نوشتار

مواد‌غذايی تقلبی و پنبۀ قلابی: کارآگاهان گرۀ زنجيرۀ تأمين جهانی را باز کرده‌اند

مواد‌غذايی تقلبی و پنبۀ قلابی: کارآگاهان گرۀ زنجيرۀ تأمين جهانی را باز کرده‌اند

مشتریان غالباً روی بسته‌بندی‌ محصولات عباراتی را می‌بینند که گواه بر تضمین کیفیت و اصالت محصول است: «صددرصد ارگانیک»، «تهیه‌شده از گوشت تازهٔ گاو» و غیره؛ یا در صنعت پوشاک، آن‌ها با اعتماد به نام‌های شناخته‌شده‌ اجناسی را گران‌تر از قیمت معمول بازار خریداری می‌کنند. اما آیا همهٔ اطلاعاتی که نام‌های بزرگ تجاری روی محصولاتشان درج می‌کنند صحت دارد؟ سال ۲۰۰۸ شرکتی در نیوزلند تأسیس شد که کارش پیداکردن محصولات تقلبی با شیوه‌ای علمی و دقیق است. آنچه می‌خوانید شرح تعدادی از پروژه‌های پیچیدهٔ این شرکت و ابعاد گستردهٔ تقلب در تجارت مدرن امروز است.

سامانت سوبرامانیان

سامانت سوبرامانیان

نویسنده و روزنامه‌نگاری

Guardian

Food fraud and counterfeit cotton: the detectives untangling the global supply chain

سامانت سوبرامانیان، گاردین— پنج سال پیش وِل‌اِسپان، شرکت بزرگ پارچه، در باتلاق رسوایی‌ای فرو رفت که با یک کلمه ایجاد شده بود: «مصری». در آن زمان، ول‌اسپان هر ساله بیش از ۴۵ میلیون متر ملافۀ پنبه‌ای تولید می‌کرد. آن‌قدر که می‌شد دور کرۀ زمین را با آن‌ها روبان بست و باز هم پارچه اضافه آورد و پاپیون بزرگی به آن روبان اضافه کرد. ول‌اسپان برای شرکت‌هایی مانند وال‌مارت و تارگِت مقادیر زیادی ملزومات پارچه‌ای تخت فراهم می‌کرد و گران‌قیمت‌ترین ملزومات آن‌هایی بودند که این‌گونه معرفی می‌شدند:«پنبۀ ۱۰۰ درصد مصری». ده‌ها سال بود که پنبۀ مصری به بهترین پنبۀ دنیا شهره بود، رشته‌هایش‌ آن‌چنان بلند و ابریشمی است که می‌توان پارچه‌ای لطیف و گران‌قیمت از آن درست کرد. کلمۀ «مصری»، در برچسب‌های شرکت ول‌اسپان، مایۀ مباهات و تضمین کیفیت بود.

اما معلوم شد همیشه هم نمی‌توان به آن برچسب اعتماد کرد. در سال ۲۰۱۶، تارگِت مجموعه بررسی‌های داخلی انجام داد که به کشفیات تکان‌دهنده‌ای منجر شد: تقریباً ۷۵۰ هزار ملافه و روبالشی که این شرکت تحت عنوان «پنبۀ مصری» از شرکت ول‌اسپان خریده بود با پنبۀ نامرغوب‌تری درست شده بود، پنبه‌ای که اصلاً از مصر نیامده بود. تارگت به مشتریانش گفت پولشان را به آن‌ها برمی‌گرداند و همکاری‌اش را با ول‌اسپان پایان داد. این اقدام همۀ صنعت پارچه را تحت‌تأثیر قرار داد. خرده‌فروش‌های دیگر هم با بررسی ملافه‌ها و روبالشی‌های خودشان متوجه شدند که ول‌اسپان به‌دروغ ادعا می‌کرد پارچه‌هایش از پنبۀ مصری است. فروشنده‌هایی که محصولات «پنبۀ مصریِ» شرکت ول‌اسپان را خریده بودند از شرکت وال‌مارت شکایت کردند
و این شرکت هم دیگر پارچه‌های ول‌اسپان را در انبارش نگه‌ نداشت. یک هفته پس از آنکه شرکت تارگت یافته‌هایش را علنی کرد، ول‌اسپان بیش از ۷۰۰ میلیون دلار از ارزش بازار خود را از دست داد. این اتفاقِ ناگهانی شرکت را ویران کرد.

ول‌اسپان که غافلگیر شده بود تلاش کرد بفهمد کجای کار می‌لنگد، اما فهمیدن این موضوع کار آسانی نبود. خرید‌و‌فروش پنبه شبیه هزار‌تو است و زنجیرۀ تأمین محصولات، از مبدأ تا قفسۀ مغازه، به‌شدت پیچیده است. تی‌شرتی که در دهلی‌نو فروخته می‌شود ممکن است با پنبه‌ای تولید شده باشد که در هند رشد کرده و بعد با پنبه‌های دیگری از استرالیا ترکیب شده؛ و شاید در ویتنام به گوله‌های نخ تبدیل شده و در ترکیه از آن‌ها پارچه بافته‌اند و در پرتغال دوخته و بریده شده؛ درنهایت هم شرکتی نروژِی آن‌ها را خریده و دوباره با کشتی به هند برگردانده. این نمونۀ ساده‌ای از زنجیرۀ‌ تأمین موجودی است. ول‌اسپان سال‌ها نخ خام، نخ‌ تابیده‌شده و کل پارچه را، که ادعا می‌شد همگی از مصر آمده‌اند، از دست‌فروش‌ها خریداری می‌کرد. ممکن بود این افتضاح به‌خاطر یک اشتباه رخ داده باشد، برای مثال، برچسبی به‌اشتباه به محمولۀ گلوله‌های نخ خورده باشد، یا تأمین‌کنندۀ دورافتاده‌ای عامدانه تقلب کرده باشد.
در هر یک از این دو صورت، سر رشته در این هزار‌تو گم ‌شده بود.

ول‌اسپان، در اوج این بحران، شرکتی به نام اوریتین را پیدا کرد که در سال ۲۰۰۸ در شهر دُندین در نیوزلند تأسیس شد. این شرکت نوعی بنگاه کارآگاهیِ کشف جرم است، نوعی بررسی صحنۀ جرم در زنجیرۀ تأمین. کار این شرکت که ما را به قلب تجارت مدرن می‌برد به حقیقتی بنیادی دربارۀ سیاره‌مان وابسته است. زمین، به‌لحاظ زمین‌شناسی، آن‌چنان متنوع است که هر منطقه تراکم عناصر آبی و خاکی خاص خودش را دارد. ترکیب منحصر‌به‌فرد عناصر هر منطقه به محصولاتی که در آن منطقه تولید می‌شوند نیز راه می‌یابد، به‌گونه‌ای که ترکیب عناصر در پنبه‌ای که جنوب ایالات‌متحده رشد کرده است متفاوت است با ترکیب عناصر پنبه‌ای که از مصر می‌آید. ترکیب عناصر در هر یک از آن‌ها، مانند امضای هر فرد، متمایز از دیگری است.

پروفسور راسل فِرو، زمین‌شیمی‌دانی که از هم‌بنیان‌گذاران اوریتین است، در دانشگاه اُتاگو تحلیل عناصر را مطالعه می‌کرد که متوجه شد پژوهشش می‌تواند به یکی از مسائل مهم تجاری پاسخ دهد. در همه‌جای دنیا، محصولات تقلبی در قفسه‌های مغازه‌‌ها پیدا می‌شوند. وقتی آن‌ها را تشخیص می‌دهیم، جنجال‌های شدیدی به پا می‌شوند، مانند سال ۲۰۱۳ که مقامات بریتانیا و ایرلند متوجه شدند، در پیراشکیِ «گوشت گاو»، مقدار زیادی گوشت اسب ریخته‌اند. به ازای هر فریب‌کاری‌ای که تیتر اول خبر‌ها را به خود اختصاص می‌دهد فریب‌کاری‌های بی‌شماری وجود دارند که به آن‌ها توجهی نمی‌شود. شهد شکر را با عسل طبیعی ترکیب می‌کنند. «گوشت برۀ نیوزلندی» را از پروارگاه‌های چینی می‌آورند. روغن زیتون خالص را با روغن ارزان‌قیمت و نامرغوب رقیق می‌کنند. تی‌شرت‌ها را از پنبه‌هایی می‌دوزند که در مزارع کار اجباری پرورش می‌یابند. برچسب‌ها معمولاً دروغ می‌گویند. بازی غذای تقلبی به‌تنهایی سالانه ۴۹ میلیارد دلار ارزش دارد.

فِرو متوجه شد با استفاده از تحلیل عناصر می‌توان به فریب‌کاری‌هایی از این دست پی برد: این بود که اوریتِین را به راه انداخت. برند‌های مشهوری مانند پریمارک و البته مجموعه‌های صنعتی مانند کاتِن یواِس‌اِی و میت‌پروموشن ولز از مشتریان این شرکت هستند. هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌خواهند مانند ول‌اسپان چنین غافلگیری‌های ناخوشایندی را تجربه کنند، غافلگیری‌هایی که می‌تواند سود خالص را از میان ببرد یا مجموعه‌ای از محصولات را نابود کند، برای مثال، استیک نامرغوب سوپرمارکت که با ظاهر گوشت گاو درجه یک ولشی عرضه می‌شود، یا جوراب‌هایی که معلوم می‌شود از پنبه‌های زینگ‌جیانگ در چین درست شده است، جایی که ظن آن می‌رود کارخانه‌ها زندانیان را به‌عنوان نیروی کار به خدمت می‌گیرند.

اوریتین وعده می‌دهد با دقت ۹۵ درصدی مشخص کند آیا دانه‌های قهوه یا بُرش گوشت واقعاً از همان منبعی می‌آید که برچسبش تبلیغ می‌کند یا نه. برخی محصولات را راحت‌تر از دیگر محصولات می‌توان تحلیل کرد. فِرو می‌گوید «چای نمونۀ خوبی است، چراکه به‌لحاظ برخورداری از عناصری که اندازه‌ می‌گیریم بسیار غنی است. می‌توانیم بین دو مزرعۀ چای که فقط با یک جادۀ خاکی از هم جدا می‌شوند تمیز قائل شویم». وی افزود واقعیت آن است که هر چیز که رشد می‌کند یا پرورش می‌یابد از محل رشد خود و از عوامل شیمیایی محلی که بر رشد آن محصول تأثیر می‌گذارد نشانه‌هایی با خود به همراه دارد. اطلاعات کافی این حقیقت را نشان می‌دهد که آن محصول از کجا آمده است و از میان داستان‌هایی که دربارۀ آن محصول گفته می‌شود کدام‌ها دروغ است.

فرو، حتی زمانی که پسربچه بود، به ارزش تجاری اصالت یک محصول آگاه بود. حالا، در ۵۴سالگی، او وجهۀ دانشمند خشنودی را دارد که دانشش را برای کارآفرینی به کار بسته است. او در مزرعۀ پرورش گوسفند پدربزرگش، در نیوزلند جنوبی، بزرگ شد. فروش گوشت گوسفند خوب بود، اما پشم گوسفند بود که عایدی قابل‌توجهی داشت. فِرو می‌گوید «در آن زمان، پشم نیوزلندی بی‌اندازه ارزشمند بود. در سال ۱۹۵۳، به ازای هر یک پوند وزن، آن را یک پوند1 می‌فروختیم». اما، تا پیش از آنکه فرو در دهۀ ۱۹۸۰ به دانشگاه برود، صنعت پشم در نیوزلند سقوط کرده بود، و این وضعیت تا اندازه‌ای به‌خاطر رواج پارچه‌های ارزان‌قیمت و ناخالصی بود که به‌سرعت تولید می‌شدند. این اتفاق درس آموزنده‌ای داشت: حتی محصول باکیفیتی مانند پشم نیوزلندی که با وسواس و دقت فراوان تهیه می‌شد می‌توانست از گام‌های پرشتاب اقتصاد جهانی عقب بماند.

فِرو، به‌عنوان محققی جوان در دانشگاه اُتاگو، این موضوع را بررسی می‌کرد که توزیع عناصر، در سراسر اقیانوس‌های جهان، چگونه با یکدیگر متفاوت است. او بیش از هر ابزار دیگری بر طیف‌سنج جِرمی تکیه می‎کرد، دستگاهی که نیمی از اتاق را اشغال می‌کند و، در هر نمونه‌ای که به آن داده می‌شود، سطح عناصر متفاوت را می‌سنجد. اگر فِرو یک لیوان آزمایشگاهی داشت که از آب سواحل برزیل پر شده بود، طیف‌سنج می‌توانست ترکیب خاص فلزات و نمک‌هایی را مشخص کند که موج‌ها از زمین آن منطقه جدا کرده و با خود به آب آن منطقه از اقیانوس آورده بودند. اگر او آن امضای منحصر‌به‌فرد را جای دیگری پیدا می‌کرد، می‌توانست بگوید آب سواحل برزیل با جریان اقیانوسی دور دنیا چرخیده است. یک بار، هنگام آزمایش مقداری آب که از عمق پنج هزار متری کانالی بین بریتانیا و گرین‌لند استخراج شده بود، متوجه شد این آب از دریای وِدِل جنوبگان آمده است.

در دهۀ ۹۰، وقتی فِرو در دانشگاهش پروژه‌هایی دربارۀ ترکیبات شیمی دریا‌یی انجام می‌داد، ابزار‌هایش را ارتقا داد. حالا می‌توانست علاوه بر طیف‌سنج پلاسمایی جدید، که به گفتۀ خودش می‌توانست ۴۵ عنصر را در آن‌ِ واحد آزمایش کند، ابزاری بخرد که بطری‌ها را بهتر بشوید. از این حرف به خنده افتادم، اما فرو گفت «شوخی نمی‌کنم. فناوری جدید، درحقیقت، سطل بزرگی از اسید فوق‌خالص بود که باقی‌ماندۀ تمام ناخالصی‌های روی شیشه را پاک می‌کرد». از آن زمان به بعد، فِرو دیگر نگران این نبود که نمونه‌هایش آلوده می‌شوند.

در سال ۲۰۰۱، وزارت شیلات نیوزلند با فِرو تماس گرفت. آن‌ها چند قایق ماهیگیری را توقیف کرده بودند که به شرکت‌های کرۀ جنوبی تعلق داشتند و، اگرچه خدمه مجوز داشتند که در ساحل شرقی نیوزلند ماهیگیری کنند، وزارت شیلات شک کرده بود که آن‌ها تور‌های ماهیگیری‌شان را در آب‌های غربی پهن کرده‌اند. انبار قایق‌ها پر بود از ماهی هیک. آیا می‌شد فهمید آن‌ ماهی‌ها را از کجا صید کرده‌اند؟ فرو گفت «ساحل غربی پر است از صخره‌های باستانی، و میزان گرد‌و‌غباری که از استرالیا می‌وزد و بر روی هر یک از سواحل می‌نشیند با یکدیگر متفاوت است». به همین دلیل، میزان سُرب موجود در آب و تنوع گونه‌های دریایی، در هر یک از دو ساحل شرقی و غربی، با يکدیگر کمی تفاوت دارد. برای اندازه‌گیری نسبت سرب در ماهی‌های هیک، فِرو مجبور بود به بوستون برود تا از تجهیزات آزمایشگاهی آنجا استفاده کند. او می‌گوید «سرب ثابت می‌کرد که ماهیگیران مجرم‌اند». قایق‌ها در آب‌های ساحل غربی نیوزلند، به‌طور غیر‌قانونی، ماهیگیری کرده بودند. «نتیجه آنکه به پرداخت پنج میلیون دلار نیوزلند محکوم شدند».

فِرو از این داستان، که از آن با عنوان «پروندۀ ماهیِ کُره‌ای» یاد می‌کند، استفاده کرد تا بودجه بگیرد -اول از همه، از دانشگاه، تا برای آزمایشگاهش تجهیزات بخرد، بعد، از سرمایه‌گذارانش تا اولین شرکتش، ایسوترِیس، را راه بیندازد و، در ادامه، از تعداد بیشتری از سرمایه‌گذاران تا برای اوریتین که بعد از برچیده‌شدن ایسوتریس به راه انداخت بودجه تأمین کند. اوریتین خود را نه آزمایشگاهی با ابزار‌های کشف جرم، بلکه راهنمای بی‌نقص بودن برند‌ها معرفی کرد. اگر مرغوب‌ترین قهوۀ یک شرکت یا شکلات خالص آن، به‌واقع، با دانه‌های پایین‌تر از سطح استاندارد ساخته شوند و اگر این موضوع افشا شود، شهرت آن شرکت و نیز سود خالص آن نابود خواهد شد. در ۱۹۹۳ دومینیکو ریباتی، یکی از بزرگ‌ترین تولید‌کننده‌های روغن زیتون در ایتالیا، به‌خاطر مخلوط‌کردن روغن زیتونِ فوق‌خالصش با روغن فندق ترکی و روغن دانۀ آفتاب‌گردان آرژانتینی به زندان محکوم شد. یک دهه بعد، شکلات نُکا از بازار کنار گذاشته شد. بلاگری گزارش داد نُکا شکلات‌های شرکت دیگری را می‌خرد و آن‌ها را به‌عنوان شکلاتی جا می‌زند که از ونزوئلا و ساحل عاج می‌آید و خوردنش به شما امکان «تجربۀ هم‌زمان چند حس» را می‌دهد، بعد هم، به ده برابر قیمت در فروشگاه نیمان مارکوس می‌فروشدشان.
در سال ۲۰۱۹، پلیس فرانسه اعلام کرد از کلاهبرداری‌ای پرده برداشته است که، در آن، ۱۵ هزار تن کیوی ایتالیایی را به‌عنوان کیوی درجه یک فرانسوی جا زده بودند.

شرکت‌هایی که در تولید اجناسشان تقلب می‌کنند عجیب‌اند. البته این امر پدیدۀ بسیار شایعی است که اجناس خام، همچنان که مسیرشان را به‌سمت زنجیرۀ تأمین طی می‌کنند، تصادفاً آلوده شوند یا فرد سوم مشکوکی اجناس رده‌پایین را به‌جای محصولات با ‌کیفیت جا بزند. اولین مشتری‌ اوریتین شرکتی نیوزلندی به نام سیلور فِرن فارمز است که دقیقاً همین مشکل را داشت.

سیلور فِرن گوشت گاو را از مزارعی تأمین می‌کند که گاو‌های آن از چمنزار تغذیه می‌کنند و، سپس، گوشت را با قیمتی بیشتر از قیمت بازار در سوپرمارکت‌های کشور‌های دیگر، ازجمله در چین، به فروش می‌رساند. البته سیلور فرن با این سوپرمارکت‌ها مستقیماً در ارتباط نیست. بین دفاتر مرکزی سیلور فرن در دُندین و سوپرمارکت‌های پکن واسطه‌های بی‌شماری وجود دارد: برای مثال، شرکت‌هایی که بسته‌های گوشت گاو را از سیلور فرن وارد چین می‌کنند یا گوشت گاو را از سوپرمارکت‌ها به منطقۀ خاصی می‌برند. پرواضح است که قسمت اعظم تجارت نوین با این ساختار کار می‌کند، هر گوشه از کار را یک شرکت بر عهده می‌گیرد که فقط همان کار را انجام می‌دهد و فقط همان کار را خوب انجام می‌دهد.

اما زیادبودن نقش‌آفرینان عرصه را برای کلاهبرداران فراهم می‌آورد. در چین، شخصی برش‌های گوشت گاو ارزان‌قیمت محلی را در بسته‌های تقلبی سیلور فِرن بسته‌بندی می‌کرد و آن‌ها را با سودی کلان به سوپرمارکت‌ها می‌فروخت. شاید آن‌ها وارد‌کننده‌هایی بودند که با سیلور فرن کار می‌کردند یا خود را توزیع‌کننده‌هایی جا می‌زدند که ادعا می‌کردند انبار گوشت گاو سیلور فرن را دارند. اما نتایج پایانی یکسان بود: مغازه‌دار‌ها برای گوشتی که تصور می‌کردند با دقت و وسواس فراوان تأمین شده است، اما نشده بود، پول بیشتری پرداخت می‌کردند.

وظیفۀ اوریتین آن بود که، به‌صورت تصادفی، گوشت‌‌هایی را که از سوپر‌مارکت‌های چینی خریداری شده‌ بودند و با بسته‌بندیِ «سیلور فِرن» بسته‌بندی شده بودند بررسی کند، گوشت را آزمایش کند و ببیند آیا واقعاً از مزارع سیلور فرن آمده است یا نه و به این پرسش پاسخ دهد که نمونه‌های تقلبی از کجا سرمی‌رسند. سیلور فرن می‌دانست اگر اجازه دهد این دغل‌کاری بررسی‌نشده باقی بماند، چه خطراتی پیش رویش خواهد بود. در فرهنگی که به اصالت بها می‌دهد و حتی دل‌مشغول آن است، محصولات تقلبی می‌توانند شرکتی را به سقوط جبران‌نا‌پذیر بکشانند.

پیش از این، غالباً از روش تحلیل عناصر برای تعیین اصالت چیزی استفاده نمی‌کردند. درعوض، باستان‌شناسان با استفاده از این روش عناصر را اندازه می‌گرفتند تا خرده اطلاعات رژیم غذایی انسان‌هایی را که، سال‌ها پیش، در قبر‌های باستانی مرده بودند کنار هم بگذارند؛ بانک اطلاعاتیِ شراب اتحادیۀ اروپا هم، که در سال ۱۹۹۱ ایجاد شد، با استفاده از این روش نسبت عناصر موجود در شراب را آزمایش می‌کرد تا ببیند به آن «شکر اضافه کرده‌اند» یا آن را رقیق کرده‌اند یا نه. حدود سال‌های آغازین قرن بیست بود که دانشمندان این ابزار‌ را به خدمت گرفتند تا کشف کنند محصولات تولید‌شده از کجا می‌آیند. پیشرفت غیرمنتظره در استفاده از این روش نه با پرونده‌های مرتبط با تقلب کاکائو‌ها یا پنبه‌های گم‌شده، بلکه با پروندۀ حل‌نشدۀ قتل یک پسر‌بچه اتفاق افتاد.

در سال ۲۰۰۱، عابر‌پیاده‌ای روی پل بریج متوجه شد پسر‌بچه‌ای در رودخانۀ تِیمز است. نور غروب سپتامبر، ابتدا، گمراهش کرد و پسربچه را با بشکه اشتباه گرفت، اما متوجه اشتباهش شد و به پلیس زنگ زد. بیست دقیقه بعد، قایق گشت از راه رسید تا جسد را از آب بیرون بکشد. کسی سر و دست‌‌های پسربچه را بریده بود و جسدِ روی آب فقط شلوارک نارنجی فلورسنتی به پا داشت. وقتی با ویل اُرِیلی، ‌سربازرسِ پلیس پایتخت، تماس گرفتند او جنازه‌های دیگری را به یاد آورد که در تیمز دیده بود، برخی از آن‌ها با ملخِ قایق‌ها چند پاره شده بودند، اما پس از آنکه نیم‌تنۀ پسربچه را دید متوجه شد، پیش از این، هرگز با چنین موردی مواجهنشده است.

کالبد‌شکافی معمای دهشتناکی به معما‌ی پیشین اضافه کرد. در بدن این کودک، که بین پنج تا هفت سال سن داشت، هیچ ردی از خون دیده نمی‌شد. معده‌اش خالی بود و به نظر می‎رسید چندین روز گرسنگی کشیده است. بدنش آن‌قدر دقیق و عجیب بریده شده بود که، در همان نخستین کالبد‌شکافی، این حدس مطرح شد که او قربانی نوعی مراسم آیینی شده است. اما هیچ‌یک از این‌ها این مسئلۀ اساسی را حل نکرد که این پسر که بود و از کجا آمده بود. اُریِلی اثر‌ انگشت یا سوابق دندانی از پسربچه نداشت که آن‌ها را بررسی کند. بررسی دی‌ان‌اِیِ پسربچه در پایگاه‌ اطلاعاتی نشان داد او در بریتانیا هیچ قوم و خویشی ندارد. توالی ژنی حاکی از آن بود که اجداد او از تبار آفریقایی‌های غربی یا مالی بودند، اما پلیس نمی‌توانست دقیقاً مشخص کند او دقیقاً چه زمانی در آن نقطه از دنیا بوده است، یا اصلاً آنجا بوده است یا نه. او به‌شدت و به‌شکل غم‌انگیزی گمنام بود، آن‌قدر که بازرسان پلیس برای اینکه اسمی به او بدهند آدام خطابش می‌کردند.

نیم قرن پیش، احتمالاً پرونده همان‌جا متوقف می‌ماند، اما اوایل سال ۲۰۰۲، یک استاد زمین‌شناسی طرحی به پلیس داد. اگر عناصر موجود در خاک و آب منطقه به گیاهانی که در آنجا رشد می‌کنند راه می‌یابند، پس این عناصر، با مصرف محصولات گیاهی آن منطقه یا گوشت حیواناتی که از آن گیاهان تغذیه می‌کنند، به بدن ما هم راه می‌یابند. ما این عناصر را به معده‌مان وارد می‌کنیم، آن‌ها را فراوری می‌کنیم و از آن‌ها استفاده می‌کنیم تا گوشت، دندان و استخوان بدنمان را بسازیم. بنابراین، عناصری که بدنمان را تشکیل می‌دهند می‌توانند به ما بگویند چه غذایی خورده‌ایم و این محصولات در کدام زمین‌ها پرورش یافته‌اند. استاد زمین‌شناسی گفت همۀ ما ترکیبی از موادی هستیم که مصرف می‌کنیم. شاید این علم نشان دهد آدام از کجا آمده است.

تراکم عناصر استرونیتوم و نئودیمیم در استخوان آدام نشان داد او بیشتر عمرش را در غرب آفریقا سپری کرده است، احتمالاً در نیجریه یا قسمت‌هایی از بنین یا کامرون. اُرِیلی و دو تن از همکارانش، برای آنکه ابعاد تحقیقاتشان را روشن‌تر کنند، به نیجریه سفر کردند تا نمونه جمع‌آوری کنند و، در عرض سه هفته، ۱۷ هزار مایل را زیرپا گذاشتند. اریلی گفت «به زمین‌های کشاورزان رفتیم و خاک و سنگ جمع کردیم. از محل دفن اجساد، نمونه‌های استخوان گرفتیم. از حاشیۀ جاده گوشت شکار خریدیم». آن‌ها حدود ۱۵۰ نمونه با خود آوردند و، از این میان، بقایای انسانی که از محل دفن اجساد در بنین سیتی در نیجریۀ جنوبی به دست آمده بود نزدیک‌ترین هماهنگی را با سطح استرونیتوم و نئودیمیم موجود در بدن آدام داشت. یکی از اساتید باستان‌شناسی معتقد بود آدام بیشتر عمر کوتاهش را در این حاشیۀ ناملایم سپری کرده. پلیس محلی جست‌و‌جو را شروع کرد و از مردم می‌پرسید آیا پسربچه‌ای را می‌شناسند که به انگلستان سفر کرده باشد یا می‌پرسیدند شلوارک نارنجی روشن او را می‌شناختند یا نه.

زنی نیجریایی جلو آمد و ادعا کرد پسر بچه را می‌شناسد، اما چون داستانش را مدام عوض می‌کرد، پلیس به‌راحتی نمی‌توانست به صدق گفته‌های او اعتماد کند. هرگز مدرک محکمی دربارۀ هویت واقعی آدام پیدا نشد و پرونده حل‌نشده باقی ماند. اما تحلیل عناصر که باعث شد اُریلی به آفریقای غربی برود به پژوهشی پیشگام در حوزۀ کشف جرم تبدیل شد، آن‌قدر که در مجلات علمی آن را بررسی کردند و در کتاب‌های درسی دربارۀ آن نوشتند و در کنفرانس‌ها درباره‌اش گفت‌و‌گو کردند. اوریتین روشش را مستقیماً از بررسی‌های «جنازه در تیمز» گرفته است. روپرت هاجِز، عضو ارشد واحد تجاری اوریتین، گفت «آن پرونده نقطۀ تحولی در بررسی چنین پرونده‌هایی بود. ما علم جرم‌شناسی را، که از آن پرونده و پرونده‌‌های مشابه آن به دست آمد، با اهداف خودمان سازگار کردیم».

مرگ و زندگی آدام، به‌شکل عجیب و ناراحت‌کننده‌ای، شبیه چرخۀ تأمین آلوده‌شده‌ای بود که لازم بود شرکت اوریتین به آن توجه کند. اینجا پسر‌بچه‌ای بود که، بی‌هیچ دردسری، از یک قاره به قاره‌ای دیگر منتقل شده و گویی به کالا تقلیل یافته بود، پسری با خاستگاه مبهم و سرانجام نامشخص که یادآور این نکته بود که دنیای جهانی‌شدۀ ما، باوجود تظاهر به کوچک و شفاف‌بودن، درواقع بزرگ و تیره و تار است و فضا‌ی بسیاری برای مخفی‌شدن دارد.

ول‌اسپان پس از آن رسوایی به اوریتین آمد، اما دیگر خیلی دیر شده بود که تشخیص دهیم کجای کار می‌لنگد. پنبۀ نامرغوب در کارخانه‌های ول‌اسپان گشته بود، با آن‌ها روتختی دوخته بودند، روتختی‌ها را فروخته بودند و مصرف‌کنندگان روی آن‌ها خوابیده بودند. ول‌اسپان می‌خواست به خرده‌فروشانش اطمینان دهد که چنین رسوایی‌ای دیگر اتفاق نمی‌افتد. هاجِز گفت «آن‌ها به ما گفتند ‘چگونه به حس خوشایند فروشگاه‌های بزرگ برمی‌گردیم؟’».

هاجِز یک انگلیسی عینکی است، او که پیش از این بانکدار بوده بسیار سریع حرف می‌زند. بارها، وقتی به مکالمات ضبط‌شده‌مان گوش می‌دادم، تصور می‌کردم به‌اشتباه فایل را با دور تند پخش کرده‌ام. هاجِز در سال ۲۰۱۴ به اوریتین پیوست و از شغلی با مدیریت هزار نفر به ادارۀ دفتری یک‌نفره رو آورد. دو سال پس از آن، ول‌اسپان با مشکل مواجه شد و اوریتین را استخدام کرد تا زنجیرۀ تأمین شرکت را به‌طور مرتب بازرسی کند.

برای انجام این کار، اوریتین باید امضای اصلی پنبۀ ول‌اسپان را می‌شناخت. بنابراین، کارکنان اوریتین به مصر سفر کردند و در تمام مزارعی که پنبۀ ول‌اسپان را تأمین می‌کردند پخش شدند و «نمونه‌های کلیدی» پنبه را جمع‌آوری کردند و آن‌ها را درون کیسه‌های پلاستیکی تمیز گذاشتند. همین کار را در آمریکا، استرالیا و هر کشور دیگری که ول‌اسپان از آنجا پنبه تأمین می‌کرد هم انجام دادند. هاجِز گفت کل فعالیت‌ها شش ماه وقت گرفت و نتیجه‌اش ده‌ها هزار نمونۀ کلیدی بود.

اوریتین، با استفاده از این نمونه‌ها برای مقایسه با پنبه‌های دیگر، می‌توانست اصالت عدل‌های پنبه، کلاف نخ و پارچۀ ول‌اسپان را مشخص کند تا اطمینان حاصل کند کسی یک نوع پنبه را با نوع دیگر جا‌به‌جا نکرده است. اوریتین با رفت‌وآمد بین دور‌ترین حلقه‌های زنجیرۀ تأمین، مؤسسات ترابری، تجار و کارخانه‌دار‌های مختلف نمونه جمع کرد و آزمایش کرد، نمونه جمع کرد و آزمایش کرد تا اطمینان حاصل کند هر تکه از پنبه امضای اصلی منبع خود را دارد، یعنی پنبه‌ای که ادعا می‌شد از مزرعۀ مصری آمده، واقعاً، از همان مزرعۀ مصری آمده است. این روشی بود که با تکیه بر آن می‌شد زنجیرۀ تأمین را بی‌عیب‌و‌نقص‌تر و قابل‌اعتماد‌تر کرد. در ماه مه ۲۰۲۱، شرکت تارگت موافقت کرد محصولات ول‌اسپان را دوباره به انبار خود اضافه کند.

اوریتین مجموعه‌ای از نمونه‌های کلیدی در اختیار داشت که تعداد آن‌ها رو به افزایش بود -نمونه‌های مختلف از گوشت گاو، سیب‌، پنبه، پشم، و دیگر کالا‌هایی که از مزارع، باغ‌ها یا کشتارگاه‌های تأمین‌کننده‌شان گرفته می‌شدند. دَه‌ها ‌هزار عدد از این نمونه‌ها، در کیسه‌های پلاستیکی تمیز، در انباریِ زیر‌زمین دفتر اوریتین در دُندین در نیوزلند جنوبی نگهداری می‌شدند. قسمتی از زیر‌زمین به فریزر جا‌داری اختصاص دارد که مواد فاسد‌شدنی را نگه می‌دارد. اگر ساختمان واقع در دُندین دچار سیل شود یا در اثر حریق کاملاً نابود شود، انبار دیگری هم برای پشتیبانی هست. اوریتین تمایل نداشت بگوید این انبار دوم کجاست.

کارمندان اوریتین معمولاً تلاش می‌کنند خودشان نمونه‌های کلیدی را جمع‌آوری کنند، اما وقتی که نمی‌توانند به‌آسانی به نمونه‌ها دسترسی داشته باشند به سازمان‌های غیردولتی محلی یا سازمان‌های دیگر تکیه می‌کنند. اوریتین در انبارش از بیش از ۱۵۰ کشور نمونه دارد: گوشت دندان‌ماهی پاتاگونیا از اقیانوس‌های نزدیک جنوبگان، پارچۀ کشمیر از مغولستان داخلی، گیاه کینوا که از مزارع بولیوی به دست آمده است، مزارعی که در ارتفاعات ۳۵۰۰ متری کوه‌های آند قرار دارند. بنابراین، برای بررسی زنجیرۀ تأمین محصول یا چک‌کردن نمونۀ تقلبی، اوریتین گروه کوچکی از بازرسان را از بنگاه‎های صدور گواهی‌نامه، مانند بیرو وریتاس، به خدمت می‌گیرد. فقط خود اوریتین ۵۰ کارمند دارد. بسیار دشوار است زنجیرۀ تأمین شرکت بزرگی را مرتب بررسی کنی، چه برسد به چندین شرکت.

روزی به شهر کاردیف در ولز رفتم تا استیو وایت‌هد، مجری فروش اوریتین، را ملاقات کنم. وایت‌هد به‌تازگی از دفتر اوریتین در ژنو به بریتانیا نقل‌مکان کرده بود. او هم، مانند دیگر افرادی که در شرکت با آن‌ها صحبت کردم، در مزرعه‌ای در نیوزلند بزرگ شده بود. آن روز، وایت‌هد قصد داشت به سوپرمارکت‌ها سر بزند و گوشت گوسفند و گاو بخرد که روی بسته‌های آن‌ها نشان اژدهای قرمزِ مجموعۀ صنعتی میت پروموشون ولز خورده بود. این مجموعه یکی از مشتریان اوریتین و گروهی متشکل از کشاورزان ولزی و فراوری‌کنندگان گوشت است. در این پرونده نیز، مانند پروندۀ سیلور فِرن فارمز، وایت‌هد می‌خواست کشف کند گوشتی که با عنوان گوشت اعلای گوسفند یا گاوِ ولشی تبلیغ می‌شود گوشت کم‌کیفیتی است که از جای دیگر می‌آید یا نه.

اقدامات وایت‌هد کاملاً عجیب بودند و همین بود که آن‌ها را مهیج و هولناک می‌کرد. ما با ماشین او به چهار سوپرمارکت سر زدیم که اجازه ندارم نام آن‌ها را بیاورم، اگرچه حدس‌زدن بزرگ‌ترین زنجیره‌ها در کشور چندان هم دشوار نیست. در هر فروشگاه، وایت‌هد مستقیم به‌سراغ قفسۀ گوشت می‌رفت. اگر گوشت بره یا گاو با علامت شرکت میت پروموشن ولز پیدا می‌کرد، از بستۀ گوشت، همچنان‌که در قفسه بود، عکس می‌گرفت. شاید کمی خرافاتی به نظر برسد اما او به‌تجربه آموخته بود کارکنان، بنا به دلایلی، همیشه با مهربانی رفتار نمی‌کنند (یک بار، در فروشگاهی در آلمان، مدیر فروشگاه سرش داد کشید. ازآنجاکه وایت‌هد آلمانی بلد نیست متوجه نمی‌شد معنای این اعتراض چیست). سپس هزینۀ آن را می‌پرداخت -یعنی هزینۀ گوشت بالای ران، جاافتاده در بیست و یک روز، دو تکه گوشت بره یا گوشت دندۀ گوسفند- و پیش از آنکه جزئیات آن را روی برگۀ ثبت وضعیت بنویسد و گوشت را درون محفظۀ سرد‌کن موقت رها کند، مقابل فروشگاه عکس دیگری از آن می‌گرفت. جدا از این عکاسی مخفیانه‌، همراه مردی بسیار قدبلند ‌بودم که داشت برای شام مفصلش خرید می‌کرد.

هروقت کسی برای اوریتین، در هر جای دنیا، نمونه جمع‌آوری می‌کند آن را به دُندین ارسال می‌کند. در آزمایشگاه دُندین، دانشمندان نمونه‌ها را آماده می‌کنند، چند متر مربع از گوشت گاو را جدا می‌کنند و لایه‌های بیرونی را با چاقوی استیل ضد‌زنگ جدا می‌کنند تا هر‌گونه آلودگیِ ناشی از فرایند قصابی را از میان بردارند. در دستگاه طیف‌سنج پلاسمایی، که به دستگاه فتو‌کپی بزرگی شباهت دارد، نمونه‌ها را از نظر داشتن بیش از ۴۵ عنصر شیمیایی بررسی می‌کنند.

از این ۴۵ عنصر، شش عنصر را ایزوتوپ‌های ثابت می‌نامند که انواع متفاوت عناصر رایجی هستند که در طبیعت یافت می‌شوند. برای مثال، هیدروژن ایزوتوپ ثابتی به نام دوتریوم دارد. این ایزوتوپ کمی سنگین‌تر و بسیار کم‌یاب‌تر از رایج‌ترین نوع هیدروژن است که می‌شناسیم، اما از منظر شیمیایی یکسان رفتار می‌کند -این ایزوتوپ همان نوعی است که یک بار بالن‌های هوایی را با آن پر کردند. دوتریوم هم، مانند هیدروژن، با اکسیژن پیوند می‌سازد تا آب تشکیل دهد. در تقریباً هر ۶۴هزار اتم هیدروژنِ معمولی در آب دریا، یک پیوند دوتریوم وجود دارد.

البته این مقدار حد متوسط است. سیمون کِلی، متخصص امنیت غذا در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، می‌گوید نسبت دوتریوم به هیدروژن در آب از مکانی به مکان دیگر فرق می‌کند، گاه این تفاوت آن‌قدر زیاد است که مشخصۀ سازندۀ یک مکان می‌شود. «این نسبت وقتی آب تبخیر می‌شود، وقتی در ابر‌‌ها متراکم می‌شود، وقتی در قالب باران به زمین برمی‌گردد و در زمین فرو می‌رود تغییر می‌کند. این نسبت، با توجه به فاصلۀ شما از خط استوا، یا ارتفاع شما از سطح دریا، یا زمانی که از ساحل فاصله می‌گیرید تغییر می‌کند».

ایزوتوپ ثابت دیگر عناصر زندگی، مانند کربن، اکسیژن، نیتروژن و سولفور نیز نابرابر توزیع شده‌اند. عناصر دیگر نیز در مقادیر کم همین‌گونه‌اند، یعنی عناصری مانند استرونیوم یا روبیدیم یا سرب ،که با توجه به مشخصات سنگ یا خاکِ منطقه تغییر می‌کنند. یکی از دانشمندان نمودار پژوهش زمین‌شناسی بریتانیا را برایم ارسال کرد که نقشۀ توزیع استرونیوم را در بریتانیا نشان می‌داد. مناطقی که با نقطه‌های آبی‌کم‌رنگ مشخص شده بود و تراکم بیشتری از استرونیوم را در زمین نشان می‌داد با دقت در زمین‌های پوشیده از سنگ‌آذرینِ لِیک دیستریکت، شمال ولز و اسکاتلند کوهستانی بازنمایی شده‌اند. هر جانوری که در بازۀ چند‌ساله‌ای محصولات این منطقه را مصرف کرده باشد امضای محلی استرونیوم را در استخوان‌هایش نشان می‌دهد. ردِ ده‌ها عنصر دیگر نیز به همین شکل در بدنمان هست. زندگی یک جدول تناوبی است که به گوشت‌و‌پوستمان راه پیدا کرده است.

پس از آنکه اوریتین نمونه‌هایش را دریافت می‌کند، دانشمندانش حدود دو هفته زمان نیاز دارند تا به نتایجشان دست یابند، برای بررسی پنبه گاهی به زمان بیشتری نیاز است، چراکه اگر پنبه با مواد ساختگی مانند پلی‌استر ترکیب شده باشد،ابتدا باید آن‌ها را جدا کرد. وقتی چند هفته بعد با وایت‌هد تماس گرفتم، هنوز متوجه نشده بود گوشتی که خریده بودیم واقعاً مال همان شرکت است یا نه. وایت‌هد می‌گفت ارزیابی‌هایی که پیش از این انجام شده بود نشان نمی‌داد گوشتْ تقلبی باشد، اما این ارزیابی‌ها هرگز آن‌چنان که باید رضایت‌بخش نبود. او گفت «از وقتی وارد اوریتین شده‌ام، بدبین شده‌ام. آن‌قدر تقلب دیده‌ام که دیگر آنچه را روی برچسب‌ها می‎خوانم باور نمی‌کنم».

ورای دلسردی وایت‌هد، ورای وجود شرکتی مانند اوریتین، داستان تجارت مدرن قرار دارد. دو گرایش مختلف به چشم می‌آید. گرایش نخست برای مصرف‌کنندگانی مانند ما مشخص‌تر است: اهمیتی که به خاستگاه محصول می‌دهیم. خریداران، حداقل از دهۀ هشتاد به بعد، گاهی به زنجیرۀ تأمین اهمیت می‌دهند، اما قرن بیست‌و‌یکم طوفان تازه‌ای از وجدان‌مَداری و انبوهی از استاندارد‌ها و واژگانی را با خود به همراه آورد که محصولات را بر اساس آن‌ها قضاوت می‌کنیم. واژگانی مانند «ارگانیک»، «تغذیه‌شده در چمنزار»، «بدون سم»، علاوه‌بر انتقال مفاهیم مرتبط با کیفیت، نشانۀ فعالیت‌های اخلاقی‌ هستند، برای مثال، استفادۀ عادلانه از نیروی کار. شرکت‌ها مشتاقانه نشان می‌دهند که در تأمین منابعشان کوشا هستند. این تلاش مهر تأییدی است بر مرغوبیت کالاهایشان و به آن‌ها اجازه می‌دهد قیمت بالاتری برای محصولاتشان در نظر بگیرند.

از سوی دیگر، شرکت‌ها هرگز از مبدأ محصولاتشان آگاه نبوده‌اند. به گفتۀ پووآن سِلوانتان، کارشناس تجارت و پایداری که سال‌ها در سازمان ملل فعالیت می‌کرد، این گرایش دوم، یعنی تحول زنجیرۀ تأمین در دوران مدرن، بیش از نیم قرن است که در حال شکل‌گیری است. او توضیح می‌دهد که، در نیمۀ قرن بیستم، شرکت بزرگی مانند یونیلیور می‌توانست به‌صورت عمودی ادغام 2 شود. «می‌توانست صاحب مزارع و کار‌خانه‌های فراوری‌کننده و حتی فروشگاه‌ها شود تا محصولاتش را در آنجا بفروشد». ارزان‌ترین و قابل‌اعتماد‌ترین راه برای آنکه مواد خامتان را به محصول تبدیل کنید آن بود که، تا آنجا که می‌توانید، مراحل بیشتری از این فرایند را کنترل کنید.

اما وسایل تجارت در گذر زمان تغییر کرد: حلقه‌های حمل‌و‌نقل متعدد‌تر و امن‌تر شدند و، ناگهان، سروکلۀ واسطه‌ها و پیمان‌کاران پیدا شد تا محصولات را از مزارع بخرند یا پنبۀ خام را در قالب عدل‌های بزرگ قرار دهند یا اقدامات دیگری در زنجیرۀ تأمین انجام دهند. سلوانتان می‌گوید «برون‌سپاری ارزان‌تر شده است». در سی سال گذشته شرکت‌ها، تا پیش از آنکه به گفتۀ سلوانتان «به کسب‌و‌کار‌های اساساً برند‌ساز» تبدیل شوند، خود را از دردسر بسیاری از خرده‌کارهایشان خلاص کرده‌اند.

این زنجیره‌های جدید تأمینْ گروه‌های مختلفی را در بر می‌گیرد که در اقصی نقاط کرۀ زمین پراکنده شده‌اند که نادیده‌گرفتن‌ آن‌ها رؤیایی ناممکن است. آن‌قدر تعداد کارخانه‌داران، تاجران، جمع‌آوری‌کنندگان، بنگاه‌ها و واسطه‌های موجود در بیشتر زنجیره‌های تأمین فراوان است که برند‌های بزرگ فروش محصولات، عملاً، فقط یک یا دو حلقۀ بسیار نزدیک به خود را می‌شناسند. یکی از کهنه‌کاران زنجیرۀ تأمین می‌گفت اینکه انتظار داشته باشیم این شرکت‌ها واسطه‌های بیشتری را بشناسند «مانند این است که بپرسیم: ‘نبیرۀ خودتان را چقدر می‌شناسید؟’». تجربه نشان داده است بی‌اطلاعی از تک‌تک افراد حاضر در این زنجیره مفید است، چراکه به شرکت‌ها امکان می‌دهد بگویند از دورترین و آشفته‌ترین نقاط زنجیرۀ تأمین منابعشان هیچ اطلاعی ندارند، همان‌جاهایی که قوانینِ کار وضعیت مناسبی ندارند و استاندارد‌های کیفیت بدتر می‌شوند.

هیچ صنعتی بهتر از صنعت پنبه نمی‌تواند این واقعیت را نشان ‌دهد. خاستگاه پنبه اهمیت بسیار زیادی دارد -پنبۀ شاهانه و الیاف‌بلندی که از خاک‌های سیاه و مرطوب مصر می‌آید با نوع زمخت و الیاف‌کوتاهی که از ایالت گُجرات هند می‌آید تفاوت بسیاری دارد. فراوری پنبه کار ظریف و پرزحمتی است و لازم است مراحل فراوانی در مکان‌های متفاوت انجام شود و این امر به‌راحتی اطلاعات ما را از خاستگاه پنبه تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

وقتی پنبۀ برداشت‌شده را تمیز و فشرده می‌کنند -و معمولاً این کار را با ماشین‌های بزرگ پنبه‌پاکنی یا موتور انجام می‌دهند- ممکن است پنبه‌هایی که از مزارع متفاوت آمده‌اند در یک عدل بسته‌بندی شوند. در آمریکا و استرالیا، عدل‌های پنبه را بر اساس خاستگاهشان برچسب‌گذاری می‌کنند، اما این برچسب‌ها طی فرایندی که خودِ صنعت پنبه آن را «روی زمین خواباندن» می‌نامد ناخوانا می‌شوند. روپرت هاجِز می‌گوید «وقتی می‌خواهند عدل‌های پنبه را به گوله‌های نخ تبدیل ‌کنند، عموماً ۴۰ عدل پنبه را به خط روی زمین می‌گذارند تا دستگاهی که این طوری حرکت می‌کند» -هوا را به‌صورت افقی با دستش تکه می‌کند- «قسمت بالایی هر عدل پنبه را ببرد». سپس همۀ این قسمت بریده‌شده به گوله پنبۀ ضخیمی تبدیل می‌شود و از آن گوله‌های کم‌حجم‌تر تولید می‌کنند». اگر عدل‌های پنبه از سراسر دنیا به محل روی زمین خواباندن کارخانۀ تولید گولۀ پنبه بروند، پنبه‌ها بیش‌ازپیش با یکدیگر ترکیب می‌شوند.

حتی اگر فرایند روی زمین خواباندن سبب نشود خاستگاه پنبه را گم کنیم، این اتفاق غالباً در مراحل بعدی می‌افتد: کارخانه‌های پارچه گوله‌های پنبه را از کارخانه‌های متفاوتِ نخ‌ریسی ترکیب می‌کنند، کارگاه‌های برش و دوخت لباس پارچۀ کارخانه‌های مختلف را تلفیق می‌کنند، ترکیب پس از ترکیب است که در تمام این مراحل اتفاق می‌افتد. برند‌های پوشاک عموماً فقط هویت کارخانه‌هایی را می‌شناسند که از آن‌ها پارچه می‌گیرند. هاجِز می‌گوید «برند ممکن است از کارخانه بپرسد: ‘ببین رفیق، مطمئنی گوله‌های پنبۀ مصری می‌خری؟’ و کارخانه می‌گوید: ‘بله، بله، ما از نخ‌ریس اظهارنامه داریم’». ول‌اسپان نیز دقیقاً از همین گواهی‌نامه‌های معاملاتی استفاده می‌کرد: هر بار که قسمتی ‌از پنبه به نحوی فراوری می‌شد، تکه‌ کاغذ‌هایی صادر و به‌روز‌رسانی می‌شدند. البته واضح است که به‌راحتی می‌‌شد این گواهی‌نامه‌ها را جعل یا دست‌کاری کرد. هاجِز می‌گوید «اهمیتی ندارد روی کاغذ چه نوشته شده است. برخی نخ‌ریس‌ها اهمیتی به این موضوع نمی‌دهند و پیدا‌ کردن همۀ مکان‌هایی که نخ‌ریس‌ها از آنجا پنبه خریده‌اند بسیار سخت است».

نتیجه آنکه صنعت پنبه آمادۀ دو نوع شوک است: شوک نخست کشف پنبه‌هایی است که کیفیتشان پایین‌تر از چیزی است که تبلیغ می‌کنند، مانند اتفاقی که برای ول‌اسپان رخ داد، که احتمالاً نتیجۀ کاهلی تأمین‌کننده‌ای بی‌توجه یا خیانت‌کار است یا نتیجۀ آشفتگیِ زنجیرۀ تأمین. شوک دوم افشای ناگهانی حقایق دربارۀ افرادی است که پنبه را پرورش می‌دهند یا فراوری می‌کنند، یا شرایطی که افراد در آن کار می‌کنند، یا روش‌هایی که کارفرمایان حقوق کارگران را زیر پا می‌گذارند. این مشکلات بسیار مهم‌تر از احساس ناخوشایندی‌اند که وقتی روی ملافه‌هایی با نخ درجه چندم می‌خوابیم در ما ایجاد می‌شود. اخیراً برملا شده که در پرورش و فرآوری پنبه‌های استان زینگ‌جیانگِ چین از نیروی کار اجباری استفاده می‌شود. افشای این حقیقت دنیای پوشاک را آشفته کرده است. این رسوایی پای برخی از بزرگ‌ترین برند‌های جهان، مانند اِچ‌اَند‌اِم، نایک، آدیداس و گپ را به میان کشیده و موجب شده است غرب بر روی وارداتی که از پنبۀ زینگ‌جیانگ ساخته می‌شود تحریم‌ها و محدودیت‌هایی اعمال کند. اوت سال گذشته، کمی پس از آنکه آمریکا واردات همۀ اجناسی را که در آن از پنبۀ زینگ‌جیانگ استفاده شده بود ممنوع کرد، مقامات گمرکِ آمریکا از اوریتین خواستند، به‌صورت آزمایشی، توانایی‌هایش را در زمینۀ رد‌گیری پنبه نشان دهد.

نمی‌دانیم، قبل از اینکه این خبر رسانه‌ای شود، شرکت‌هایی که پنبه را از زینگ‌جیانگ تأمین می‌کردند می‌دانستند در زمین‌های زینگ‌جیانگ چه می‌گذرد یا نه. بیشتر افرادی که با آن‌ها صحبت کرده‌ام نمی‌توانستند بپذیرند این برند‌ها فقط به نزدیک‌ترین حلقۀ تأمین توجه دارند و به چیز دیگری اعتنا نمی‌کنند. لارا مورفی، استاد حقوق بشر در دانشگاه شِفیلد هالم، می‌گوید البته خریداران هم به خودشان زحمت نمی‌دادند که به این موضوع توجه کنند. «چیزی که آن‌ها باید بگویند این است که: ‘اگر نگویی پنبه را از کجا تأمین می‌کنی، با تو تجارت نمی‌کنم’». وقتی برخی برند‌ها مانند اِچ‌اَند‌اِم، مُجی و زارا تهدید کردند حقایق را افشا می‌کنند، دولت چین تشویقشان کرد محصولات تحریم‌شده را از بین ببرند. ظرف چند روز، زارا انتقاداتش به دولت چین را از روی وب‌سایتش برداشت و مُجی هم اعلام کرد هیچ مشکلی در زینگ‌جیانگ رخ نداده است.

هم‌اکنون مقامات گمرک، به‌دقت، واردات را در بنادر آمریکا بررسی می‌کنند و به‌دنبال محصولاتی می‌گردند که از پنبه‌ای درست شده باشد که احتمال دارد از زینگ‌جیانگ آمده باشد. آندره راگو مدیرعامل شرکت مشاورۀ اِچ‌اِی‌پی در بوستون است که به کسب‌و‌کارها در حوزۀ زنجیرۀ تأمین مشاوره می‌دهد. به گفتۀ او، گمرک هر محمولۀ مشکوکی را متوقف می‌کند. شرکت‌هایی که محصولات را وارد می‌کنند سه ماه فرصت دارند که اسنادی را دربارۀ خاستگاه پنبه ارائه کنند. اگر آن اسناد با قطعیت نشان ندهند کالا‌ها بدون استفاده از نیروی کار اجباری درست شده‌اند، دولت همۀ محموله را ضبط می‌کند.

ضبط اموال بدین‌شکل سابقه نداشته است. راگو می‌گوید، در سال ۲۰۱۷، ضبط اموال فقط یک بار بدین‌ شکل اتفاق افتاد، اما در فاصلۀ اکتبر ۲۰۲۰ و ژوئن ۲۰۲۱ دولت آمریکا نزدیک به ۷۰۰ محموله را توقیف کرد، چون ظن آن می‌رفت از نیروی کار اجباری استفاده کرده باشند. در این شیوه احتمال دارد محصولاتی به ارزش میلیون‌ها دلار بر باد برود، آن هم بدون پرداخت خسارت. همین امر شرکت‌ها را به‌شدت ترسانده است. هاجِز می‌گوید فقط در سال گذشته اوریتین با ۳۰ مشتری در حوزۀ مُد قرار‌داد بسته است و «شکی نیست که به همین دلیل پای آن‌ها به میان کشیده شده است».

یک بار به ما گفتند جهانی‌سازی باعث می‌شود تمام نقاط دنیا عیناً مثل هم شوند. فعالیت اوریتین نشان می‌دهد خلاف این امر صادق است. هر مکانی نه‌فقط در تاریخ یا سیاست آن منطقه، بلکه با توجه به مواد اصلی‌ای که در آن یافت می‌شود از مکان‌های دیگر متمایز است. هیدروژن، نیتروژن، استرونیوم و کربن یک منطقه می‌تواند آن‌چنان محصول منحصر‌به‌فردی ارائه کند که شرکت‌ها و دولت‌ها، به هر قیمتی شده، از آن بهره‌برداری کنند. آن‌ها کودکان و زندانیان سیاسی را به کار مجبور می‌کنند؛ مواد شیمیایی را روانۀ خاک یا حیواناتی می‌کنند که در آن خاک زندگی می‌کنند؛ دربارۀ خاستگاه محصولاتشان دروغ می‌گویند؛ تقلب می‌کنند. این‌ها انواع فساد در زنجیرۀ تأمین هستند که اوریتین می‌خواهد به پیدا‌ کردنشان کمک کند.

حتی محدودیت‌های اوریتین گویای این مطلب است که مشکلات از کجا ناشی می‌شوند، اما اصلاح آن‌ها مستلزم آن است که شرکت‌ها و دولت‌ها وارد عمل شوند، یعنی همان شرکت‌ها و دولت‌هایی که، در بسیاری از موارد، فساد زنجیرۀ تأمین را اعلام کردند یا آن را نادیده گرفتند یا عامدانه انتخاب کردند چیزی در‌این‌باره ندانند.

پووآن سِلوانتان به انواع راه‌حل‌هایی اشاره می‌کند که اوریتین و شرکت‌های دیگر ارائه می‌دهند و با تکیه بر بلاک‌چِین و نشانگر‌های دی‌اِن‌اِی وعدۀ شفافیت می‌دهند. او می‌گوید «پرسشی که دربارۀ راه‌حل‌های فناورانه مدام به ذهنم می‌آید این است: خُب که چی؟ بر فرض هم که بتوانید زنجیرۀ تأمین بین برزیل و هلند را با استفاده از پیگیری عناصر یا بلاک‌چین یا هر چیز دیگری پی بگیرید. خب که چی؟ آیا این اطلاعات مانع این می‌شود که به کارگران دستمزد ناعادلانه بدهند یا محصولی را در صد‌ها هزار هکتار زمین‌های جنگل‌زدایی‌شدۀ آمازون پرورش بدهند؟ پاسخ این است: نه. حتی جست‌و‌جو‌های ناکام‌مانده در پروندۀ قتل آدام، پسر‌بچۀ رودخانۀ تیمز، هم همین درس را به ما می‌دهد. تحلیل عناصر، درنهایت، فقط داده است: صرفاً می‌تواند کمک هوشمندانه‌ای در طراحی راه‌حل باشد و نه خود راه‌حل.

هاجِز داستان برند گران‌قیمت شکلاتی را برایم تعریف کرد که خودش را روح پایداری نشان می‌داد. این برند کاکائوی خود را فراوری نمی‌کند، بلکه شکلات را از یکی از چندین شرکت بزرگ شکلات‌ساز می‌خرد که متهم شده است به اینکه از نیروی کار کودک استفاده می‌کند و اکنون دارد در آمریکا از خودش در برابر این اتهام دفاع می‌کند. هاجِز گفت، سال گذشته، مدیران اجرایی اوریتین با این برند شکلات‌سازی ارتباط گرفتند و خدماتشان را به آن‌ها ارائه کردند.

هاجِز به خاطر می‌آورد که «آن‌ها به ما گفتند: ‘ببینید، ما در آن شرایط باید به کلی چیز دیگر توجه می‌کردیم’. آن‌ها همۀ پولشان را در بازاریابی خرج کرده بودند. بعد ما به آن‌ها گفتیم: ‘لازم نیست هزینه‎ای پرداخت کنید. این کار را مجانی انجام می‌دهیم’. می‌خواستیم با این کار ایدۀ خودمان را ثابت کنیم». او گفت آن‌ها حتی این پیشنهاد را هم نپذیرفتند. «شاید می‌دانستند جایی از کارشان می‌لنگد، اما نمی‌دانستند کجای کارشان و نمی‌خواستند کسی این مشکلات را تشخیص دهد».

هاجِز با ناامیدی تصنعی شانه‌هایش را بالا انداخت، انگار می‌خواست بگوید اوریتین نمی‌توانست به کسانی کمک کند که خودشان نمی‌خواستند به خودشان کمک کنند، یا انگار می‌خواست بگوید اوضاع دنیا این‌گونه است: شرکت‌ها می‌دانند کمد‌شان نامرتب و احتمالاً پر از اسکلت است، اما درش را محکم می‌بندند، به این امید که هرگز چیزی از آن بیرون نمی‌افتد.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را سامانت سوبرامانیان نوشته و در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۱ با عنوان «Food fraud and counterfeit cotton: the detectives untangling the global supply chain» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است و برای نخستین‌بار با عنوان «مواد‌غذایی تقلبی و پنبۀ قلابی: کارآگاهان گرۀ زنجیرۀ تأمین جهانی را باز کرده‌اند»  در بیست‌ودومین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ فاطمه زلیکانی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۵ مهر ۱۴۰۲با همان عنوان منتشر کرده است

سامانت سوبرامانیان (Samanth Subramanian) نویسنده و روزنامه‌نگاری ساکن لندن است. وی روزنامه‌نگاری را در دانشگاه ایالتی پن و روابط بین‌الملل را در دانشگاه کلمبیا گذراند. نوشته‌های او در نشریاتی همچون نیویورکر، نیویورک‌ تایمز مگزین، وایرد و گاردین منتشر شده است. آخرین کتاب او شخصیتی برجسته: علم رادیکال و سیاست خستگی‌ناپذیر جی. بی. اس هالدِین (A Dominant Character: The Radical Science and Restless Politics of J.B.S. Haldane) نام دارد.

 

پاورقی

  • 1
    در اینجا پوند ابتدا به‌عنوان واحد وزن و سپس واحد پول به کار رفته است [مترجم].
  • 2
    در اقتصاد خرد و مدیریت ادغام عمودی فرایندی است که، در آن، شرکتی شرکت‌های توزیع و پخش محصولات خود را تحت تملک خود درمی‌آورد تا، پس از مرحله تولید، کنترل خود را بر این قسمت‌ها افزایش دهد [مترجم].

مرتبط

ترندهای فضای مجازی از کجا می‌آیند؟

ترندهای فضای مجازی از کجا می‌آیند؟

درک اتفاقاتی که در پلتفرم‌ها می‌افتد از همیشه سخت‌تر شده

همان آدمِ همیشگی بودن، مستلزم تغییرات عمیق شخصیتی است

همان آدمِ همیشگی بودن، مستلزم تغییرات عمیق شخصیتی است

ما اصلاً نمی‌دانیم چه هستیم، تا زمانی که به آنچه هستیم تبدیل می‌شویم

چه بر سر خاطرات کودکی ما می‌آید؟

چه بر سر خاطرات کودکی ما می‌آید؟

خاطرات کودکی در شکل‌گیری شخصیت و هویت ما چه نقشی دارند؟

مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم

مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم

«انتخاب‌گرایی فناوری» چیست و چه تفاوتی با بدبینی به فناوری دارد؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0