بررسی کتاب «صنعت شادی» نوشتۀ ویلیام دیویس
شاخصهای سنجش میزان شادی جایگزین شاخصهای سنتی اندازهگیری رفاه نظیر تولید ناخالص داخلی شدهاند؛ اما ویلیام دیویس نویسندۀ کتاب «صنعت شادی» معتقد است این همۀ ماجرا نیست و از خطرات اتخاذ چنین رویکردی سخن میگوید. پیامدهایی نظیر سلب اختیار و ارادۀ دموکراتیک، استحالۀ مفهوم شادی و محدود شدن حریم خصوصی.
The Happiness Industry by William Davies, book review: How wellbeing got expensive
مترجم: سیدامیرحسین میرابوطالبی
6 دقیقه
ویکی پرایس، ایندیپندنت — ویلیام دیویس۱ در کتابش به نقل از نیچه مینویسد: «انسان برای شاد شدن تلاش نمیکند؛ فقط انگلیسیها این کار را میکنند!» شاید این نقل قول تا حدی بتواند ظهور شاخصهای «شادی» به منظور اندازهگیری رفاه و بهروزی را به عنوان جایگزینی برای تولید ناخالص داخلی و همچنین تلاش مجدانۀ دولت انگلستان برای در پیش گرفتن قاعدۀ «ترغیب و تشویق»۲ را توضیح دهد. قاعدهای که توسط دانشگاهیان آمریکایی به نام ریچارد ثالر و کَس سانشتاین۳ مطرح شده است.
مدتهاست که منتظر کتابی نظیر این هستم، کتابی که به خطرات چنین رویکردی بپردازد. فرض این رویکرد این است که میتوان افراد را برای اتخاذ تصمیم درست «تشویق و ترغیب» و در مسیر دلخواه هدایت کرد. یکی از کاربردهای معروف این رویکرد حقوق بازنشستگی است. طبق این رویکرد به افراد گفته میشود که جزء برنامۀ حقوق بازنشستگی شرکت هستند و به جای اینکه بتوانند برای ورود به این برنامه تصمیم بگیرند فقط در صورت تمایل میتوانند از آن خارج شوند. این باعث افزایش مشارکت در این برنامه میشود. این کار بر پایۀ این فرض است که برنامۀ حقوق بازنشستگی به رفاه جامعه کمک کرده و ما را «شادتر» میکند.
اما آیا این کار اخلاقی است؟ اگر دیگری بدون پیروی از روندی دموکراتیک تعیین کند که چه چیزی خوب است و چه چیزی نیست، پاسخ این سؤال منفی خواهد بود؛ و همین طور اگر بدون اینکه خبردار باشید شما را به سوی انتخاب چیزی هدایت کنند که در غیر آن صورت انتخاب نمیکردید، باز هم این کار اخلاقی نیست.
دیویس در رابطه با گسترش اتحاد و پیمانِ بین مراجع سیاسی و محققان داتشگاهی و همچنین بین اقتصاددانان و روانشناسان هشدار میدهد. شخصاً موافق کارهای بینرشتهای هستم اما در اینباره حق را به دیویس میدهم. او به درستی اشاره میکند که شادی از مفهومی خوشایند در زندگی به مقیاسی مفید در کسب و کار و پول درآوردن تبدیل شده است. تحولی که هزینهاش کنترل بیشتر بر زندگی من و شما است.
بعنوان مثال گسترش موج «روانشناسی اثباتی»۴ را درنظر بگیرید که در جهت محو افکار منفی عمل میکند. احتمالاً به زودی به بچهها در مدارس «شادی» میآموزند. افسردگی و ناراحتی دیگر از نظر اجتماعی پذیرفته نخواهد بود. همین الآن نرمافزارهایی وجود دارند که برای تحت تأثیر قرار دادن احساسات ما طراحی شدهاند. نرم افزارهای صورتخوان به زودی قادرند حالت ما را از بررسی چهره تشخیص دهند. شرکتهای بزرگ بینالمللی «مدیر شادی» دارند؛ و برنامهها و مطالعات بسیار زیاد دیگری هم وجود دارد که به ما کمک میکند با رسیدگی به بدنهایمان سالمتر و «شادتر» باشیم.
تا مدتهای مدیدی رفتارگرایی بر روی مطالعه حیوانات متمرکز بود، اما در قرن گذشته این مطالعات به آرامی به انسانها نیز تعمیم داده شده است. این اتفاق تا حد زیادی مدیون روانشناسی به نام جان ب واتسون۵ بود که در سال ۱۹۱۵ به سمت مدیریت انجمن روانشناسی آمریکا رسید. واتسون میگفت مفاهیم ذهنی مانند درک، احساس و اختیار و اراده از اهمیت چندانی برخورداد نبوده و نیازی به مطالعه ندارند. مطالعۀ اینکه افراد به محرکهای مختلف چه پاسخی میدهند گویای همه چیز خواهد بود، همانطور که در موشهای سفید همین کارایی را داشته است. به گفتۀ دیویس، برنامۀ واتسون این بوده که روانشناسی را به «علمی سره تبدیل کند که از هرگونه موضوع متافیزیکی خالی بوده و بتواند به عنوان ابزاری برای تغییرات و دستکاریهای پیشرفته مورد استفاده قرار گیرد».
واتسون بعدها به اسخدام یکی از شرکتهای بزرگ تبلیغاتی درآمد. واتسون به مدیرانش میگفت، میتوان مصرف کننده را طوری شرطی کرد که به شکلی عمل یا حتی احساس کند که تولیدکننده میخواهد. البته که با وجود تمایل بسیار، واتسون نمیتوانست تمام ویژگیهای انسانی را نادیده بگیرد. بالاخره افراد میل زیادی به ابراز علایق و نظراتشان دارند و نمیتوان احساسات را یک جا کنار گذاشت؛ اما میتوان این احساسات را بررسی کرد تا با توجه به آنها فضای فروش مناسبی ایجاد کرد. روشهای نمونهگیری تصادفی که توسط متخصصین آمار در دهۀ ۱۹۲۰ کشف شد، روشهایی ابتدایی برای این منظور بود. در قرن بیستویکم این کار به دست ریاضیدانان و فیزیکدانان به شکل گستردهای تسهیل شده و آنها را قادر ساخت که رفتار ما را پیشبینی و آن را تحت تأثیر قرار دهند. این قضیه میتواند کمک بسیار بزرگی به شرکتها باشد که خواهند توانست اول به ما القا کنند چه چیزی میخواهیم بخریم و سپس این «کالاهای مشخص شده» را به ما بفروشند.
اما قضیه میتواند از این هم وخیمتر باشد. همین الآن با استفاده از الگوریتمهایی از ایمیل کارکنان برای ارزشیابی آنها استفاده میشود. طرحهای دیدهبانی خانهها و شهرهای هوشمند (که به شکلی پیوسته با دادههایی از شکل زندگی و خانههای ما سر و کار دارند) برای تحت تأثیر قرار دادن رفتار فردی استفاده میشوند.
این رویکرد دادهمحور برای درک رفتار انسانها با پوشش بهبود شادی باعث شده میزان نظارتی که ما مردم به آن تن دادهایم به شدت افزایش یابد. کسبوکارهای بزرگ و دولتها قادر به شرطیسازی پاسخهای ما هستند؛ و این موضوع باعث انتقال گستردۀ تعادل قدرت بین افراد و کسبوکارهای بزرگ و از آن نگران کنندهتر بین افراد و دولتها خواهد شد. همان طور که دیویس در کتاب خواندنی و هشداردهندهاش بیان میکند، افسرده شدن انسانها دیگر از نظر اجتماعی پذیرفته نخواهد بود و یا به عبارت بهتر چنین گزینهای دیگر وجود نخواهد داشت.
اطلاعات کتابشناختی:
ویلیام دیویس، صنعت شادی، ترجمۀ اعظم ورشوچیفرد، انتشارات بنگاه نشر و ترجمۀ پارسه، ۱۳۹۶.
Davies, William. The Happiness Industry: How the Government and Big Business Sold us Well-Being. Verso Books, 2015
پینوشتها:
• این مطلب را ویکی پرایس نوشته و در تاریخ ۳۰ آوریل ۲۰۱۵ با عنوان «The Happiness Industry by William Davies, book review: How wellbeing got expensive» در وبسایت ایندیپندنت منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ آن را با عنوان «چطور بهروزی کالایی گران شد» و ترجمۀ سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• ویکی پرایس (Vicky Pryce) اقتصاددان و یکی از مدیران ارشد سرویس اقتصادی دولت بریتانیاست.
[۱] William Davies
[۲] Nudge
[۳] Richard Thaler and Cass Sunstein
[۴] positive psychology
[۵] John B. Watson