آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 3 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
بیان احساسات منفیِ شدیدْ اغلب زمانی مؤثرتر است که خیلی واضح توصیف نشوند
درحالیکه بدوبیراهگفتن به مردم جای تردیدی برای آنها باقی نمیگذارد که مورد توهین قرار گرفتهاند، نوع دیگری از پرخاشگری وجود دارد که آنها را به تردید میاندازد. این نوع رفتار اسم دارد: «پرخاشگری منفعلانه». رفتارهایی که غیرمستقیماند و، دستکم در ظاهر امر، بیادبانه شمرده نمیشوند. پرخاشگری منفعلانه دو پهلوست، برخلاف رفتار مستقیماً آزاردهندهای مانند فحشدادن. ولی مگر تمام نکتۀ چنین رفتاری پرهیز از آزاردهندگی نیست؟
ربکا راش، ایان — این موقعیت را در نظر بگیرید: برای جشن تولدم برنامهریزی و همه را دعوت میکنم. دربارۀ تدارکات مهمانی مباحثهای گروهی در فیسبوک به راه میاندازم. درحالیکه همهچیز طبق روال پیش میرود، خواهرم فلور کاری میکند که ناراحت میشوم. او بعداً عمیقاً پشیمان میشود و از من عذرخواهی میکند و من هم، شاید کمی سرد، به او میگویم که مشکلی نیست. بعد او میفهمد که از مباحثۀ فیسبوکی حذف شده است و مهمانی بدون او پیش میرود. وقتی این مسئله را به من یادآوری میکند و میپرسد که آیا چون هنوز از دستش ناراحتم او را حذف کردهام، در جوابش میگویم: «مگر دیوانهای؟ من تو را حذف نکردهام. حتما یک مشکل فنی در فیسبوک است.» خواهرم سردرگم است: ازیکطرف مطمئن است که عمداً او را از مباحثۀ فیسبوکی کنار گذاشتهام و ازطرفدیگر مردد است که شاید زیادی حساس و زودرنج شده است.
فرض کنیم فلور زیادی حساس نیست و من عمداً او را از مباحثۀ فیسبوک حذف کردهام. این کار را کردم چون، باوجود عذرخواهیاش، بابت رفتارش عصبانی بودم. درواقع، آنقدر ناراحت بودم که بیشتر دوست داشتم با عصبانیت به او بدوبیراه بگویم. اگر چنین کاری میکردم، او میرنجید و احتمالاً با هم مشاجره میکردیم. پسازآن بیشتر مایل بودم عذرخواهیاش را بپذیرم و احتمالاً من هم یک عذرخواهی به او بدهکار میبودم. اما ازآنجاکه من زیادی بریتانیایی هستم نمیتوانم احساسات منفیام را اینقدر مستقیم بروز دهم. ما بریتانیاییها مواجهۀ مستقیم را دوست نداریم. ترجیح میدهیم خشممان را نگه داریم تا وقتی که مجبور شویم آن را هرجور هست ابراز کنیم و آنگاه خیلی آرام کاری را انجام میدهیم در مایههای اینکه مردم را از فهرست مهمانان جشن تولدمان حذف کنیم و به خروج کشورمان از سازمانهای سیاسی سودمند رأی دهیم.
این نوع رفتار اسم دارد: «پرخاشگری منفعلانه.»۱ فقط بریتانیاییها پرخاشگر منفعل نیستند؛ هر فردی گاهی کمابیش اینگونه است. اسکات وتزلر۲، روانپزشکی نیویورکی که تحقیقاتش بر پرخاشگری منفعلانه متمرکز است، به آن میگوید: «خصومت پنهان.»۳ ریشۀ این اصطلاح به روانشناسی و روانپزشکی برمیگردد، اما وارد دایرۀ لغات عمومی شده است، جایی که بهنشانۀ مخالفت و برای توصیف حالات خصومت، خشم، اهانت و امثال آن استفاده میشود: رفتارهایی که غیرمستقیماند و، دستکم در ظاهر امر، بیادبانه شمرده نمیشوند.
ما دوست نداریم در معرض پرخاشگری منفعلانه قرار بگیریم. اما مگر این رفتار مشکلی دارد؟ آیا این رفتار بهتر از این نیست که خیلی رک و بیپرده حرف آزاردهندهای بزنیم، مثلاً بگوییم «گورت را گم کن»؟
اجازه دهید با این عقیده شروع کنیم: در یک معنا آنچه من هنگام واکنش منفعلانهپرخاشگرانه انجام میدهم همانی است که وقتی با دادوهوار حرف آزاردهندهای میزنم. در هر دو مورد، من خشم و اهانت و خصومت را به فلور منتقل میکنم. در اصطلاح زبانشناسان و فیلسوفان زبان، هر دو واکنش شیوههایی هستند از «کنش گفتاری»۴.
اصطلاح کنشهای گفتاری بیانگر این اندیشه است که، وقتی ما با یکدیگر گفتوگو میکنیم، زبان را تنها برای انتقال اطلاعات به کار نمیبریم؛ ما از زبان برای انجامدادن افعال نیز استفاده میکنیم. گفتن «متأسفم» نحوهای عذرخواهی است، گفتن «مراقب باش» نحوهای است از اعلام خطر، و گفتن اینکه «قول میدهم که غروب به گربهمان غذا بدهم» نحوهای است از قولدادن، و مانند اینها. بیشتر مواقع، میتوانیم کنشهای گفتاری را بهنحوههای مختلفی انجام دهیم، ازجمله با حرفنزدن. برای مثال، وقتی میخواهم با گفتن «مراقب باش» خطری را هشدار دهم، میتوانم این کار را با گفتن «خطر» یا حتی تنها با بلندکردن دستم انجام دهم.
پس عمل منفعلانهپرخاشگرانۀ من نسبتبه خواهرم و بدوبیراه و ناسزاهایی که نثارش میکنم دو وسیله برای یک هدف مشابهاند. هر دوِ این واکنشها این پیام را به فلور منتقل میکنند که من عذرخواهیاش را نپذیرفتهام و احساساتی بهشدت منفی نسبتبه او دارم. هر دوِ آنها میتوانند، جدای از آنکه چگونه آنها را به فلور منتقل میکنم، بالقوه آزاردهنده باشند. نقطۀ مشترک در همۀ پرخاشگریهای منفعلانه این است که فرد تلاش میکند چیزی را منتقل کند که بالقوه آزاردهنده است یا بهاعتقاد او بالقوه آزاردهنده است . درواقع، تمایل ما برای انتقال چیزی که بالقوه آزاردهنده است و نیز ترس ما از تجربۀ امری ناراحتکننده و خطر مواجهه با انجام آنْ دلایلی هستند که موجب میشوند ما عقاید و احساسات منفیمان را، در ابتدا، بهصورت «خصومت پنهان» ابراز کنیم.
اگر واکنش منفعلانهپرخاشگرانۀ من و بدوبیراهگفتنم صرفاً شیوههای مختلف انجام یک کنش گفتاری (بالقوه آزاردهنده) باشند، پس یعنی هیچکدام از این دو شیوۀ رفتار از دیگری کمتر یا بیشتر آزاردهنده نیست؟ خب، نه. نحوۀ انجام کنشهای گفتاری هم میتواند همانقدر در آزارندگیشان مؤثر باشد که محتوای گفتارمان. فرض کنید که جلوی راه من ایستادهاید و میخواهم کنار بروید تا بتوانم رد شوم. اینکه بگویم «ببخشید، اجازه بدهید رد شوم» همانقدر تأثیرگذار است که بگویم «هی گامبو، بکش کنار»، اما فقط یکی از این دو گزینه آزاردهنده است.
در نگاه نخست، ظاهراً واضح است که بدوبیراهگفتن به فلور آزاردهندهتر از واکنش منفعلانهپرخاشگرانۀ من خواهد بود. معلوم است که بدوبیراهگفتن به مردم یکی از راحتترین و سریعترین راههای رنجاندن آنهاست. برعکس آن، واکنش منفعلانهپرخاشگرانۀ من [فقط] تاحدی مؤدبانهتر به نظر میرسد. اینکه بیسروصدا کسی را از مباحثۀ گروهی درمورد جشن تولدم حذف کنم، بهخودی خود، قابلاعتراض نیست و حتی، در برخی موارد، مدبرانه و سنجیده پنداشته میشود. انکار نظرات منفیِ من نسبتبه یک نفر نیز لزوماً قابلاعتراض نیست. درواقع، خیلی وقتها فکر میکنیم که این نوع برخوردْ روش خوبی است برای پنهان نگهداشتن نظرات منفی واقعیمان دربارۀ مردم، درست مثل وقتی که کسی از ما میپرسد: «آیا من زشتم/ حوصلهسر برم/ احمقم/ خیلی پیرم/ بدلباسم؟» و ما بهدروغ جواب میدهیم: «معلوم است که نه!» از انتخابهای رفتاری ما معلوم است که فکر میکنیم پرخاشگری منفعلانه نسبتبه فریادزدنِ چیزی مثل «امیدوارم دونالد ترامپ زندگیات را به گند بکشد» کمتر آزاردهنده است. خیلی وقتها، در موقعیتهایی که نمیخواهیم بدوبیراه بگوییم، منفعلانه پرخاش میکنیم.
البته واکنش منفعلانهپرخاشگرانۀ من به عذرخواهی فلور، به دو دلیل مهم، آنقدری که در نگاه اول به نظر میرسد، ملایم نیست. اول اینکه هدف [این واکنش هم] رنجاندن و ناراحتکردن فلور است، درست مثل واکنش آزاردهنده. ولی یک تفاوت دارد: درحالیکه بدوبیراهگفتن به مردم جای تردیدی برای آنها باقی نمیگذارد که مورد توهین قرار گرفتهاند، پرخاشگری منفعلانه آنها را به تردید میاندازد. ابهامْ جنبۀ کلیدی پرخاشگری منفعلانه است. درحالیکه رفتار منفعلانهپرخاشگرانه، طبق یک برداشت، نسبتاً مؤدبانه محسوب میشود، همواره برداشت دیگری وجود دارد که این رفتار را آزاردهنده، ناراحتکننده یا دستکم قابلاعتراض میداند. پرخاشگرِ منفعل میخواهد مخاطبش برداشت دوم را داشته باشد، اما ابهام موجود در رفتارش به او اجازه میدهد که، اگر اعتراضی شد، اصرار کند که برداشت غیراهانتآمیز درست است. درنتیجه، پرخاشگری منفعلانه دو پهلوست، برخلاف رفتار مستقیماً آزاردهندهای مانند فحشدادن.
دوم اینکه، ابهام موجود در واکنش منفعلانهپرخاشگرانۀ من نسبتبه فلور موجب ناخوشایندیای میشود که در واکنشِ مستقیماً آزاردهنده وجود ندارد. چنین واکنشی فلور را از این امکان محروم میکند که بتواند، بهنحوی مؤثر، به رفتاری که با او داشتهام اعتراض کند و من را قادر میسازد که از زیر بار مسئولیتِ منظوری که داشتهام شانه خالی کنم. پرخاشگری منفعلانه چیزی را هدف گرفته که استنلی بالدوین، نخستوزیر اسبق بریتانیا، در تعبیر رشکبرانگیز خود، آن را چنین لقب داده بود: «امتیاز روسپیان»، قدرت بدون مسئولیت۵. اگر واکنش من به عذرخواهی فلور این میبود که «هی عوضی، غلط زیادی نکن»، او هم میتوانست پاسخ دهد که «هی، من که ازت عذرخواهی کردم. انگار حالت خوب نیست» یا «خب، اگر عذرخواهی من رو نمیپذیری، پس بیا درموردش صحبت کنیم و اوضاع رو روبهراه کنیم». برعکس، واکنش منفعلانهپرخاشگرانه به من امکان میدهد، وقتی اعتراضی شد، انکار کنم که رفتار ناخوشایندی داشتهام. وقتی کسی با ما پرخاشگری منفعلانه میکند، اغلب احتمال میدهیم که نمیشود به شخصی که چنین رفتاری داشته اعتراض کرد و ازاینرو، بدون هیچ توجهی، از کنار این مسئله که میتواند اوقاتمان را تلخ کند میگذریم. پرخاشگری منفعلانه، به یک معنای مهم، تلاشی است برای ساکتکردن دیگران.
اما آیا پرخاشگری منفعلانه واقعاً آزاردهنده است؟ آیا تمام نکتۀ چنین رفتاری پرهیز از آزاردهندگی نیست؟ این حرف وسوسهبرانگیز است، اما معقول نیست. وقتی منفعلانهپرخاشگرانه برخورد میکنیم، میخواهیم چیزی را منتقل کنیم که آزاردهنده میدانیم. بنابراین، پرخاشگرِ منفعل میخواهد دیگری را آزار دهد. دو دلیل باعث میشود که ما گهگاه تمایل داشته باشیم، بهجای اینکه به کسی بدوبیراه بگوییم، منفعلانهپرخاشگرانه برخورد کنیم: نخست، میدانیم که با پرخاشگریِ منفعلانه احتمال بیشتری وجود دارد که بتوانیم [از اتهام انجام رفتار آزاردهنده] فرار کنیم؛ دوم، براساس یک برداشت، پرخاشگری منفعلانهْ غیرآزاردهنده و قابلتوجیه به نظر میآید و این برداشتْ ما را قادر میسازد که با اطمینانی خودفریبانه به خودمان تسلی دهیم که هیچ کار قابلاعتراضی انجام ندادهایم. این اطمینانْ خودفریبانه است، زیرا میخواهیم مخاطبمان رفتارمان را آزاردهنده برداشت کند.
برخلاف خیالمان، پرخاشگریِ منفعلانه آزاردهنده است. آنچه موجب آزاردهندگی میشود مسئلۀ پیچیدهای است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، پس اجازه بدهید بهجایش دیدگاهی را بررسی کنیم که جوئل فاینبرگِ۶ فیلسوف، در جلد دوم تحقیق گرانسنگش دربارۀ حدود اخلاقیِ قانون جزایی، با نام آزار رساندن به دیگران(۱۹۸۵)۷، مطرح کرده است. فاینبرگ معتقد بود آزارْ زمانی به وجود میآید که فردی وضعیت ذهنی ناخوشایندی مثل نفرت، شرمندگی، اضطراب و مانند آنها را تجربه کند و این وضعیت ذهنی را به خطاکاری شخص دیگری نسبت دهد و فرد بهعلت آن وضعیت ناخوشایند از آن شخص دیگر برنجد. این تعریفْ پرخاشگری منفعلانه را، دستکم وقتی مخاطبْ آن را پرخاشگری منفعلانه تشخیص میدهد، آزاردهنده میکند. در داستان جشن تولد، فلور احساس ناخوشایند تحقیرشدن دارد و این مسئله را به رفتار خطای من نسبت میدهد، خصوصاً این رفتارم که وانمود کردم او را بخشیدهام ولی واقعاً او را نبخشیده بودم، رفتاری که او آن را ناعادلانه میداند: او بدین خاطر از من رنجیده است و به همین دلیل به من معترض است و وقتی اعتراضش حاصلی ندارد حتی بیشازپیش از من میرنجد.
پس، واکنش منفعلانه و پرخاشگرانۀ من، درست مانند بدوبیراهگفتنم، آزاردهنده است. آیا هیچ راه غیرآزاردهندهای وجود ندارد که من احساس منفی (بالقوه آزاردهنده)ام را به فلور منتقل کنم؟ من که فکر نمیکنم؛ اگر هم راهی وجود داشته باشد، لااقل پتانسیل تخلیۀ روانیِ این انتقال احساس را تقلیل میدهد. شاید غیرآزاردهندهترین راهی که میتوانم سرزنش، خشم و خصومتم را بروز دهم عبارت است از شرح مؤدبانه و واضحِ اینکه چه حسی دارم. میتوانم با ملایمت به فلور بگویم: «رفتاری که با من کردی باعث شده نسبتبه تو احساس سرزنش، خشم و خصومت داشته باشم.» اما اگر احساساتم شدید است، این روش در بیان آنها چندان کارا نیست. بیان احساسات منفیِ شدیدْ اغلب زمانی مؤثرتر است که خیلی واضح توصیف نشوند. ما شخصی را که تلفن جدید گرانقیمتش را تصادفاً میشکند و کلماتی رکیک را فریاد میزند عصبانیتر از کسی میدانیم که با ملایمت میگوید: «خیلی از این اتفاق عصبانیام.» اگر من باید سرزنش، عصبانیت و خصومتم را به فلور ابراز کنم و اگر میخواهم این امر ارضاکننده هم باشد، پس بدوبیراهگفتن به او چندان فرقی با بقیۀ راهها ندارد. گاهی باید انتخاب کنیم که میخواهیم بهنحو مؤثری خودمان را ابراز کنیم یا میخواهیم غیرآزاردهنده باشیم. نمیشود همیشه هر دو را انجام داد.
باتوجهبه این مسئله، اجازه بدهید که با این نتیجه مطلب را پایان دهیم که، برخلاف آنچه اغلب دوست داریم بپنداریم، اگر نه در نظر، دستکم عملاً پرخاشگریِ منفعلانه بدترین شیوۀ انتقال احساسات منفی ماست. اگر عصبانی شده باشم، ناسزاگفتن و فحشدادن شیوۀ مؤثری است برای ابراز احساساتم، گرچه به این قیمت تمام شود که آزاردهنده محسوبم کنند. درضمن، گفتن «من واقعاً از دستت عصبانیام» باعث میشود آزاردهنده نباشم، اما به این قیمت تمام میشود که نتوانم احساساتم را بهنحو مؤثری بیان کنم.
درست برعکس، پرخاشگری منفعلانه علاوهبراینکه آزاردهنده است روشی است ناکارامد برای بیان احساسات. این امر می تواند خطرناک باشد: طبق گفتۀ روانشناسان، وقتی احساسات منفیمان را غیرمستقیم ابراز میکنیم و وقتی که، در نتیجۀ اعتراض به آن، آنها را انکار میکنیم، فرصت تأییدشدن احساساتمان و گفتوگویی همدلانه را از دست میدهیم. اگر باید چیزی بگوییم که بالقوه آزاردهنده است، بهتر است به خودمان فرصت انتخاب از میان یکی از این دو را بدهیم: بیان صریح و آزاردهندگی. شاید گاهی هر دو را انتخاب کنیم، اما بعید است مجبور به انتخاب گزینۀ «هیچکدام» شویم.
• نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را ربکا راش نوشته است و در تاریخ ۱ دسامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Honestly, it’s fine» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «رفتاری که از فحشدادن هم آزاردهندهتر است» و با ترجمۀ احمد خداداد حسینی منتشر کرده است.
•• ربکا راش (Rebecca Roache) مدرس فلسفه در دانشگاه لندن است. او مشغول نگارش کتابی دربارهٔ فحش دادن است.
[۱] passive aggression
[۲] Scott Wetzler
[۳] sugar-coated hostility
[۴] speech act
[۵] البته این تعبیر، که در سخنرانی ۱۷ مارس ۱۹۳۱ او بیان شده است، در اصل متعلق به استنلی بالدوین نیست، بلکه آن را از خویشاوند خود رودیارد کیپلینگ (نویسندۀ بزرگ بریتانیایی) وام گرفته است. رودیارد سالها قبل در دیدار با یک روزنامهدار ماجراجوی انگلیسی پرسیده بود که او دنبال چیست. او گفته بود: «آنچه میخواهم قدرت است: اینکه یک روز ببوسمشان و روز بعد بیرونشان کنم و اینجور چیزها». کیپلینگ جواب داده بود: «متوجه شدم: قدرت بدون مسؤولیت، همان امتیاز روسپیان در طول اعصار». [ویراستار متن اصلی].
[۶] Joel Feinberg
[۷] Offense to Others
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
قطعا هرکدام از ما در زندگی از برخورد نادرست دیگران ناراحت شده ایم، اما اینکه چگونه آنرا بیان کنیم که موثر باشد، چالش بزرگی است. گاهی نسبت نزدیکی با افراد به انتخاب گزینه بهتر کمک می کند اما گاهی روش تکراری باعث می شود از تاثیرگذاری ابراز احساس خدشه دار شده مان بکاهد. در این مواقع پیچیدگی انتخاب گزینه بیشتر بارز است.