نوشتار

لویاتانِ تاریکی

زیر اینترنتی که می‌بینید، دنیای تاریکی از خلاف‌کاری، سود، خشم و انتقام در جریان است

لویاتانِ تاریکی عکاس: پاتریک لوکس.

راس اولبریکت، جوانی آمریکایی بود که با ایده‌های آزادی‌خواهانه دلش می‌خواست یک بازار آزادِ آنلاین برای خرید و فروش مواد مخدر راه‌اندازی کند. جایی که آدم‌ها بتوانند، در نبود هرگونه خشونت و قانونِ اجباری، هر کار دلشان می‌خواهد انجام دهند. او سایتی مخفی تأسیس کرد که اعضا به صورت ناشناس در آن مواد خرید و فروش می‌کردند. اما این بازیِ خوشایند خیلی زود به مرزهای جنون‌باری رسید که هیچکس فکرش را نمی‌کرد.

هنری فارل، ایانهیدن ویکی۱ کلیددار یک‌جور اینترنت مخفی است. برای رسیدن به آن نیازمند مرورگر مخصوصی هستید که بتواند به «سرویس‌های مخفی تور»، یعنی وب‌سایت‌هایی که انتخاب کرده‌اند تا مکان فیزیکی خود را پنهان کنند، دسترسی پیدا کند. اما حتی این مرورگر هم کافی نیست. مانند ایسلا د موئرتا در فیلم «دزدان دریایی کارائیب»، علامت‌های این اینترنت مخفی را تنها کسانی کشف می‌کنند که از پیش، مکان آن را می‌دانند.

سایت‌هایی مثل هیدن ویکی نقشه‌های گنج غیرقابل‌اعتماد عرضه می‌کنند. فهرست‌هایی منتشر می‌کنند از آدرس‌هایی مخصوص سایت‌هایی که می‌توانید در آن‌ها از بیت‌کوین استفاده کنید تا موادمخدر یا شمارۀ کارت‌های اعتباری دزدیده شده را بخرید، دست به بازی‌های عجیب بزنید، یا صرفاً حرف بزنید، احتمالاً دربارۀ موضوعاتی که در اینترنت همگانی زیادی حساسیت‌برانگیزند. فهرست‌ها اغلب غیرقابل‌اعتمادند. گاهی آدرس‌ها تاریخ مصرف گذشته‌اند. گاهی به‌نحو مؤثری فریبنده‌اند. ممکن است یک لینک راه به بازار پررونق خرید و فروش اطلاعات دزدی ببرد؛ لینک دیگری شما را به شروری می‌رساند که اطلاعات شخصیِ شرم‌آور از دیگران منتشر می‌کند، سایت شبیه‌سازی‌شده‌ای که طراحی شده تا سکه‌هایتان را بگیرد و درعوضش هیچ‌چیز به شما ندهد.

این اینترنت مخفی محصول بحث‌وجدل‌هایی است میان لیبرتارین‌های شیفتۀ فناوری در دهۀ ۱۹۹۰. این آدم‌های رادیکال امیدوار بودند تا با ترکیب رمزنگاری و اینترنت، یک حلال جهان‌شمول بسازند که بتواند پایه‌های ستمگری دولت را بپوساند. ارزهای جدید، براساس پیشرفت‌های اخیر رمزنگاری، پول اعتباری سنتی را تضعیف کرده، ارتباطاتِ پولی را از دست دولت بیرون خواهد آورد. «شبکه‌های مخلوط» که در آن‌ها هویت هرکس با لایه‌های چندگانۀ رمزنگاری مخفی شده، به مردم این امکان را می‌دهد تا حرف بزنند و مشغول مبادلات اقتصادی شوند بی‌آنکه دولت بتواند آن‌ها را ببیند.

برنامه‌های مربوط به ارزهای رمزنگاری‌شده منجر به اختراع بیت‌کوین شد، درحالی‌که شبکه‌های مخلوط سرانجام در تور به اوج رسید. این دو فناوری بیانگر جنبه‌های مختلفِ رؤیایی مشترک‌اند -اشتیاق آرمان‌شهری به جهانی که در آن فرد می‌تواند بدون نگرانی از دخالت دولت سخن بگوید و تجارت کند- و درواقع با هم رشد کردند. برای مدتی مدید راحت‌ترین راه خرج‌کردنِ بیت‌کوین، مجمع‌الجزایرِ وب‌سایت‌های ناپیدایِ تور بود.

مانند جمهوری‌های دزدان دریایی در قرن ۱۸، این جهانِ زیرینِ مجازی آزادی و خباثت را در هم می‌آمیزد. گروه‌های مجری قانون و مدافع حقوق مؤلف، مانند اتحادیۀ شهروندان دیجیتال در واشینگتن دی.سی.، ترجیح می‌دهند بر رذیلانه‌ترین جوانب سرویس‌های مخفی تور، یعنی فروشنده‌های مواد، سلاح و هرزه‌نگاری کودک، انگشت بگذارند. و بااین‌وجود ایدئولوژی نیز هم‌اندازۀ طمع، موتور محرک تلاش برای خلق اینترنتی مخفی بود. از این شبکه، در کنار موادفروش‌ها، ناراضیان سیاسی نیز استفاده می‌کنند. اگر در رژیمی اقتدارگرا زندگی می‌کنید، تور برای شما فناوری حاضروآماده‌ای فراهم می‌کند تا بتوانید از کنترل دولت بر اینترنت بگریزید. حتی برخی از خدمات پست‌تر نیز تجارتشان براساس ایدئالیسمی روشن است. بسیاری از لیبرتارین‌ها معتقدند افراد باید بتوانند بدون مداخلۀ دولتی مواد مخدر خرید و فروش کنند، و امیدوار بودند فقط برای همین کار، بازارهایی عاری از خشونت و جنگ‌های دارودسته‌ای بسازند.

ناشناس‌بودن در تور، کار دولت برای شناسایی و دستگیری مجرمین را سخت کرده و به آن‌ها کمک می‌کند. اما این قضیه عارضۀ جانبیِ طعنه‌آمیزی نیز دارد: اعتمادکردن به همدیگر را برای آن‌ها سخت می‌کند، زیرا معمولاً نمی‌توانند مطمئن باشند طرفشان چه کسی است. برای پول‌درآوردن در بازارهای مخفی، به کسانی نیاز دارید که به شما اعتماد کنند، از شما خرید کنند یا چیزی به شما بفروشند. پس از انجام این تدبیر، کارآفرین‌های واقعاً موفق قدمی پیش‌تر می‌گذارند. دلال اعتماد می‌شوند، روابط میان دیگران را تضمین می‌کنند و از منافع سهم می‌برند.

برای رسیدن به این هدف، کارآفرین‌ها فهمیده‌اند که به‌وجودآوردن و حفظ اجتماعات، قانون‌گذاری، اجرای قانون، تنبیه قانون‌شکن‌ها و، زمانی‌که تمام راه‌حل‌ها شکست می‌خورند، روی‌آوردن به خشونت، ضروری است. آن‌ها درعمل نسخه‌هایی خُرد از همان دولت‌هایی را ساخته‌اند که از آن‌ها می‌گریزند. بنابر استدلال جامعه‌شناس آمریکایی، چارلز تیلی، دولت مدرن با باج حفاظتی آغاز شد، به‌این‌صورت که به رعایای خود علیه خارجی‌ها و یکدیگر، محافظت عرضه می‌کرد. امروزه همین منطق در اینترنت مخفی پیاده می‌شود، وقتی خرده بارون‌ها و شاه‌دزدان دریایی بالقوه، هم‌زمان با دفاع از خود علیه یورش‌های خصمانه، می‌جنگند تا از رعیت‌هایشان خراج بگیرند و بر آن‌ها نظارت کنند و رفتارشان را تحت کنترل بگیرند.

هیچ کارآفرینی در حوزۀ اعتماد موفق‌تر از راس اولبریکتِ تگزاسی نبود، کسی که تحت نام مستعار «دِرِدْ پایرت رابرتس»۲، بازار سیلک رود۳ را برای تجارت مواد مخدر و سایر کالاهای قاچاقی بنیان نهاد و اداره کرد. و هیچ نمونه‌ای بهتر از او نیست که گویای چگونگی تبدیل رؤیای لیبرتارینی آزادی از دولت به کابوس باشد.

اولبریکت بازار سیلک رود را از هیچ، در جست‌وجوی توأمان رؤیایی سیاسی و منفعت شخصی ساخت. هرچند در تلاش برای ساختن این بازار، خود را درحال ساختن خرده‌دولتی یافت با سطوح فزایندۀ بوروکراسی و اجرای قوانین و، درنهایت، تهدید به خشونت علیه خطرناک‌ترین قانون‌شکنان. در تلاش برای ساختن درۀ گالت۴، عاقبت لویاتان هابز را بازسازی کرد؛ او دقیقاً تبدیل به همان چیزی شد که سعی داشت از آن بگریزد. اما این نباید باعث شگفتی باشد.

آنتونیو کالدرونه، عضو سابق مافیا، در کتاب خاطراتش مردان بی‌شرافت۵ (۱۹۹۳)، جهان مافیایی را جهانی وصف می‌کند که در آن هیچ واقعیت یا اظهارنظری هرگز معنایی واحد ندارد. توتو ریینا، سردستۀ تبهکاران دستور قتل برادر کالدرونه را صادر کرد و پس‌ازآن، در مراسم خاکسپاری او ستایش پرآب‌وتابی نثار آن مردِ مرده کرد. روساریو ریکوبونو، پس از لودادن دوست صمیمی‌اش امانوئله داگوستینو به یک رئیس مافیا، به‌رسم پاداش به میهمانی کباب‌پزان در ملک رئیس دعوت شد؛ وقتی از چرت بعد از شامش بیدار شد، دید که قاتلانش با سیمِ خفه‌کن نمایان می‌شوند. استفانو بونتاده درواقع قاتلانش را به‌قدری خوب می‌شناخت که پیش‌ازآنکه او را بکشند، برایشان قهوه درست کرد.

یکی از پیامدهای این خونریزی‌ها این است که خلافکارها همواره باید مراقب اظهارنظرهای یکدیگر باشند تا نشانه‌های ظریف خیانت را در آن‌ها کشف کنند. همان‌طور که دیگو گامبِتا، جامعه‌شناسِ پژوهندۀ مافیای سیسیل مطرح می‌کند، آن‌ها «مدام نگران فریب‌خوردن‌اند و حال آنکه هم‌زمان مشغول فریب‌دادنِ دیگران‌اند».

چنین به‌نظر می‌رسد که بدگمانی مشابهی در اینترنت مخفی، حتی بومی‌تر است، جایی‌که ناشناس‌بودن با معماری تعاملات اجتماعی یکپارچه شده است. زمانی‌که مافیایی‌های سیسیل با هم معامله می‌کنند، دست‌کم همدیگر را می‌شناسند و چنانچه گمان برند که سرشان کلاه رفته است، توان تلافی‌کردن، اغلب نیز به‌شیوه‌های وحشتناک را دارند. این به آن‌ها اجازه می‌دهد تا اغلب اوقات صلحی دست‌به‌عصا را حفظ کنند. درمقایسه، در اینترنت مخفی، افراد هویت‌های واقعی آن‌هایی که خواستار خرید یا فروش‌اند را نمی‌دانند.

این مشکلی برای تمام جبهه‌های درگیر می‌آفریند. آنچه به‌اندازۀکافی مسلم است، این است که خریدارها نمی‌دانند آیا می‌توانند به فروشنده‌هایشان برای تحویل جنس یا نگهداری امن اطلاعاتشان اعتماد کنند یا نه. اگر فروشنده‌ای سرشان کلاه بگذارد، نمی‌توانند به‌سادگی تلافی کنند، زیرا نمی‌دانند فروشنده کیست. اما این برای فروشنده‌ها نیز مشکل‌زاست. نظریۀ بازی‌ها می‌گوید بدون امکان تلافی‌کردن، هیچ خریداری در وهلۀ اول وارد معامله نخواهد شد، زیرا کاملاً انتظار دارد که سرش کلاه برود. مخلص کلام اینکه هیچ بازاری وجود نخواهد داشت. فروشنده‌ها کسی را نخواهند داشت که به او چیزی بفروشند و وضع همه بدتر خواهد شد.

مجرمین بالقوه در اینترنت مخفی بارها از این مسئله شکایت کرده‌اند که سرشان کلاه رفته است. در توصیف یکی از نظردهندگان در هیدن ویکی آمده:

بیشتر از دو بار کثافت‌هایی که می‌گفتن معتبرن، وقتی گفتم می‌خوام کارت اعتباری دزدی بخرم، سرم کلاه گذاشتن. می‌خوام یک عالمه تجارت کنم اما ابداً نمی‌خوام سرم کلاه بره. کاش خلافکارهای روراست وجود داشتن. اگه کسی بتونه بهم کمک کنه محشره! فقط اولش می‌خوام یه دونه بخرم که بدونم فروشنده معتبر و روراسته.

این امر یک جامعۀ هدف بازار برای میانجی‌هایی خلق می‌کند که می‌توانند کارگشای اعتماد شوند و از روابط میان خریداران و فروشندگانی پشتیبانی کنند که درغیراین‌صورت به یکدیگر اعتماد نخواهند داشت. باز هم مافیای سیسیل دراین‌رابطه سابقه‌دار است. گامبِتا دریافت که آن‌ها کارشان را به‌عنوان دلال اعتماد میان خریدار و فروشنده در یک جامعۀ روستاییِ بدون قوانینِ مؤثر آغاز کردند. مافیا با ضمانت معاملات، تهدید متقلبان و گاه ایجاد جو بدگمانی همگانی به‌منظور تضمین تقاضا برای خدماتش، پول در آورد. به‌عبارت‌دیگر، مافیا نظامی غیررسمی و خاص خود بنا کرد که متضاد قوانین سنتی بود و رفته‌رفته، دولت سنتی را ریشه‌کن کرد و جایگزین آن شد.

سال ۲۰۱۰، زمانی‌که اولبریکت شروع به پرورش قارچ‌های توهم‌زا و فروش آن‌ها در اینترنت کرد، خود را نه یک مافیایی می‌دانست نه بنیان‌گذار یک دولت. درعوض، به‌نظر می‌رسد محرک او اشتیاق به متفکر لیبرتارین، موری راتبارد بوده است. اولبریکت در پروفایل خود در سایت لینکدین اظهار کرد نیتش استفاده از «نظریۀ اقتصادی به‌عنوان ابزاری برای الغای سرکوب و خشونت در میان انسان‌ها»، و ساختن «شبیه‌سازی اقتصادی» است که به مردم امکان می‌دهد بفهمند زندگی در جهانی بدون «استفادۀ سیستماتیک از زور» چه حسی دارد. درهمین‌حال، مشکلی با سودبردن از عمل‌گرایی‌اش نداشت؛ صفحات دفتر خاطراتش نشان می‌دهند که از پول‌درآوردن از محصول قارچش راضی، و از اینکه اولین سودش را پیش از اوج‌گرفتن قیمت بیت‌کوین نقد کرده، سرخورده شده است.

اولبریکت، بنابر توصیف خودش، هکر خیلی ماهری نبود. نسخه‌های اولیۀ او از سایت سیلک رود خطاهای طراحی و امنیتی جدی داشتند. نقطۀ قوت او جلب اعتماد دیگران بود. در نسخۀ اولیۀ سایت، خودش مواد می‌فروخت و شهرتی به‌خاطر خدمات خوبش به مشتری‌ها به‌هم زد. او تمام تراکنش‌ها را با دست پردازش می‌کرد، هیچ کمیسیونی نمی‌گرفت و برای حرف‌زدن با خریداران و فروشنده‌ها، از سیستم‌های پیام‌رسان استفاده می‌کرد. به‌این‌طریق تاری از روابط تنید که می‌توانست تبدیل به یک بازار تمام‌عیار شود.

درحالی‌که سایت بزرگ‌تر می‌شد، ناگزیر بوروکراتیک‌تر شد. مدت‌ها پیش از آغاز به ساخت سایت، به اولبریکت توصیه شده بود که لازم است معیارهایی برای قابل‌اعتمادبودن برقرار کند. او در اسرع وقت یک نظام رتبه‌بندی خودکار معرفی کرد که به فروشنده‌های قابل‌اعتماد اجازه می‌داد به‌دلیل معاملۀ منصفانه شهرتی به دست آورند. اولبریکت همچنین تالارهای گفت‌وگویی ساخت که در آن بازدیدکننده‌ها می‌توانستند دربارۀ تجربه‌هایشان از موادفروش‌ها و مشتری‌ها غیبت کنند. پرداخت‌ها را یک نظام وجه‌الضمانی خودکار مدیریت می‌کرد که در آن خریدار می‌توانست مبلغ را به مدیریت سایت بسپارد و تا زمانی‌که کالا نرسیده، از پرداخت آن جلوگیری کند. هرچند فروشنده‌هایی که شهرت مثبت داشتند، اغلب می‌توانستند اصرار کنند که مشتری‌هایشان از امکانات حفاظتی نظام وجه‌الضمانی استفاده نکنند. اگر پرداخت‌ها جلوتر انجام می‌گرفت به آن «نهایی‌کردن زودهنگام» می‌گفتند.

اسامی مستعار فروشنده‌ها معادلی تقریبی از برندهای تجاری فراهم می‌کردند. همان‌طور که دیوید کرِپس، اقتصاددان دانشگاه استنفورد اشاره کرده، یک برند ثبت‌شده با شهرتی در زمینۀ معاملۀ درست، نوعی دارایی است و آرزوی حفاظت از ارزش آن، می‌تواند مولد انگیزه برای درست‌کاری در آینده باشد. البته معنایش این نیست که این ارزش وابسته به صاحب حقیقی نام باشد: یک نام تجاری می‌تواند بدون ازدست‌دادن ارزشش فروخته یا از فردی به فرد دیگر منتقل شود. نام مستعار شخص اولبریکت نشان می‌دهد که او خوب به آن فکر کرده است: دِرِد پایرت رابرتسِ اصلی در رمان فانتزی و مصور عروس شاهزاده (۱۹۷۳)، اثر ویلیام گلدمن، ظاهر می‌شود؛ آنجا او هویتی مرکب است و همچون ضمانتی برای مخوف‌بودن، از یک کاپیتان دزد دریایی به کاپیتان دزد دریایی دیگر منتقل می‌شود.

اولبریکت هم‌زمان با اینکه بازاری با جریان آزاد را به یک سلسله‌مراتب ساختارمند دگرگون می‌کرد، شروع کرد به گرفتن دست بالا در نظارت و ادارۀ سیستمی که خلق کرده بود. رفته‌رفته معامله‌گران خود را به‌خاطر جرایمی مثل بالاکشیدن پول مشتری‌ها یا طفره‌رفتن از پرداخت سهم میزبان، منع‌شده یافتند. اینجا به‌نظر می‌رسد که سیلک رود راهِ شناخته‌شده را دنبال کرده است. نظریه‌پردازان بازی مثل اَونر گریف و رندال کلورت، استدلال کرده‌اند که همین‌گونه بود که نظام‌های بازرگانی مرکززدودۀ قرون‌وسطایی به‌تدریج جای خود را به نظام‌های قوی‌تر متکی‌بر قدرت مرکزی دولت دادند. اولبریکت -و دیگر سازنده‌های بازار مثل او- این تاریخ توسعه‌ای را با ترکیب مشوق‌های شهرت‌محور و حاکمیت مرکزی، تکرار کردند.

انگار موضع اولبریکت نسبت به نقش سیاسی تازه‌اش اندک تدافعی بود. شخصیت او، درد پایرت رابرتس، در تالارهای گفت‌وگوی سیلک رود مدعی شد که تفاوتی بنیادین میان سازمانی مثل سیلک رود و دولت وجود دارد. سیلک رود «توسط نیروهای بازار تنظیم می‌شد، نه یک قدرت مرکزی»، و حتی او، درد پایرت رابرتس، مشمول رقابت بازار بود. اگر فروشندگان و مشتری‌ها قوانینی که او می‌گذاشت را دوست نداشتند، می‌توانستند سراغ سایر بازارهای مواد در اینترنت مخفی بروند. او به این احتمال نظری اذعان کرد که «سازمان‌های داوطلبانه» مثل سایت او ممکن است از کاربران جاسوسی کنند، آن‌ها را به زندان انداخته یا حتی بکشند. این درواقع به معنای این خواهد بود که «برگشته‌ایم سر خط، به دولت امروزی». هرچند مصر بود که رقابت بازار ضامن این است که این اتفاق هرگز نیفتد.

اما رقابت بازار هیچ ضمانتی برای درستی نبود. گاهی معامله‌گرها می‌خواستند شهرتی برای معادلۀ منصفانه به‌هم بزنند تا بتوانند پول را بردارند و فرار کنند. چندین کلاه‌بردار با اثبات اینکه موادفروش‌هایی آشکارا قابل‌اعتمادند، سیستم را فریب دادند. آن‌ها ابتدا تعداد زیادی فروشِ تقریباً هم‌زمان انجام داده و سپس از مشتری‌ها خواستند پیش از دریافت جنس، معامله را نهایی کنند، و اینگونه با پول‌ها غیبشان زد. ازآنجایی‌که کلاه‌بردارها اسم مستعار داشتند و مثل بقیه از تور استفاده می‌کردند، کار زیادی جز انتشار تهدیدهای واهی در تالارهای بحث از مشتریان خشمگین ساخته نبود.

آن‌ها دربرابر خیانت‌های بغرنج‌تر نیز آسیب‌پذیر بودند. اگر مشتریان خواستار تحویل جنس بودند، باید به موادفروش‌ها آدرس پستی می‌دادند. براساس قوانین سیلک رود، از موادفروش‌ها انتظار می‌رفت این اطلاعات را به‌محض تمام‌شدن معامله، پاک کنند. هرچند برای اولبریکت واداشتن آن‌ها به اطاعت از این قانون محال بود، مگر اینکه (همان‌طور که اتفاق افتاد) موادفروشی به نگه‌داشتن اسامی و آدرس‌ها اعتراف کند. محتمل است که فروشنده‌های سیلک رود به‌طور نظام‌مند این قوانین را زیر پا گذاشته باشند. دست‌کم یکی از فروشنده‌های سابق سیلک رود، مایکل داک، که در دادگاه اولبریکت شهادت داد، اسامی و آدرس تمام مشتری‌هایش را در یک برگۀ دست‌نویس نگه داشته بود.

این موضوع آسیب‌پذیریِ آشکاری پدید آورد؛ درواقع، تهدیدی اگزیستانسیالیستی برای تجارت اولبریکت بود. اگر هر یک از فروشنده‌های به‌نسبت موفق، اطلاعات تماس کاربران را به‌صورت انبوه درز می‌داد، مشتری‌ها فرار می‌کردند و سایت سقوط می‌کرد. و چنین بود که وقتی یکی از کاربران سیلک رود با نام مستعار فرندلی‌کِمیست، تهدید کرد که دقیقاً همین‌کار را خواهد کرد، اولبریکت به قوانین داخلی سیلک رود متوسل نشد یا به نیروهای غیرشخصی بازار تکیه نکرد، بلکه از آخرین استدلال شاهان استفاده کرد: خشونت فیزیکی. او به کسی که باور داشت عضو ارشد هِلز انجلز باشد ۱۵۰ هزار دلار داد تا ترتیب قتل اخاذ را بدهد، و وعده داد بعدازآن نیز ۵۰۰ هزار دلار دیگر بدهد تا همکاران فرندلی‌کِمیست نیز به قتل برسند.

مشخص نیست که واقعاً کسی کسی را کشته باشد یا نه. درواقع، ظاهراً احتمال این بیشتر است که کل این ماجرا کلاه‌برداری‌ای باشد که در آن فرندلی‌کمیست و قاتل ادعایی‌اش همکار بوده باشند (یا احتمالاً یک نفر). بااین‌وجود نشانگر مرحلۀ آخر یک دگردیسی خارق‌العاده بود. اولبریکت کارش را همچون یک ایدئالیست شروع کرد، تلاش کرد تا بازاری بسازد بدون چیزی که آن را «دست‌های غارتگر و آدمکش» دولت می‌نامید. درنهایت او مجبور شد تا برای محافظت از نظام بوروکراتیکی که خلق کرده بود، بِزن‌بهادر استخدام کند.

اولبریکت ممکن است بی‌کفایت بوده باشد، اما احتمالاً برای خودش چارۀ دیگری به‌جز کمک‌خواستن از تبهکاران واقعی نمی‌دیده است. وقتی جریان پول در اینترنت مخفی آغاز شد، طمع پول و سیاست عملی هم از راه رسیدند. در آغاز، اولبریکت خیال می‌کرد «نظم و تمدن» را به بازار سیاهی می‌آورد که در آن دیگران، مثل خودش، متعهد به ایدئال‌های لیبرتارین بودند. اما نظم در بازارهای واقعی متکی به تهدید به خشونت -چه مجازات‌های جاگرفته در قوانین دولتی، چه مداخلات خونین رؤسای مافیایی- است. در غیاب چنین تنظیماتی، یغماگران وارد می‌شوند. مدل تجاری سیلک رود تنها در صورتی کارایی داشت که افراد واقعاً بی‌رحم متوجه آسیب‌پذیری‌های وخیم آن نمی‌شدند. به‌محض‌اینکه این سایت شروع به جلب توجه -و کسب مقادیر زیاد پول- کرد، مسیرش مشخص شده بود.

خاطرات اولبریکت حاکی از آن است که او همان‌زمان با تبهکاران دیگری که هیچ دلبستگی خاصی به ایدئال‌های لیبرتارین نداشتند نیز مدارا می‌کرده است. او صدها هزار دلار پرداخته است تا جلوی حملات محروم‌سازی از سرویس را بگیرد که تهدید می‌کردند سایتش را فلج خواهند کرد. اگر هرکدام از موادفروش‌های متوسط سیلک رود فهرست مشتری‌هایش را لو می‌داد، تار نازک اعتمادی که این بازار به آن متکی بود، پاره می‌شد. در پرتوی این نکته تعجبی ندارد که اولبریکت می‌خواست با دستۀ خشن بدنامی متحد شود و به آن‌ها راه‌ورسم بازارهای آنلاین مواد مخدر را بیاموزد، تا درهمان‌حال آن‌ها هم او را برای خنثی‌کردن تهدیدات علیه مدل تجاری‌اش تعلیم دهند. او به‌شدت نیازمند محافظت بود.

در زیر جزییات خاصِ داستانِ اولبریکت، فرایندی کاملاً تیپیک را می‌بینیم. وقتی می‌فهمیم سایر بازارهای مواد مخدر در اینترنت مخفی نیز به همین فشارها با هرچه شبیه‌ترشدن به دولت‌های مینیاتوری واکنش نشان می‌دهند، تعجب نمی‌کنیم؛ نظارت و کنترل صناعت اعضای خود از درون، و نگهبانی هرچه خصمانه‌تر علیه خطرها از بیرون. مانند شهریاران لویاتان هابز، آن‌ها نیز در چمبرۀ حسادت‌های مداوم‌اند، حافظ صناعت داخلی‌شان هستند درحالی‌که چشم به یکدیگر دوخته و سلاحشان را به‌سوی هم نشانه گرفته‌اند.

پس از بازداشت اولبریکت در اکتبر۲۰۱۳، چند تن از اعضای قدیمی گروهش سعی کردند بازار جدیدی با نام سیلک رود ۲ بسازند. زمانی‌که به این سایت حمله شد، درد پایرت رابرتسِ جدید علیه بازاری که فکر می‌کرد مسئول این خصومت است، به اقدامی تلافی‌جویانه دست زد؛ سیستم‌هایش را هک کرد تا فهرست اسامی و آدرسِ مشتریانش را به دست آورد و بنابراین تجارتش را به فاجعه بکشاند. سایر بازارها مثل شیپ مارکت‌پلیس [بازار گوسفندها] که اسم بامسمایی دارد (و با بیت‌کوین‌هایی به ارزش ده‌ها میلیون دلار ناپدید شد)، دارند به‌سادگی پشم مشتری‌هایشان را چیده و از بازی خارج می‌شوند.

تمام این قلمروهای کوچکِ شهریاری آسیب‌پذیرند دربرابر تبهکارانی که باج می‌خواهند، و همچنین به‌نحوی فزاینده دربرابر مجریان قانون، که توانسته‌اند راه خود را با نفوذ به مناصب مورداعتماد هموار سازند تا بتوانند اطلاعات جمع‌آوری کرده و بازارهای پنهان را نابود سازد. این امید لیبرتارینی که بازارها می‌توانند خود را از طریق انجمن‌های آزاد و حق انتخاب سرپا نگه دارند، شیمری۶ است با نیشِ زهرآگینی در دُم. بدون اجرای قانون دولتی، بازارهای مخفی مواد مخدرِ سرویس‌های مخفی تور، دارند شبیه به یک وضعیت طبیعی آنارشیستی می‌شوند که در آن‌ها کمک‌به‌خود حرف اول را می‌زند.

بی‌دقتی اولبریکت منجر به زوال زودهنگام سیلک رود شد. اما حتی اگر هم او احمق نبود، این بازار به‌زودی زیر بار وزن خودش از هم می‌پاشید، یا تبدیل به مخلوق سازمان‌های بزرگتری با ظرفیت بسیار بیشتری برای خشونت می‌شد. رؤیای لیبرتارینی بازارهای مواد مخدرِ آزادِ آنلاین که می‌توانند به‌نحوی جادویی و صلح‌آمیز خود را تنظیم کنند، فقط همین است: یک رؤیا. بازی دزدان دریایی تنها تا زمانی مفرح است که سایر بازیکن‌ها نیز کودک‌اند. مسئله اینجاست که همین‌که بزرگسال‌ها با شمشیرهای واقعی از راه برسند، ممکن است برای بیدارشدن خیلی دیر باشد.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را هنری فارل نوشته است و در تاریخ ۲۰ فوریه ۲۰۱۵، با عنوان «Dark Leviathan» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۶ تیر ۱۳۹۷ آن را با عنوان «لویاتان تاریکی» و با ترجمۀ علی امیری منتشر کرده است.
•• هنری فارل (Henry Farrell) دانشیار علوم سیاسی و روابط خارجی در دانشگاه جورج واشنگتن است. آخرین کتاب او اقتصاد سیاسیِ اعتماد (The Political Economy of Trust) (۲۰۰۹) نام دارد.
[۱] Hidden Wiki: نام چندین ویکی (وب‌سایت‌هایی که محتوا و ساختار آن‌ها به‌صورت جمعی و مستقیم ازطریق مرورگر وب انجام می‌شود.) مقاوم دربرابر سانسور است که به‌عنوان خدمات مخفی تور عمل می‌کنند و هرکسی پس از ثبت‌نام در سایت، می‌تواند آن را به‌صورت ناشناس ویرایش کند [مترجم].
[۲] Dread Pirate Roberts
[۳] Silk Road به معنی جادۀ ابریشم.
[۴] مکانی است در رمان اطلس شورید نوشتۀ این رَند، که به نام شخصیت اصلی رمان، جان گالت است [مترجم].
[۵] Men of Dishonor
[۶] Chimera: در اساطیر یونان، موجودی ترکیبی است با نفس آتشین که اجزای آن را بیش از یک جانور تشکیل می‌دهند [مترجم].

مرتبط

میلتون فریدمن برنده شدن در مناظره را بیشتر از حقیقت دوست داشت

میلتون فریدمن برنده شدن در مناظره را بیشتر از حقیقت دوست داشت

جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد می‌گوید

آیا در شرایط فعلی فقر شدید ریشه‌کن خواهد شد؟

آیا در شرایط فعلی فقر شدید ریشه‌کن خواهد شد؟

پس‌از چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است

بازار اندیشه‌ها در رشتۀ اقتصاد دیگر شباهتی به بازار آزاد ندارد

بازار اندیشه‌ها در رشتۀ اقتصاد دیگر شباهتی به بازار آزاد ندارد

جوایز معتبر در حوزۀ اقتصاد بین چند مؤسسه متمرکز شده‌اند، چرا؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0