد، بهدست شرکتهای بزرگ صورت میگیرد. «اپل استور»، دروازۀ نرمافزارهایی که فقط برای کاربران آیفون دسترسپذیرند، دسترسی به مجموعهای از برنامهها را مسدود میکند؛ یعنی برنامههایی که بهطور اختصاصی برای نمایش مطالب حساس سیاسی، مثل تصاویر حملۀ پهپادها طراحی شدهاند. «بهنظر میرسد اپل نقش دولتی سانسور را بر عهده گرفته است؛ هرچند ظاهراً تنها انگیزهاش سود است.»
پس از انتشار کتاب هارکورت، وقتی که اف.بی.آی سعی داشت شرکت اپل را به فراهمکردنِ امکان رمزگشایی از آیفونِ یکی از تروریستها وادار کند، بین این شرکت و دولت تعارض به وجود آمد. اپل بر این دیدگاهِ بسیار تحسینانگیز پافشاری میکند که نباید اسباب تجاوز به حریم خصوصی کسی را فراهم آوریم؛ درحالیکه نرمافزارهای خودش طراحی شدهاند برای تجاوز به حریم خصوصی دیگران با پیامکها، آگهیهای تبلیغاتی، هشدارها و اعلانها و ضبط و فروش همۀ حرفهای گفتهشده به «دستیار دیجیتالِ» گوشی و همۀ اینکارها بهنام راحتی و سود صورت میگیرند.۱۲ افرادِ باهوش و نخبه میتوانند این ورودهای سرزده را تاحدیکه اپل اجازه میدهد، بکاهند. افراد بااراده نیز میتوانند آیفون خود را خاموش کنند؛ اما اتکای اپل در تقویتِ دادههای سودمندش به کسان دیگری است که مزاحمت و شنود را منفعلانه میپذیرند.
هارکورت نوع جدیدی از روان را توصیف میکند که از طریق خودِ مجازیِ نمایانش بهدنبال ارضای نوعی حس تحسینطلبی و انگشتنمایی است که هرگز نمیتواند در واقعیت به آن دست یابد. این روان وجود دارد تا مشاهده شود؛ باید همیشه با بهروزرسانیِ «وضعیت» اعلامشدهاش و با افشای خود در داستانهای فیسبوکی و تصاویر اینستاگرامی، خود را خلق کند، درحالیکه «خودِ اخلاقیِ باوجدانِ» ما برای وجودداشتن، نیازمند یادآوری خودمان و دیگران است. هارکورت ظاهراً فکر نمیکند که این یادآورها تأثیر چندانی داشته باشند و ناامیدانه چنین نتیجه میگیرد: «دقیقاً امیال و اشتیاقهای ما هستند که از ما برده ساختهاند، ما را نمایان کردهاند و در پوستهای دیجیتال بهسختیِ فولاد به دام انداختهاند.»
کتاب نمایان اینترنت را از چشماندازی «اخلاقی و باوجدان» تفسیر میکند. کتاب جادو و زیان۱۳ نوشتۀ ویرجینیا هِفِرنان، اینترنت را با نگاهی زیباشناختی تفسیر میکند: «اینترنت شاهکار بزرگ تمدن انسانی است.» هفرنان کیفیت جادوییِ آن را ارزشمندترین چیز میداند و میگوید: «اینترنت تجربیات دنیای مادی را که پیشتر بسیار فیزیکی بودند… به انتزاعاتی بیاصطکاک، بیوزن و خیالی بدل میکند.» او یاد گرفته فایلهای ام.پی.تری را ترجیح دهد. در این فایلهای صوتی دیجیتال، «صداهای رمزگذاریشده از واقعیت مادی موسیقی تبعیت نمیکنند». او همچنین دنیای سهبعدی موجود در درون هدستِ واقعیت مجازی را که «قطعاً حس واقعیت ندارد»، دوست دارد.
کتاب هارکورت اعتراضی یأسآور علیه سلطهگری است؛ اما کتاب هفرنان روایتی سرمستانه از سلطهپذیری است. جادو و زیان داستان خودِ نویسنده را با داستان اینترنت درمیآمیزد؛ یعنی داستان فرار هفرنان از مقدسترین ارزشهای طبقهای یا از دنیایی که در آن، «نشریات آتلانتیک و نیویورکر در کسوت نگهبانان قدیمی از مرزهای سواد پاسداری میکنند» به دنیای بیطبقۀ لذت و بیواسطگی. زبان غیرکلامی و همگانی این دنیا ویدئوهای دریافتی از گوشیهای هوشمند است و در آن، همه چیز «فقط بهخاطر لذتِ محض ارزش مشاهده دارد».
هفرنان در راه کاوش اینترنت ابتدا در مقابل وسوسۀ ترک دنیایی مقاومت میکرد که در آن نویسندگان و فیلمسازانِ واقعی میخواستند دربارۀ زندگی مردم «داستانهای جالبی نقل کنند». همچنین درمقابل ورود به دنیایی ایستادگی میکرد که در آن، افراد در فضای مجازی حل شده بودند. او میگوید: «من هنوز برای معاوضۀ ایدئال آن داستانها با ایدئال سیستم آماده نبودم.» نیکولاس نگروپونته، نظریهپردازِ علوم رایانه، در کتاب دیجیتالیبودن۱۴ (۱۹۹۵) تأکید میکند که باید بهبیان هفرنان «خود را بهصورت بیتهای اطلاعاتی بپذیریم، نه بهصورت اتمهای مادی». در این لحظه بود که ماشین بر مقاومت هفرمان غلبه میکند: «کارِ جادوی آیپاد بود. آیپاد بود که مرا دگرگون و دیجیتالی کرد.» او ادغامشدنِ خود با این ماشین را با نقلقولی از آکویناس دربارۀ «اشتراک طبیعت با دیگری» توضیح میدهد.
او در ابتدای کتاب میگوید ما که در دوران تغییرات غیرواقعیِ اینترنت زندگی میکنیم، «لازم است زیباییشناسی قدیمی را دور بریزیم و به فکر نوعی زیباییشناسی جدید و اخلاقیات مرتبط با آن باشیم». اما رفتهرفته متوجه میشود که چه چیزی را از دست داده است؛ آنهم وقتی اجازه داده است صحبتهای خصوصی طولانی ازطریق تلفنهای مسی، صحبتهایی مشترک بین دوشخص که دستکم از زندگیِ درونی خود میگفتند، جای خود را به صورتهای خیالی اسنپچت و اینستاگرام بدهد: عکس سلفی، نه خود فرد. فصل پایانی و تأثیرگذار کتابِ هفرنان زندگینامۀ او را از چشماندازی متفاوت بازگو میکند؛ او با تغییر کیش به یهودیت و دوباره با گرویدن به کلیسای اسقفی و مراجع دانشگاهی که در کلاسهای درس و در توییتر مواجه میشد، در جستوجوی معنایی دینی بوده است.
او نتیجه میگیرد که ارتباط دیجیتال «وهمی و فریبنده است؛ … ما همه از همیشه تنهاتریم.» خود مرگ که از طریق «واسطهای بیانتها و خداوار که رنجی نمیکشد» مشاهده میشود، «جانآزارتر از همیشه» شده است. اما این وحشتها فقط مختص عصر دیجیتال نیستند. همچنین محصول اینترنت هم نیستند. این وحشتها هر کسی را که سعی کرده است در چنین نمایش زیباشناختی بزرگی زندگی کند، میآزارند؛ همانند جامعۀ نمایشی برنارد هارکورت دربارۀ صورتهای خیالی دیجیتال که هستند تا ببینند و دیده شوند، نه جامعۀ رنجیدۀ «خودهای اخلاقی باوجدان».
چهارم
جمعیت همیشه عرصهای بوده است برای حل انزوا، حتی در میان غریبهها و نیز عرصهای برای ادغام ارادۀ فرد با نیروی غیرشخصیِ جمعی بوده است. فاصلۀ حفاظتیای که انسانها بین خود و دیگران حفظ میکنند یا بهعبارتی حریم شخصیشان، معمولاً در فرهنگها و شخصیتهای مختلف فرق میکند؛ اما در جمعیتی که همه بهصورت تودهای نامتمایز به هم فشرده شدهاند، کاملاً از بین میرود. الیاس کانِتی در کتاب جمعیت و قدرت۱۵ (۱۹۶۰) مینویسد: «قدیمیترین شکل جمعیت، ‘جمعیت تحریککنندۀ خودکشی’۱۶ است که بهمنظور کشتن شکل میگیرد. این جمعیت امروزه خود را با سلفیگرفتن خشنود میکند؛ درحالیکه برای نقشههای خیالی و جنایتبارِ کاندیدای سیاسی هلهله میکند.»
وندی هویای کیونگ چان در کتاب بهروزرسانی برای حفظ یکسانی۱۷ با الفاظی متفاوت از واژگان کانتی، روشهایی را توصیف میکند که عادتِ انجام و جستوجوی «بهروزرسانیهای» وضعیتِ خودمان و دیگران از طریق آن روشها جمعیت مشابهی میسازد: «کنشهای فردیْ افراد را از طریق عادتها تبدیل میکنند به جانورانی که هیولاوار به هم متصلاند.» بهبیان چان، اینترنت دنیایی است همیشه بحرانزده و وحشتزده از جدیدترین ویروسهای ایمیلی، دنیایی درتعقیب مثلاً افسری فراری از اوگاندا فقط با تماشای ویدئویی مشهور دربارۀ او در یوتیوب. بحرانها تغییر ایجاد میکنند؛ اما عادتِ بهروزرسانیِ دایمی صفحۀ شخصیتان در فیسبوک، همیشه با بهرهگیریِ دوباره از دستورزبانی آشنا و متعارف، همه چیز را برخلاف تصور یکسان میکند. «بودن یعنی بهروزبودن»: فرد باید برای اثبات «هستی مستمرش» پیوسته بهروزرسانی کند. ازاینرو چان در نامگذاری کتابش از عنوان فرعیِ رسانههای جدید عادتوار استفاده میکند.۱۸ اینترنت با گستردگیاش نوعی حس ناتوانیِ شخصی القا میکند که با پیوستن به جمعیت میتوان از آن خلاص شد؛ البته مادامیکه جمعیت مثل همیشه شکل خود را تغییر دهد و فرد دوباره به آن بپیوندد.
چان نیز مثل جودی وایسمن، البته نه بهصراحتِ او، از دنیای آنلاینِ باند زمانیِ کمپهنا و بهبیان پینچن، چگالی شخصیِ ضعیف میگوید. او هوشمندانه از تخیل دایمیِ «دوستان» آنلاین میگوید. در چنین تخیلی، جامعهای دلخواه ممکن است با نیروی عادت با جمعیتی مجازی درآمیزد.
ریچارد کوین در کتاب حالت و تحرکپذیری۱۹ با نثری زیبا دنیایی شبکهای به تصویر میکشد که ظریفتر، شخصیتر و پاسخگوتر از هیولاهایی است که چان با زبانی جامعهشناختی توصیف میکند؛ اما کوین نیز پذیرای همان حقایق تلخی است که چان بر آنها تأکید میورزد: ماشینها عمیقترین تجربیات زندگی را دستخوش تغییر میکنند: «فضای محیط با ابزارها و فناوریهایی پر شده است که نقشی اساسی در نحوۀ وقوع حالتهای روانی بازی میکنند.» این کار با فراهمآوردنِ سرگرمیهایی انجام میگیرد که باعث تغییر حالت روانی میشوند. این سرگرمیها «مردم را تحریک میکنند به کنشگری، اعتراض و انقلاب» یا موجب «عادتپذیری … یا سرگیجۀ اگزیستانسیالیستی» میشوند.
چان علتهای گوناگونی را بررسی میکند. این علتها بیش از آنکه اینترنت را نوآورانه کنند، عادتوار میکنند. علتی دیگر که در این کتابها به آن اشاره نشده است، در بررسی تفاوتهای مطالعه از روی صفحهنمایش با مطالعه از روی کاغذ آشکار میشود. مثل همۀ تلاشهای صورتگرفته برای کمیتسنجیِ تجربۀ شخصی، مطالعههای منتشرشده در این زمینه نتایج قابلتردید و متناقضی نشان میدهند؛ اما دستکم یکی از گزارشها حاکی از آن است که وقتی از روی کاغذِ واقعی مطالعه میکنید، احتمالاً زنجیرۀ داستان یا استدلال را بهتر دنبال میکنید، اما وقتی از روی صفحهنمایش مطالعه میکنید، احتمالاً چشمتان بیشتر به دنبال واژههای کلیدی خواهد بود. اینْ گونهای دیگر از تمایزی است که هفرنان بین ایدئال قدیمی «داستان» و ایدئال جدید «سیستم» قائل است.
مطالعه برای واژههای کلیدی ممکن است تداعیهای قبلیِ آن واژهها در ذهن خواننده را تقویت کند؛ هرچند شک دارم که مطالعات پژوهشی بتوانند حرف قاطعی در این باره بزنند. بنابراین خوانندهای که واژۀ «مهاجرت» یا «سقط جنین» را روی صفحهنمایش میخواند، نسبتبه کسی که دربارۀ همین واژهها استدلالی را از روی کاغذ میخواند، ممکن است دربارۀ این واژهها احساسات قویتری را تجربه کند. پیامدهای این وضع در زندگی سیاسیِ جدید، برای مثال، خشم و هیجاناتی که پیام توییتری دونالد ترامپ برمیانگیزد، از چشم هیچکس دور نمیماند. خشم با تغذیهکردن از خود، خشم بیشتری تولید میکند. بهاینترتیب اختلاف نظر شدت مییابد، تکتک رأیدهندگان دور هم جمع میشوند و جمعیتی تحریککننده تشکیل میدهند و بالأخره دشمنیهای مجازی بهصورت دشمنیهای فیزیکی فوران میکنند.
الی پاریسر در کتاب حباب فیلتری۲۰ (۲۰۱۱) این پدیده را به فناوریهایی نسبت میدهد که شرکتهایی مثل گوگل، آمازون، اپل و دیگران برای تأمین نتایج جستوجو یا پیشنهاد کتابها و آهنگهایی به کار میگیرند که ممکن است برایتان جذاب باشند. این موارد با اطلاعاتی مطابقت دارند که قبلاً جستوجو کردهاید و نیز کسان دیگری که با شما مرتبط بودهاند، آنها را جستوجو کردهاند. لینکهای روی صفحهنمایش، توجه کاربران جناح چپی یا راستی را به کتابها و سایتهایی جلب میکند که بر دیدگاههای موجودشان صحه میگذارند. به نظر میرسد تابهحال با استدلال پاریسر مخالفتی اساسی نشده است؛ بااینکه دیدگاه او بسیار بحثانگیز است. همچنین ممکن است اثرِ محدودکنندۀ مشابهی نهفقط با دسیسههای شرکتی، بلکه با عادتهای جدید مطالعۀ آنلاین نیز پدید آمده باشد.
دنیای دیجیتال مقادیر زیادی اطلاعات در دسترس همگان قرار میدهد؛ چنان زیاد که زمانی تصورکردنی نبود و درعینحال چیزهایی را به شبکه و جمعیت انتقال میدهد که زمانی به دانش و قضاوت شخصی مربوط میشدند. این تغییر قبل از عصر دیجیتال آغاز شد. یکی از نمونههای ساده اما قابلتوجه عبارت است از زوال کتابهای راهنمای رستوران با نویسندهای واحد،یعنی فردی با مجموعهای متمایز از ذائقههای شخصی و نیز جایگزینی آن با راهنماهایی که منبعشان جمعیت است، چه بهصورت چاپی و چه آنلاین و البته بهپیشگامی مجلههای زاگات. ویکیپیدیا برای داوری نهایی دربارۀ محتوا بهجای آنکه مثلاً مانند دایرةالمعارف کلمبیا به یک هیئت داوری متشکل از ویراستارانی خبره متکی باشد، به «اجماع» اتکا دارد. اصلاحات بدهبستانی و مستمرِ ویکیپیدیا در ریاضیات و علوم طبیعی خوب کار میکند؛ اما برای تاریخ و ادبیات که گاهی در آنها اجماع قابلتوجهی وجود ندارد، چندان کارساز نیست. داستانهای رمانتیک یا قهرمانانۀ مشکوک دربارۀ چهرههای برجستهای مثل ویلیام باتلر ییتس یا ارنست همینگوی امکان ندارد جایگاه خود را از دست دهند؛ چون اجماع عمومی طرفدار اسطورههای آشناست.
توسعۀ «اینترنت اشیا» به کاربر گوشی هوشمند امکان میدهد سیستم گرمایشیِ خانهاش را از صدها مایل دورتر کنترل کند. اثر روانشناختیِ این موضوع بر آن دسته از آشنایانم که از این ابزارها استفاده میکنند، باعث دوچندانشدن استرس مدیرانی میشود که میتوانند خواستار فرمانبرداریِ زیردستانشان در هر زمانی باشند: کنترل بیشتر روی چیزهایی که در دسترس نیستند تشویش بیشتری ایجاد میکند. این یعنی تشویش دربارۀ مسائلی که در موقعیتهای دیگر بهخاطر دوری موجب نگرانی نمیشوند. احتمالاً این پیشبینی فیلیپ هوارد در کتاب پاکس تکنیکا۲۱ درست از آب درخواهد آمد که شبکههای ابزاریِ نوین که اطلاعات همهچیز را به پایگاههای دادۀ متمرکز هدایت میکنند، «با افشای پیمانی که بین شرکتهای فناوری بزرگ و دولت وجود دارد و معرفی نوعی نظم نوین جهانی، ثبات خاصی در سیاست جهانی پدید خواهند آورد». او پیشبینی میکند که کسانی در این نظم نوین برنده خواهند شد که «میتوانند حقایق را ازطریق دادههای بزرگ جمعآوریشده در اینترنت اشیا اثبات کنند و آن حقایق را در رسانههای اجتماعی منتشر کنند». نیز کسانی بازنده خواهند بود که «دروغهایشان با دادههای بزرگ برملا میشود».
اما این دیدگاه نیازمند ایمانی آرمانی به تشخیص عقلانی و خودمختارِ کسانی است که زندگیشان به دست شرکتها و دولتها و «جانوران متصل هیولاواری» شکل گرفته است که آنها را با هم متحد میکنند. مسئلۀ اساسی که در این پیشبینیها از قلم افتاده است، اهداف اخلاقی دولتها و شرکتهای فناوری است و راهحلهای نهایی کتاب باوجود پرسشهایی مهم دربارۀ ارزش، کمک چندانی نخواهند کرد، راهحلهایی مثل «برای بهبود فهم فنیتان هر ماه کاری بکنید».
پنجم
هر فرد در اقلیمی از تخیلات و انتظارات شهوانی رشد میکند که فرهنگش آن را شکل میدهد. اینترنت این اقلیم را دستخوش چنان تحول بنیادینی کرده است که کسانی که مثلاً قبل از دهۀ ۱۹۹۰ پا به سن بلوغ گذاشتهاند، تفاوت انتظارات شهوانی در کسانی را که بعداً به بلوغ رسیدهاند، بدیهی انگاشتهاند. اقلیمی که در آن تخیلات جنسی جوانان عمدتاً خصوصی و پنهانی بود، جای خود را به اقلیمی داده است که در آن همه در فضایی رشد مییابند که تصاویر زنان در دسترس همگان است. این تصاویر برهنه و نیمهبرهنهْ بدنهایی را به نمایش میگذارند که بافت و شکلهایی نامحتمل دارند.
هر فرهنگی انحرافات جنسی خاص خود را دارد و انحرافات عصر دیجیتال، بهتعبیر وان دن برگ در کتاب سرشت متغیر انسان، عکسهایی آینهای از «آشفتگی تمایلات جنسیِ قرن نوزدهم»اند. بسیاری از مردان طبقۀ متوسط در دوران ملکهویکتوریا در روابط جنسی خود با زنان طبقۀ متوسط دچار مشکل و ناتوانی بودند؛ چون این مردان تمایلات جنسی را مربوط به افرادی میدانستند که بهلحاظ اجتماعی پایینتر از خودشان بودند و در ذهنشان از زنان «اصیلِ» طبقۀ خود تصویری ایدئال ساخته بودند. ازسویدیگر، به نظر میرسد زنان طبقۀ متوسطِ دوران ویکتوریا هنگامی رو به ضعف گذاشتند که امیال جنسی عادیشان با فرهنگ آنان وارد تعارض شد. این فرهنگْ اعتقاد به پستبودن چنین امیالی را به آنها تحمیل میکرد.
امروزه نیز مردان جوان از مشکل و ناتوانی در رابطۀ خود با برخی زنان میگویند. منظور زنانی است که با زنان حاضر در تصاویر روشنی که این مردان با آنها بزرگ شده و به بلوغ رسیدهاند، کاملاً متفاوتاند. برخی مفسرانِ میانسال شکایت میکنند که زنان جوان بهلحاظ عاطفی به میزانی شکنندهاند که سی سال ناشناخته بود؛ اما در اینجا فشارهای روانشناختیِ اقلیم نوینِ شهوانی نادیده گرفته شده است. در این اقلیم، امیال جنسی عادی، مانند وضعیتی که در قرن نوزدهم داشت، با فرهنگی که این امیال را پست میشمارد، وارد تعارضی درونی شده است. به نظر میرسد اثر فرضیِ «قدرتبخشی» در ویدئوموزیکهای شهوانی و وسوسهانگیزِ سلبریتیهایی مثل مایلی سایرس یا بیونسی برای بسیاری از تماشاگرانی که سلبریتی نیستند، بهاندازۀ برنامههای «عزت نفس» نسل پیشین، واقعیتی کاذب است. روانها شکنندهتر نشدهاند؛ بلکه فشارهایی که روان در معرض آنها قرار دارد، از بسیاری لحاظ قویتر و نمایانتر از فشارهایی شدهاند که در طول بیش از یک قرن وجود داشتند.
اقلیم نوین جنسی نیز مثل هر جنبۀ دیگر دنیای دیجیتال، منافع و زیانهایی در پی دارد. امروزه تقریباً لازم نیست هیچکس از هیچ نوع میلی شرمسار باشد که زمانی مایۀ انزوای همیشگی بود. همان دنیای عمومیای که برای هر گونهای خاص از نفرت، اجتماعی مشترک فراهم میکند، برای نخستین بار برای هر نوع عشق نیز اجتماعی همدرد و مشترک پدید میآورد. قلمروی عمومیای که بهتازگی گشوده شده است، مانند پیامرسانی دیجیتال و رسانههای اجتماعی، مسیرهای جدیدی نیز برای دوستیهای خصوصی باز میکند.
همچنین بدن یاد میگیرد که افزونههای جدیدی برای خود پیدا کند. شرکتهای اپل، سامسونگ و دیگران برای سیستمهایی که با بهرهگیری از حسگرهایی خاص در ساعتهای هوشمند یا مچبندها، دادههای فیزیولوژیکیِ کاربر را برای پردازش شرکتی ثبت میکنند، سودهای کلانی پیشبینی میکنند. اکنون نرمافزارِ این ابزارها میتواند به شما بگوید که شب گذشته چگونه خوابیدید و حس ذهنی و شخصی شما را دربارۀ خودتان با سنجشهایی عینی و قابلاعتماد تکمیل کند. همچنین میتواند حسهای بدنیِ روزانهتان را بهروشی متفاوت از مثلاً آزمایش خون سالانه با دقت و ظرافت به منابع بیرونی واگذار کند. هیچکس نظر روشنی دربارۀ تأثیرات چنین روندهایی ارائه نکرده است.
ششم
هر تغییر فناورانهای که ظاهراً یکدستی و یکپارچگیِ «خود» را تهدید میکند، روشهای جدیدی نیز برای تقویت آن پیشنهاد میکند. افلاطون دربارۀ عمل نوشتن هشدار داد که این عملْ حافظه و دانش را از روح درونی به علائم بیرونیِ محض منتقل خواهد کرد. به همین ترتیب یوهانس تریتمیوس نیز در قرن پانزدهم دربارۀ صنعت چاپ هشدار داد. بااینحال کلماتی که ازطریق نوشتن و چاپ محفوظ ماندند، اعماق روان انسان را فاش کردند و حالآنکه این اعماقْ زمانی دستنایافتنی مینمود. همچنین فهمهای نوینی از زندگی اخلاقی و فکری خلق کردند و راهگشای آزادیهای جدیدی برای انتخاب شخصی شدند. دوقرن پس از گوتنبرگ، رامبراند، نقاش نامدار هلندی، پیرزنی در حال مطالعه را نقاشی کرد که چهرهاش با نور ساطعشده از کتاب مقدسی که در دستش بود، روشن شده بود. اگر آن کتاب را با صفحهنمایش جایگزین کنید، خواهید دید که این تصویرِ نمادینْ اکنون به واقعیت پیوسته است. اما در قرن بیستویکم، همانند قرن هفدهم که رامبراند در آن میزیست، روشناییِ دریافتی ما به کلماتی بستگی دارد که برای مطالعه انتخاب میکنیم و نیز به روشهایی که برای مطالعه برمیگزینیم.
اطلاعات کتابشناختی:
Wajcman, Judy. Pressed for time: The acceleration of life in digital capitalism. University of Chicago Press, 2014
Harcourt, Bernard E. Exposed: desire and disobedience in the digital age. Harvard University Press, 2015
Heffernan, Virginia. Magic and Loss: The Internet as Art. Simon and Schuster, 2016
Chun, Wendy Hui Kyong. Updating to Remain the Same: Habitual New Media. MIT Press, 2016
Coyne, Richard. Mood and Mobility: Navigating the Emotional Spaces of Digital Social Networks. MIT Press, 2016
Howard, Philip N. Pax Technica: How the Internet of things may set us free or lock us up. Yale University Press, 2015
پینوشتها:
• این مطلب را ادوارد مندلسن نوشته است و در تاریخ ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «In the Depths of the Digital Age» در وبسایت نیویورک ریویو آو بوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «حوالی ۲۰۱۰ شخصیت انسان تغییر کرد» و با ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر کرده است.
•• ادوارد مندلسن (Edward Mendelson) نویسنده، استاد زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا، و ویراستار پی.سی مگزین است. از جمله کتابهای منتشرشده از مندلسن میتوان به کتاب کارگزاران اخلاق (Moral Agents) اشاره کرد.
[۱] The Printing Press as an Agent of Change
[۲] The Changing Nature of Man
[۳] neuroses
[۴] digital cloud
[۵] Gravity’s Rainbow
[۶] Pressed for Time
[۷] Dante Alighieri :دانته آلیگیری شاعر اهل ایتالیا بوده است. دانته در دوران زندگی خود دست به انتشار کتابهای متعددی زد که معروفترین آنها کمدی الهی، زندگانی نو، ضیافت، سلطنت و آهنگهاست. کتاب کمدی الهی در سه بخش نگاشته شده است: دوزخ، برزخ و بهشت [ویکیپدیا].
[۸] Exposed
[۹] expository society
[۱۰] Discipline and Punish
[۱۱] panopticon
[۱۲] برای توضیح بیشتر مقالۀ «میراث واقعی استیو جابز» نوشتۀ سو هالپرن را ببینید.
[۱۳] Magic and Loss
[۱۴] Being Digital
[۱۵] Crowds and Power
[۱۶] baiting crowd
[۱۷] Updating to Remain the Same
[۱۸] اعتیاد حالت افراطی عادت است. رجوع شود به مقالۀ جیکوب وایزبرگ با عنوان «نومیدانه معتاد شدهایم».
[۱۹] Mood and Mobility
[۲۰] The Filter Bubble
[۲۱] Pax Technica
سلام انصافا هم ترجمه خوب بود هم خود متن دور و برم ادم های زیادی ر میبینم ک درگیر این مسایل شدند ادم هایی ر هم میبینم ک ب کلی از تکنولوژی دور شدند اول تعجب میکردم اما حالا ک خودم تحربه کردم خیلی جیزها ر دنبال چارچوب های نظری و مفهومی هستم ک بدونم چ خبره قبلا مطلب جالبی در مورد عکاسی خونده بودم این ک در قرن 19 ام و حالا چ کارکردی داشته و چطور تجربه ی ما از جهان ر تغییر داده فکر میکنم کتاب درباره عکاسی از سوزان سونتاک
از جناب آقای هاتف عزیز کمال تشکر را دارم. متن بسیار زیبا و روان بود تنها یک نکته برایم پیش آمد چرا جودی وایسمن؟Judy Wajcman بنظرم نوشتار صحیح آن وایسمن نیست بلکه وچمن این لینک بنظرم تلفط صحیح نام او را دارد. https://www.howtopronounce.com/wajcman/ با کمال تشکر از ترجمه دقیق شما