مروری بر کتاب «عامل نوبل؛ جایزهای در علم اقتصاد، سوسیالدموکراسی و چرخش بازار» نوشتۀ انور آفر و گابریل سودربرگ
داستان شکلگیری جایزۀ نوبلِ اقتصاد با دیگر شاخههای این جایزه فرق میکند. انگار هر کجا بحث از اقتصاد پیش میآید، باید دنبال مناسبات سیاسی و اقتصادیِ پشت پرده هم بود. کتابی که بهتازگی دربارۀ تاریخ جایزۀ نوبل منتشر شده نشان میدهد چطور نتیجهٔ رایزنیهای رؤسای چند بانک مرکزی، برای رسیدن به هدفی بخصوص، زمینۀ ایجاد این جایزۀ تأثیرگذار را فراهم کرده است.
Where the Economics Nobel Came From
مترجم: سیدامیرحسین میرابوطالبی
6 دقیقه
جاستین فاکس، بلومبرگ ویو — در سال ۱۹۵۱ و با توافق خزانه-فدرال رزرو بود که بانک مرکزی ایالات متحده، پس از دو دهه دستورگرفتن از وزارت خزانهداری، استقلال خود را بازیافت. بوندِسبَنک۱ آلمان نیز، که در قانون اساسی جدیدِ کشورْ استقلالش تضمین شده بود، توانست در طول سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶ از تهاجمهای سیاسی صدراعظم آن زمان، یعنی کنراد آدناور ، جان سالم به در ببرد.
پِر آسبرینک، رئیس ریسکبَنک۲ سوئد نیز در استکهلم مشتاقانه بهدنبال بهدستآوردن چنین استقلالی بود. آن زمان بانک مرکزی سوئد بهطور مستقیم تحت کنترل دولت منتخب قرار داشت. آسبرینک را هم نخستوزیر سوسیالدموکرات آن زمانِ سوئد، تاژ اِرلاندر، انتخاب کرده بود. طبیعتاً از او انتظار میرفت خواستههای دولت ارلاندر را برآورده کند.
آسبرینک در سال ۱۹۵۷ سعی کرد با افزایش یکدرصدی نرخ بهره، بهطور یکطرفه استقلالش را اعلام کند. ارلاندر از این اقدام برافروخته شد. بااینحال آسبرینک را اخراج نکرد، چراکه ممکن بود تصویر نامناسبی در اذهان عمومی ایجاد کند. در مقابل، توافقنامهای را به آسبرینک تحمیل کرد که بهوضوح مشخص میساخت که تغییر نرخ بهره در اختیار دولت منتخب است و رئیس بانک مرکزی نیز «باید مانند رؤسای دیگر بخشها در دولت برای دفاع از خواستهاش یا استدلالی مناسب ارائه دهد یا تن به استعفا دهد.»
این فعل و انفعالات باعث شد آسبرینک عقب بنشیند و در گوشهای منتظرِ بهدستآوردن فرصتی دیگر برای دستیابی به استقلال بماند. او این فرصت را در درآمد حاصل از اوراق قرضۀ داراییهای دولت یافت. پارلمان سوئد بانک را تحت فشار قرار داده بود که تمام پول را به خزانهداری بدهد، اما آسبرینک ادعا کرد که این پول را برای تجارت و وامدهی، ایجاد بنیادی علمیپژوهشی و جشنگرفتنِ سیصدمین سالگرد تأسیس بانک در سال ۱۹۶۸ نیاز دارد. با همۀ اینها، پارلمان بیشترِ پول را گرفت، اما مقداری هم برای بانک باقی گذاشت.
با نزدیکشدن زمان سالگرد، فکر بهتری به سر آسبرینک زد: «آسبرینک مرد اقدامات ضربتی و زیرکیهای خودسرانه بود. او بههیچوجه مایل نبود بخش زیادی از این پول را برگرداند. بااینحساب آیا ممکن بود که باقیماندۀ این پول را صرف جایزۀ نوبل در علم اقتصاد کرد؟»
این نقلقول آخری و همۀ تاریخچهای که قبل از آن آمد برگرفته از کتاب عامل نوبل؛ جایزهای در علم اقتصاد، سوسیالدموکراسی و چرخش بازار است. این کتاب اگرچه ناهمگون، اما کتابی است پرکشش از دو تاریخدان اقتصادی بهنامهای انور آفر از دانشگاه آکسفورد و گابریل سودربرگ از دانشگاه اوپسالا. با اهداشدن نوبل اقتصاد در روز دوشنبه، به نظر میرسد که الان زمان مناسبی برای خواندن این کتاب باشد.
آسبرینک موضوع نوبل را با مشاور اقتصادی جوانش، آسار لیندبک، در میان گذاشت و لیندبک هم ایدۀ نوبل اقتصاد را قابلتأمل دید. از اینجا به بعد لیندبک بود که کارش را برای تحقق این موضوع شروع کرد. او با اعضای اقتصاددان آکادمی سلطنتی علوم سوئد، که برندههای نوبل در فیزیک و شیمی را انتخاب میکردند، تماس برقرار کرد و آنها نیز از این ایده استقبال کردند. البته مدتی طول کشید تا آنها توانستند فیزیکدانان آکادمی را متقاعد کنند. او سپس بهسراغ بنیاد نوبل رفت که هیئتمدیرهاش پر بود از تاجرینی که با آغوش باز از این ایده استقبال کردند. این ایده بهخصوص زمانی مورد توجه آنها قرار گرفت که ریسکبنک پیشنهاد داد که علاوهبر پول جایزه (که امسال هشتمیلیون کرون سوئد یا ۹۳۰هزار دلار بود) مبلغی سالانه بهاندازۀ ۶۵درصد جایزه را نیز تقبل کند. تنها مانع باقی مانده، مُسنترین بازمانده از نسلِ دینامیتسازی بود که بعداً به یک خیرخواه تبدیل شد، آقای آلفرد نوبل. این آخرین بازمانده اگرچه از سر ناچاری وجود این جایزه را پذیرفت، اما اصرار داشت که این جایزه «جایزهای در علم اقتصاد بهیاد آلفرد نوبل» نام بگیرد. آنطور که آفر و سودربرگ مینویسند، «او خوب میدانست چه میکند، زیرا از آن زمان تابهحال این عنوان عجیبوغریب مثل لکۀ ننگی همراه این جایزه است».
آفر و سودربرگ در این کتاب قصد ندارند لکۀ ننگ دیگری به این جایزه اضافه کنند. بهنظر آنها شاید نتوان اقتصاد را آنقدرها علم دانست، اما درهرحال باید گفت که اهمیت زیادی دارد. آنها همچنین بیان میکنند که کمیتۀ نوبل اقتصاد ،که لیندبک در 25 سال ابتدایی نقشی کلیدی در آن بازی کرد، عملکرد قابلدفاعی در انتخاب برندهها داشته است، برندههایی که هم تأثیر عمیقی بر این حوزه داشته و هم محدود به گروه سیاسی یا روششناسانۀ خاصی نبودهاند. باوجوداین آنها تأکید میکنند که این کمیته بهنوعی مهر تأیید بر نظریههای همخوان با بازار و بانک مرکزی میزد که نه شواهد چندانی در تأییدشان وجود داشت و نه با اجماع سیاسی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ همخوانی داشت. درحقیقت توجه به این نوع نظریهها را میتوان انتقام آسبرینک دانست.
با جابهجایی تمرکز سیاستگذاران از مبارزه با بیکاری به مبارزه با تورم و برجستهترشدن نقش بانک مرکزی، ریسکبانک بالاخره در سال ۱۹۹۹ استقلال یافت. درواقع این استقلال را میتوان بدون وجود جایزۀ نوبل نیز توضیح داد. مشخصاً تورم افسارگسیختۀ دهۀ ۱۹۷۰ نقش مهمی در تغییر اولویتهای افراد داشت. بااینحال جالب است بدانیم که نتیجۀ رایزنیهای چند مدیر بانک مرکزی در موضوعی خاص تا چه حد در شکلگیری دنیای اقتصادی اطرافمان نقش داشته است.
اطلاعات کتابشناختی:
Offer, Avner, and Gabriel Söderberg. The Nobel Factor: The Prize in Economics, Social Democracy, and the Market Turn. Princeton University Press, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را جاستین فاکس نوشته است و در تاریخ ۶ اکتبر ۲۰۱۶ با عنوان «Where the Economics Nobel Came From» در وبسایت بلومبرگ ویو منتشر شده است. سایت ترجمان در تاریخ ۹ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «نوبل اقتصاد چطور به وجود آمد؟» و با ترجمۀ امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• جاستین فاکس (Justin Fox) از نویسندگان بلومبرگ است. او سردبیر هاروارد بیزینس ریویو بود و با تایم، فُرچون و امریکنبَنکر همکاری داشته است. او همچنین کتاب افسانهٔ بازار عقلایی (The Myth of the Rational Market) را در کارنامهٔ خود دارد.
[۱] Bundesbank: بانک فدرال آلمان، که بهنام «دویچه بوندسبنک» شناخته میشود، بانک مرکزی جمهوری فدرال آلمان و نیز بخشی از نظام اروپایی بانکهای مرکزی است [ویکیپدیا].
[۲] Riksbank: بانک مرکزی سوئد
سرگذشت افرادی که همهچیز را به یاد میآورند سؤالهای مهمی دربارۀ نقش فراموشی در شخصیت ما مطرح میکند
ابتذال توصیههای آنلاین: چرا همه چیز به یک قالب تکراری تبدیل شده است؟
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است