مرور تری ایگلتون بر کتابِ پرفروش و جنجالبرانگیز «صنعت شادی» نوشتۀ ویلیام دیویس
دو سال پیش «خطوط هوایی بریتانیا» پتویی به مسافران میداد که با افزایش راحتی آنها، رنگش از قرمز به آبی تغییر میکرد و به این صورت میزان رضایت مسافران برای مهمانداران مشخص میشد. گوگِل هم یک «رفیق بذلهگو» دارد که کارش این است که روحیۀ کارکنان شرکت را بالا ببرد. این روزها بازارِ شادکردن کارمندان و مشتریان داغ است. به نظر میرسد کفّۀ احساسات نسبت نحوۀ عمل یا فکر افراد سنگینتر شده است.
نظریهپرداز، منتقد ادبی و مهمترین چپگرای زندۀ بریتانیا
The Happiness Industry by William Davies review – why capitalism has turned us into narcissists
مترجم: سیدامیرحسین میرابوطالبی
9 دقیقه
تری ایگلتون، گاردین — هیچ شکی نیست که همۀ افراد به دنبال شادی هستند. تنها مشکل این است که بفهمیم شادبودن شامل چه چیزهایی است، مسئلهای که اندیشمندان اخلاق هیچگاه روی آن به توافق نرسیده و نخواهند رسید. آیا شادی احساسی کاملاً ذهنی است؟ یا میتوان به شکلی آن را اندازه گرفت؟ میشود کسی بدون اینکه بداند شاد باشد؟ میشود کسی فقط زمانی شاد باشد که نداند شاد است؟ ممکن است کسی در بدبختی دست و پا بزند، اما متقاعد شود که در اوج شادی است؟
مفهوم شادی در زمانۀ ما از محیط خصوصی به محیط عمومی انتقال یافته است. آنطور که ویلیام دِیویس در مطالعۀ اعجابآورش نشان میدهد، هر روز شرکتهای بیشتری مسئول شادی استخدام میکنند. برای مثال گوگِل یک «رفیق بذلهگو»۱ دارد که کارش این است که روحیۀ شرکت را بالا نگه دارد. شاید بد نباشد بانک مرکزی انگلستان هم چنین کسی را استخدام کند. متخصصان مشاورِ شادی به افرادی که بهزور تبعید شدهاند کمک میکنند تا بتوانند خود را از نظر روحی بازسازی کنند. دو سال پیش بود که «خطوط هوایی بریتانیا» پتوی شادی را معرفی کرد. هرچه مسافر احساس راحتی بیشتری کند، رنگ این پتوها از قرمز به آبی تغییر میکند و به این صورت میزان رضایت مسافران برای مهمانداران مشخص میشود. دارویی جدید به نام وِلباترین۲ به بازار معرفی شده که ادعا میشود علائم افسردگی پس از مرگِ عزیزان را تسکین میدهد. آنقدر روی این دارو حساب شده که انجمن روانپزشکی آمریکا اعلام کرده است که بیش از دو هفته غمگین بودن بهخاطر از دست دادن انسانی دیگر را میتوان بیماری روانی دانست. داغداری سلامت روانی فرد را تهدید میکند.
با توجه به گسترش قابلتوجه ناراحتیهای روحی در سراسر جهان، تعجبی ندارد که موضوع شادی تا این حد مورد توجه عموم واقع شود. حدود یکسوم بزرگسالان در آمریکا و نزدیک به نیمی از بزرگسالان در بریتانیا باور دارند که گهگاه افسرده میشوند. با گذشت بیش از نیم قرن از کشف داروهای ضد افسردگی، هنوز کسی بهدرستی نمیداند آنها چگونه عمل میکنند. استفادۀ بیش از اندازۀ آنها خطر بیماریهای قلبی را افزایش میدهد (البته گفته میشود استفادۀ به اندازهشان برای سلامتی مفید هم هست). آنچه این روزها ریاضت نامیده میشود افراد را بیمارتر کرده و حتی مرگومیرهایی را هم به دنبال داشته است. جوامع نابرابر مانند بریتانیا و ایالات متحده با مشکلات زیادی در زمینۀ سلامت روانی روبهرو هستند. این در حالی است که جوامع تساویطلبتر، مانند سوئد، با مشکلات بهمراتب کمتری روبهرویند. برآوردها نشان میدهد که بیماریهای تمایل به غیبت و «تمایل به حضور» (سر کار رفتن و تنها از نظر فیزیکی حاضر بودن در آنجا) برای اقتصاد ایالات متحده حدود ۵۵۰ میلیارد دلار هزینه داشته است.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد وجود ویژگیهای رقابتی در شخصیت افراد میتواند به بیماریهای روانی منجر شود؛ این مورد بهخصوص در بین ورزشکاران، هم میان برندگان و هم بازندگان، وجود دارد. اصولاً هرچه بیشتر در پِی پول، جایگاه و قدرت باشی احساس ارزش کمتری خواهی کرد. البته یک مثال نقضِ زنده برای این مورد وجود دارد که نامش دونالد ترامپ است. آمریکاییها با وجود فرهنگ شادیگراییای که دارند تمایل دارند افسردگیشان را کمتر از آنچه هست نشان دهند. این در حالی است که انتظار بر این است که فرانسویها، که شادی را چندان خردمندانه نمیدانند، آن را کمتر از آنچه هست بروز دهند. برای فرانسویها شادیِ بیشازحد حکم دلقکبازی را دارد.
شادی بهترین چیز برای کسبوکار است. یک کارگر شاد ۱۲درصد کارایی بیشتری دارد. به همین دلیل، علم احساسات انسانی (که دیویس آن را «نظارت، مدیریت و تدبیر احساسات» مینامد) یکی از علومی است که با هدف تغییر احساسات انسانی با شتابی زیاد در حال رشد است. پژوهشهایی که روی خرید انجام میشود هم به همین ترتیب است. این پژوهشها امروزه به جایی رسیده که از برنامههای تصویربرداری از صورت استفاده میکنند تا وضعیت عاطفی خریدار را مشخص سازند. عصبشناسانی که خبرهترند ادعا میکنند که در آستانۀ کشف «دکمۀ خرید» در مغز انسانها هستند.
روانشناسی راهی جوابپسداده است برای اینکه توجهات را از دلایل اجتماعی تغییر دهد. برخی روانشناسان، پس از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، بر این باور بودند که مشکل نه بانکها بلکه مغز انسانها بوده است. به گفتۀ آنها، در زمان بحران، والاستریت پر شده بود از مواد شیمیایی-عصبیِ۳ نامناسب. تِستُستِرون بیش از اندازهای میان معاملهکنندگان دیده میشد و بسیاری از بانکداران، در حد مصرفکنندگانِ کوکایین، در فضا بودند. در آن زمان حتی موادی هم بر اساس تصاویر مغزی معاملهکنندگان تولید شده بود که سازندگانش ادعا میکردند میتواند تصمیماتی مناسبتر را به ارمغان بیاورد. آنچه در دنیای خودشیفتۀ سرمایهگذاری امروزی مهم است نحوۀ عمل یا فکر فرد نیست بلکه احساس اوست. و به این دلیل که نوع احساس فرد را نمیتوان مورد بحث قرار داد، این نوع سرمایهداری نیز از هر نوع بحثی مبرا میشود. امروزه مردان و زنان میتوانند این طرف و آن طرف بروند در شرایطی که با استفاده از برنامههای جدید تغییر در احوالات خود را بسنجند. ضمیرِ سلطهطلب سرمایهداری قدیمْ راه را برای گسترش خودشیفتگی در سرمایهداری مدرن باز کرده است. یکی از معدود خبرهای بهدردبخور این روزها این است که آگاهی بیش از اندازه میتواند افراد را بیمار کند.
دیویس در کتاب خود به این نکته دست مییابد که در حال حاضر سرمایهداری چیزی را که روزی نقد میکرده در خود جای داده است. آنچه این نظام با شک به آن مینگریست (احساسات، دوستی، خلاقیت، مسئولیت اخلاقی)، حالا، با هدف حداکثرکردنِ سود مورد استفاده قرار میدهد. کار به جایی رسیده که یکی از تحلیلگران معتقد است که رایگان پخش کردن کالا راه مناسبی است برای ایجاد رابطهای نزدیک با مشتریان. برخی کارفرمایان افزایش پرداختی به کارمندان را با عنوان هدیه پرداخت میکنند. آنها این کار را به این امید میکنند که احساس قدردانی را در کارمندان خود افزایش دهند و در نتیجه تلاش بیشتری را از آنها ببینند. اینطور به نظر میرسد که هر چیزی را میتوان ابزارآلود کرد. این در حالی است که تمام نکتۀ شادی این است که خودْ هدف باشد نه وسیلهای برای به دست آوردن قدرت، ثروت و جایگاه. در اندیشۀ اخلاقی، از نظر ارسطو گرفته تا آکوئیناس و هگل و مارکس، احساس شادمانی از عمل به فضایل نشئت گرفته و این شادی تنها بهخاطر خودش ارزشمند است. مسئلۀ مهمی که اخلاق به آن میپردازد چگونه خوشحال شدن است، اما «چرا خوشحال شدن» سؤالی نیست که اخلاق بتواند به آن پاسخ دهد.
همین سنت فکری با جداکردن شادی از شرایط مادی که در آن قرار دارد مخالف است. مردان و زنان تنها در شرایطی مشخص از نظر اجتماعی امکان شکوفا شدن دارند. شادی یک حالت ذهنی جدا از همه چیز نیست و به شکل مستقیم به فعالیتهای ما بستگی دارد. ما افرادی فعال هستیم نه یکسری حالات احساسی که این طرف و آن طرف میروند. ممکن است بردهای که مدام زیر باد شلاق است احساس رضایت کند، اما این احساس رضایت احتمالاً به این دلیل است که گزینۀ دیگری را نمیشناسد. شادی به این معنا تنها یک موضوع ذهنی نیست. ممکن است شما فکر کنید شادید، اما در حقیقت قربانی خودفریبی باشید. هرچند، آنطور که بعضی دانشمندان علوم اعصاب تصور میکنند شادی چیزی عینی و به معنایِ تودهای مادی در مغز هم نیست. همانطور که دیویس میگوید، این دانشمندان فراموش کردهاند که «روندهای ذهنی» مربوط است به اعمال انسان در قالب روابط اجتماعی. این اعمال با مقاصد مختلفی انجام میشود که نیاز به تفسیر دارد.
شادی برای پژوهشگران بازاری و روانشناسان شرکتی با احساس خوب تعریف میشود. اما به نظر میرسد که میلیونها نفر اصلاً احساس خوبی ندارند و به نظر هم نمیرسد فناوریهای کنترل ذهن بتواند آنها را برای کار یا مصرف بیشتر تهییج کند. آنچه متخصصان شادی متوجهش نیستند این است که فرد زمانی که حس کند قربانی بیعدالتی یا بهرهکشی است نمیتواند خوشحال باشد. به همین دلیل زمانی که ارسطو از علم سعادت صحبت میکند نام علم سیاست را بر آن میگذارد. این نکته چندان مورد توجه دانشمندان علوم اعصاب، متخصصان تبلیغات، یا تاجران آگاهی نیست و شاید به همین دلیل هم هست که کار آنها نتیجۀ چندانی در بر نداشته است.
اطلاعات کتابشناختی:
دیویس، ویلیام، صنعت شادی، ترجمۀ اعظم ورشوچیفرد، انتشارات بنگاه نشر و ترجمۀ پارسه، ۱۳۹۶.
Davies, William. The Happiness Industry: How the Government and Big Business Sold us Well-Being. Verso Books, 2015
پینوشتها:
• این مطلب را تری ایگلتون نوشته است و در تاریخ ۳ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان «The Happiness Industry by William Davies review – why capitalism has turned us into narcissists» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۹۵ با آن عنوان «سرمایهداری از منتقد احساسات، به مروج آن بدل شده است» و ترجمۀ امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• تری ایگلتون (Terry Eagleton) استاد دانشگاه آکسفورد و چهرهای جهانی در نقد ادبی است. مشهورترین کتاب او پیشدرآمدی بر نظریۀ ادبی (Literary Theory: An Introduction) بیش از ۷۵۰ هزار نسخه فروخته است.
[۱] Jolly good fellow
[۲] Wellbutrin
[۳] Neurochemicals