image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 31 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

چگونه جنبش «نه به کشتن حیوانات» به نام خودش خیانت می‌کند؟

گربه‌های سرگردان در شهر، هم برای شهروندان مضرند، هم برای طبیعت، هم حتی برای خود گربه‌ها

چگونه جنبش «نه به کشتن حیوانات» به نام خودش خیانت می‌کند؟ تصویرساز: آنتوان مایلارد.

پنجاه سال قبل، مسئولان کنترل جمعیت حیوانات، ماهانه نزدیک به یک میلیون سگ و گربه را در شهرهای آمریکا می‌کشتند. اما این سیاست رفته رفته با مخالفت‌های وسیع مردمی مواجه شد. جنبش «نه به کشتار حیوانات» که معتقد بود به جای کشتن حیوانات شهری باید به «عقیم‌سازی» آن‌ها روی آورد، محبوبیت روزافزونی یافت و شهرداری‌ها را وادار کرد تا به تأسیس کلینیک‌هایی برای عقیم‌سازی دست بزنند. جاناتان فرنزن، نویسندۀ مشهور آمریکایی، در این نوشته گزارشی دست اول از میزان کارامدی این روش در سان‌فرانسیسکو، شهری با ۹۰۰هزار گربۀ خیابانی، ارائه کرده است.

جاناتان فرنزن

جاناتان فرنزن

جستارنویس

NewYorker

How the “No Kill” Movement Betrays Its Name

جاناتان فرنزن، نیویورکر— ژوئن گذشته، در اوج زادوولد گربه‌ها در لس‌آنجلس، از محلۀ «ولی‌گلن» با گِیْل رَف تماس گرفتند و درخواست کمک کردند. زن جوانی یک گربه را به دام انداخته بود که نیاز به عقیم‌سازی داشت. بااینکه شهرداری لس‌آنجلس از عقیم‌سازی گربه‌های بی‌صاحب حمایت مالی می‌کند، بااین‌حال به‌سختی می‌توان از کلینیک‌ها وقت گرفت، و دراین‌میان، رف به این معروف بود که تاجایی‌که بشود از آن‌ها وقت می‌گیرد. وقتی رف به ولی‌گلن رسید متوجه شد که آن زن جوان، که تعدد گربه‌ها در آن محله نگرانش کرده بود، تمام سعی‌اش را می‌کرد تا به گربه‌ها غذا بدهد. حال آن‌ها مدام در حال زادوولد بودند و آن زن می‌خواست وظیفۀ اجتماعی‌اش را انجام دهد. او آدرس «خانۀ دردسر» را که از منزل خودش چندان دور نبود و گربه‌ها در آنجا جمع شده بودند به رف داد. رف قول داد که برمی‌گردد و به‌محض اینکه وقت‎های بیشتری از کلینیک بگیرد، تله‌گذاری را شروع خواهد کرد.

یک ماه بعد، در یک غروب گرم در سن‌فرانسیسکو ولی، با رف برای انجام عملیات به سمت خانۀ دردسر رفتم. اورْلی کرو هم با ما بود؛ دوست صمیمی رف که او هم تله‌گذار بود و بیش از چهل سال بود که با هم رفیق بودند. هر دو زن، مثل سایر اهالی کالیفرنیای جنوبی، پوستی شاداب و چهره‌ای سرزنده داشتند و لباس مشکی پوشیده بودند. در هوایی که تاریک و تاریک‌تر می‌شد، رف از پشت مزدا سی‌ایکس‌فایوِ خود دو تله برداشت، کف قفس را با روزنامه پوشاند تا پاهای گربه‌های بیچاره زخمی نشوند، و به‌عنوان طعمه چند تکه ماهی ساردین درون قفس گذاشت.

ولی‌گلن محلۀ خانه‌های مستقل و خیابان‌های پردارودرخت است و جمعیت مهاجر زیادی را در خود جای داده. خانۀ دردسر سر چهارراهی قرار داشت که پر از ماشین‌های پارک‌شده بود. خانه ظاهری متروک و جنگ‌زده داشت. همۀ پرده‌ها و سایبان‌ها را کشیده بودند و همه‌چیز ساکت و بی‌حرکت بود. رف به من اطمینان داد که برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، صاحب‌خانه در منزل حضور دارد. اولین باری که در این مکان تله گذاشته بود، یعنی سه هفته پیش از این، زوجی نحیف و پیر از خانه بیرون آمده بودند، فارسی حرف زده بودند و یکی از دوستان دوزبانه‌شان را آورده بودند تا مراتب تقدیر آن‌ها از تله‌گذاشتن را به رف اعلام کند. این زوج به گربه‌ها غذا می‌دادند و با این کار گربه‌ها را به‌سوی حیاطشان می‌کشیدند و چیزی در مورد عقیم‌سازی نمی‌دانستند.

رف یکی از تله‌ها را کنار جدول گذاشت و دیگری را به‌سمت راه ورودی خانه برد و نزدیک استخری کثیف و نیمه‌خالی گذاشت. او چیزهایی را می‌دید که من نمی‌توانستم ببینم -گربه‌هایی روی دیوار پشتی حیاط، گربه‌هایی که از خانۀ زن جوان مسئولیت‌پذیر عبور می‌کردند. بعد خودم در تاریکی شبحی از یک گربه دیدم که داشت وارد تله می‌شد.

رف کرو را صدا زد و گفت «فکر کنم یکی‌شونو گرفتم».

گربه با یک چرخش ماهرانه از تله بیرون پرید و ناپدید شد. من و رف به خیابان رفتیم و به کرو ملحق شدیم که آنجا گربۀ دیگری را می‌پایید. مشخص بود که بوی ماهی ساردین حواس گربه را پرت کرده بود، برای همین درون تلۀ دوم خزید. وقتی که در تله پشت‌سرش بسته شد، رف فوراً رفت تا گوش‌های گربه را بررسی کند. گربه‌های خیابانی‌ای که به کلینک برده می‌شدند قسمت بالای گوششان را می‌بریدند که مشخص شود عقیم شده‌اند.

رف گفت «گوشش رو نبریدن».
گربه درون قفس ساکت نشسته بود و گهگاه دست و پا می‌زد.
کرو گفت «انگشتت رو ببر داخل ببین چقدر مهربونه».

برخلاف گربه‌های وحشی که از آدم‌ها فرار می‌کنند، گربه‌هایی که ترسشان از آدم‌ها ریخته و بعد فرار کرده یا رها شده‌اند خودمانی قلمداد می‌شوند. این گربه خودمانی نبود. رف یک حولۀ نازک روی قفس انداخت و کرو درِ قفس را با بست محکم کرد.

گربه‌های بیشتری پشت آن خانه جمع شده بودند. یکی از آن‌ها پوزه‌اش را به قفس مالید و با احتیاط وارد آن شد. بعد از لحظه‌ای نفس‌گیر درِ قفس بسته شد. رف خیالش راحت شد و گفت «همیشه به این آسونی نیست».

تلۀ سومی هم داخل ماشین رف بود، و او می‌خواست از هر سه وقتی که برای صبح فردا از کلینیک گرفته بود استفاده کند. او بیشتر گربه‌هایی که به دام می‌اندازد را به کلینیک عام‌المنفعه «فیکس‌نیشن» در نزدیکی فرودگاه بربنک می‌برد. بیش از چهل‌درصد جراحی‌هایی که تحت حمایت مالی شهرداری هستند در این کلینیک انجام می‌شوند. رف قبلاً هر هفته شنبه‌ها از آنجا وقت می‌گرفت. اما مراجعه به این کلینیک آنقدر زیاد است که درحال‌حاضر فقط ماهی یک یا دو بار می‌تواند وقت بگیرد.

وقتی رف تله را پشت خانه کار گذاشت، کرو صدایی شنید که من نمی‌شنیدم: صدای نالۀ بچه‌گربه‌ها. کورمال‌کورمال لابه‌لای بوته‌ها را گشت و بعد که چیزی پیدا نکرد با موبایلش صدای یک گربۀ مادر را پخش کرد. او و رف من را یاد پرنده‌نگرها می‌انداختند. آن‌ها چیزهایی را می‌بینند و می‌شنوند که افراد بی‌تجربه از آن عاجزند، گاهی هم به استفاده از صداهای ضبط شده رو می‌آورند. من به‌عنوان یک پرنده‌نگر به گربه‌ها علاقه‌‌ای نداشتم چون در آمریکا تعداد بسیار زیادی از پرنده‌ها را می‌کشند. اما دلم هم برای حیواناتی که گیر می‌انداختیم می‌سوخت. گربه‌ها چموش و گرسنه و دوست داشتنی بودند. تقصیر خودشان نبود که خیابانی شده بودند.

کرو در آن سوی خانه به جستجوهایش ادامه داد. او اعلام کرد «یه بچه گربه پیدا کردم. یه گربۀ وحشی مادر هم داخل بوته‌هاست. فکر می‌کنم این یه دونه رو نمی‌خواسته».

ما از پیاده‌رو بچه‌گربۀ سیاهی را تماشا می‌کردیم که بر لبۀ پنجرۀ زیرزمین تلوتلو می‌خورْد. قبل از اینکه بیفتد کرو بلندش کرد و با انجمن «نجات بچه‌گربه‌ها»، که مورد اعتماد خودش و رف بود تماس گرفت. در هر طرف سایه‌های گربه‌مانند در امتداد نرده‌ها جست‌وخیز می‌کردند و با احتیاط از خیابان می‌گذشتند.

کرو درحالی‌که بچه گربه را در آغوش گرفته بود گفت «انگار صدتا گربه اینجاست. دو تا گربه اونجاست، دارن دور خونه جیش می‌کنند و قلمرو تعیین می‌کنن».

کسی نمی‌داند در لس‌آنجلس چند گربۀ خیابانی وجود دارد. آمار وبسایت «شبکۀ خدمات حیوانات» به‌طرز عجیبی دقیق است و تعداد گربه‌ها را ۹۶۰ هزار قلاده برآورد می‎کند. سایر منابع این عدد را حداقل ۳۵۰ هزار و حداکثر سه میلیون برآورد کرده‌اند. رف به من گفت «اوضاع داره هی بد و بدتر می‌شه. قبلا یک فصلْ فصل بچه‌گربه بود و الان هر روز و هر هفته فصل بچه‌گربه است». گربه‌ها خیلی زیاد زاد و ولد می‌کنند -گربه‌های ماده در چهارماهگی بارور می‌شوند و سالانه می‌توانند بیشتر از یک بار زایمان کنند- به نظر می‌رسد آب و هوای گرم باروری آن‌ها را افزایش داده است. علاوه‌بر گربه‌های رهاشدۀ مستأجرانی که صاحب‌خانه‌های جدیدشان اجازۀ نگهداری از حیوانات خانگی را نمی‌دهند و فرزندانی که والدین مرحومشان گربه داشته‌اند، تعداد زیادی از گربه‌ها را افرادی رها کرده‌اند که در دوران همه‌گیری ویروس کرونا صاحب گربه شدند، یا افرادی که تورم دست‌وبالشان را تنگ کرده. ازاین‌گذشته، لس‌آنجلس شهر مهاجرهاست. بسیاری از این مهاجران از فرهنگ‌هایی می‌‌آیند که در آن‌ها حضور گربه‌ها در فضای بیرون از خانه عادی است، گربه‌ها متعلق به کسی نیستند و عقیم‌سازی به‌طور گسترده انجام نمی‌شود.

حین اینکه منتظر انجمن «نجات بچه‌گربه‌ها» بودیم، دو زن با موهای کوتاه شبیه‌به‌هم با سوءظن به‌سمت ما آمدند. وقتی علت حضور ما را فهمیدند، فوراً گرم گرفتند. یکی از آن‌ها گفت «خیلی خوبه که این کار رو می‌کنین. یک عالمه گربه هستن که سرپناه می‌خوان». وقتی رف توضیح داد که قرار نیست برای گربه‌ها سرپناه پیدا کنند و آن‌ها را پس از عقیم‌سازی برمی‌گردانند، آن زن گفت که این کار هم فوق العاده است. رف باید یک گربۀ دیگر هم می‌گرفت تا کارش را در آن شب به اتمام برساند، اما ساردین‌ها دیگر کنجکاوی‌برانگیز نبودند. بچه‌گربۀ رها شده در حوله‌ای که کرو دورش پیچیده بود آرام گرفته بود. کرو پرسید «زنده‌ای؟».

رف به من گفت «برای همینه که ما این کارو می‌کنیم. چون بچه‌گربه‌ها خودشون بچه به دنیا میارن».
ناگهان درب جلویی خانه باز شد و پیرمرد ریزنفشی سرش را بیرون آورد و گفت «چند تا؟».
رف بلند گفت «دو تا».
«چند تا؟».
همه با هم گفتیم «دو تا! دو تا!».
مرد چیزهایی، احتمالاً به فارسی، گفت و بعد رو به ما کرد «خیلی ممنون، ممنون».
بعداز اینکه در بسته شد، رف گفت «فکر کنم اون فکر می‌کنه که قرار نیست گربه‌ها رو برگردونیم. من چیزی نمی‌پرسم –فقط عقیمشون می‌کنم».

شهرداری‌های سراسر آمریکا، معمولاً سیاست تله‌گذاری-عقیم‌سازی-بازگرداندن (T.N.R) را برای حل معضل گربه‌های بی‌صاحب در پیش می‌گیرند. به این امید که اگر تعداد کافی‌ای از گربه‌ها قبل از بارورشدن عقیم شوند جمعیت آن‌ها کم‌کم کاهش خواهد یافت. اما فقط تعداد انگشت‌شماری از شهرداری‌ها، اگر اصلاً وجود داشته باشند، امکانات لازم برای تله‌گذاری-عقیم‌سازی-بازگرداندن را دارند. بنابراین به‌جای این کار، ممکن است در قوانین ممنوعیت رهاسازی (بازگرداندنْ خودش نوعی رهاکردن است) حیوانات تجدیدنظر کرده و کار عملی را به انجمن‌های رفاه گربه‌ها و داوطلب‌های مستقلی مثل رف و کرو بسپارند.

کار مستقل به این شکل یعنی تا دیروقت بیرون از خانه مشغول تله‌گذاری بودن، گربه‌ها را تمام شب در خانه نگه‌داشتن، صبح آن‌ها را به کلینیک بردن و عصر تحویل‌گرفتن، یک شب دیگر از آن‌ها نگهداری کردن و سپس در همان‌جایی که گیر افتاده بودند رهایشان کردن. رف، که در بخش خدمات اعضا در یک سازمان حفظ سلامت کار می‌کند، و کرو، که مدت‌ها در شرکت پاناسونیک شغلی مدیریتی داشت، بیشترِ اوقات‌فراغتشان را به این کار اختصاص می‌دهند. حتی در کلینیک‌هایی که برای عقیم‌سازی از شهرداری‌ها پول می‌گیرند، داوطلب‌ها مجبورند درصورت لزوم آنتی‌بیوتیکِ حیوان را خودشان تهیه کنند و اکثر کلینیک‌ها هم بابت واکسیناسیون از دواطلب‌ها پول می‌گیرند. قبلاً رف به من گفته بود که سه گربه‌ مونس و «هم اتاقی‌»اش هستند و با او زندگی می‌کنند. او می‌گفت «ما احمق‌های عشقِ گربه نیستیم. من فقط دلم می‌خواد این ازدیاد جمعیت متوقف بشه. حق گربه‌ها این نیست که بیرون از خونه باشن. کشته می‌شن -من و اورلی با ماشین دور می‌زنیم و داخل جوب‌ها رو نگاه می‌کنیم. دلم نمی‌خواد دوباره برگردونمشون تو خیابون، اما چاره‌ای نیست».

کریستین هرناندز، ناجی بچه‌گربه‌ها، با خودرو سواری چهاردرش از راه رسید و بابت اینکه زودتر نیامده بود عذرخواهی کرد. بچه‌گربه را از کرو گرفت و سرش را، که شکلش آدم را یاد ای.تی می‌انداخت، بوسید. او موافق بود که وضعیت گربه‌ها وخیم است. به گربه‌های وحشی حیاط خانه‌اش می‌خندید و می‌گفت که آن‌ها فقط غذاهای «انسانی» را می‌خورند و به غذای مخصوص گربه‌ها لب نمی‌زنند. بعد از گرفتن چندین عکس که به‌زودی در اینستاگرام منتشر می‌شدند، از او تشکر کردیم و رفت.

شب درازی در پیش بود. دو تله‌ای که پر شده بودند و دورشان حوله پیچیده شده بود، بی‌صدا بودند. در سرتاسر شهر بچه‌گربه‌های بیشتری به دنیا می‌آمدند. رف صبح‌ها قبل از ساعت ۶ بیدار می‌شود، اما از اینکه پیش از رسیدن به حد نصاب کارش را متوقف کند متنفر است. می‌گفت «شانسه، علم نیست. بعضی جاها باید سه بار بریم -گربه‌ها زیادی باهوشن. بیرون تله می‌شینن و فقط نگاهش می‌کنن».

نزدیک ما گربه‌ای که آمادۀ جفت‌گیری بود زوزه سر داد. دیگری برای مدتی طولانی کنار تله نشسته بود و به آن نگاه می‌کرد. نزدیک ساعت ۱۱، پرده‌ای در خانۀ دردسر تکان خورد. هنوز داشتند ما را نگاه می‌کردند.

کرو گفت «بذار پنج دقیقۀ دیگه منتظر بمونیم».
رف گفت «شما می‌تونین برین. من تو ماشینم می‌شینم و تماشا می‌کنم».
کرو به من اطمینان داد «سومی رو می‌گیره».
رف حرفش را تصدیق کرد «خیلی اعتیادآوره».
کرو گفت «تله‌گذاری واقعاً حال می‌ده. وقتی می‌رم خونه شوهرم همیشه می‌پرسه چندتاشونو گرفتی؟».

وقتی از پرنده‌نگری به خانه برمی‌گردم، همسرم همین سؤال از من را می‌پرسد. با احساس شکست سوار ماشینم شدم و به هتلم برگشتم. آنجا فهمیدم که رف ساعت ۱۱:۳۵ شب، از یک گربۀ مو کوتاه داخل تله برایم عکس فرستاده. با استیصال نوشته بود «گوشش بریده است. دیگه تموم».

هم انجمن‌هایی که به‌طور خاص از گربه‌ها حمایت می‌کنند، مثل «حامیان گربه‌های خیابانی»1، و هم انجمن‌های پرنفوذ ملی رفاه حیوانات، مانند «انجمن حیوانات بهترین دوستان»2، ادعا می‌کنند که تله‌گذاری-عقیم‌سازی-بازگرداندن تنها رویکرد مؤثر برای حل معضل گربه‌های خیابانی است. صحت چنین ادعایی به انتظارات ما بستگی دارد. اگر هدف اصلی این است که گربه‌های وحشی از پناهگاه‌های شهری دور شوند، آن‌گاه بخش «بازگرداندن»، بنابر تعریف، مؤثر است. اگر هدفْ خواباندن شکایت مردم از زوزه‌کشیدن و ادرارکردن گربه‌هاست، بخش «عقیم‌سازی» می‌تواند در سطح محله مؤثر باشد. اگر هدف این است که گربه‌ها در برابر بیماری‌های خاص ایمن شوند، می‌توان «تله‌گذاری» را با واکسیناسیون اجباری همراه کرد. اما شهرداری لس‌آنجلس، مثل اکثر جاهایی که روش تله‌گذاری-عقیم‌سازی-بازگرداندن را به کار می‌برند، وعده‌های بیشتری می‌دهد. یکی از اهداف قیدشده در «برنامۀ گربه‌ها در سراسر شهر»، کاهش تعداد گربه‌های خیابانی به روش T.N.R و رهاکردن آن‌ها در «خانۀ طبیعی‌شان در فضای باز» است.

وقتی در یکی از ۶ پناهگاه شهر، با استِیْسی دِینْز، مدیر کل «خدمات حیوانات لس‌آنجلس» صحبت می‌کردم، او صراحتاً ارزیابی خودش را از این هدف ابراز کرد. دینز گفت «شواهد زیادی وجود داره که نشون می‌ده T.N.R به‌طور کلی تأثیری روی کاهش جمیعت گربه‌ها نداره». به گفتۀ او T.N.R در جلوگیری از زادوولد گربه‌ها به‌طور مجزا مؤثر است «از هیچی بهتره».

وقتی روش T.N.R به‌درستی پیاده شود، همان‌طور که گیل رف و اورلی کرو انجامش می‎دهند -یک کلونی بخصوص را شناسایی می‌کنند، چندین بار از آنجا بازدید می‌کنند تا زمانی که تمام گربه‌های بالغ به دام بیفتند و عقیم‌سازی صورت بگیرد، و کماکان آنجا را زیر نظر می‌گیرند تا گربه‌های تازه‌وارد را شناسایی کنند- گربه‌ها به‌طور مجزا از آن سود می‌برند و جمعیت کلونی ممکن است ثابت بماند. در سطح محله رف و کرو تغییرات زیادی ایجاد می‌کنند. اما در مقیاس کلان، ریاضیات به کار ما نمی‌آید. ازآنجایی‌که گربه‌ها خیلی سریع تولیدمثل می‌کنند، حداقل ۷۰درصد جمعیت باید عقیم شوند تا جمعیت ثابت بماند. حتی اگر لس‌آنجلس می‌توانست هزینۀ صدها هزار جراحی را در یک بازۀ زمانی کوتاه بپردازد، به‌دام‌انداختن سه‌چهارم جمعیتی وسیع و سیال و گریزپا با این سرعت غیرممکن بود. تازمانی‌که خیابان‌ خانۀ طبیعی گربه‌ها در فضای باز محسوب می‌شود، کماکان شاهد رهاشدن گربه‌های خانگی توسط افرادی خواهیم بود که نمی‌خواهند یا نمی‌توانند مسئولیت نگهداری از گربه‌ها را برعهده بگیرند.

معدود تحقیقاتی که حاکی از موفقیت روش T.N.R هستند از یک یا چند نظر ایرادهای اساسی دارند. یا روش تعقیب گربه‌ها پر از خلل و فرج بود، یا گربه‌ها در مکانی کاملاً کنترل شده مانند محوطۀ دانشگاه محبوس بودند، یا اینکه بسیاری از گربه‌ها به سرپرستی گرفته می‌شدند و به این ترتیب جمعیت کاهش پیدا کرده بود. یکی از معروف‌ترین نمونه‌های T.N.R از سال ۱۹۹۵ در باشگاه اوشِن ریف در کی‌لارگوی فلوریدا اجرا می‌شود. این پروژه تعداد گربه‌ها را در آنجا به‌میزان قابل‌توجهی کاهش داد. اما باوجوداینکه گربه‌ها در یک منطقه محصور هستند، و باوجوداینکه عقیم‌سازی مرتب انجام می‌شود و گربه‌ها را به سرپرستی می‌گیرند، باز هم آمار قابل‌توجه گربه‌هایی که زادوولد می‌کنند به قوت خود باقی است.

به‌کارگیری روشی که پایۀ علمی محکمی نداشت، در یک شهر پس از دیگری، با ظهور جنبشی موسوم به «نه به کشتن حیوانات» هم‌زمان شد. پنجاه سال قبل، مؤسسات کنترل حیوانات در آمریکا، به‌منظور کنترل جمیعت، ماهیانه شاید یک‌میلیون سگ و گربه را اتانازی می‌کردند. در اوایل قرن بیست‌ویکم، به لطف افزایش آگاهی مردم دربارۀ اهمیت عقیم‌سازی، این رقم به‌طرز قابل‌توجهی کاهش یافت. جنبش «نه به کشتن حیوانات»، که «بهترین دوستان» هدایت آن را برعهده گرفت، درصدد این بود که این رقم به صفر کاهش پیدا کند («نه به کشتن حیوانات» به معنای نه به اتانازی نیست؛ جز در مواردی که پرخاشگری یا بیماری حیوان قابل درمان نیست. اگر پناهگاهی حداقل ۹۰درصد حیوانات را زنده رها کند، از نظر «بهترین دوستان» به جنبش «نه به کشتن حیوانات» پایبند است). «بهترین دوستان» در خاستگاه خود، یعنی ایالت یوتا، وضعیت پناهگاه‌ها را بهبود بخشیده بود و حال عزم خود را جزم کرده بود که این کار را در لس‌آنجلس نیز انجام دهد، جایی که آمار بالای کشتن حیوانات مقامات شهر را آماج اعتراضات و خسارت به اموال کرده بود. «بهترین دوستان» پویش تبلیغاتی قدرتمندی به راه انداخت و ائتلافی از انجمن‌های نجات حیوانات تشکیل داد تا با سیستم‌ خدمات حیوانات لس‌آنجلس که همیشه با کمبود منابع مواجه بود همکاری کنند. با افزایش تعداد شرکای خصوصی، سیستم خدمات حیوانات کار نجات و واگذاری حیوانات را برون‌سپاری کرد و به این ترتیب توانست حیوانات بیشتری را زنده رها کرده و در هزینه‌ها صرفه‌جویی کند.

در سال ۲۰۱۰، زمانی که «بهترین دوستان» این اقدامات را شروع کرد، سیستم خدمات حیوانات درحال توسعۀ برنامۀ جدیدی برای گربه‌های وحشی بود: شهرداری به‌جای پناه‌دادن به گربه‌ها از T.N.R حمایت می‌کرد. طبق قوانین ایالت، پیامدهای محیطی این سیاست می‌بایست بررسی می‌شد و شهرداری متعهد شده بود که این کار را انجام دهد. اما چون این امر صورت نگرفت «انجمن زمین‌های بکر شهری» از شهرداری شکایت کرد. تراویس لانگْ‌کور، بوم شناس شهری و مدیر علمی این انجمن، عمیقاً نسبت به برنامۀ T.N.R بدبین بود (شاکیِ دیگر، سازمان «حراست از پرندگان آمریکا» بود که من مدت‌هاست با آن‌ همکاری می‌کنم). شاکیان مدعی بودند که این سیاست، بدون اینکه جلوی رشد جمعیت گربه‌ها را بگیرد، اجازه می‌دهد گربه‌ها در خیابان بمانند و به این ترتیب باعث می‌شود فشار جانوران درنده بر حیات‌وحش بیشتر شود.

به‌علاوه، لانگْ‌کور نگران بود که مبادا این سیاست اهالی شهر را درمعرض خطر حیوانات مزاحم قرار دهد. طی سالیان، ازآنجایی‌که بیشتر مناطق لس‌آنجلس پر از گربه‌های وحشی شده بود، درخواست‌های بی‌شماری برای کسب مجوز به‌دام‌انداختن و پاکسازی آن‌ها دریافت می‌شد. بعضی از متقاضیان گزارش دادند گربه‌هایی را یافته‌اند که به‌شدت بیمار یا مجروح شده بودند:

گربۀ ماده‌ای که در پهلویش زائدۀ تومورمانند بزرگی مشاهده می‌شود. دو گربۀ کج‌وکوله که کمرشان فرو رفته.

گربه‌های وحشی این منطقه نوعی بیماری پوستی دارند که بدنشان را زخم می‌کند… . یکی از بچه‌گربه‌های وحشی هم شدیداً به درمان نیاز دارد. تقریباً دو اینچ از رودۀ بزرگ از مقعد بیرون زده است.

بسیاری از متقاضیان رسماٌ به ستوه آمده بودند:

یک گربۀ وحشی چموش دائماً خراب‌کاری به بار می‌آورد و گربه‌های ما را زخمی می‌کند. هفتۀ پیش یکی از گربه‌های ما طوری زخمی شد که مجبور شدیم خلاصش کنیم.

آن‌ها وارد فضای گربه‌روی ما می‌شوند و همه‌جا ادرار می‌کند. این موضوع تنفس ما را دچار مشکل کرده.

گربه‌ها پرنده‌های حیاط ما را می‌کشند و بدن نیمه‌خوردۀ پرنده‌ را همان‌جا ول می‌کنند.

گربه‌های وحشی (۱۰-۷تا) تشک مبلمان ایوان ‌ما را پاره کردند (۵۰۰دلار دادیم تا عوضش کنند)… . گربه‌ای وحشی روی چمن‌های حیاطمان بالا آورد. من نوه‌های کوچکی دارم که در حیاط بازی می‌کنند و این وضعیت را خطری برای سلامتی می‌دانم.

آن‌ها شب‌ها دم پنجرۀ ما دعوا می‌کنند و زوزه می‌کشند. سنجاب‌ها را می‌کشند و می‌خورند. این اواخر در حیاط پشتی‌مان سنجابی را دیدم که دست و پایش کنده شده و روده‌هایش بیرون زده بود. ضمن اینکه در باغچۀ من ادرار می‌کنند.

یکی از اهالی شهر که گربه‌ای را به دام انداخته بود، مجبور شد آن را به سازمان خدمات حیوانات تحویل دهد. در گذشته، این سازمان چاره‌ای نداشت جز اینکه گربه‌های غیرخودمانی را اتانازی کند. سیاست جدید شهرداری به‌طورخاص برای تغییر این شرایط وضع شده بود. مهم‌ترین هدف آن کاهش کشتار حیوانات بود.

شاکیان در شکایت‌نامۀ خود شواهدی آورده بودند مبنی‌بر اینکه سازمان خدمات حیوانات، بدون اینکه ارزیابی‌های محیطی لازم را انجام دهد، T.N.R را ترویج می‌کند و کسب مجوز برای تله‌گذاری را بسیار دشوار کرده است. در سال ۲۰۱۰، قاضی مربوطه قرار دائمی صادر کرد مبنی‌بر اینکه شهرداری باید سیاست قبلی خود را در پیش بگیرد. این حکم دشمنی حامیان گربه‌ها را علیه لانگْ‌کور برانگیخت (گیل رف هنوز از دست او عصبانی است «چرا کسی که دلش برای حیات‌وحش می‌سوزه باید با T.N.R مخالف باشه؟»). هنگامی که با لانگْ‌کور در محوطۀ دانشگاه یوسی‌ال‌اِی -که در آنجا تدریس می‌کند- دیدار کردم، به من گفت که این حکم هرگز به معنای ممنوعیت T.N.Rهای دواطلبانه نیست، و برای او مهم نیست که شهرداری می‌خواهد برای حمایت از آن‌ها پولش را «هدر بدهد». او به سیاستی اعتراض داشت که جایگزینی برایش نبود. او می‌گفت «مردم نمی‌تونن باور کنن که آدمای متعصب حقوقشون رو ضایع کردن. سیاست شهرداری باعث می‌شد اگر بچه‌ها تو محیطی که پر از کک و مدفوع گربه است بازی کنن، هیچ راه چاره‌ای نباشه. شهرداری این رو می‌خواد و شکایت‌نامه هم می‌خواست همین رو ثابت کنه».

سرانجام، شهرداری به‌منظور تبعیت از حکم دادگاه دستور داد تا گزارشی رسمی از پیامدهای محیطی تهیه شود. پیش‌نویس گزارش، که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، شامل مدل‌ ریاضی تأثیرات بلندمدت T.N.R بر جمعیت گربه‌های بی‌صاحب شهر بود. این گزارش پیش‌بینی کرده بود که اگر شهرداری بتواند هرسال بیست هزار گربۀ بیشتر‌ را عقیم کند، طی سی سال آینده جمعیت گربه‌ها سی‌درصد کاهش خواهد یافت. ازآنجایی‌که طی سی سال ممکن است اتفاقات پیش‌بینی‌نشدۀ زیادی بیفتد، نمی‌توان پیش‌بینی این مدل را به‌راحتی پذیرفت. هرچند، تنها چیزی که در ارزیابی محیطی اهمیت داشت این بود که مدلْ افزایش جمعیت را پیش‌بینی نکند. در دسامبر ۲۰۲۰ شورای شهر طرحی برای گربه‌ها، مشابه با همان که بیش از یک دهۀ قبل پیشنهاد شده بود، تصویب کرد. مهم‌ترین تفاوت این بود که حق حذف گربه‌های مزاحم محفوظ بود.

چند ماه پس از رأی شورا، «بهترین دوستان» و سیستم خدمات حیوانات اعلام کردند که پناهگاه‎های لس‌آنجلس در سال ۲۰۲۰، با نرخ بیش از ۹۰درصدی زنده رها کردن گربه‌ها، به وضعیت بدون کشتار رسیده‌اند. «بهترین دوستان» که درتلاش است تمام پناهگاه‌های کشور تا سال ۲۰۲۵ به این وضعیت برسند موفقیت خود را در لس‌آنجلس اعلام نموده و تمرکز خود را به شهرهای دیگر معطوف کرد. اما برای چنین ادعایی هنوز زود بود. از آن هنگام نرخ رهاسازی زنده‌ در لس‌آنجلس به هشتادوپنج‌درصد تقلیل پیدا کرده است. طرح گربه‌ها، که برآمده از جنبش «نه به کشتار حیوانات» بود، نیز به‌سختی پیش می‌رود. بااینکه سازمان خدمات حیوانات مدعی است که اهداف این طرح در آیندۀ نزدیک محقق می‌شود، آمار منتشر‌شده نشان می‌دهند که امسال تنها حدود ۱۰ ‌هزار عدد از کوپن‌های «طرح گربه‌های شهری» مصرف خواهند شد -بسیار کمتر از بیست‌هزار عملی که در ارزیابی محیطی برآورد شده بود. شهرداری ۲۰ کلینیک را مشخص کرده که کوپن‌ قبول می‌کنند، اما وقتی با این کلینیک‌ها تماس گرفتم متوجه شدم که ۸تای آن‌ها کوپن قبول نمی‌کنند، وقت خالی ندارند یا پیام‌ها را جواب نمی‌دهند. حتی اگر T.N.R در کاهش جمعیت مؤثر باشد، باز هم مشخص نیست که «طرح گربه‌های شهری» بتواند به رقم مطلوب خود دست پیدا کند.

گیل رف سازمان خدمات حیوانات و وکلای شهرداری را ملامت می‎کند که چرا زودتر برای حل و فصل مناقشات اقدام نکردند. از «بهترین دوستان» نیز بابت اینکه برای پیداکردن خیّر و بودن در تیتر روزنامه‌ها به این در و آن در می‌زند و بااین‌حال نمی‌تواند هزینه‌های T.N.R را بپردازد گله دارد. او گفت «اونا فقط دنبال پولن. اونا مسئول این آشفتگی‌ان. چطور می‌شه بدون عقیم‌سازی کشتار رو متوقف کرد؟».

رف تنها کسی نیست که از «نه به کشتار حیوانات» قطع امید کرده. در بسیاری از شهرها، به‌منظور پایین نگه‌داشتن نرخ کشتار، پناهگاه‌ها به انبارکردن حیوانات در شرایط غیرانسانی متوسل شده و حیواناتی را که واگذاری‌شان ممکن نیست به‌سوی پناهگاه‌های آزاد می‌کشانند تا آن‌ها عمل شنیع کشتن را انجام دهند. وجهۀ بد این کار ممکن است به آزار و اذیت و استعفای کارکنان منجر شود. بیش از پیش، پناهگاه‌های شهری از پذیرش برخی حیوانات سر باز می‌زنند و درعوض مردم را به انجمن‌های خصوصی ارجاع می‌دهند (وضعیت در لس‌آنجلس همین است. گزارش شده که انجمن‌های نجات و پرورش حیوانات مملو از گربه و بچه‌گربه شده‌اند). یک مأمور باسابقۀ کنترل حیوانات که نمی‌خواست هویتش فاش شود سیستمی را توصیف می‌کرد که شدیداً از سمت جنبش «نه به کشتار حیوانات» تحت فشار بود تا برای حیوانات سرپناه پیدا کند -ازآنجایی‌که نمی‌توان برای همۀ حیوانات خانه‌ای مناسب پیدا کرد، سگ‌های خطرناک و گربه‌های وحشت‌زده به دست سرپرست‌های ناآگاه می‌افتند و افراد آزارگر یا بیماران روانی سرپرستی حیوانات را برعهده می‌گیرند، بدون اینکه کوچک‌ترین تحقیقی دربارۀ پیشینۀ این افراد صورت گیرد. این مأمور می‌گفت «نه به کشتن حیوانات به‌نظر فکر خوبیه، ولی افسانه‌ای بیش نیست».

در سال‌های اخیر، جهت تلطیف تصویر گربه‌های خیابانی، مدافعانشان واژۀ «گربه‌های جامعه» را ترویج می‌کنند (واژۀ «وحشی»، علاوه بر اینکه آدم را یاد فیلم‌های ترسناک می‌اندازد، آن گربه‌های سازگاری را که در میان اجتماع گربه‌های وحشی هستند نادیده می‌گیرد). می‌توان گفت منظور از این واژۀ جدید این است که گربه‌های خیابانی عضو مهمی از جامعۀ انسانی هستند. البته، ازآنجایی‌که گربه‌‌ها اساساً برای کسانی که به آن‌ها غذا می‌دهند مهم هستند، بهتر است این واژه را پیامی برای جوامع بدانیم: چه عاشق گربه‌ها باشید، چه از گربه متنفر باشید، این گربه‌ها همین‌جا می‌مانند. استیسی دینز پیش‌ازآنکه مدیر سازمان خدمات حیوانات لس‌آنجلس شود طرحی برای گربه‌های جامعه در سن‌خوزه تدوین کرد. به گفتۀ او کافی است شهروندان حضور گربه‌های خیابانی را بپذیرند «اگر گربه‌ها بتونن در سلامت و امنیت توی محله‌ها زندگی کنن، چرا باید صرف اینکه یک نفر از گربه خوشش نمیاد اونا رو از چنین چیزایی محروم کنیم؟».

اینکه گربه‌ها چقدر سالم و ایمن هستند محل مناقشه است. موضع «بهترین دوستان» -که معتقد است فضای بیرون از خانه برای گربه‌های جامعه مناسب است- بازتابی است از موضع بسیاری از انجمن‌هایی که به‌طورخاص از گربه‌ها حمایت می‌کنند. اما فراخوان این انجمن‌ها برای جمع‌آوری اعانه مانند این فراخوان انجمن «حامیان گربه‌های خیابانی» تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کند:

میوی دندون نداشت و نمی‌تونست درست غذا بخوره. اون ضعیف و گرسنه بود و از یه بیماری تنفسی رنج می‌برد. میوی وحشی بود -کاملاً غیراجتماعی- و حسابی ترسیده بود. اما با کمک افرادی مثل شما می‌تونیم بگیریمش و بهش فرصت زندگی دوباره بدیم.

بااینکه میزان بالای مرگ‌ومیر بچه‌گربه‌های خیابانی مورد توافق است، به‌سختی می‌توان تحقیقی جامع و کمّی دربارۀ طول عمر گربه‌های بالغ پیدا کرد. بدون شک اوضاع برای گربه‌هایی که تغذیۀ مناسبی دارند و در هوای معتدل زندگی می‌کنند مطلوب‌تر است؛ خصوصاٌ اگر عقیم شده و بعضی از واکسن‌ها را دریافت کرده باشند. اما عموماً این گربه‌ها، درمقایسه‌با گربه‌های خانگی، بیشتر درمعرض بیماری‌های مسری از قبیل کچلی و ویروس نقص ایمنی گربه‌سانان قرار دارند. تعداد زیادی از گربه‌های ولگرد نیز توسط وسایل نقلیه، شکارچی‌ها، مسموم‌شدن، و احتمالاً نامساعد بودن هوا کشته یا نقص عضو می‌شوند. به توصیۀ «انجمن دام‌پزشکی آمریکا»، زندگی در خارج از محیط خانه امید به زندگی گربه‌ها را «به‌شدت کاهش می‌دهد».

انسان‌ها نیز درمعرض خطرات جدی هستند. تیفوس ککی در لس‌آنجلس با شیب تندی درحال افزایش است. یکی از موارد مرگ‌ومیر ناشی از تیفوس در سال ۲۰۲۰ در لس‌آنجلس احتمالاً ناشی از کک گربه بوده است. تهدید دیگر توکسوپلاسموز است که شیوع گسترده‌تری دارد. این بیماری توسط نوعی انگل بوجود می‌آید که بدون گربه نمی‌تواند تولیدمثل کند، ازطریق مدفوع گربه منتقل می‌شود و اگر زنان باردار در معرض آن قرار بگیرند ممکن است به سقط‌جنین و عیوب مادرزادی منجر شود (یکی از عجایب تکاملی انگل‌ها این است که پستانداران جونده درصورت ابتلا به توکسوپلاسموز، احتمالاً به‌دلیل تغییراتی که در بیوشیمی مغزشان رخ می‌دهد، از جانوران درنده خصوصاً گربه‌ها نمی‌ترسند. برخی از پژوهش‌ها نشان می‌دهند که میان انگل‌ها و بیماری‌های روانی انسان از جمله اسکیزوفرنی ارتباط وجود دارد). هاری در میان گربه‌ها نسبتاً نادر است اما گربه‌ها بیشتر از سگ‌ها به آن مبتلا می‌شوند و انسان‌ها را مبتلا می‌کنند. به‌علاوه، گرگ‌های صحرایی آمریکای شمالی هم هستند.

در ماه ژوئیه، شورای شهر پاسادینا، در پاسخ به شکایات شهروندان از خطراتی که متوجه حیوانات خانگی‌شان بود، عموم مردم را به مناظره دربارۀ کشتار گرگ‌های صحرایی دعوت کرد. پاسادینا نیز مانند شهر همسایه‌اش لس‌آنجلس گرگ‌های صحرایی زیادی دارد. بااینکه ثابت شده گرگ‌های صحرایی ریشه‌کن‌شدنی نیستند، استیو مَدیسون، یکی از اعضای شورای شهر، با شور و اشتیاق از لزوم محافظت سگ‌ها و گربه‌ها دربرابر حملۀ گرگ‌ها حرف می‌زد «حیوون‌های خونگی زندگی ما رو غنی‌تر می‌کنن. اونا مثل اعضای خانواده‌ می‌مونن». سایر اعضای شورا و اکثر مردمی که برای مناظره آمده بودند، صراحتاً با کشتار گرگ‌ها مخالف بودند. یکی از اظهارنظرکنندگان، تصویری از یک سطل آشغال مملو از زباله در پاسادینا را بالا گرفت و گفت «درواقع ما داریم گرگ‌ها رو برای شام دعوت می‌کنیم». فرد دیگری به نام لیزا لانگ مشاهده کرده بود که جایگاه‌های تغذیۀ گربه‌های خیابانی محل جمع‌شدن گرگ‌های صحرایی هستند. آن‌ها غذای گربه‌ها را خورده و کمین می‌کنند تا خود گربه‌ها را شکار کنند و به‌این‌ترتیب به‌طرز خطرناکی به تماس با انسان عادت می‌کنند (تحقیقی دربارۀ تعامل انسان-حیات‌وحش در دست چاپ است که نشان می‌دهد که در معدۀ بیش از دوسوم گرگ‌هایی که محتویات معده‌شان قابل شناسایی بود گربه پیدا شده است). سخنی که در مناظره دائم تکرار می‌شد این بود که اگر شهروندان می‌خواهند جلوی آسیب گرگ‌های صحرایی را بگیرند بهتر است بچه‌های کوچکشان را نزدیک خودشان نگه دارند، به سگ‌هایشان قلاده ببندند و گربه‌ها را درون خانه نگهداری کنند. پس از گوش‌دادن به بیش از سی نظر، شورای شهرمتفقاً به کشتار گرگ‌های صحرایی رأی منفی داد.

لیزا لانگ، معاون ارشد «بنیاد مردمی رعایت اصول اخلاقی در برابر جانوران» است. سال گذشته، هنگامی که ویدئویی برای این سازمان ضبط کردم که مردم را به نگه‌داشتن گربه‌هایشان در خانه ترغیب می‌کرد، تعجب کردم از اینکه این سازمان نه با «نه به کشتار حیوانات» موافق است، نه با تله‌گذاری-عقیم‌سازی-بازگرداندن. لانگ به من گفت «ما با گربه‌های خیابونی مخالفیم، تمام. T.N.R از هیچی بهتر که نیست، بدتر هم هست. این کار تعداد گربه‌های بی‌خانمان رو کم نمی‌کنه، اما حضور اون‌ها رو توی فضای بیرون از خونه عادی جلوه می‌ده و رنج اونا رو نادیده می‌گیره. این رنج رو هر روز توی صورت‌های بیمار و بدن‌های کج‌وکولۀ گربه‌های وحشی می‌شه دید. سرنوشتی بدتر از مرگ هم وجود داره».

بیرون از خانه بودن و پرنده‌نگری‌کردن یعنی هم‌خانه‌بودن با مرگ. هر سال بهار، از پشت خانه‌ام در کالیفرنیای شمالی، ۱۲ تا ۱۴ گلولۀ کُرکی را می‌بینم که دنبال بلدرچین‌های والد می‌دوند. اواسط تابستان فقط ۶ تا از جوجه‌ها زنده مانده‌اند و تا ماه سپتامبر که بلدرچین‌‌ها درون بوته‌ها پناه می‌گیرند دو یا سه جوجه بیشتر باقی نمی‌ماند. فقط در ایالات متحده، سالانه شاید بیش از ۱۵میلیارد پرنده تلف می‌شوند. جمعیت پایۀ پرنده‌ها حدود ۷میلیارد است، اما این ۷میلیارد پرنده فعالانه تولیدمثل می‌کنند و، در بسیاری از موارد، در یک فصل بیش از یک بار تخم می‌گذارند. یک تخمین سنجیده می‌تواند این باشد که هر پرندۀ بالغی هر سال تابستان به‌طور متوسط دو جوجه به دنیا می‌آورد. ازآنجایی‌که تا شروع فصل بعدی جفت‌گیری، جمعیت به سطح پایه برمی‌گردد می‌توان نتیجه گرفت که حداقل دوسوم پرنده‌های آمریکا در طول یک سال زنده نمی‌مانند. در پنجاه سال گذشته، جمعیت پایۀ آن‌ها از ۱۰‌میلیاردِ تخمین‌زده‌شده در سال ۱۹۷۰ سی‌درصد کاهش یافته است. عمدۀ این کاهش دراثر آسیب و ازبین‌رفتن زیستگاه‌ها بوده است، اما ازآنجایی‌که زیستگاه‌های باقی‌ماندهْ گنجایش جمعیت بیشتر را دارند، افزایش تهدیدات مدرن نیز در این امر دخیل است که مهم‌ترینِ آن‌ها عبارت‌اند از: برخورد با موانع، خصوصاً پنجره‌ها؛ آفت‌کش‌های قوی مثل نئونیکوتینویدها و جانوران درندۀ غیربومی، یعنی گربه‌ها.

در سال ۲۰۱۳، در نیچر کامیونیکیشنز که زیرمجموعۀ مجلۀ نیچر است، مقاله‌ای منتشر شد که تخمین می‌زد در چهل‌وهشت ایالت هم‌مرز آمریکا، گربه‌ها سالانه بین یک تا چهارمیلیارد پرنده را شکار می‌کنند و بسیار بیشتر از این تعداد پستانداران کوچک بومی را تلف می‌کنند. نویسندگان این مقالهْ مدل‌سازی خود را بر مبنای ترکیبی از مطالعات موجود و ریاضیات ساده قرار دادند: در آمریکا چند گربه عمدتاً یا کاملاً در فضای باز زندگی می‌کنند؟ (بیش از صدمیلیون). چه تعداد از آن‌ها پرنده‌ها را شکار می‌کنند؟ (بیش از نصف). هریک از این گربه‌ها سالانه چند پرنده شکار می‌کند؟ (احتمالاً سی‌وشش عدد). همۀ این ضرایب تاحدودی غیرقطعی بودند، بنابراین مدل باید بارها و بارها اجرا می‌شد. رقمی که بیش از همه به دست می‌آمد ۲.۴ میلیون پرنده در سال بود.

مدافعان گربه‌های خیابانی بی‌درنگ این مقاله را فاقد اعتبار علمی دانستند. رهبر فکری آن‌ها، پیتر جِی. ولف، در وبلاگ علمی خود، وُکْس فِلینا، جمعیت پایۀ گزارش‌شده را دستاویز قرار داد و گسترش آن را در تابستان رد کرد. او این پرسش را مطرح کرد که چه کسی باور می‌کند که گربه‌ها سالانه بیش از نیمی از پرنده‌های آمریکا را می‌کشند. سایر نقدهایی که به این مقاله وارد شدند نیز شامل همین استدلال‌های گمراه کننده بودند. من هم ابتدا به این مدل‌ها مشکوک بودم و باور این ارقام برایم مشکل بود، ولی پس‌از اینکه نگاهی به پیشینۀ پژوهش انداختم خاطرم جمع شد. به‌عنوان مثال، پژوهشی در اوکلاهما انجام شده بود که نشان می‌داد در معدۀ دو گربه از بیست‌ودو گربه‌ای که آزادانه در مناطق مسکونی پرسه می‌زدند پرنده وجود داشت. ازآنجایی‌که معدۀ گربه‌ها غذا را در عرض بیست‌وچهار ساعت یا کمتر هضم می‌کند منطقی است اگر نتیجه بگیریم که، به‌طور میانگین، یک گربه هر یازده روز یک پرنده می‌خورد که سالانه می‌شود سی‌وسه پرنده به‌ازای هر گربه. تحقیقات مشابه نیز ارقام مشابهی را گزارش کرده‌اند. حتی اگر به‌صورت ذهنی این عدد را به پایین گرد کنیم تا آن گربه‌های خیابانی را که در مناطق شهری بدون پرنده زندگی می‌کنند به حساب آورده باشیم مجبوریم این رقم را به سمت بالا نیز گرد کنیم تا آن دسته از پرندگانی را که توسط گربه‌ها، بدون اینکه خورده شوند، کشته و زخمی می‌شوند (تعداد کمی از پرنده‌های کوچک از عفونت ناشی از گازگرفتن گربه جان سالم به درمی‌برند) و جوجه‌هایی را که بدون والد از گرسنگی می‌میرند از قلم نینداخته باشیم.

ناراحت‌کننده‌ترین آمار در مقالۀ نیچر کامیونیکیشنز مربوط می‌شد به متوسط پرنده‌هایی که سالانه توسط گربه‌های خانگی شکار می‌شدند: ۶۸۵ میلیون. برخلاف آمار تلفات ناشی از گربه‌های خیابانی، این رقم را می‎توان به صفر رساند، چراکه گربه‌های تربیت‌شده را می‌توان در خانه نگه داشت. بنابر تجربۀ من، کسانی که اجازه می‌دهند گربه‌هایشان بیرون از خانه باشند توجیهات مختلفی دررابطه با حیات‌وحش دارند. آن‌ها می‌گویند گربه‌هایشان پرنده‌ها را شکار نمی‌کنند، یا اینکه چنین چیزی زیاد اتفاق نمی‌افتد، چرا که گربه‌هایشان به‌ندرت با خود لاشۀ پرنده به خانه می‌آورند، و گربه‌ای که تغذیۀ مناسب داشته باشد میلش را به شکار از دست می‌دهد، و اینکه گربه‌ها در فضای خانه حوصله‌شان سر می‌رود. یا اینکه اگرچه مرگ‌ومیر جانوران وحشی مایۀ تأسف است اما ازطرفی گربه‌هایشان موش‌های صحرایی را شکار می‌کنند. درست است، بعضی از گربه‌ها واقعاً علاقۀ چندانی به پرنده‌ها ندارند، اما سایر توجیهات یاد شده بیش از اینکه بر شواهد مبتنی باشند خیال خام‌اند. همه می‌دانند که گربه‌ها، حتی اگر تغذیۀ مناسبی داشته باشند، باز هم به سمت جنبنده‌های کوچک خیز برمی‌دارند. ضمن اینکه گربه‌ها می‌توانند در فضای خانهْ زندگی سالم و به‌ظاهر رضایت‌بخشی داشته باشند. تحقیقات نشان می‌دهند که گربه‌ها معمولاً فقط تکه‌ای از شکارشان را به خانه می‌آورند، و با اینکه اغلبْ موش‌ها را شکار می‌کنند، تمایلی به شکار موش‌های صحرایی ندارند (برای این کار یک سگ تریر لازم داریم). به‌علاوه، من دوستانی دارم که اگر از آن‌ها بخواهم گربه‌هایشان را داخل خانه نگه دارند برایم دلیل و منطق نمی‌آورند و فقط معذب می‌شوند. حدس می‌زنم همان‌طور که من، باوجود چیزهایی که در مورد صنعت پرورش ماهی تن می‌دانم، گاهی ساندویچ ماهی تن می‌خورم آن‌ها هم کاری را انجام می‌دهند که می‌دانند درست نیست اما راحت است. از جنبه‌ای تاریک‌تر، فکر می‌کنم شاید یکی از جذابیت‌های گربه‌داشتن دقیقاً این است که گربه‌ها هرچقدر هم بامحبت باشند یک جنبۀ وحشی هم دارند، با دندان‌هایی تیز و پنجه‌هایی بُرنده.

همین دندان‌ها و پنجه‌ها، مسبّب درصد قابل‌توجهی از مرگ‌ومیر پرنده‌ها در آمریکا هستند. اگرچه مدافعان گربه‌ها این اعداد و ارقام را قبول ندارند، بااین‌حال عدۀ کمی از آن‌ها منکر این هستند که گربه‌ها تعداد زیادی از پرنده‌ها را شکار می‌کنند. اما تأکید دارند که شکار پرنده‌ها به آمار و مرگ‌ومیر آن‌ها اضافه نمی‌کند، بلکه صرفاً «جای» مرگ‌ومیرهای ناشی از علل طبیعی را می‌گیرد. آن‌ها به تحقیقاتی اشاره می‌کنند که نشان می‌دهد پرندگانی که توسط گربه‌ها شکار می‌شوند، به‌طور متوسط، نسبت به پرندگانی که به طرق دیگر، مثلاً برخورد با ساختمان، کشته می‌شوند، سلامت کمتری دارند (تحقیقات دیگر نشان می‌دهند که حضور گربه‌ها باعث می‌شود پرنده‌ها انرژی خود را برای دفاع و بودن در حالت هشدار هدر داده و به جوجه‌هایشان بی‌توجه باشند؛ شاید پرندگانی که توسط گربه‌ها شکار می‌شوند از این رو سلامت کمتری دارند که از قبل به علت زندگی در مجاورت گربه‌ها تحت فشار بوده‌اند). شکی نیست که در بسیاری از موارد، گربه‌ها همان کاری را می‌کنند که طبیعت درهرصورت انجام می‌دهد و در بدترین حالت جانوران درندۀ بومی را از غذا محروم می‌کند. اما به‌سختی می‌توان پذیرفت که یک جانور درندۀ غیربومی، که سالانه عامل مرگ بیش از یک‌میلیارد پرنده و تعداد بسیار بیشتری از پستانداران است، هیچ تأثیر منفی‌ای بر اکوسیستم آمریکا نداشته است.

اما آیا ممکن است این جانور درنده واقعاً غیربومی نباشد؟ انجمن «حامیان گربه‌های خیابانی» در وبسایت خود به حامیانش اطمینان می‌دهد که گربه‌های اهلی بیش از ۱۰ هزار سال در فضای بیرون از خانه زندگی می‌کرده‌اند و «با پرندگان و حیات‌وحش هم‌زیستی داشته‌اند». متأسفانه، چنین چیزی در برخی مناطق جهان قدیم، که خاستگاه گربه‌های خانگی هستند، صادق است، اما نه در جهان نو، جایی که گربه‌ها گونه‌هایی غیربومی هستند و جمعیتشان بسیار بیشتر از آن است که بدون حمایت انسان در طبیعت دوام بیاورند. در سراسر جهان، در اکوسیستم‌های غیربومی، گربه‌ها در انقراض حداقل شصت‌وسه گونه از پرندگان، پستانداران و خرندگان سهیم بوده‌اند؛ هرچند تاکنون انقراض گونه‌ها فقط در جزیره‌ها و در استرالیا رخ داده و مدافعان گربه‌ها تأکید می‌کنند که بعید است گربه‌ها در سرزمین اصلی آمریکای شمالی موجب انقراض گونه‌ها شوند. پیتر ولف، کارمند «بهترین دوستان»، در وبلاگش به این نکته تأکید کرد که گربه‌‌ها اغلب پرنده‌های معمولی را شکار می‌کنند تا پرنده‌های کمیاب را؛ ازآنجایی‌که تعجبی ندارد اگر گونه‌های کمیاب کمتر شکار شوند، از سخن او چنین برمی‌آید که نرخ بالای مرگ‌ومیر، تا زمانی که گونه‌ای در خطر انقراض نباشد، اشکالی ندارد. معنای پنهان سخن او این است که تک‌تک گربه‌ها باارزش‌اند (میوی بی‌دندان و گرسنه) اما پرندگان را باید به‌صورت جمعی در نظر گرفت، و علاوه‌براین، پراکندگی این جمعیت در همه‌جا یکسان است. در جاهایی مثل لس‌آنجلس، زیستگاه‌های باقی‌مانده از نظر عملکرد شبیه جزیره هستند. گونه‌های جانوری ممکن است در این جزیره‌ها از بین بروند و می‌روند و کسانی که آن گونه‌ها را می‌شناختند افسوس می‌خورند. دلبستگی یک پرنده‌نگر به یک دسته بلدرچین محلی به همان اندازه قوی است که عواطف یک گربه‌دوست نسبت به گربه‌های وحشی‌ای که بلدرچین‌ها را شکار می‌کنند. تفاوت در اینجاست که بلدرچین‌ها را دست طبیعت در آنجا قرار داده اما این انسان‌ها هستند که گربه‌ها را آورده‌اند. گربه‌ها حق انتخاب ندارند اما انسان‌ها چرا.

«انجمن حیوانات بهترین دوستان» در دهۀ هشتاد میلادی، به‌عنوان یک پناهگاه مستقل حیوانات، واقع درمکانی خوش‌منظره مشرف به دره‌های سرخ در نزدیکی پارک ملی زایان آغاز به کار کرد. برخی از بنیان‌گذاران آن با «کلیسای فرایند داوری نهایی»3 در ارتباط بودند؛ انجمنی متعلق به دوران هیپی‌ها که به‌دنبال ادغام انرژی‌های شیطانی و مسیحی بودند. آن‌ها مهربانی، به‌ویژه مهربانی با حیوانات، را سرلوحۀ کار خود می‌دانستند. اگرچه «کلیسای فرایند» از آن موقع تحریم شده و «بهترین دوستان» هم هیچ‌گونه وابستگی مذهبی‌ای ندارد، طنینی مسیحی در شعار این سازمان شنیده می‌شود: همۀ آن‌ها را نجات دهید. این پناهگاه هم‌اکنون بیش از سیصد کارمند دارد و مساحت آن به شش‌هزار هکتار رسیده است که در آن ایستگاه‌های شارژ وسایل نقلیه الکتریکی، دو کمپ تفریحی و یک کافۀ‌ بزرگِ مخصوص گیاه‌خوارها وجود دارد. بسیاری از سی‌هزار نفری که هر سال از این پناهگاه بازدید می‌کنند عضو «بهترین دوستان» هستند و این بازدید برایشان حکم زیارت را دارد. بسیاری از آن‌ها پول می‌دهند تا حیوان خانگی‌شان در قبرستان «اَنجِلز رِست» دفن شود. کسانی که در گذشته از سازمان حمایت مالی کرده‌اند، با یک نشان یادبود روی دیوار یا نیمکت مورد تجلیل قرار گرفته‌اند. اما جاذبۀ اصلی این پناهگاه این است که بهترین الگو برای حفاظت از حیوانات به شمار می‌رود.

این پناهگاه یک مرکز نگهداری و سرپرستی است، نه مکانی که حیوانات در آن پرسه می‌زنند. در یک صبح آفتابی ماه اوت، با یکی از بنیان‌گذاران مجموعه به نام فرانسیس باتیستا، که مرد هفتادوچند سالۀ مستعد و نیرومندی است، گشتی در آنجا زدم. باتیستا فوراً به من گفت که او هم پرنده‌نگر است. همان‌طور که با ماشین شاسی‌بلند و گردوخاکی‌اش در میان درختان سرو و صنوبر پیش می‌رفتیم، یک کتاب راهنمای نایلون کشیده شده دربارۀ پرندگان بومی به دستم داد و از علاقه‌اش به سازونشین‌ها گفت. یک بار در «پناهگاه اسب‌ها» توقف کردیم. آنجا در یک سولۀ بزرگ از اسب‌های بیمار و زخمی مراقبت می‌کردند و سپس آن‌ها را به طبیعت باز می‌گرداندند. یک بار هم در «داگ تاون هایتْس» توقف کردیم. آنجا کلبه‌های هشت‌ضلعی، که به سبک سراسربینِ جِرِمی بِنْتام طراحی شده بودند، دورتادور یک «باشگاه پرورش اندام» آخرین مدل مخصوص سگ‌ها قرار داشتند. یکی از کلبه‌ها را مخصوصاً جهت توابخشی به سگ‌های مجروحی تجهیز کرده بودند که «بهترین دوستان» از مایکل ویک، بازیکن خط حملۀ لیگ فوتبال، تحویل گرفته بود. باتیستا گفت «ما از داستان این سگ‌ها استفاده کردیم تا توجه مردم رو جلب کنیم».

همۀ حیوانات پناهگاه اسم دارند. در بخش «دنیای گربه‌ها»، مربوط به گربه‌ها با نیازهای ویژه، «اورورا» را دیدم که نابینا بود. «هاوارد» به التهاب صفاق عفونی گربه‌ای مبتلا شده و تحت درمان بود و یک گربۀ کوچک به اسم «سیرکِل‌ویل» که دستش قطع شده بود. از کنار برخی گربه‌های مبتلا به هیپوپلازی مخچه که یک بیماری لاعلاج و فلج‌کننده است عبور کردیم. به محوطه‌ای رسیدیم که در آن بازدیدکنندگان می‌توانند فرزندخوانده‌های احتمالی‌شان را ببینند. روی زمین یک پازل پلاستیکی مسطح قرار داشت که رویش سوارخ‌هایی به اندازۀ پنجۀ گربه داشت و یک گربۀ خاکستری خوش‌قیافه سعی داشت از درون آن خوراکی بیرون بیاورد. خانم جوانی با یک گربۀ دیگر آنجا نشسته بود و به ما گفت که این پناهگاه در لیست آرزوهایش بوده و از واشنگتن با یک سبد خالی به اینجا آمده است. دیدن آن زن در آنجا و دانستن اینکه بسیاری از گربه‌های با نیازهای ویژه در عرض یک سال خانواده پیدا می‌کنند، آدم را تحت‌تأثیر قرار می‌داد. ازطرفی، بااینکه این پناهگاه بزرگ‌ترین مرکز «نه به کشتار حیوانات» کشور با بودجۀ عملیاتی بیست‌میلیون دلار است، تعداد گربه‌هایی که در آنجا نگهداری می‌شوند بسیار کمتر از آن چیزی است که در یک محلۀ لس‌آنجلس پیدا می‌شوند.

برای ناهار، در بیشۀ سبزی در دامنۀ صخره‌های قرمز رنگ، جودا، پسر باتیستا، هم به ما ملحق شد. وقتی دربارۀ معضل گربه‌های خیابانی از آن‌ها سؤال کردم، فرانسیس به آماری اشاره کرد که نشان می‌دهند گربه‌ها آن‌قدر که ما فکر می‎کنیم عذاب نمی‌کشند، اما قبول داشت که هم گربه‌ها و هم پرنده‌ها درمعرض خطرند. جودا، که وقتی فقط چهارده‌سالش بود در تأسیس «بهترین دوستان» مشارکت داشت، بیشتر به شعار این سازمان پایبند بود. او می‌گفت «ما می‌خوایم جمعیت گربه‌های ولگرد رو مدیریت کنیم و کاهش بدیم. مطمئنیم که با حضور فعال همه‌جانبه و یک جامعۀ بزرگ‌تر می‌شه این کار رو انجام داد». در خلال صحبت‌هایش به این نکته اشاره کرد که گربه‌ها خطری برای اکوسیستم بومی ندارند «گربه‌ها اینجا تو طبیعت نیستن. اونا تو محیط‌های شهری‌‌ زندگی می‌کنن که خودش تأثیرات منفی زیادی روی حیات‌وحش داره آفت‌کش‌ها، ترافیک، شیشه‌، پنجره و الی آخر. هرجا انسان باشه اونا هم همون‌جا زندگی می‌کنن».

از میان سایه‌ها در نزدیکی میز ناهارمان، سروکلۀ یک دسته بلدرچین پیدا شد. من گفتم انسان‌ها و گربه‌ها، نه فقط در مرکز شهرها، بلکه همه‌جا حضور دارند. ضمن اینکه به نظر می‌رسد سگ‌ها و گربه‌ها جایگاه‌ ویژه‌تری نسبت به حیوانات وحشی پیدا کرده‎اند. از خانوادۀ باتیستا پرسیدم که آیا زندگی یک گربه از زندگی حیواناتی که آن گربه شکار می‌کند ارزشمندتر است؟

فرانسیس گفت «ما معتقدیم جون همۀ حیوونا باارزشه. باهات موافقم که به سگ و گربه‌های خونگی بهای بیشتری داده می‎شه. اما فکر نمی‌کنم که اون بلدرچین‌ها یا بقیۀ حیوونای کوچولوی این اطراف رو کم‌ارزش‌تر بدونیم».

جودا گفت «سگ و گربه‌ها اولین قدم برای خارج‌شدن از این تفکرن که انسان تافتۀ جدا بافته است. اگر می‌تونیم بدون کشتن حیوونا مشکلات رو حل کنیم دلیلی نداره که نشه این رو به سایر حیطه‌ها هم تعمیم بدیم. وقتی می‌تونیم با حیوونای خونگی‌مون، که اکثر آدما اونا رو عضوی از خانواده‌شون می‌دونن، این الگو رو بشکنیم، بستری فراهم می‌شه برای اینکه کارها رو به شکل متفاوتی پیش ببریم».

من با بدبینی نسبت به طبیعت انسان گفتم که متأسفانه ما صرفاً به سگ‌ها و گربه‌ها افتخار داده و آن‌ها را به خانواده‌مان اضافه کرده‌ایم، و حیات‌وحش را کلاً کنار گذاشته‌ایم. نظر خانوادۀ باتیستا این بود که این از بدبینی من است.

وقتی موضوع T.N.R را پیش کشیدم، جودا گفت این روش به‌نظر بی‌تأثیر می‌آید چراکه هرگز در مقیاس گسترده با بودجۀ کامل و مشارکت همگانی انجام نشده و زمان کافی به آن داده نشده است. او می‌گفت «این طرز تفکر وجود داره که این روش مؤثر نیست و قرار نیست بودجۀ درست‌وحسابی بهش تعلق بگیره. همین‌الان تو لس‌آنجلس خیلی شل‌ووِل اجرا می‌شه -اگر کسی بخواد بهش کوپن می‌دن».

تصور اینکه T.N.R را بتوان در مقیاس گسترده پیاده کرد برایم دشوار بود. فرانسیس اذعان کرد که در سطح کشور کمبود دام‌پزشک داریم، و دام‌پزشک‌ها بیش از پیش برای مؤسساتی کار می‌کنند که، به‌جای عقیم‌سازی با هزینۀ کم، خدمات انحصاری ارائه می‌دهند. بنابه درخواست اورلی کرو، پرسیدم که چرا «بهترین دوستان» چند کلینیک‌ سیار در لس‌آنجلس برپا نمی‌کند. جودا توضیح داد که اولویت فعلی سازمانْ ترویج واگذاری است، نه ارائۀ خدمات مستقیم. فرانسیس اضافه کرد «لس‌آنجلس کمبود منابع نداره. ما تمرکزمون رو روی محروم‌ترین مناطق کشور، مثل تگزاس جنوبی و نیومکزیکو گذاشتیم». به گفتۀ او، در آن «کویر امکانات»، دام‌پزشک ارشد گروهْ دام‌پزشکان را تعلیم می‌دهد تا عمل عقیم‌سازی را در حجم بالا انجام دهند. درعین‌حال، «بهترین دوستان» با عقیم‌سازی اجباری حیوانات خانگی مخالف است، به‌این‌دلیل که چنین قوانینی برای افراد بی‌بضاعت هزینه‌بردار هستند و اجراکردنشان دشوار است. همچنین، «بهترین دوستان» با تصمیم اخیر خیریۀ پت‌اسمارت، که از سرمایه‌گذاران «بهترین دوستان» است، مخالفتی ندارد. این تصمیم مبنی بر لازم‌نبودن عقیم‌سازی حیوانات قبل از به سرپرستی گرفته شدن از مراکز پت‌اسمارت است. جودا در حمایت از پت‌اسمارت گفت که اگر عقیم‌سازی به عهدۀ پذیرندگان گذاشته شود آن‌ها را به «مشارکت» تشویق می‌کند.

مشارکت و اجتماع، مضامین پرتکرار «بهترین دوستان» هستند. مانند داستان‌هایی که در مطالب تبلیغاتی می‌آورند و تصاویری که از گربه‌های مبهوت و سگ‌های خوشحال و خندان کنارش می‌گذارند، داستانی که خانوادۀ باتیستا از انسانیت برایم تعریف کردند برای من الهام‌بخش بود. آن‌ها خیالِ دنیایی را در سر دارند که در آن پذیرندگان در انجمن‌های دوستدار حیوانات مشارکتی فعال دارند، جمعیت گربه‌های بی‌صاحب با مشارکت انجمن‌ها در مراقبت از آن‌ها کاهش می‌یابد و بشریت به‌طور کلی به سمت مهربان‌تر شدن پیش می‌رود. داستان‌های تبلیغاتی «بهترین دوستان» به مذاق منتقدانش خوش نمی‌آید (به گفتۀ لیزا لانگ، عضو «بنیاد مردمی رعایت اصول اخلاقی در برابر جانوران» «پول جمع‌کردن برای نجات‌دادن همۀ حیوونا آسون‌تره تا برای عقیم‌کردن همه‌شون»). اما هیچ‌کدام از باتیستاها به‌نظرم متظاهر و پولکی نمی‌آمدند. درعوض، اعتقاد واقعی را در آن‌ها دیدم -اعتقادی که در جودا به‌نحو ستیزه‌جویانه‌ای خالص بود و در فرانسیس ظریف‌تر بود. اگرچه سیاست آن‌ها به‌طور کلی غیرمتعصبانه است و با اینکه «نه به کشتار حیوانات» جلوی برخی از اتانازی‌ها را نمی‌گیرد، لحن دستوری «همۀ‌ آن‌ها را نجات دهید» یادآور اصرار مذهبی جنبش مبارزه با سقط‌جنین بر حفظ جان تمام نوزادان متولد نشده، صرف نظر از شرایط، است. این اجبار از لحاظ سادگی یادآور راه‌حل ساده‌انگارانۀ ترقی‌خواهان است «مرزها را باز کنید»، «منابع مالی پلیس راقطع کنید». جاذبۀ راه‌حل‌های ساده به بیزاری ما از انتخاب‌های سخت و بی‌احتیاطی و بی‌رحمی انسان برمی‌گردد. همه دوست دارند یک داستان شاد برای بچه‌هایشان تعریف کنند «اگر یه گربۀ بی‌خانمان رو ببریم به پناهگاه مطمئناً یه خونۀ پر از مهر و محبت براش پیدا می‌شه».

وقتی دوباره دو شب بعد از عملیات تله‌گذاری با گیل رف و اورلی کرو بیرون رفتم، کرو خبرهای تلخی از نجات‌دهندۀ بچه‌گربه داشت. او گفت «بیچاره کریستین. بچه‌گربۀ کوچولو مرد. بهش مایعات داد، بهش اکسیژن رسوند، هر کاری کرد». سرش را تکان داد «اون بچه‌گربه معنی عشق رو فهمید».

مقصد ما محلۀ مسکونی بی‌روحی در مجاورت بزرگ‌راه هالیوود بود، جایی که رف و کرو به گربه‌های خیابانی غذا می‌دهند. توقف‌گاه اول آن‌ها، یک سطل آشغال واژگون بود که روی زمینی خالی پوشیده از علف هرز قرار داشت و قایقی که از زمانی که یادشان می‌آمد همان‌جا بود. همین که رف با آب و غذا به سطل آشغال نزدیک شد، سروکلۀ گربه‌ای به اسم توری در تاریکی پیدا شد. قربان صدقۀ توری رفت و گفت «چطور می‌شه عاشقش نبود؟ گوشش رو می‌بینی؟ خیلی وقته که اینجاست».

کرو به من گفت «ما روی همه‌شون اسم می‌ذاریم. نمی‌خوایم فقط گربۀ خیابونی باشن».

ده‌ها گربۀ بالغ در این محله بیرون از خانه‌ها زندگی می‌کنند. رف و کرو نه‌تنها همۀ گربه‌ها بلکه بیشتر اهالی محله را می‌شناسند. در نزدیکی ایستگاه اول، از جلوی خانۀ مردی عبور کردیم که به چهار یا پنج گربه غذا می‌داد. او یکی از آشنایان معلم کلاس اسپینینگ کرو را می‌شناخت و معلمش کرو را از یک خانۀ متروکه باخبر کرده بود که پیرزنی در آنجا به گربه‌ها غذا می‌داد. کرو و رف آمدند تا آن گربه‌ها را به دام بیندازند و عقیم کنند و از آن به بعد به آن‌ها غذا می‌دادند. وقتی یک زوج جوان خانه را خریدند و صاحب فرزند شدند، کرو و رف ایستگاه تغذیۀ گربه‎ها را خانه به خانه جابه‌جا کرده و مکان گربه‌ها را تغییر دادند. یکی از گربه‌ها دلش نمی‌خواست جایش را عوض کند ولی آن زوج تصمیم گرفتند با او کنار بیایند. کرو می‌گفت «یه دونه گربه‌ست. شونزده تا که نیست».

محل تغذیۀ بقیۀ گربه‌ها درحال‌حاضر در نزدیکی یک چمنزار انبوه است که برای پرنده‌ها و گرگ‌های صحرایی جذابیت دارد و یک طرفش را بزرگراه و طرف دیگرش را حصاری با یک سوارخ بزرگ محصور کرده است. در نور ضعیف، رف قوطی‌های غذای تر گربه را روی یک صفحۀ سیمانیِ شکسته خالی کرد. به‌علاوه، هفته‌ای یکبار حدود ۸ کیلوگرم غذای گربه در جاهای مختلف پخش می‌کند. می‌گفت «اما از این بچه‌ها خوب پذیرایی می‌شه». از او پرسیدم که او و کرو چقدر پول صرف غذا می‌کنند. او حتی نمی‌توانست حدس بزند. اما کرو گفت که می‌داند، چون شوهرش مدام این را گوشزد می‌کند «چند هزار دلار در سال».

سروکلۀ گربه‌ها از لابه‌لای بوته‌ها، از زیر یک ماشین هامر زرد در نزدیک‌ترین معبر و از چمنزارهای آن طرف خیابان پیدا می‌شد. کریستال، بتمن، دلیر و توفو بینشان بودند. هیچ‌کدامشان نه عجله داشتند، نه به دیگری توجهی نشان می‌دادند. گوش همه‌شان بریده شده بود و اکثراً سالم به نظر می‌رسیدند. اما یکی از آن‌ها التهاب صفاق داشت و یک چشمش کور شده بود. رف و کرو از گربه‌هایی می‌گفتند که مسموم شده بودند یا غیبشان زده بود، مثل همان وقت‌هایی که گرگ‌های صحرایی می‌آیند. یکی از ساکنان محله برای جلوگیری از ورود گرگ‌های صحرایی حصار دور چمنزار را تعمیر کرده بود، اما افراد بی‌خانمان دوباره آن سوراخ را باز کردند و گاهی اوقات از جایگاه تغذیه یک سطل پلاستیکی می‌دزدند. خانمی یک بار به کرو گفت که سطل را لازم دارد تا لباس‌هایش را درون آن بگذارد.

برای یک فرد بی‌خانمان، غذادادن به گربه‌های بی‌خانمان می‌تواند راهی باشد که طعم سخاوت را بچشد. حتی آن کسانی که خودشان خانه دارند و به گربه‌های بی‌خانمان غذا می‌دهند بیشتر در حاشیۀ شهر زندگی می‌کنند. از میان تغذیه‌رسان‎های قدیمیِ وَلی، رف و کرو از یک پیرمرد اسپانیایی و یک خانم تنها یاد کردند که همیشه داخل سبد خریدش غذای گربه هست. استیسی دینز، عضو سازمان خدمات حیوانات لس‌آنجلس، گفت «خیلی سخته که بخوایم غذادادن به حیوونا رو متوقف کنیم. شما به خانواده‌تون غذا می‌دید، به چیزی که دوستش دارید غذا می‌دید -اون فرد هم تقریباً به‌طور بیوشیمیایی به شما وابسته می‎شه. وقتی به مردم می‌گین به گربه‌ها غذا ندن، مثل اینه که ازشون می‌خواین گربه‌ها رو بکشن». سازمان خدمات حیوانات مردم را از غذادادن به حیوانات منع نمی‌کند، اما پیشنهاد می‌کند که غذا بیشتر از سی دقیقه بیرون نماند و باقی‌ماندۀ غذا را هم بردارند تا درندگان بومی را جذب نکند. گویا این پیشنهاد به‌طور کلی جدی گرفته نمی‌شود. رف و کرو تعریف خودشان را از غذادادن مسئولانه به حیوانات دارند، به‌این‌معنا که گربه‌هایی که سیرشان می‌کنند حتماً باید عقیم شوند. کرو یک بار به من گفت «خیلیا هستن که هم به گربه‌ها غذا می‌دن و هم اونا رو پرورش می‌دن. اونا دوست ندارن گربه‌ها عقیم شن، چون عاشق بچه‌گربه‌هان».

چنین افرادی عملاً گربه‌های خیابانی را احتکار می‌کنند، مثل کسانی که گربه‌ها را در منزلشان احتکار می‎کنند. ایستگاه سوم رف و کرو کنار خانۀ زنی بود که، گرچه به نظر ثروتمند می‌رسید، بااین‌حال گربه‌ها از پنجرۀ خانه‌اش می‌آمدند و می‌رفتند. همین‌که رف در امتداد خانه می‌رفت تا توجه چهارتا از آن‌ها را جلب کند، در جلویی خانه کمی باز شد و بعد دوباره بسته شد.

رف گفت «ما نمی‌دونیم توی این خونه چه خبره».
کرو گفت «یکی از همسایه‌ها بهش سر می‌زنه. اگر بچه گربه اونجا باشه بهمون میگه».
«فکر می‌کنی اصلاً بگه دستتون درد نکنه؟».
«برای تشکر بابت اینکه بهمون اجازه داد به گربه‌هاش غذا بدیم کریسمس یک بطری نوشیدنی براش بردم».
رف در این ایستگاه هم غذای تر ریخت و گفت «این گربه‌ها هم‌خون‌ان. این سیاه‌سفیده فقط یه دونه چشم داره».

غذای گربه، چه خشک باشد چه تر، کاملاً از گوشت حیوانات تهیه شده. در غربتی که از آن خانه برمی‌خاست، درحالی‌که به گربه‌های هم‌خونی که گوشت می‌خوردند نگاه می‌کردم، آیندۀ ویرانی را در نظر آوردم که در آن به قول جودا باتیستا «انسان‌ها تافتۀ جدا بافته هستند». در لس‌آنجلس پناهگاه‌های زیادی برای پرندگان مقیم و مهاجر و همچنین انواع پستاندران و خزنده‌ها وجود دارد، پس حتماً شهر باید پر از حیوانات وحشی باشد. اما متعلق به یک گونۀ خانگی است که از گوشت سایر حیوانات تغذیه می‌کند. اگر تمام مردم کشور از رفت‌وآمد گربه‌هایشان در فضای بیرون از خانه جلوگیری کنند، تأثیر جانوران درنده بر اکوسیستم آمریکا به‌شدت کاهش خواهد یافت. از این فراتر رفتن و کاهش جمعیت گربه‌های بی‌صاحب به روش‌های انسانی، فرایندی تدریجی است. ممکن است T.N.R هم خوب باشد، به‌این‌شرط که گربه‌ها ثبت شوند، برای شناسایی در بدنشان ریزتراشه قرار داده شود و در مکان‌های امن و محصور رها شوند. ازآنجایی‌که T.N.R هرگز کافی نیست، تلاش‌هایی بی‌وقفه جهت دورکردن گربه‌ها از محیط لازم است، تاحدودی از طریق واگذاری، تاحدودی با اسکان‌دادن آن‌ها در پناهگاه‌ها و تاحدودی هم ازطریق اتانازی. این کار نوعی تجدیدنظر در «نه به کشتار حیوانات» محسوب می‌شود. نگرانی بابت کشتار حیوانات در پناهگاه‌ها باعث شده که تعداد گربه‌های خیابانی بیشتر شده و تمرکز از روی یک مشکل عمیق‌تر، یعنی تولیدمثل، برداشته شود. نجات‌دادن بچه‌گربه‌‌های شیرخوار کار دل‌گرم‌کننده‌ای است، اما به اندازۀ کافی بچه‌گربۀ قابل واگذاری داریم، ضمن اینکه مراقبت‌‌های دورۀ نوزادی می‌تواند بسیار پرهزینه باشد. در حرف، نجات بچه‌گربه‌ها نباید مانع حمایت از عقیم‌سازی و آگاه‌کردن جوامع از اهمیت آن شود. اما در عمل، حتی شهری مثل لس‌آنجلس هم کویر امکانات است. وقتی از آنِت رامیرِز، معاون مدیرکل سازمان خدمات حیوانات لس‌آنجلس پرسیدم که حدوداً چقدر از بودجۀ سازمان صرف آموزش می‌شود پاسخ دقیقی به من داد «هیچی».

یک محلۀ پر از گربهْ نمایشی از تناقض‌هاست. دل‌سوزی ما برای حیوانات شرایط بدی برای آن‌ها بوجود آورده است. گربه‌ها موجوداتی متعلق به دنیای طبیعت محسوب می‌شوند و درعین‌حال عضوی از خانواده‌اند (اگر یک بچه بخواهد دل‌ورودۀ حیوانات را بیرون بریزد، والدینش شانه بالا می‌آندازند و می‌گویند طبیعتش همین است؟). پیشرفت انسان دلیلی است برای اینکه پناهگاه‌ها را بهبود دهند، درحالی‌که سنت‌های قدیمی می‌گویند گربه‌ها باید بیرون از فضای خانه باشند. کسانی که به گربه‌های وحشی غذا می‌دهند صاحب گربه‌ها هستند بدون اینکه واقعاً صاحب آن‌ها باشند و «نه به کشتن حیوانات» به این معنا نیست که هیچ کشتنی صورت نگیرد. ریشۀ این تناقضات همان تصمیم‌های دشواری‌اند که گرفته نشده‌اند و هم گربه‌ها و هم طبیعت تاوان آن را می‌پردازند.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را جاناتان فرنزن نوشته و در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۲۳ با عنوان «How the “No Kill” Movement Betrays Its Name» در وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است و برای نخستین‌بار با عنوان «چگونه جنبش «نه به کشتن حیوانات» به نام خودش خیانت می‌کند؟» در سی‌ویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ آمنه محبوبی‌نیا منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳با همان عنوان منتشر کرده است.

جاناتان فرنزن (Jonathan Franzen) از نویسندگان قدیمی جستارها، داستان‌ها و گزارش‌های نیویورکر است. او نویسندۀ چندین رمان است، ازجمله Freedom (2011) و The Twenty-Seventh City (2013).

پاورقی

  • 1
    Alley Cat Allies
  • 2
    Best Friends Animal Sociey
  • 3
    Process Church of the Final Judgment

مرتبط

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

احساس کسلی وقتی پیدا می‌شود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0