بررسی کتاب «ذهنهای حاکم: روانشناسی در امپراتوری بریتانیا» نوشتۀ اریک لینستروم
در خلال جنگ جهانی دوم، امپراتوری بریتانیا، برای اولین بار آزمونهای روانشناسیِ شخصیت را برای انتخاب سربازانِ ارتش خود به کار برد. آن روزگار این کار، ابداعی پیشروانه و علمی محسوب میشد، اما بررسیهای تاریخی نشان میدهد این کارِ علمی که قرار بود جلوی قضاوتهای ناروا را بگیرد، خود خالی از پیشداوری و نژادپرستی نبود. در واقع، بسیاری از آزمونهای روانشناسی برای این طراحی شده بودند که برتری سفیدپوستان بر سایر نژادها را اثبات کنند.
جک مِزِرو، نیویورک مگزین — اگر کسی به شما میگفت که باید تست هوش بدهید، انتظار چه نوع تستی را داشتید؟ انتظار بعضی از این تستهای خواندن یا ریاضی و یا تستهای الگوشناسی را داشتید؟ اما احتمالاً منتظر چنین تستی نبودید:
این تست خیلی هم سخت به نظر نمیرسد، درست است؟ واقعاً دور از انصاف نیست؛ اما نکتۀ ماجرا اینجاست: با تکاندادن مدادتان روی صفحه و برخورد با خطوط مرزی امتیاز از دست خواهید داد و با رفتن بهسمت بنبست حتی امتیاز بیشتری از شما کسر خواهد شد. همچنین، شخص آزمونگیرنده از پیش مطمئن و خاطرجمع است که هوش او قطعاً از شما بیشتر است، و هدفش این است که این مسئله را از راهی «علمی» به اثبات برساند. تازه، قبیلۀ او چندی پیش حمله کرده و قبیلۀ تو را شکست داده است.
این چیزی است که کمابیش در زندگی واقعی رخ داده است. آزمونی که آن را با عنوان «ماز پورتئوس»۱ میشناسند، از دهۀ ۱۹۱۰ تا دهۀ ۱۹۳۰ در کل جهان به کار گرفته میشد. خالق این آزمون یک پروفسور روانشناسی استرالیایی بود. درواقع این آزمون برای بهاثباترساندن برتریِ سفیدپوستان استرالیایی بر بومیان استرالیا به کار گرفته میشد.
ماز و قصۀ تاریکِ نهفته در پسِ آنْ نکتهای را به اثبات میرساند که اریک لینستروم در دل کتابش، ذهنهای حاکم: روانشناسی در امپراتوری بریتانیا۲، بدان اشاره میکند: اغلب اوقات ما میان علم و عقیده و همچنین میان اصلاح ساختارهای ظالمانه و اعتباربخشیدن به آنها خطوط سفتوسختی میکشیم. درواقع، علم غالباً برای توجیهکردن نظامهای اعتقادیِ از پیش موجود و روابط قدرت به کار میرود. یکی از واضحترین مثالهای آن چگونگیِ استفادۀ امپراتوری بریتانیا از روانشناسی در اوایل قرن بیستم میلادی است.
با نگاه به گذشته، بهسادگی فکر میکنیم که روانشناسی در نیمۀ اول قرن بیستم، بیش از آنکه علم باشد، هنر بود. و محلِ به کار رفتنِ آن، بیشتر صندلیِ راحتیِ روانکاوی بود که صبورانه به کشفِ ماهیت اضطراب اختگی مشغول بود، بهجای آنکه ابزاری باشد در آغوشِ حکمت یا آکادمی. اما کتاب ذهنهای حاکم برای خواننده، تاریخی از بریتانیا را روایت میکند که تا حد زیادی از یادها رفته است؛ تاریخی از اینکه چگونه بریتانیای کبیر با توسل به «علوم ذهنی» جدید کوشید تا بهرهوری و اثربخشیِ امپراتوریاش را بهبود ببخشد. این «علوم ذهنی» مقولۀ وسیعی بود که از آزمونهای شخصیت و هوش تا تئوریهای یونگ و فروید را در برمیگرفت. از اوگاندا تا هند تا برمه، مأموران دولتی، دانشگاهیان، میسیونرها و متخصصان انسانشناسی آزمونهایی نظیر آزمون پورتئوس را به کار گرفتند تا دربارۀ امپراتوری تحقیق کنند، برای آن مبنایی عقلانی به وجود بیاورند و کنترل امپراتوری را در دستشان حفظ کنند.
یکی از تلاشهای اینچنینی را چارلز اسلایمن، انسانشناسِ بریتانیایی صورت داد؛ او درصدد بود تا یک «فرهنگ لغت جهانیِ رؤیا» پدید آورد. اسلایمن که در مدرسۀ اقتصاد لندن کرسی استادی داشت، برای مصاحبه با افراد تحت استعمار، با نزدیک به بیستوچهار میسیونر و مستعمراتی کار کرد. این کار بههیچوجه عملیاتی ناپخته و خام نبود: او رؤیاهای افراد مختلف را از کشورهای گوناگون جمعآوری کرد، افرادی نظیر بومیان نیجریه، مالایا، چین، جزایر سلیمان، سودان، اوگاندا، هند و گلد کوست. او مجبور بود برای اینکه افراد تحت استعمار را وادار به همکاری کند آنها را با برنج و تنباکو تطمیع کند؛ این مسئله هم قابلدرک بود؛ چراکه از آنها میخواستند تا رؤیاهای خصوصی خود را برای مأموران دولتی سفیدپوست افشا کنند؛ مأمورانی که از سرزمینی بیگانه آمده بودند. رنگوبوی فرویدی تحقیقات اسلایمن حتی کار را سختتر هم میکرد. یکی از کارمندانش مأمور شده بود تا اطلاعاتی راجع به رفتارهای دهانی، مقعدی و رفتارهای مربوط به اندام تناسلی کودکان (نظیر مکیدن انگشت شست) را جمعآوری کند تا این اطلاعات را ضمیمۀ رؤیاها کرده و آنها را تکمیل کند. وی در پاسخ مینویسد: «به کاربستن روشهای آماری برای عادات دفع مدفوع یک جوان ملالآورتر از آن است که در کلمات بگنجد و همچنین بسیار ناگوار و نامطبوع است، اما من تمام تلاشم را خواهم کرد…»
کل این ماجرا کاری احمقانه به نظر میرسد اما این کار اثرات واقعی و عینی داشت. در آن زمان، چنین تصور میشد که بومیان سرزمینهای استعماری اصلاً زندگی درونی عمیق ندارند تا روانکاوی بخواهد به اعماق آن پی ببرد. به تعبیر لینستروم «راجع به بومیان دو افسانه وجود داشت اینکه بومیان ’الکیخوش و بیغم‘ هستند، و همچنین سادهلوح و بیمغزتر از آن هستند که بخواهند افسردگی یا اختلال اعصاب را تجربه کنند. این افسانهها در آن زمان فراگیر بود». مطمئناً روانکاوی برای تالارهای بریتانیایی معنا و مفهوم داشت اما نه برای دشتها و جلگههای آفریقا. مجموعۀ رؤیاهای اسلایمن، که امروزه [برخلاف آن روزگار] غیرعلمی به نظر میرسد، ثابت کرد که این مسئله اشتباه است. درواقع کاشف به عمل آمد که مردمان بومی رؤیای روابط جنسی، مردن و سقوط را میبینند، رؤیاهایی درست شبیه به رؤیاهای دیگر افراد. برخی از این رؤیاها ناراحتکننده بودند: یک رئیس قبیلۀ اوگاندایی بارهاوبارها خواب دیده بود که مافوق بریتانیاییاش او را کتک میزند. این تجربیات درونی اسلایمن را به آنجا رساند که در بیبیسی بگوید: «ناخودآگاهِ تمام این نژادها ازلحاظ کیفی بسیار شبیه به یکدیگر است.»- این حرف که در آن زمان برای خودش شقالقمری بهحساب میآمد، یکی از افسانههای مربوط به برتری سفیدپوستان را از بین برد.
دولت بریتانیا هم علمِ رو به رشدِ روانشناسی را برای به خدمت گرفتن سربازان هندی به کار گرفت، آنهم با واردکردن بهاصطلاح «هیئتهای انتخاب افسر» به این عرصه. روند بریتانیاییِ انتخاب سرباز در هند از دیرباز بهطور آشکار و بیپردهای نژادپرستانه بود؛ آنها برای مسلمانان پنجابی و سیکها بهعنوان «نژادهای سلحشور و جنگجو» ارزش زیادی قائل میشدند و از دیگر گروههای قومی دوری میجستند. اما مقتضیات جنگ جهانی دوم دال بر این مطلب بود که سربازان بهشدت مورداحتیاج هستند. ازاینرو پادشاهی بریتانیا تصمیم گرفت تا برای به خدمت گرفتن و مصاحبه از نامزدهای افسری، هیئتهایی از مأموران دولتی، روانشناسان و روانکاوان را وارد میدان کند. متقاضیان، اگر انتخاب میشدند، میبایست دورۀ آموزش افسری را میگذراندند.
شاید این مسئله، چیزی بسیار ساده به نظر برسد، اما دخیل کردن آزمونهای روانشناسی و شخصیت در به خدمتگرفتن سربازان یک نوآوری و ابتکار واقعی در آن زمان به حساب میآمد. هیوبرت ویندن همان مأمور بریتانیایی است که این هیئت را ایجاد کرد. او ایدههایی مدرن را وارد این عرصه کرد؛ ایدههایی نظیر استفاده از آزمونهایی استاندارد و یکسان بهجای به کار گرفتن غریزه و احساس درونی یک افسر ارشد. (یک آزمون قدیمی این مسئله را بررسی میکرد که آیا یک سرباز «میتواند هنگامیکه پاکتی کاغذی پر از باد را پشت سرش میترکانند تکان نخورد و عکسالعملی نشان ندهد یا خیر») . ایدۀ پشت این آزمونها این بود که کسانی را که احتمالاً در آموزش افسری مردود میشوند کنار بگذارند و مراقب باشند که آدمهای نامطمئن و بیثبات به ارتش راه پیدا نکنند. رسانههای محلی در هند به این تغییرات اشتیاق نشان میدادند و امید داشتند که نهایتاً نسبت به شهروندان هندی کمی انصاف به خرج رود.
باکمال تأسف، این چشمانداز مدرن با مشکلاتی مواجه شد. تنها ۲۷درصد هندیهایی که هیئت انتخابی آنها را انتخاب کرده بودند سرانجام توانستند آموزش افسری را با موفقیت بگذرانند، آنهم در مقایسه با متقاضیان انگلیسی که درواقع بیش از نیمی از آنها این آموزش را با موفقیت پشت سر گذاشتند. بدون تردید بخشی از این ماجرا نژادپرستی است، اما جزئیات این روند، مشخصههای شکستِ روانشناسی در آن دوره را در دل خود دارد. آزمونها استانداردسازی و یکسانسازی شده بودند اما این بدین معنا نبود که نتایج آزمون تحت تأثیر احساسات فردی اشخاص قرار نمیگرفت. برای مثال، در «آزمون اندریافت موضوع»۳ سربازِ نوآموز تصویری را میبیند- مثلاً، زنی که روی خود را از مردی برگردانده است- و به او میگویند که راجع به آن داستانی بنویسد. اگر داوطلب «داستانی راجع به مادری که با تصمیم ازدواج پسرش مخالف است» مینوشت، این داستان علامت نگرانکنندۀ «وابستگی به والدین» بود. اگر آنها توصیفی از «شخصیتهایی که قربانیان منفعل سرنوشت هستند» ارائه میدادند، آنها احتمالاً «افرادی ناتوان و بیعرضه با انگیزهای بسیار اندک» بودند. چنین تفسیرهایی در آن روزگار باب بودند، اما در مشخص کردن داوطلبان شایسته از داوطلبان نالایق، احتمالاً دستکمی از آزمون ترکاندن پاکت کاغذی نداشتند.
ویندن، که یک مقام رسمی ارتش بود، بهاندازۀ هرکس دیگری در این کتاب بهعنوان یک روشنفکر ایفای نقش میکند. او بهشدت معتقد بود که شکلبندی و ساختِ روانشناختی مردم بریتانیا و هند یکسان است و بهمنظور جلوگیری از غرضورزی و جانبداری حتی دین و وضعیت طبقاتی افراد را از مصاحبهکنندگان پنهان میکرد. اما این میل به انصاف و بیطرفی و همچنین میل به مقایسۀ بیناکشوری، باعث شد که او آزمونهایی را وارد کند که در بریتانیا استفاده میشدند. این بدین معنا بود که سؤالات و دستورالعملها همگی به زبان انگلیسی بودند، متقاضیان باید به زبان انگلیسی به سؤالات پاسخ میدادند؛ حتی زمان موردنیاز برای آزمونهای مربوط به لغت هم تغییری نکرد، بااینکه متقاضیان زبان مادریشان انگلیسی نبود و به زبان غیربومی تکلم میکردند.
تنش اساسی موجود در کتاب ذهنهای حاکم به این مسئله اشاره دارد: به همان اندازه که جمعآوری رؤیاها و یا ارائهکردن آزمونِ تداعی واژههای یونگ به سربازان ممکن است مضحک به نظر برسد، مردان و زنانی که این کار را انجام میدادند و سعی داشتند که اصلاحگر باشند هم مضحک به نظر میرسیدند. آنها اغلب کسانی بودند که بحث و استدلال میکردند که خیر، چیزی بهعنوان «نژادهای جنگجو» وجود ندارد و بله، حالات و وضعیتهای روحیروانی آفریقاییها و اروپاییها واقعاً یکسان است. اما آنها، چه بهطور رسمی یا غیررسمی، برای امپراتوریای کار میکردند که با افراد تحت سیطرهاش همچون موجودات مادونِ انسان رفتار میکرد. از این تختۀ کجومعوج۴ برای آنها امکانپذیر نبود که بخواهند واقعاً عادل و «منصف» باشند. در این داستانها تعداد بسیار معدودی قهرمان یافت میشود. برخی مطلقاً شخصیت منفی هستند: خالقِ ماز، استنلی پورتئوس، نژادپرستی کینهتوز و طرفدار اصلاحِ نژادی بود. او در مقابل این سؤال که چرا بومیان استرالیایی در آزمونهای او از کودکان بریتانیایی امتیاز بیشتری کسب میکنند دلایلی را از خود درمیآورد و سرهم میکرد. لینستروم خاطرنشان میکند که حتی مدرنترین اصلاحگران معتقد بودند که حکومتِ امپراتوری امری محتوم و اجتنابناپذیر است، و صرفاً امیدوار بودند که بتوانند آن را بهبود بخشیده و همچنین به آن جنبۀ انسانی ببخشند. پزشکهای کمتر مدرن، روانشناسی را به سمتی سوق میدادند که از رژیم پشتیبانی و حمایت کنند؛ رژیمی که درواقع نوعی «قیم مآبیِ ویکتوریایی بود که با قدرت تکنوکراتیک روزآمد شده بود.»
و اینطور نیست که این مشکلات پشت سر گذاشته شده و حل شده باشند. دانشگاهیان و روانشناسان با دولتها، که به آنها بودجه و قدرت تأثیرگذاری میدهند، همواره روابط نگرانکنندهای داشتهاند و خواهند داشت. در بدترین حالت، این مسئله ممکن است به کاری منجر شود که روانشناسان برای پشتیبانی و حمایت از شکنجه افراد بازداشتشده انجام دادند؛ بازداشتشدگانی که دولت آمریکا آنها را در ارتباط با تروریسم بازداشت کرده بود. اما روانشناسی همچنین میتواند از تحقیقات هم پشتیبانی و حمایت کند؛ تحقیقاتی نظیر آزمایشهای تصادفی کنترلشده که در کشورهای درحالتوسعه ادامه دارد تا برنامههایی مثل انگلزدایی یا مشوقهای واکسیناسیون را محک بزند؛ برنامههایی که بسیار سودمند بوده و کمک فروانی به این کشورها کردهاند. تاریخ این تنش-میان پذیرفتن و اعتقاد داشتن به توانایی علم در بهبود زندگی بشر و آگاه بودن از گرایش و استعداد آن در استحکام بخشیدن به سلسلهمراتب موجود- به ما گوشزد میکند که راهْ همواره روشن و شفاف نیست.
اطلاعات کتابشناختی:
Linstrum, Erik. Ruling Minds: Psychology in the British Empire. Harvard University Press, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را جک مِزِرو نوشته است و در تاریخ ۱۶ فوریه ۲۰۱۶ با عنوان «How Psychology Helped Support — and Subvert — the British Empire» در وبسایت نیویورک مگزین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «در خدمت و خیانت روانشناسی» و با ترجمۀ سعید محمدی منتشر کرده است.
•• جک مِزِرو (Jack Meserve) ویراستار مجلۀ دموکراسی است.
[۱] Porteus Maze
[۲] Ruling Minds: Psychology in the British Empire
[۳] Thematic Apperception Test
[۴] crooked timber: اشاره داره به آن جملهٔ معروف کانت که میگوید«Out of the crooked timber of humanity no straight thing was ever made.» (از تختهٔ کجومعوج انسانیت هرگز چیز صاف و همواری ساخته نشده است).
Idea for a General History with a Cosmopolitan Purpose, 1784