نوشتار

ما قدردان آدم‌های خوب زندگی‌مان هستیم، این احساس از کجا می‌آید؟

قدردانی شاید حسی به جا مانده از دوران باستان باشد، وقتی همه‌چیز جادویی به نظر می‌رسید

ما قدردان آدم‌های خوب زندگی‌مان هستیم، این احساس از کجا می‌آید؟

قدردانی حس عجیب و غریبی است. گاهی می‌توانیم دلیلی برای آن پیدا کنیم. مثلاً نسبت به پدر و مادرمان حس قدردانی داریم، چون زحمت زیادی برای ما کشیده‌اند. اما گاهی قدردانی حسی کلی و عجیب و غریب می‌شود: فکر کنید یک روز صبح از خواب بیدار می‌شوید، و ناگهان احساس می‌کنید چقدر همه چیز زیباست. چقدر خورشید، درختان، خیابان‌ها و آدم‌ها را دوست دارید و قلبتان پر از قدردانی می‌شود. اینجا چه اتفاقی افتاده است؟ جاشوا راتمن می‌گوید قدردانی با اینکه ساده به نظر می‌رسد، احساسی بسیار پیچیده است.

جاشوا راتمن

جاشوا راتمن

دبیر بخش اندیشۀ نیویورکر

NewYorker

Why Is Gratitude So Difficult

جاشوا راتمن، نیویورکر— معمولاً در عید شکرگزاری از خودمان نمی‌پرسیم «آیا قدردانی از ’ر‘ برای انجام فلان کار، یعنی قدردانی از ’ر‘ که فلان کار را انجام داده است؟» به بیان ساده، آیا ممکن است برای انجام چیزی قدردان کسی باشیم، ولی قدردان نباشیم که آن چیز رخ داده است؟ -این سؤال عنوان مقالۀ علمیِ تونی مانلای فیلسوف است. این پرسش، دست‌کم در ابتدا، چندان پیچیده نیست. مانلا می‌نویسد که فرض کنید «یاکوو و راث با هم در کارخانه‌ای با ماشین‌آلات خطرناک کار می‌کنند». یکی از دست‌های یاکوو در دستگاه گیر می‌کند:

راث کنار او ایستاده و می‌بیند که اگر کاری نکند، دست یاکوو قطع می‌شود. او با سرعت و قاطعیت وارد عمل می‌شود و تنها کار ممکن را انجام می‌دهد … او هر دو دستش را داخل ماشین می‌کند.

این اقدام باعث می‌شود یاکوو بتواند دستش را بیرون بکشد -ولی به قیمتِ قطع‌شدن هر دو دست راث. مانلا می‌پرسد آیا یاکوو می‌تواند قدردان راث باشد برای اینکه دستش را نجات داده، ولی هم‌زمان قدردان او نباشد که هر دو دستش را از دست داده است؟ به عقیدۀ او پاسخ مثبت است. یاکوو می‌تواند برای اقدام راث قدردان او باشد، ولی درخصوص روش اقدام قدردان او نباشد؛ چه‌بسا آرزو می‌کرد که راث با روش دیگری اقدام کرده بود. خلاصه، «ی» می‌تواند برای انجام فلان کار قدردان «ر» باشد، ولی قدردان «ر» نباشد که فلان کار را انجام داده است.

ظاهراً قدردانی1 مفهومی نیست که ما را به دام چنین پیچیدگی‌هایی بیندازد، اما ظرایف پنهانی دارد. مانلا ازجمله فیلسوفانی است که معتقد است کلمۀ «قدردانی» درحقیقت به دو ایدۀ مرتبط یا نامرتبط اشاره دارد. اول، قدردانی «اضافه‌ای»2 است -قدردانی از کسی برای چیزی. مثلاً شما ممکن است قدردان نجات‌غریق باشید برای اینکه شما را از غرق‌شدن نجات داده، یا قدردان دوستتان باشید برای اینکه در ایامی که نبودید از سگتان مراقبت کرده است. دوم، قدردانی «گزاره‌ای»3 است -قدردانی کلی‌تر برای اینکه امور آن‌گونه هستند که هستند. مثلاً قدردان باشید که هوا در روز عروسی‌تان خوب بود یا قدردان باشید که جواب آزمایشتان برای سرطان منفی بوده است. وقتی در سفر به محل اسکانِ ایربی‌ان‌بی4 خود می‌رسید و تابلویی تزیینی می‌بینید که نشانۀ «قدردانی» است، احتمالاً اشارۀ آن به قدردانی نوع دوم است. آن علامت نمی‌خواهد یادآوری کند که باید قدردان مالک ایر‌بی‌ان‌بی باشید که موهبت آپارتمانی تمیز را به شما ارزانی داشته، بلکه می‌گوید قدردان دنیای شگفت‌انگیزی باشید که پُر از ایر‌بی‌ان‌بی است.

در عید شکرگزاری هم که برخی خانواده‌ها دور میز می‌نشینند و به‌ترتیب نعمت‌هایشان را شکر می‌کنند باز هم گرایش به‌سمت قدردانی گزاره‌ای -نوع دوم- است. اگر در عید شکرگزاری از پدر و مادرتان تشکر کنید که شهریۀ دانشگاهتان را پرداخته‌اند یا از عمه‌تان قدردانی کنید که ماشین قدیمی‌اش را به شما داده، ممکن است خیلی عینی و خلاف روح عید شکرگزاری جلوه کند. بهتر است قدردانی خود را از چیزی بیان کنیم که هم خوب است هم انتزاعی -مثل خانواده، دوستان، سلامتی یا غذا. اما این نوع قدردانی ممکن است کمی دروغین و سطحی به نظر برسد. وقتی به وسط میز می‌رسید، احتمالاً از خودتان می‌پرسید که این‌ها واقعاً چقدر «قدردان» هستند؟ در این اوقات، آنچه انجام می‌شود شاید «شکرگزاری» 5 باشد، نه قدردانی. اما «شکرگزاربودن» چیست؟ ما در روزهای دیگر سال شکرگزار نیستیم.

مانلا می‌گوید که در اغلب موارد بهتر است قدردانیِ کلی را حق‌شناسی6 بدانیم. حق‌شناسی یعنی درک اهمیت چیزی یا فهم کامل ارزش آن. وقتی هنگام رانندگی روی زمین یخی سُر خوردید به ارزش ترمز ضدقفل پی می‌برید، یا وقتی یک بار سفر خارجی کردید، ممکن است به ارزش مزیت‌های کشور خودتان پی ببرید. ممکن است حق‌شناسی مؤلفۀ لذت را هم در خود داشته باشد. اگر کلاس بروید، می‌توانید به ارزش اُپرا پی ببرید یا اگر در میان‌سالی چاق شوید، ممکن است به ارزش ورزش پی ببرید و بالاخره از آن خوشتان بیاید. حق‌شناسیْ عمیق و واقعی است، ولی بیان حق‌شناسی به همین میزان طبیعی و جالب نیست.

تصور کنید وقتی نوبت شما می‌شود شکرگزاری کنید، یک نمونه از قدردانی اضافه‌ای را بیان کنید. امسال، قدردان همسرم هستم بابت تمام رسیدگی‌هایش به دختر نوزادمان -که ظاهراً کاملاً سرراست و روشن است. اما درواقع این نوع قدردانی هم چندان روشن نیست. آیا من باید بابت رسیدگی همسرم به دخترمان احساس قدرشناسی کنم؟ آیا این رفتار کمی مالک‌مآبانه نیست؟ اگر قدردانی خود را بیان کنم، ممکن است به نظر برسد که خودم را در موقعیت رئیس خانواده قرار داده‌ام -یعنی کسی که از خدمات دیگران بهره‌مند می‌شود. چه‌بسا همین که درک کنم همسرم والدی فوق‌العاده است دقیق‌تر، اما کمتر درخور توجه، باشد. مسئلۀ دیگر اینکه آیا درست است از کسی به‌خاطر کاری قدردانی کنیم که اگر نگوییم هم آن را انجام می‌دهد؟ اگر همسرم از من به‌خاطر رفتار خوبم با فرزندانمان تشکر کند، ممکن است تعجب کنم. آیا او انتظار داشته با فرزندانمان بدرفتاری کنم؟

یکی از نظریات مربوط به قدردانی می‌گوید که قدردانی مستلزم نوعی احساس وظیفه از‌سوی شماست. وقتی احساس می‌کنید باید درمقابل لطفِ کسی کاری انجام دهید، می‌دانید برای آن چیز قدردانید. وقتی می‌روید رستوران، برای خدمتکار «انعام» می‌گذارید، ولی واقعاً قدردان نیستید؛ صرفاً حق‌شناسی خود را نشان می‌دهید و با او وارد رابطه‌ای متقابل نمی‌شوید که خود را بدهکارش بدانید. در معنای وسیع‌تر، وقتی کسی را به «قدرناشناسی» متهم می‌کنیم، منظورمان این نیست که او به ارزش کاری که برایش کرده‌ایم پی نبرده است، مقصودمان این است که او به ارزش کارمان پی برده، ولی نسبت به ما احساس وظیفۀ متقابل نمی‌کند. معمولاً آدم‌های بدذات از قدردانی‌ها(ی ناحق) مثل نوعی سلاح استفاده می‌کنند («ای آدمِ قدرنشناسِ …»)، دقیقاً به این دلیل که قدردانیْ دیگران را مجبور می‌کند مرهون کمک فرضیِ آن آدم‌های بدذات باشند.

می‌گویند قدردان‌بودن، یا «قدردانی‌کردن»، حس خوبی دارد. این حرف شعار نیست و پژوهش‌های روان‌شناختی مؤید آن‌اند. افرادی که روی کاغذ فهرست می‌کنند بابت چه چیزهایی قدردان هستند معمولاً بیشتر شادکام‌اند. مارتین سلیگمن، روان‌شناس مثبت‌گرا، دریافته که اگر برای کسی نامۀ قدردانی بنویسید، ممکن است فوراً و به میزان زیادی شادکام شوید. اما چه‌بسا این شادکامی نتیجۀ وفای به عهدی باشد که در دلِ قدردانی نهفته است. من در زندگی خودم تجربه کرده‌ام که احساس قدردانیِ فوق‌العاده زیاد می‌تواند باعث احساس فروتنی و بار سنگین عاطفی شود. آدم‌هایی هستند که، از بس به من کمک کرده‌اند، معامله‌به‌مثل با آن‌ها برایم ناممکن است -از همین‌جا درود می‌فرستم به پَت، کارن و ایان. ظاهراً اینکه آن‌ها توقع جبران ندارند و منتی بر من نمی‌گذارند هم تفاوتی در ماجرا ایجاد نمی‌کند.

داستایفسکی در رمان برادران کارامازوف از خانوادۀ فقیری حرف می‌زند که در خانه‌ای محقر زندگی می‌کنند، لباس‌های کهنه می‌پوشند و گرسنگی می‌کشند. پسرشان هم مبتلا به سِل است و چیزی به مرگش نمانده. آلیوشا -یکی از برادرهای عنوان کتاب که قلب رئوفی دارد- به این خانواده مقدار زیادی پول می‌دهد تا آن‌ها را از فقر نجات دهد. پدر خانواده پول را در مُشت می‌گیرد و به آلیوشا می‌گوید که این پول زندگی‌‌شان را متحول خواهد کرد: آن‌ها از کمک آلیوشا برای تهیۀ غذا، لباس، دارو و غیره استفاده خواهند کرد. بعد، خشمی وحشتناک بر چهره‌اش می‌نشیند، اسکناس‌ها را زیر پا می‌اندازد و لگدکوب می‌کند. پیش از آنکه باشتاب دور شود، تکرار می‌کند «قربان! این پول شماست، قربان! این پول شماست». پدر خانواده به دلایل مختلف کمک مالی را رد می‌کند، ولی دلیل اصلی بار سنگین قدردانی است که شاید تحملش را نداشته باشیم.

آیا در قدردانی کلی و انتزاعیِ «گزاره‌ای» مسئلۀ بار مسئولیت یا تعهد مطرح است؟ معمولاً احساس سعادت با بدهکاری به شخصی خاص همراه نیست، به همین دلیل، خیلی لذت‌بخش است. قدردانی راحت‌تر است که از شخص خاصی نباشد. اما انگار اگر قدردانی از کس خاصی نباشد، قدردانی نیست.

حال این سؤال مطرح می‌شود که اصلاً چرا در قدردانیِ گزاره‌ای از واژۀ «قدردانی» استفاده می‌کنیم؟ چرا در تابلوهای خانه‌های ایربی‌ان‌بی از کلمۀ «حق‌شناسی» استفاده نمی‌شود؟ مانلا در مقاله‌ای دیگر با عنوان «قدردانی و حق‌شناسی» دو نظریه را مطرح می‌کند. نظریۀ اول می‌گوید که ما در کودکی به مراقبت دیگران بسیار وابسته‌ایم، پس شاید قدردانی را درونی می‌کنیم و همچنان در بزرگ‌سالی اتفاقات خوب را به «نیات خوب» دیگران نسبت می‌دهیم. نظریۀ دوم می‌گوید که ما چه‌بسا معتقد باشیم، یا احساس کنیم، که دنیا به شکلی است که هست، چون چیزی خداگونه آن را به این صورت ساخته است. براساس این نظر، قدردانیِ گزاره‌ای نوعی عادت زبانی خُرافی است -چیزی شبیه «عافیت باشد» که وقتی کسی عطسه می‌کند می‌گوییم.

این موضوع در برخی موارد کاملاً درست است. هنگام پیاده‌روی در هوای آزاد که احساس می‌کنم باید به‌خاطر آفتاب و نسیم قدردان باشم، احساسم چه‌بسا کمی کودکانه باشد، انگار هدیه‌ای کوچک گرفته باشم. ولی گاهی هم طور دیگری احساس می‌کنم. گاهی می‌شود به زندگی نگاه کرد و آرزوی مسئولیتِ قدردانی را داشت -حتی مسئولیت‌های روانیِ مرتبط با احساس قدردانی برای وجود جهان به‌طور کلی. دلمان می‌خواهد به‌طور متقابل با آن وجود احساس پیوند کنیم. شاید بخواهیم که ما هم درمقابل احساس تعهد کنیم.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب در تاریخ ۲۶ نوامبر ۲۰۲۴ با عنوان «Why Is Gratitude So Difficult» در وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۲دی ۱۴۰۳ با عنوان «ما قدردان آدم‌های خوب زندگی‌مان هستیم، این احساس از کجا می‌آید؟» و با ترجمۀ عرفان قادری در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.

جاشوا راتمن (Joshua Rothman) دبیر بخش اندیشۀ نیویورکر است و از سال ۲۰۱۲ با این نشریه همکاری دارد. او نویسندۀ ستون هفتگی «اُپن کواسشن» است که از زوایای مختلف به موضوع انسان می‌پردازد. پیش‌تر، او ستون‌نویس بخش اندیشۀ بوستون گلوب بود.

پاورقی

  • 1
    gratitude
  • 2
    prepositional
  • 3
    propositional
  • 4
    Airbnb: وب‌سایت و اپلیکیشن رزرو محل اسکان در آمریکاست [مترجم].
  • 5
    thankfulness
  • 6
    appreciation

مرتبط

چه می‌شود اگر هیچ‌چیز را فراموش نکنیم؟

چه می‌شود اگر هیچ‌چیز را فراموش نکنیم؟

سرگذشت افرادی که همه‌چیز را به یاد می‌آورند سؤال‌های مهمی دربارۀ نقش فراموشی در شخصیت ما مطرح می‌کند

زندگی شما توصیۀ دیگران است

زندگی شما توصیۀ دیگران است

ابتذال توصیه‌های آنلاین: چرا همه چیز به یک قالب تکراری تبدیل شده است؟

زنگ خطر اعتیاد نوجوانان به بازی‌های ویدئویی به صدا درآمده است

زنگ خطر اعتیاد نوجوانان به بازی‌های ویدئویی به صدا درآمده است

اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه می‌گیرد

دیگر برای نقد نئولیبرالیسم خیلی دیر شده است

دیگر برای نقد نئولیبرالیسم خیلی دیر شده است

نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بی‌فایده است

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0