دربارۀ جون رابینسون که در دانشگاه کمبریج، همزمان، علیه زنستیزی و بازار آزاد برخاست
کسی تردیدی ندارد که کتاب نظریۀ عمومی جان مینارد کینز از تأثیرگذارترین کتابهای قرن بیستم در عرصۀ سیاستگذاری اقتصادی بوده است. اما کمتر کسی میداند که کینز بهتنهایی این کتاب را ننوشته است، بلکه مباحث آن در گفتوگو با سایر همکاران او، و از جمله، اقتصاددانِ زبردستی به نام جون رابینسون شکل گرفتند. نظریهپرداز بزرگی که کمتر از همکاران مرد خود نامآشناست، اما صورتبندیهایش از نواقص موجود در نظریۀ بازار آزاد، در دنیای امروز اهمیت روزافزونی پیدا کرده است.
زکری کارتر، نیویورکتایمز— هنگامی که جون رابینسون در سال ۱۹۲۹ به دانشگاه کمبریج وارد شد، کسی انتظار نداشت که یکی از بزرگترین اقتصاددانان قرن بیستم شود؛ چه برسد به قرن بیستویکم. در آن زمان، ۲۶ سال داشت و سه سال گذشته را در کنار شوهرش در هند سپری کرده بود، بدون آنکه حرفه و مسئولیتی داشته باشد. شوهرش، آستین، اقتصاددانی که شش سال از او بزرگتر بود، آنجا معلم خصوصی فرزند یک مهاراجه بود. هنگامی که آستین به بریتانیا بازگشت تا به دانشکدۀ اقتصاد کمبریج ملحق شود، جون که قبلاً در مقطع لیسانس اقتصاد تحصیل کرده بود، حس جاهطلبیاش برانگیخته شد. اما به محیط زنستیزانهای پا گذاشته بود.
علم اقتصاد در دانشگاه کمبریج به مدت چهل سال تحت سیطرۀ آلفرد مارشال قرار داشت؛ کسی که تنها حس زنستیزیاش یارای برابری با دستاوردهای فکریاش را داشت. او با مری پیلی، اولین زن استاد دانشگاه در رشته اقتصاد ازدواج کرد و با جلوگیری از چاپ مجدد کتاب پیلی، بلافاصله زندگی حرفهای او را نابود کرد. رابینسونِ عصبانی اشاره میکند که مارشال با همسرش مثل یک «مستخدم یا یک منشی» رفتار میکرد.
اما رابینسون با قاطعیت تمام انتقام مری پیلی را گرفت. او در ادامه، نظریۀ جدیدی طرح کرد که میراث فکری مارشال را زیر و رو کرد و درک ما را از رابطۀ میان رقابت و نیروی کار کاملاً دگرگون ساخت. اکنون، ابداعات بنیادی رابینسون در احیای مباحث مربوط به اصلاحات ضدانحصاری اهمیت دارند.
اقتصاد مارشالی عرصۀ تقارنهای دلنشین بود. عرضه و تقاضا به طور طبیعی به تعادل میرسیدند و به کارگران دقیقاً مطابق ارزش مشارکتشان در تولید مزد پرداخته میشد. مادامی که شرکتها مجبور بودند بر سر قیمت و کیفیت کالاهایشان به رقابت بپردازند، مصرفکنندهها میتوانستند با خرید کالاهای ارزانتر و مرغوبتر از سایر رقبا، تولیدکنندهها را به بهبود کالاهای خود وادار کنند. بازار مطابق نیاز مصرفکنندهها عمل میکرد و ثروت جامعه افزایش مییافت.
مارِ اغواگرِ این باغِ عدن۱انحصار بود. اگر تولیدکنندۀ واحدی سهم قابل توجهی از بازار را به خود اختصاص میداد، میتوانست خود را از رقابت مصون سازد و مصرفکنندهها را وادار کند که با ترجیحات خودش -قیمت بیشتر، کیفیت نازلتر، جلوگیری از نوآوری- منطبق شوند. مارشال قبول داشت که اکثر بازارها به طور کامل رقابتی نیستند. اما مانند سایر متفکران عصر خود، بر این باور بود که این نقایص موقتی هستند و بازارها گرایشی طبیعی به رقابت دارند. بازار تقریباً همیشه وضعیت خود را خودش بهبود میبخشد و تنها وضعیت انحصار کامل میتواند از این تمایل بالنده ممانعت بهعمل آورد.
رابینسون چارچوب اندیشۀ مارشال را وارونه کرد. او در سال ۱۹۳۳، در کتاب دورانسازش، یعنی اقتصاد رقابت ناقص۲استدلال میکند که مسئلۀ رقابت صرفاً به دوگانۀ رقابت کامل یا انحصار کامل تعلق ندارد. بازار رقابتی وضع طبیعی نیست، بلکه یک «حالت استثنائی» نادر است. «تعادلی» که در نهایت بازارها به آن میرسند تعادلی است که در آن بهبودهای پیشروندۀ موردنظر مارشال متوقف میشوند و بسیاری از نقایص نظامهای انحصاری آشکار میگردند.
امروزه مشاهده میشود که استدلالهای رابینسون بیش از آنکه به کار اقتصاددانان شبیه باشد به کار فیلسوفان شباهت دارد. در دوران رابینسون، تهیۀ دادههای دقیق مالی –تولید ناخالص داخلی، بهرهوری و شاخصهای قیمت- هرساله انجام نمیشد. رابینسون مانند سایر اقتصاددانان برجستۀ همعصر خود، نتایج خود را با بررسی دقیق صنایع خاص بهدست نیاورد، بلکه مجموعۀ فرضیاتی دربارۀ رفتار تجاری تدوین کرد، سپس به منظور ایجاد تعدادی قانون کلی، آن فرضیات را در یک تحلیل ریاضی بسیار دقیق قرار داد. بنابراین در دهۀ ۱۹۳۰، قدرت چنین استدلالهایی هم به میزان مفیدبودن عملیِ این قوانین در جهان واقعی و هم به جذابیت ذاتی آنها بستگی داشت.
مؤثرترین سلاح در دستگاه مفهومی رابینسون ایدۀ جدیدی بود که خود آن را «انحصار خریدار» مینامید. انحصار همواره به گونهای فهمیده شده بود که در آن یک فروشندۀ واحد قیمتهای مدنظرش را بر خریداران ناتوان تحمیل میکرد؛ مانند صنعت نفت ایالات متحده در آغاز قرن. اما به نظر رابینسون خریداران نیز میتوانستند از میوههای ممنوعۀ رقابت ناقص بهرهمند شوند: اگر برای کالایی فقط یک خریدار وجود داشته باشد، آن خریدار میتواند قیمت مطلوب خود را تحمیل کند و دیگر تفاوتی ندارد که چه تعداد فروشنده بر سر آن خریدار رقابت کنند. این انحصار خریدار است.
مهمتر از همه اینکه، رابینسون استدلال میکند که کارگران بهعنوان کسانی که نیروی کار خود را میفروشند تقریباً همیشه در مواجه با کارفرمایان خود که خریدار نیروی کار آنها هستند، در وضعیت بهرهکشی انحصار خریدار قرار میگیرند. این مسئله فنّی، جنبه سیاسیای نیز داشت: از نظر رابینسون به کارگران دستمزد بسیار کمی پرداخت میشد، حتی بر مبنای معیارهای عدالتی که کاهنانِ اعظمِ بازارِ آزاد طرحریزی کرده بودند.
در مفهوم کلاسیک انحصار، اقتصاددانان و حقوقدانان اغلبْ اتحادیههای کارگری را موانعی غیرعادلانه بر سر راه رقابت میدانند. زیرا به جای اینکه کارفرمایان اختیار داشته باشند که بر سر استخدام تکتک کارگران آزادانه رقابت کنند، اتحادیهها کارفرمایان را مجبور میکنند که با یک کارتل وارد مذاکره شوند. در دهۀ ۱۹۲۰، اقتصاددان با نفوذ اتریشی، لودویگ فون میزس اظهار کرد که کل کارکرد اتحادیههای کارگری ممانعت از برقراری رقابت منصفانه بر سر دستمزد است که از طریق تهدید «خشونت بدوی» علیه اعتصابشکنان اعمال میشود.
اما در چارچوب نظری رابینسون، این اتحادیهها نیستند که بر سر راه رقابت در بازار کار ایجاد مشکل میکنند، بلکه بجز در موارد خاص و نادر ماهیت بازار کار ضدرقابتی است. رابینسون در عمل سیاست رقابت را بهعنوان مسئلهای در حقوق کار در نظر میگرفت. مشکلاتی که او مطرح میکند به زیادهروی و افراط چند شرکت کلان مربوط نمیشود که بخواهد با انحلال و انشعاب آنها حل شود. رابینسون بر این باور است که انحصار خریدار بیماری رایج بازار کار است و درمان آن اقدامات جبرانی پیوستهای در سراسر اقتصاد میطلبد.
قبل از آنکه رابینسون کتاب دورانساز خود را منتشر کند، با نابغۀ دیگر کمبریج، جان مینارد کینز، سر تألیف کتابی که بعدها نظریۀ عمومی اشتغال، بهره و پول نام گرفت و در سال ۱۹۳۶ منتشر شد، همکاری داشت. با اینکه این کتاب به نام کینز منتشر شد اما حاصل همکاری مشترک او با نزدیکترین دستیارش، ریچارد کان و رابینسون بود. این کتاب با ارائۀ دلایل نظری جدید، انقلابی در تحلیل اقتصادی کسری بودجه دولت، کمک به اقشار آسیبپذیر و مخارج ایجاد اشتغال به پا کرد. کتاب کینز مانند کتاب رابینسون تأکید میکند که اشتغال کامل -یکی دیگر از ایدئالهای اقتصاد کلاسیک- محصول طبیعی بازار نیست، بلکه موردی خاص و نادر است. کینز و رابینسون بر این باورند که در اکثریت قریب به اتفاق مواقع دولتها باید پول خرج کنند و کسری بودجه را اداره کنند تا هر کسی که خواهان شغل است بتواند شاغل شود.
همان طور که کتاب نظریۀ عمومی راهنمای سیاستگذاران قرن بیستم بود، کتاب رابینسون هم مخاطبان بسیاری بهدست آورد، اما عمدتاً بهواسطۀ جان کنت گالبرایت که ایدههای رابینسون را در کتابهای پرفروش خود بهکار بست. اما با مطرحشدن میلتون فریدمن در دهۀ ۱۹۷۰، اقتصاددانان بار دیگر برای درمان مشکلات کلان اجتماعی به هماهنگی طبیعی بازار آزاد روی آوردند. رابینسون در سال ۱۹۳۸ در حالی درگذشت که مانند دوستان مذکر خود مشهور نبود.
اما امروز نظریات رابینسون مجدداً مورد توجه فراوان قرار گرفتهاند. تأثیر مجدد کتاب نظریه عمومی در تصویب مجموعه لوایح تشویقی چند تریلیون دلاری طی یک سال گذشته مشهود بوده است. و توجه مجدد و مستمر به انحصار خریدار نیز میتواند نشاندهندۀ تأثیری به همان اندازه باشد. مجموعهای از ادبیات تجربی روبهرشد نشان میدهد که بینشهای مفهومی رابینسون درست بوده است: شدتیافتن تمرکز شرکتها باعث شده که مسئله دستمزد کارگران طی ۲۵ سال گذشته نادیده انگاشته شود. رقابت ناقص نهتنها وجود دارد، بلکه به نظر میرسد در حال شدت یافتن است. اقتصاددانی به نام سیمچا بارکای مقدار دستمزدِ ازدسترفتۀ یک کارگر معمولی را ۱۴۰۰۰ دلار در سال میداند.
بِرِت کاوانا، قاضیِ محافظهکار دادگاه عالی طی حکمی در سال ۲۰۱۹ علیه شرکت اَپل از اصطلاح «انحصار خریدار» استفاده کرد. طی تحقیقاتی که اخیراً توسط دموکراتهای مجلس نمایندگان انجام شده مشخص شد که شرکت آمازون قدرت انحصار خریدار را به کار میبندد و هنگامی که به یک بازار بومی وارد میشود دستمزد کارگران بخش انبار و تدارکات را «کاهش میدهد». در دورهای که نیروی کار سازمانیافته ضعیف است و فرصتهای شغلی تنها در تعداد معدودی از شهرهای بزرگ تمرکز یافته، بیشتر قسمتهای ایالات متحده با کاهش خریداران بالقوه نیروی کار و فرصتهای محدود جبران از طریق چانهزنی جمعی مواجه است.
در حال حاضر، اقتصاددانان بیش از پیش با این ایده کنار آمدهاند که کسری بودجههای کلان دولت نه چیزی استثنایی، بلکه بخشی طبیعی از یک اقتصاد کارا به حساب میآید؛ علاوهبراین، مقرراتگذاریهایی لازم است برای کسب اطمینان از اینکه کارگران دستمزدی که سزاوار آنند را به طور کامل دریافت میکنند.
بالاخره جون رابینسون دارد به جایی که حقش بوده میرسد.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را زکری کارتر نوشته در تاریخ ۲۴ آوریل ۲۰۲۱ با عنوان «The Woman Who Shattered the Myth of the Free Market» در وبسایت نیویورکتایمز منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ با عنوان «زنی که اسطورۀ بازار آزاد را در هم شکست» و ترجمۀ محمدعلی کریمزاده منتشر کرده است.
•• زکری کارتر (Zachary Carter) نویسندۀ کتاب بهای صلح، پول، دموکراسی و زندگی جان مینارد کینز (The Price of Peace: Money, Democracy, and the Life of John Maynard Keynes) است.
[۱] باغ عدن و مار اغواگر اشاره دارد به سفر پیدایش کتاب مقدس. در واقع نظام بازار در منظر مارشال همچون باغ عدن آرمانی است اما انحصار همچون مار اغواگر عنصری شیطانی است که میتواند موجب هبوط از این شرایط آرمانی بازار شود [مترجم].
[۲] The Economics of Imperfect Competition
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند