با پذیرش و درک بهتر شانس، میتوانیم در جریان زندگی همزیستی بهتری داشته باشیم
لویی پاستور، شیمیدان فرانسوی قرن نوزدهم، میگفت «شانس به کسی روی میآورد که آمادگیاش را داشته باشد». امروزه هم خیلیها باور دارند که شانس را میشود ساخت. ولی کار دنیا همیشه بر این منوال نبوده و حوادثی در زندگی رخ میدهند که ارتباطی به اَعمال و تصمیمات ما ندارند. مثل سرطانهای لاعلاجی که بیدلیل سراغ بعضیها میروند یا جنگهایی که هزاران غیرنظامیِ بیگناه را به کشتن میدهند. پس ظاهراً تأثیر شانس بر زندگی قطعی است و لزوماً کاری به تلاشهای ما ندارد. پس چرا هنوز بعضیها تصور میکنند میتوانند شانسشان را عوض کنند؟
مارک رنک، سایکی— میگویند شانس به آدم رو میکند. فقط باید کمی بیشتر تلاش کنید. همانطور که قول معروفِ منتسب به سنکا، فیلسوف رومی، میگوید «وقتی آمادگی با فرصت مناسب همراه شود، شانس درِ خانه را میزند». ضربالمثل دیگری هم از قرن شانزدهم هست که میگوید «بخت مساعد فرزند پشتکار است». حتی لویی پاستور، شیمیدان فرانسوی، نیز در سال ۱۸۵۴ همین را میگفت: «شانس به کسی روی میآورد که آمادگیاش را داشته باشد». امروزه هم خیلیها باور دارند شانس را میشود ساخت. ولی کار دنیا همیشه بر این منوال نیست. اثر شانس بر زندگیمان غیرقابل کنترل و پیشبینیناپذیر است و با آمادگی و پشتکار مهار نمیشود. پس چرا هنوز خیال میکنیم میتوانیم شانسمان را عوض کنیم؟
هجده اوت ۱۹۱۳، چرخِ بازیِ رولت در کازینویی در مونت کارلو چرخید و توپ به خانۀ سیاه افتاد. چیز عجیبی نیست. خانههای یکدرمیانِ قرمز و سیاه در چرخ رولت، مثل بازی شیر یا خط، یعنی احتمال اینکه توپ روی این یا آن رنگ بیفتد پنجاهپنجاه است. اما وقتی توپ پیدرپی، دوباره و دوباره و دوباره، در خانۀ سیاه افتاد، قماربازان به میز هجوم بردند و به تصور اینکه رنگ دوم حتماً خواهد آمد روی قرمز شرط بستند. آنها که مطمئن بودند بازی بالاخره متوازن میشود، هر بار که توپ به خانۀ سیاه میافتاد، شرطشان را بیشتر میکردند. ولی همچنان میباختند. بهطرز عجیبی، توپ ۲۶ بار در خانۀ سیاه قرار گرفت.
«مغالطۀ مونت کارلو»، که به «مغالطۀ قمارباز» هم معروف است، ناشی از این اعتقاد است که میگوید رشتۀ بدشانسی حتماً گسسته میشود و خوششانسی فرامیرسد و اتفاقات به تعادل میرسند. به همین دلیل است که قماربازانِ بازی رولت بهغلط باور دارند بعد از تکرار مکرر یک رنگ، رنگ دیگر خواهد آمد -با اینکه شانس همچنان پنجاهپنجاه است. اما اهمیت مغالطۀ مونت کارلو بسیار فراتر از رفتارهای قماربازانِ کازینوهاست.
گرچه شواهد ناموثق فراوانی برای این مغالطه وجود دارد، از چند دهۀ پیش کارشناسان نیز تأیید کردهاند که ما باور داریم رشتۀ بدشانسی حتماً گسسته میشود. جیمز ساندلی و ریچل کروسون، دو محقق آمریکایی در زمینۀ تصمیمگیری، در مطالعهای در سال ۲۰۰۵، رفتار قماربازان کازینوهای رِنوی نوادا را تحلیل کردند. ساندلی و کروسون دریافتند از میان کسانی که در بازی رولت پنجاهپنجاه شرط میبستند قماربازانی که یک گردشِ چرخ را دیده بودند مبلغ شرطشان را بهطور مساوی میان قرمز و سیاه تقسیم میکردند. اما وقتی چرخ در چند دور روی رنگ قرمز (یا سیاه) میایستاد، شرطبندیها کلاً عوض میشد. بعد از پنج قرمز متوالی، ۶۵ درصد شرطها را روی سیاه و بعد از شش قرمز متوالی، ۸۵ درصد شرطها را روی سیاه میبستند. گرچه پنج گردش اول چرخ رولت تأثیری بر چرخش ششم ندارد، قماربازان طوری شرط میبستند که انگار تأثیر دارد.
باور غلط دیگری که شباهت بسیاری به مورد بالا دارد تصور همانندی الگوها در نمونههای کوچک با نمونههای بزرگ است. مثلاً شیر یا خط را در نظر بگیرید. احتمال در هر پرتاب سکه پنجاه درصد شیر، پنجاه درصد خط است. اگر سکهای را دههزار بار پرتاب کنیم، حدود پنجاه درصدِ کل پرتابها شیر و حدود پنجاه درصد خط خواهد بود. ولی اگر سکهای را ده مرتبه پرتاب کنیم، بسیار محتمل است که نتیجه هفت شیر و سه خط باشد. گرچه تصور شباهت احتمالات در نمونههای کوچک و نمونههای بزرگ غلط است، این باور را در بسیاری از حوزههای زندگی مشاهده میکنیم. مثلاً، والدینی که چند فرزند از یک جنس دارند ممکن است تصور کنند دیگر نوبت بچهای از جنس مخالف است و اگر مجدداً اقدام کنند، احتمال آن تغییر خواهد کرد.
یکی از دلایل اینکه نمیتوانیم اعتقاد به قطعیت گسستهشدن رشتۀ بدشانسیها را کنار بگذاریم این است که فرق احتمالات در نمونههای کوچک و بزرگ را درک نمیکنیم، ولی یک دلیل عمیقتر دیگر هم برای این مغالطههای رایج وجود دارد: ما عموماً جهان را معقول و عادلانه میدانیم. به توازن باور داریم. وقتی کسی زیاد و مطابق قواعد تلاش میکند، انتظار داریم پاداش درخوری بگیرد؛ وقتی کسی مرتکب جرمی میشود، برقراری عدالت منوط به تناسب مجازات مجرم با ماهیت و شدت جرم است. اما اگر فردی جرم بزرگی مرتکب شود، ولی نه او را بگیرند، نه مجازات کنند، احساس میکنیم بیعدالتی رخ داده است. بنابراین، در موقعیتهایی که افراد دچار مشکلاتی میشوند که با اعمال و رفتارهای گذشتهشان تناسبی ندارد -مثل کودکان مبتلا به سرطانهای لاعلاج یا غیرنظامیانی که در جنگها کشته میشوند- جهان به نظرمان نامتوازن و ناعادلانه جلوه میکند. حس ما میگوید این عدم توازن باید اصلاح شود. اما متأسفانه چنین چیزی همیشه ممکن نیست.
شانس و اقبال اهمیتی به نظر ما دربارۀ توازن و استحقاق نمیدهد. در زندگی ممکن است برای آدمهای خوب اتفاقات بد و برای آدمهای بد اتفاقات خوب بیفتد. حوادث رخ میدهند، بیماریها پیش میآیند و بدشانسیها به هرکس که شد روی میآورند. ازایننظر، بیترتیبیِ دنیا با مفهوم عدالت کاری ندارد. میتوانیم تلاش کنیم برخی پیامدهای منفی این بیترتیبی را رفع کنیم و اگر در موردی خوششانسی آوردیم، شاکر باشیم، ولی نباید خودمان را گول بزنیم که کار دنیا همیشه عادلانه است.
نیکولاس رشرِ فیلسوف در کتاب خود با عنوان شانس(۱۹۹۵)1 همین موضوع را بهزیبایی بیان میکند:
پرسش درستی که بدشانس و خوششانس از قدیم پرسیدهاند این است که چرا من؟ من چه کردهام که مستحق چنینام؟ حقیقت این است که هیچ. فقط شانس است -بخت نامنتظر.
هارولد کوشنر، نویسنده و خاخام آمریکایی، در کتاب پرفروش خود با عنوان وقتی برای آدمهای خوب اتفاقات بد میافتد (۱۹۸۸) 2تلاش کرد که دریابد چطور ممکن است خدا بگذارد این میزان بیعدالتی در جهان رخ دهد. کوشنر میگوید این «چیزهای بد» اساساً رخدادهایی تصادفیاند. وقتی اینها پیش میآیند، میتوانیم برای تسلی و قوتقلب به خدا متوسل شویم. اما، همانطور که جِین آیزنر دربارۀ کوشنر نوشت، او معتقد بود نقش ما این است که «بیترتیبی دنیا را بپذیریم و اگر فاجعهای رخ داد، خدا یا خودمان را سرزنش نکنیم، بلکه به فضل مطلق خداوند بهمثابۀ نیرویی مقوّی معتقد باشیم».
با این حساب، لحظاتی در زندگی هست که نباید دنبال دلیل و مقصر گشت. بیترتیبیِ دنیا تن به این جستوجوها نمیدهد. این تفسیر، از برخی جهات، میتواند رهاییبخش باشد. بیترتیبی چهبسا ما را از رنج جستوجوی مقصر یا دلایل علّی رها کند.
حال، به چه طرق دیگری میتوانیم از این درک عمیقِ شانس و بیترتیبی بهنفع خودمان استفاده کنیم؟ آیا شانس میتواند به برقراری عدالت، توازن و جهانی بهتر کمک کند؟ به نظر من، میتواند.
پذیرش نقشِ حیاتی شانس در زندگی اهمیت پشتکار افراد را در دستیابی به اهدافشان تأیید میکند. این تفسیر با دیدگاه سنکا یا پاستور دربارۀ شانس -که آمادگی و تلاش به تغییر سرنوشت میانجامد- کمی متفاوت است. بسیاری از تصمیماتی که بر ما تأثیرگذارند عنصری از شانس و بیترتیبی در خود دارند و چهبسا این تصمیمات ارتباط چندانی با قابلیتها یا صلاحیت ما نداشته باشند. به قول مایکل سادِر، جامعهشناس آمریکایی، ما غالباً خودمان را برای چیزهایی سرزنش میکنیم که میتوان به شانس نسبت داد: «کارگروه استخدام تقاضای کار ما را گُم کرده و نتوانستهایم استخدام شویم، ولی ما همیشه فکر میکنیم لقمۀ بزرگتر از دهمانمان برداشتهایم و شکستمان را به عدم شایستگیمان نسبت میدهیم».
استفن مارچ، نویسندۀ کانادایی، در بحث مشاغل مرتبط با حوزۀ هنر و سرگرمی (که غالباً خوششانسی پیششرط موفقیت محسوب میشود) معتقد است که «پشتکار محاصرهکردن شانس است». ما نمیتوانیم بیترتیبی و شانس را مهار کنیم، ولی میتوانیم با افزایش تعداد فرصتها برای دستیابی به نتیجهای خاص احتمال اینکه شانس روی خوشش را نشانمان بدهد بیشتر کنیم -میتوانیم، به قول معروف، «هرچه در چنته داریم بیرون بریزیم». همچنین، با پشتکار، و افزایش شانسمان، میتوانیم اهمیت استعداد را نیز بیشتر کنیم و نقش مهارت را پررنگتر نشان دهیم.
تشخیص و پذیرش شانس و اقبال حس حقشناسی را نیز بیشتر میکند. تشخیص بیترتیبی در زندگیهایمان باعث میشود اتفاقات خوب را حق خودمان ندانیم -کمک میکند ذات بیثبات خوششانسی را درک کنیم. وقتی نقش بیترتیبی را دریافتیم، میفهمیم که چه آسان ممکن است در شرایط نامساعد قرار بگیریم. همین موضوع در قول معروفِ «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید» منعکس است، جز اینکه بیثباتیِ این عافیت را میپذیرد. این نیز به سهم خود باعث میشود هم به دستاوردهای خودمان مغرور نشویم، هم با گرفتاریهای دیگران بیشتر همدردی کنیم. درست است که تلاشِ زیاد و مهارت در مسیر زندگی اهمیت دارند، منکر نمیتوان شد که شانس و اقبال نیز دقیقاً به همان اندازه در شکلگیری جریان زندگی و موفقیتهایمان مهم هستند. چنین دیدگاهی خط بطلانی است بر این عقیده که ما در دنیای شایستهسالاری محض زندگی میکنیم و استحقاق هرچه را به دست آوردهایم داریم.
اگر غلبۀ شانس را بر زندگیهایمان قبول کنیم، بسیار بهتر میتوانیم بدشانسیهای دیگران را درک کنیم. بدشانسی ممکن است هروقت سراغ هرکس برود. پذیرش این واقعیت کمک میکند خودمان را جای بدشانسترها بگذاریم و پیوندهای ارزشمندتر و همدلانهتری را با یکدیگر ایجاد کنیم. ازایننظر، پذیرش شانس آثار مهمی بر اتخاذ سیاستها خواهد داشت.
بیترتیبی اهمیت «بیمۀ اجتماعی»3 و حمایت اجتماعی جدی را برجستهتر میکند. ما خانه یا ماشینمان را بهخاطر حادثهای که الساعه رخ خواهد داد بیمه نمیکنیم. بلکه میپذیریم که ممکن است در آینده حادثهای رخ دهد. به همین صورت، حمایتهای اجتماعی جدی را نیز برای محافظت افراد در برابر بدشانسیهای ناشی از مشکلات اقتصادی که ممکن است هروقت فرابرسند ایجاد میکنند. بهواسطۀ درک تعدد و گسترۀ بدشانسی، میتوانیم ازطریق تعدادی طرح قویِ حمایت اجتماعی برخی آثار منفی بدشانسی را کماثر و خنثی کنیم.
فورتونا، الهۀ شانسِ رومیان باستان، چرخ بختواقبال را میچرخاند و بعضی را به عرش و دیگران را به فرش میرساند. آنکه به عرش میرود ممکن است به فرش برسد و بالعکس. او از گرداندن بخت ما انسانهای فانی لذت میبرد و اکنون که ۲۰۰۰ سال گذشته هنوز چرخش را میچرخاند. خیلی از ما تصور میکنیم میتوانیم منطق نتیجهای را که از چرخِ گردان او حاصل میشود درک کنیم و نحوۀ چرخش آن را حدس بزنیم. ولی امور همیشه به توازن نمیرسند. شانس همیشه به ما رو نمیکند.
با پذیرش و درک بهتر شانس، میتوانیم در جریان زندگی همزیستی بهتری داشته باشیم. میتوانیم جهان را آنگونه که هست ببینیم، نه آنطور که دلمان میخواست باشد.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را مارک رنک نوشته و در تاریخ ۲۳ می ۲۰۲۴ با عنوان «What we gain by recognising the role of chance in life» در وبسایت سایکی منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۳ با عنوان «پذیرش نقش شانس در زندگی اهمیت حمایتهای اجتماعی را برجستهتر میکند» و با ترجمۀ عرفان قادری در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
مارک رنک (Mark R Rank) استاد رفاه اجتماعی در دانشکدۀ هربرت هدلیِ دانشگاه واشینگتن است. عنوان تازهترین کتاب او The Random Factor: How Chance and Luck Profoundly Shape Our Lives and the World around Us (2024) است.
همه نگران اقتدارگرایی روبهشد راستگرایان در جهان سیاستاند، اما شاید خطر اصلی جای دیگری باشد
راه آزادی، کتاب جدید جوزف استیگلیتز، تأملی انتقادی بر سیاست و اقتصاد نئولیبرال است
یک سوم کل غذای تولیدی جهان دور ریخته میشود
نوجوانانی که در کشورهای انگلیسیزبان زندگی میکنند بهشکل روزافزونی روانرنجور شدهاند. چرا؟