آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 2 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
امروز برای چپها، نئولیبرالبودن انگ است؛ ولی در زمانی نهچنداندور این واژه در مقابلِ راستگرایی افراطی قرار داشت
فرانکلین روزولت، رئیسجمهور آمریکا در سالهای دهۀ ۳۰، برای مقابله با پیامدهای رکود اقتصادی، برنامهای اقتصادی را پیش برد که به «نیودیل» مشهور است. نیودیل برنامهای بود برای حمایتهای دولتی و رفاهی و مخالفِ بازارگرایی افراطی بود. به همین دلیل طرفدارانِ سرسخت بازار آزاد، گفتند این برنامه، نه لیبرالیسمِ اصیل و واقعی، که چیزی قلابی و کمونیستی است و باید آن را «نئولیبرالیسم» خواند. اینگونه سرگذشتِ پیچیدۀ این مفهوم آغاز شد.
لارنس گلیکمن، ایان — امروزه امریکاییها نیودیلِ۱ فرانکلین روزولت را که گسترشِ تاریخیِ دولت سوسیال در امریکای قرن بیستم بود، لیبرالیسمی بیچونوچرا میدانند. بااینحال در آنزمان، هم طرفداران نیودیل و هم مخالفان آن، خودشان را لیبرال میخواندند. نیودیلیها مخالفان دولت سوسیال را متهم میکردند به اینکه به نسخهای گردوخاکگرفته از لیبرالیسم چسبیدهاند. مخالفان نیودیل هم چنانکه روزنامهای در سال ۱۹۴۴ نوشته است، ادعا میکردند که «لیبرالیسمِ نیودیلی لیبرالیسمی قلابی است». گرچه سوسیالیستها و کمونیستها دوست نداشتند با برچسب لیبرال تعریف شوند، برای مدتی، همانطور که ستوننویسی در سال ۱۹۴۸ نوشته بود، «همه در کلیۀ احزاب لیبرال بودند».
پرسش از جایگاه نیودیل در تاریخ سیاسی، نسلی را به خود مشغول کرد. بیشترْ بحثها بر جدل بر سر این میگذشت که نیودیل با تاریخ لیبرالیسم گسست دارد یا پیوست. گذشته از هر چیز، لیبرال و لیبرالیسم در قرن بیستم اصطلاحات جاافتادهای بودند. حالا سؤال این بود که نیودیل نتیجۀ تکامل طبیعی لیبرالیسم است یا ردیهای خطرناک بر آن و همانطور که نیودیلیِ سابقْ ریمند مولی در سال ۱۹۳۸ نیودیل را بدان متهم کرده بود، «جادهای منشعب شده از لیبرالیسم»؟
مخالفان جمهوریخواهْ نیودیل را همچون گونهای خطرناک از نظام مالکیت اشتراکی به تصویر میکشیدند که در جلد لیبرالیسم فرو رفته و پرچم لیبرالیسم را بالای سر گرفته است. آنها ادعای روزولت مبنی بر اینکه دارد تلاش میکند کشور و سیستم کاپیتالیستیاش را از چنگال افراطگرایی خطرناک نجات دهد، به پشیزی هم نمیخریدند. بهجایش، آنها خودِ نیودیل را گونهای افراطگرایی و ردیهای بر لیبرالیسمی میدانستند که عموم به آن باور داشتند. رئیسجمهور سابق، هربرت هوور، نیودیل را شبهلیبرالیسمی میدانست که میخواهد «دولت فدرال را بر روح انسانها مسلط کند». وندل ویلکی نامزد حزب جمهوریخواه برای ریاستجمهوری در سخنرانیِ تأیید نامزدی خود در سال ۱۹۴۰ پنج بار از لغت لیبرال استفاده کرد. ویلکی ادعا میکرد که سلطۀ لیبرالیسم را بر خودش و حزبش قبولدارد و روزولت را بهخاطر لیبرالیسم «انحرافیاش» متهم میکرد.
وقتی در سال ۱۹۳۸ روزولت در خطابهای رادیویی از لیبرالیسم بهعنوان ایدئولوژی نیودیل تجلیل کرد، خبرنگار روزنامۀ تایمزِ هند احساس کرد لازم است برای خوانندگانِ روزنامه توضیح بدهد: نسخۀ روزولت از لیبرالیسم «بهمعنی تأکیدِ بیشتر بر آزادی فردی نسبتبه فعالیت گروهی و نظارت دولتی نیست». این توضیحْ ضروری بود؛ چون در هند مثل هر نقطۀ دیگری از جهان، اصطلاح لیبرال معنایی متفاوت با آنچیزی داشت که در امریکا در حال شکلگیری بود. برای نیودیلیها صفتِ بارزِ لیبرالیسم همانطور که روزولت گفته بود، «مسئولیتپذیریِ دائمی دولتی پاسخگو برای حل مشکلات دائمی» بود. تفاسیر قدیمیتر از لیبرالیسم که هنوز در سایر نقاط جهان متدوال بودند، به دولت بهمثابۀ دشمن آزادی مینگریستند. بدین نحو مخالفان نیودیل در ایالات متحدۀ امریکا تلقیای از معنای لیبرالیسم داشتند که با تلقی متدوال از لیبرالیسم در سایر نقاط جهان اشتراک داشت.
در همان گیرودار که نیودیلیها داشتند تلاش میکردند معانی لیبرال و لیبرالیسم را ازنو بسازند، اصطلاحی جدید وارد فرهنگ لغات سیاسی شد: «نئولیبرالیسم». این اصطلاح هنوز هم که هنوز است، برای کنشگران و آکادمیسینها مبهم است، بااینحال نئولیبرالیسم عموماً بهمعنای رویکردهای بازارمحور به معضلات ساختاری است. اصطلاح نئولیبرالیسم تقریباً همیشه برای توصیف منفیِ سیاستها و طرحهای همخوان با کاپیتالیسمِ جهانیِ دستراستی به کار رفته است. بااینحال این اصطلاح در ابتدا در امریکا توسط منتقدان نیودیل و برای تأکید بر اتهام نیودیل مبنی بر خیانت به لیبرالیسمِ سنتی مورد استفاده قرار میگرفت. نئولیبرالیسم بهنظرِ این منتقدان بهمعنای گونهای جنون مطلق بازارِ آزاد نبود؛ بلکه معنایی کاملاً عکس این داشت: تلفیقی خطرناک از برنامهریزی درازمدت و مالکیت اشتراکی که به سوسیالیسم پهلو میزند.
در فوریۀ ۱۹۵۱ مولی باز هم به مضمون موردعلاقهاش پرداخت: سوءاستفاده از لغت «لیبرالیسم» و نازلکردنِ شأنِ آن توسط نیودیلیها و اخلافشان. او لیبرالیسم را «دختری گروگان گرفتهشده» میخواند «که آنقدر به او تجاوز کردهاند و آنقدر دچار عفونتهای کشنده شده است که شاید بازگرداندن سلامتی به او ناممکن باشد». مولی ادعا میکرد که روزولت و پیروانش لیبرالیسم، یعنی ایدئولوژیِ سنتی ایالاتِ متحدۀ امریکا مبنی بر کوچکبودن دولت و آزادی اقتصادی را روی سرش قرار دادهاند.
مولی فکر میکرد که نیودیلیها اصطلاح لیبرالیسم را آنقدر قلب کردهاند که دیگر لیبرالیسم معنای اصلی خود را از دست داده است. مولی پیشنهاد کرد که برای توصیف «ملغمهای از سوسیالیسم، سیاست، وعدههای توخالی و اقتصاد بدی که امروز از آن رنج میکشیم»، بهجای لیبرالیسم از عبارت «نئولیبرالیسم» استفاده کنیم. بنا به عقیدۀ مولی نئولیبرال «کسی بود که لغت خوب ‘لیبرال’ را از گذشتهای پرافتخار دزدیده است». مولی نوشت که نئولیبرالیسم «عمدتاً بهمعنی حمایت از هر شخص و ابزاری است که در جهت افزایش قدرت دولت و محدودکردن حدود آزادیهای فردی به کار بیاید». بهنظر مولی، لیبرال کسی بود که «برای تحقق فردگرایی و ضد دولت» میجنگید. مولی با نارضایتی نوشت که نئولیبرالها دارند «مکانیسمی استبدادی را زیر لوای دولت رفاه» عملیاتی میکنند. مولی تنها کسی نبود که برای اشاره به طرفداران نیودیل از عبارت نئولیبرال استفاده میکرد. روزنامهنگاری در سال ۱۹۴۲ آنها را «چپهای رنگووارنگی که به عصر نیودیل تعلق دارند» خوانده بود؛ یعنی کسانی که لیبرالیسم را به ایدئولوژیای بدل کرده بودند که باور داشت هزینه، نظارت و برنامهریزیِ دولتی نه دشمنان آزادی بلکه تسهیلکنندگانی ضروریاند.
اینکه نئولیبرالیسم بهمعنای تجدیدحیات لیبرالیسم است یا تکذیب آن، بستگی به برداشت شخص از اصطلاح لیبرالیسم دارد. این مسئله سرتاسر سالهای دهۀ ۱۹۵۰ محل جدال بود. مقالهای در لس انجلس تایمز در سال ۱۹۴۷ از این مسئله شکایت میکرد که عبارت «لیبرال» وارد «تالار آینههای معناشناختی»۲ شده است. نویسندۀ مقاله نگران آن بود که اصطلاحی که بهمعنی دقیق کلمه و بهنحو سنتی به معتقدان «به بزرگترین آزادیِ ممکن و درنتیجه به حداقلیترین دولت ممکن» تعلق داشته است، حالا بهدستِ «مستبدانی که حدود قلمرویشان از چپ به کمونیستها میرسد و از راست به دمکراتهای ارتدوکس» آلوده شده است. بدینترتیب روزنامهها با تبعیت از سنت کلامی مخالفان نیودیل، دمکراتهای ارتدوکس را نئولیبرال خواندند.
در سال ۱۹۵۵ الهیدان و روشنفکر حوزۀ عمومی، راینهولت نیبور نیز روی مسئلۀ «مشکلات معناشناختیای که از چرخش معنایی واژۀ لیبرال حاصل میشوند» دست گذاشت. نیبور که متوجه شده بود لیبرالیسم «دو معنای کاملاً متضاد به خود گرفته است»، نوشت که محافظهکاری معاصر «میتواند نسبت بهعنوان ‘لیبرالیسم’ ادعای برحقی داشته باشد؛ چون وعدۀ لیبرالیسم مبنی بر اعطای عدالت از طریق آزادی اقتصادی درواقع بیشتر به لیبرالیسم اقتصادی کلاسیک قدیمی نزدیکتر است تا به نئولیبرالیسم فعلی». وقتی نیبور این متن را مینوشت، محافظهکاری تازه شروع کرده بود به اینکه نام خود را بهعنوان ایدئولوژیای سیاسی با هدفِ مخالفت با حمایتهای دمکراتیک از نیودیل، دولت رفاه و حقوق مدنی مطرح کند. اما حتی در آن زمان هم حزب جمهوریخواه کاملاً لیبرالیسم را رد نمیکرد. تریبون رسمی ریاستجمهوریِ حزب جمهوریخواه تا سال ۱۹۵۶ هنوز از لغت «محافظهکار» برای توصیف جمهوریخواهان استفاده نکرده بود. حتی در آنزمان، مقام وقت یعنی دوایت آیزنهاور در اظهارنظری گفته بود که در پی ایجاد توازنِ طبیعی میان این دو است: لیبرالیسم «بهتمام معانیای که با مردم سروکار دارد» و محافظهکاری «بهتمام آن معانیای که با پول مردم سروکار دارد».
برخی از دشمنان نیودیل تقریباً خیلی زود تصمیم گرفتند که اصطلاح «لیبرال» را به روزولت و حامیانش واگذار کنند. در سال ۱۹۳۷، مروین هارت همکلاسی روزولت در دانشگاه هاروارد و رئیس شورای ملی اقتصاد غیردولتی اظهار کرد که «نزاعِ واقعیِ احزاب» نزاعِ میان لیبرالها و محافظهکاران است: «لیبرالها به هزینههای عمومی عظیم و تزریق بوروکراسیِ دولتی به زندگی روزمره باور داشتند و محافظهکاران به لگامزدن بر هزینههای عمومی و آزاد نگاهداشتن کسبوکارهای خصوصی از دخالت دولت تا بیشترین حد ممکن». برای هارت مسئله ساده بود: «فرض میکنیم دمکراتها همان لیبرالها هستند و جمهوریخواهان همان محافظهکاران».
فرضیۀ هارت پیشگویانه بود؛ اما بخش اعظم مخالفان نیودیل حاضر نبودند دست از توصیف خودشان بهعنوان لیبرال بکشند و تعداد بسیار کمی از آنها با سرعت هویت جدیدشان یعنی محافظهکاری را پذیرفتند. این منتقدان ترجیح میدادند که به محکومکردن «لیبرالیسم دروغین» نیودیل اکتفا کنند.
هوور که سَلَفِ روزولت بود، به یکی از منتقدان بسیار پرهیاهو و جنجالیِ ادعای او درخصوص لیبرالیسم بدل شد. در سرتاسر دوران نیودیل و جنگ جهانی دوم هوور آنچه را که گاه آن را «شبه»لیبرالیسم میخواند و گاه لیبرالیسم «استبدادی»، بهشدت محکوم میکرد. نزد او «صادقترین معنای لیبرالیسم مخالفت با محدودیتهای شدید بود؛ خواه پادشاهی باشند و خواه ادارای و خواه اقتصادی». از این منظر نیودیل مسئولِ امری بود که کمیتۀ ملی جمهوریخواهان در سال ۱۹۳۵ آن را «نازلکردن شأنِ لیبرالیسم» خوانده بود.
آگدن میلز که بهعنوان وزیر خزانهداری در دولت هوور خدمت کرده بود، به یکی از دشمنان بسیار سرسخت نیودیل بدل شد. او کتابش را که نقدی بلندبالا بر ریاستجمهوری روزولت بود، لیبرالیسم به مبارزه ادامه میدهد۳(۱۹۳۶)نام نهاد. کتاب میلز اینگونه آغاز میشود: «تمام فلسفۀ اجتماعیِ امریکاییِ ما را میتوان با لغت یکتایِ ‘لیبرالیسم’ بیان کرد.» میلز هیچ تعارضی میان علاقهاش به لیبرالیسم و نفرتش از نیودیل نمیدید. از نظرِ او نیودیل «با لیبرالیسم امریکایی و اصولی که تمدن امریکاییِ ما را بنیان نهادهاند، کاملاً ناسازگار بود». برای این دسته از منتقدان مسئله فقط این نبود که نیودیل خود را بهجای لیبرالیسم جا زده است؛ بلکه مسئلۀ اصلی برای آنها این بود که نیودیل معنای این اصطلاح را تحریف کرده است.
بااینحال مهمترین صاحبنظر کشور یعنی والتر لیپمن نظر خود را درخصوص اینکه نیودیل تأییدیهای بر لیبرالیسم است یا ردیهای بر آن، تغییر داد. در سال ۱۹۳۵ لیپمن لیبرالیسم را «بهترین عبارت توصیفی» برای وصف نیودیل خواند. بهنظر لیپمن، نیودیل بازنمایانگر «نئولیبرالیسم» بود؛ یعنی امری که وی آن را «لیبرالیسمی ازنو زادهشده» نیز میخواند. این اصلاحیهای واقعگرا و مدرنیزه از ایدئولوژیای بود که پیشازاین مدعیانی دروغین ادعای مالکیت آن را میکردند. لیپمن با جزئینگری شرح داد: «با قطعیت میتوان گفت که لیبرالیسم نیودیلی از آن قسم لسه فر۴ های قدیمی نیست. این نوع لیبرالیسم رقابت عنانگسیختۀ لیبرالهای قرن نوزدهمی را باطل میداند و شگفت اینکه درعمل، محافظهکاران و مرتجعانِ امروزی هستند که شخصاً ادامهدادن آن نوع لیبرالیسم را به عهده گرفتهاند.»
بااینحال لیپمن تنها یک سال پس از آنکه این سطور را نوشت، شروع به بازنگری در رابطۀ نیودیل و لیبرالیسم کرد. لیپمن دیگر نیودیل را تجسم نئولیبرالیسمی نمیدید که آرزویش را داشت؛ بلکه رفته رفته از نیودیل بهعنوان امری ضدلیبرال در دلش وحشت میکرد. لیپمن تجدیدنظر خود را در آوریل سال ۱۹۳۶ با مردم به اشتراک گذاشت. مشکل اصلی از نظر او این بود که روزولت «از لیبرالیسم امریکایی به قدیمیترین و اصیلترین معنای آن برداشتی غریزی ندارد». لیپمن ادعا میکرد که تحقق هدف امنیتیِ نیودیل مستلزم وجود «دولتی بسیار قدرتمند» است و این موضوعی بود که با بدگمانی لیبرالیستی به دولت در تعارض قرار داشت. بدینترتیب لیپمن از نیودیل عقبگرد کرد. لیپمن در اثر تأثیرگذارِ خویش تحقیقی در باب اصول جامعۀ خوب۵ (۱۹۳۷) نوشت که «نخستین اصل لیبرالیسم» این است که « باید از بازار حفاظت کرد و آن را بهبود بخشید». بهعقیدۀ لیپمن دولت رفاهِ نوظهور، بازار آزاد را در معرض خطر قرار داده بود. لیپمن در خلالِ تغییر آرای خود از پشتیبانی و حمایت از نیودیل بهسوی پیشنهادکردنِ گونهای متفاوت از لیبرالیسمِ نو تغییر مسیر داد. این گونه که برخی از پیروانش کمی بعد آن را «نئولیبرالیسم» خواندند، جریانی بود که میتوانست میان لیبرالیسمِ غیرواقعگرای قدیمی و مخالفانش و نظام اشتراکی خطرناک و مدافعانش حد وسطی ایجاد کند.
در دهۀ۱۹۵۰ جمهوریخواهانْ دیگر خودشان را با هویت لیبرال تعریف نمیکردند و این حتی پیشازآن بود که اکثریت قاطعشان برچسب محافظهکار را تماموکمال بپذیرند. آنها مشتاقانه این لقب را واگذار کردند و حالا بیشتر برای استهزای مخالفان سیاسیشان از آن بهره میگیرند. جمهوریخواهها بهجای ناله و شکایت درباب انحرافات نیودیل از لیبرالیسم، خودشان دست به انکارِ تاموتمام لیبرالیسم زدند و عنوان لیبرال را یکسره دور انداختند. دوایت آیزنهاور که در آنزمان رئیس دانشگاه کلمبیا بود، بهجای نالهوزاریکردن دربارۀ اینکه دمکراتها از واژۀ لیبرال سوءاستفاده کردهاند، در سال ۱۹۴۹ در این باره شوخی میکرد و میگفت لیبرالْ «شخصی در واشنگتن است که میخواهد با پول شما به قدرت برسد». کلیشۀ فرد لیبرال بهعنوان مالیاتبگیر، هزینهکننده، عاشقِ دولت فربه و حقوق مدنیِ افریقاییامریکاییها وقتی غالب شد که دیگر، منتقدانِ ضدنیودیلِ کم و کمتری باقی مانده بودند و دیگر کسی ادعای هوور و میلز را درخصوص اینکه لیبرالیسمْ ایدئولوژی آزادی امریکاست، تکرار نمیکرد.
از منظر تاریخی تنها دو گروه در امریکا ادعا کردهاند که نئولیبرالاند و آنهم تنها برای مدت کوتاهی. در فاصلۀ دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ گروه نخست با گرایشهای لیبرتارین در پی آن بودند که در عصر قدرت و مشروعیتِ فزایندۀ دولت از بازار آزاد حمایت کنند. گروه دوم در پی آن بودند که در عصر کاهش هزینههای عمومی و بازار آزاد در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ از بقایای نیودیل محافظت کنند. هر دو پروژه عمر کوتاهی داشتند.
در سال ۱۹۴۷ گروهی که هدایتشان را فردریش آگوست هایکِ اقتصاددان بر عهده داشت، تحتتأثیر دغدغههای لیپمن درخصوص خطرات مالکیت اشتراکیِ نیودیل و ناممکنبودن بازگشت به نظام غیرواقعی لسه فر، انجمن مونت پلرین را تأسیس کردند. هدف آنها این بود که با بهرهگیری از قوایِ دولت، روحیۀ لیبرالیسمِ قرننوزدهمی را حفظ کنند تا بتوانند وضعیت بازار آزاد را بهبود ببخشند. در سالهای اولیۀ تأسیس این سازمان، اعضای آن گاهی از عبارت «نئولیبرالیسم» برای توصیف پروژۀ خویش بهره میبردند. میلتن فریدمن یکی از اعضای نخستین نشستهای مونت پلرین در مقالۀ «نئولیبرالیسم و چشماندازهای آن» (۱۹۵۱) به ضرورتِ تلفیق این دو تأکید کرد: «اهداف قرننوزدهمی لسه فر» و «دولتی که بتواند بر سیستم نظارت کند، وضعیت مساعد برای رقابت اقتصادی را مهیا کند و از انحصار جلوگیری کند».
این اقتصاددانانِ لیبرتارین به مرور زمان بهسوی اتخاذ مواضعی بیشازپیش ضددولتی سوق داده شدند و علاقهشان به یافتن حدِ وسطی میان لیبرالیسم قدیمی و دولت مقتدر جدید را از دست دادند؛ مثلاً فریدمن از میانۀ سالهای ۱۹۵۰ دست از توصیف خویش بهعنوان نئولیبرال برداشت و خود را «لیبرال رادیکال» یا حتی برای مدتی فقط رادیکال خواند. فریدمن در کتاب خاطرات خود که در سال ۱۹۹۸ آن را با همراهی همسرش رز نوشت، با لحن مثبتی از چرخش در عقاید عمومی یاد میکند و میگوید: «عموم مردم از لیبرالیسم دور میشوند و بهسوی محافظهکاری مدافع بازار آزاد گرایش پیدا میکنند.» فریدمن خود را نیز در میان مدافعان محافظهکاری جای میدهد.
پس از تمام این جدالها دو دهه سکوت از پی آمد. منتقدانْ دیگر ادعا نمیکردند که لیبرالیسمِ نیودیلی انحرافی از لیبرالیسم امریکایی است؛ اما برخلاف مخالفان نیودیل، دشمنانِ جامعۀ بزرگ۶ تصور نمیکردند که لیندن جانسن دارد لیبرالیسمشان را خراب میکند. آنها از مدتها پیشازآن، دیگر خودشان را لیبرال توصیف نمیکردند. همزمان با آنکه اصطلاح لیبرال در فرهنگ سیاسی ایالات متحدۀ امریکا به حاشیه رفت و از ابهام آن کاسته شد، ضرورت اصلاح و تعدیل آن هم کاهش پیدا کرد و درنتیجه برچسب نئولیبرال هم کمکم از رونق افتاد. چه نیازی به تغییردادن و اصلاحکردن ایدئولوژیای مطرود است؟
در سالهای اواخر دهۀ ۱۹۷۰ گروهی از روزنامهنگاران، روشنفکران و سیاستمداران دمکرات در خلال تلاشی برای نجات لیبرالیسم نیودیلی از دامانِ زیادهرویها و معضلاتی که در آن میدیدند، اصطلاح نئولیبرالیسم را ازنو زنده کردند. این متفکران که بیشترشان به نشریاتی همچون نیوریپابلیک و واشنگتن مانتلی وابسته بودند، در پی یافتن راهی میانه برای پیشبرد امری بودند که رهبرشان چارلز پیترز آن را «طغیان عقل سلیم علیه واکنشهای لیبرالهای سنتی» خوانده بود. چارلز پیترز سردبیر واشنگتن مانتلی فراخوان این نبرد را «مانیفست نئولیبرال» (۱۹۸۳) خواند. بااینحال او نیز همچون فریدمن پس از چند سال نئولیبرالیسم را رها کرد و بدینترتیب خودش را از شرِ پیشبینی دیرهنگامِ «دومین ظهور نئولیبرالیسم» در دوران ریاستجمهوری بیل کلینتن رها کرد. پیترز که خود را «تنها گناهکارِ نامگزاریِ۷» این اصطلاح مینامید، دربارۀ این مسئله تأمل نکرده و احتمالا از آن ناآگاه بود که دارد از اصطلاحی استفاده میکند که زمانی خصم ایدئولوژیکش یعنی فریدمن مدعی آن بود.
داستانِ اصطلاحِ نئولیبرالیسم داستانی است دربارۀ مفهومی متغیر، داستانی دربارۀ قدرت و عاقبتْ داستانی دربارۀ تحلیلرفتن لیبرالیسم در مقام نوعی ایدئولوژی سیاسیِ زنده. نئولیبرالیسم اولین بار در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ و در خلال ظهور نظام نیودیل پدید آمد. آن سالها سالهای تغییر معنای لیبرالیسم و سالهای جدال بر سر آن بود. هم نیودیلیها و هم دشمنانشان تلاشمی کردند که خود را بهعنوان نمایندۀ راستین سنتِ عظیم لیبرال ثابت کنند. حیاتِ ثانویِ نئولیبرالیسم در سالهای ۱۹۷۰و ۱۹۸۰ همزمان شد با افول دولت سوسیال و دولت رفاهی که بر اساس نیودیل بنا شده بود. سالهای آخر دهۀ ۱۹۸۰، یعنی زمانی که رئیسجمهور رونالد ریگان و جورج اچ.دبلیو.بوش لغت لیبرال را برای ریشخندکردن به کار میبردند، سالهایی بودند که شهرت لیبرالیسم در آنها به حضیض خود رسید. منظورِ ریگان و یارانش از حمله به لیبرالها و لیبرالیسم دقیقاً حمله به برنامههای رفاهی و سوسیالیستیای بود که نیودیل مظهر آن بود.
در طول دهۀ گذشته عبارت نئولیبرالیسم دوباره شهرت عام یافته است؛ اما این مسئله با تجدید حیاتِ اصطلاح لیبرالیسم در واژگان سیاسی امریکا همراه نشده است. امریکن پراسپکت نشریۀ سیاسی لیبرال، حدود یک دهه پیش کمپینی تشکیل داد تا اصطلاح لیبرالیسم را ازنو زنده کند؛ اما این کمپین با شکستی عمده مواجه شد. گرچه دائماً زمزمههایی درخصوص رونق مجدد لیبرالیسم به گوش میرسید و با پیروزی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ این زمزمهها قوت نیز گرفتند، اما عاقبت نه اوباما و نه هیچیک از رهبران جنبشهای سوسیال ادعایی درخصوص سنت لیبرال مطرح نکردند. نهتنها آنها، بلکه هیچیک از کاندیداهای دمکراتِ امسال نیز حرفی از لیبرالیسم نزدند: برنی سندرز چنانکه مشهور است، خود را «سوسیالیستِ دمکرات» مینامد و هیلاری کلینتن ترجیح میدهد خودش را با عبارت «ترقیخواهی که کارها را به انجام میرساند» توصیف کند.
نئولیبرالیسم امروزه نشانهای است برای بازگشت به لسهفریسم، حوزۀ عمومی کوچک و تسلط بازار، چیزهایی که روزولت امیدوار بود تغییرشان بدهد. نئولیبرالیسم با پیروزی بر نظام نیودیل و با خنثیکردن آن جای تمام لیبرالیسمهای دیگر را گرفته است. بااینحال تاریخ نشان میدهد که آنچه وارثِ روزولت یعنی هری ترومن، «لیبرالیسم پیشرو» خواند، مدلی سیاسی عرضه میکرد که کمابیش با جنونِ معاصر برای ریاضت و خصوصیسازی متضاد بود. نگاهی به این گذشتۀ فراموششده به ما مجال میدهد تا بر ظرفیت پیشروی سیاست لیبرال نیمنگاهی بیندازیم؛ آنهم در عصری که نئولیبرالیسمْ سیاستهایی منتهی به ایجاد دولت رفاه در امریکا را از ریشه برکنده است. چپها نئولیبرالیسم را غالباً با عبارت «ایدئولوژیای که ریشۀ تمامی مشکلات ماست» توصیف میکنند. باوجوداین شاید در آینده مدافعان دولتِ نظارتگر و پایبند به حوزۀ عمومی و ضدریاضتیکه به ازمیانبرداشتن نابرابری و ارتقای حقوق مدنی پایبند است، بتوانند با غرور، این عنوان را دوباره پس بگیرند؛ عنوانی که در عصرِ نیودیل برای بدنامکردن روزولت و مدافعانش به کار میرفت.
پینوشتها:
• این مطلب را لارنس گلیکمن نوشته است و در تاریخ ۵ جولای ۲۰۱۶ با عنوان «Everyone was a liberal» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۸ شهريور ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «نئولیبرال ناسزایی بود که راستها برای چپگرایی ساخته بودند» و با ترجمۀ میلاد محمدی منتشر کرده است.
•• لارنس گلیکمن (Lawrence Glickman) استاد تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک است. آخرین اثر وی خریدن قدرت؛ تاریخ کنشگری مصرفکننده در امریکا (Buying Power: A History of Consumer Activism in America) بوده است. او بهتازگی دربارۀ تاریخ ایدۀ «کسبوکار آزاد» در ایالات متحدۀ امریکا کار میکند.
[۱] طرحی که روزولت با هدف مقابله با رکورد بزرگ آن را در فاصلۀ سالهای ۱۹۳۳تا۱۹۳۶ عملیاتی کرد. این طرح بر ایجاد اشتغال و اعمال اصلاحات در بازارها تکیه داشت [مترجم].
[۲] semantical hall of mirrors: تالار آیینهها تالار مرکزی کاخ ورسای در ورسای فرانسه است. ویژگی این تالار وجود هفده طاق آینهای است. نویسنده میگوید گویی عبارت لیبرالیسم با ورودش به تالار آیینهها از هر طرف بهنحوی متمایز دیده شده و دربارۀ آن قضاوت میشود.
[۳] Liberalism Fights On
[۴] laissez-faire
[۵] An Inquiry into the Principles of the Good Society
[۶] Great Society
[۷] christening
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست