نوشتار

یا عکس داره یا اصلاً اتفاق نیفتاده

شبکه‌های اجتماعی قادرند تصویر ذهنی‌ ما را از خودمان دگرگون کنند

یا عکس داره یا اصلاً اتفاق نیفتاده

شبکه‌های اجتماعی بدون تردید فواید زیادی داشته‌اند و دنیای ما را به شکل بی‌سابقه‌ای متحول کرده‌اند. بااین‌حال، پژوهش‌گران علوم اعصاب، هشدار می‌دهند که ما هنوز درک دقیقی از تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر سلامت روانمان نداریم و باید همچنان احتیاط پیشه کنیم. از نظر آ‌ن‌ها شبکه‌های اجتماعی با مشوش کردن دریافت‌های ما از واقعیت و ایجاد تصوراتی ساختگی از دنیای پیرامونمان ما را در مخصمه‌ای گرفتار می‌کنند:‌ یا پیوسته باید اوضاع جهان را مطابق تصورات جدیدمان تغییر دهیم یا خطر افسرده‌شدن و ناامیدشدن را به جان بخریم. آیا راه‌حلی وجود دارد؟

مارک میلر، بن وایت،ایان — لیوای جِد مورفی با حالتی شهوت‌انگیز در دوربین ظاهر می‌شود. قیافۀ تأثیرگذاری دارد؛ چشمان آبی گیرا، استخوان گونۀ برجسته، لب‌های گوشتالو و زاویۀ تیز خط فک. آن‌طور که خودش می‌گوید، همۀ این‌ها برایش حدود سی هزار پوند خرج برداشته است. مورفی اهل منچستر انگلیس و از شخصیت‌های تأثیرگذار است که دنبال‌کننده‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی دارد. او دربارۀ شیوۀ زیادکردن تعداد هوادارانش می‌گوید که اگر عکسی در بازۀ زمانی معینی تعداد مشخصی «لایک» نخورد، آن عکس را حذف می‌کنم. جراحی‌‌های او صرفاً راهی است برای اینکه خیلی سریع اعتباری دست‌وپا کند. خودش در این رابطه می‌گوید «خوشگل‌بودن در شبکه‌های اجتماعی مهم است. واضح است که من به دنبال جذب مخاطب هستم».

رابطۀ او با شبکه‌های اجتماعی جلوۀ بارزی از نگرانی‌هایی است که گی دوبور، فیلسوف فرانسوی، در اثر کلاسیک خود به ‌نام جامعۀ نمایش۱ (۱۹۶۷) بیان کرده است. آن‌طور که دوبور ادعا می‌کند، «زندگی اجتماعی در حال گذار از داشتن‌ به نمایاندن است که هرگونه ’دارایی و دارندگی‘،اعتبار و برازندگی بلافصل و کارکرد غایی‏اش را می‏باید از آن کسب کند. هم‌زمان با این امر، هرگونه واقعیت فردی واقعیتی اجتماعی شده است». دبور تشخیص داد که نیروهای اجتماعی بیش‌ازپیش و از هر سویی افراد جامعه را احاطه کرده‌اند. مدت‌ها بعد، این اظهارنظر غیب‌گویانۀ او با ظهور شبکه‌های اجتماعی رنگ واقعیت به خود گرفت. دوبور، در مقام نظریه‌پردازی سیاسی در دهۀ شصت قرن بیستم، تلاش می‌کرد دریابد چگونه این گذار به‌سمت نمودها بر روان و به‌زیستی آدمی تأثیر می‌گذارد و چرا باید افرادی مثل مورفی به این صرافت بیفتند که دست به کارهای افراطی بزنند.

امروزه شبکه‌های اجتماعی را علت به‌وجودآمدن مجموعه‌ای از مشکلات روانی می‏دانند. طبق گزارشی که انجمن سلطنتی بهداشت عمومی بریتانیا در سال ۲۰۱۷ منتشر کرد، استفاده از شبکه‌های اجتماعی ارتباط مستقیمی با افسردگی، اضطراب و اعتیاد دارد. برخی از شخصیت‌های تأثیرگذار قدیمی به مقابله با شبکه‌های اجتماعی برخاسته‌اند و در پی برجسته‌کردن این نکته هستند که درست‌کردن تصویری از خود، که در واقع امر به پشیزی نمی‌ارزد، مخاطرات فراوانی به همراه دارد. در این میان، برخی از پلتفرم‌ها، به‌منظور مراقبت از سلامت کاربران، در طراحی‌های خود اصلاحاتی انجام داده‌اند، مانند امکان مخفی‌کردن تعداد لایک‌های مطالب.

امروزه زیاد پیرامون مسائل شبکه‌های اجتماعی حرف زده می‏شود، ولی پژوهشگران هنوز دربارۀ سازوکارهای شناختی خاصی که اثرات مخرب شبکه‏های اجتماعی بر به‌زیستی روان‌شناختی را توضیح دهد کاری نکرده‏اند. باوجوداین، پیشرفت‌های تازه در علوم اعصاب محاسباتی آماده‌اند تا این مسئله را روشن کنند. ساختار برخی از پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی به‌صورتی است که دانشمندان به آن «ابَرمحرک» می‌گویند، سیستم‌های مشکل‌آفرین پیغام‌رسان دیجیتال که درعمل محرک‏هایی رضایت‌بخش و به‏طور بالقوه اعتیادآور هستند. مطابق با یکی از نظریه‌های پیش‌گام و نوین علوم اعصاب موسوم به پردازش پیش‌بین، ابرمحرک‏ها با سازوکارهای عاطفی و شناختی خاصی ارتباط برقرار می‌کنند تا درست آن دسته از نتایج بیمارگونه‌ای را تولید کنند که امروز شاهدش هستیم.

پردازش پیش‌بینْ مغز را به‌مثابۀ یک «موتور پیش‌بینی» در نظر می‌گیرد که دائماً در تلاش است تا پیام‌های حسی‌ای را پیش‌بینی کند که در جهان با آن‌ها برخورد می‌کند و اختلاف میان آن پیام‌های دریافتی و پیش‌بینی‌هایش (خطای پیش‌بینی) را به کمترین حد ممکن برساند. چنین سیستم‌هایی در طول زمان، به‌صورت تدریجی، یک «مدل مولد» می‌سازند، یعنی فهم ساختاریافته‌ای از قاعده‌های احتمالی پیرامونمان که از آن‌ها در تولید پیش‌بینی‌ها استفاده می‌شود. دراصل، این مدل مولدْ مدلی ذهنی از جهان ماست که هم شامل اطلاعات کوتاه‌مدت و مربوط به وظیفه‌ای خاص می‌شود و هم شامل اطلاعات بلندمدت که احساس روایی ما از خود را سروشکل می‌دهند. طبق این چهارچوب، سیستم‌های پیش‌بین از دو راه خطاهای پیش‌بینی را به حداقل می‏رسانند: یا آن مدل مولد را به‌روزرسانی می‌کنند تا بازتاب بسیار دقیق‌تری از جهان باشد، یا به‌شیوه‌ای عمل می‌کنند که جهان سازگاری بهتری با پیش‌بینی‌هایشان داشته باشد. به‌این‌ترتیب، مغز بخشی از یک سیستم پیش‌بین را شکل می‌دهد که همواره از عدم‌قطعیت به‌سوی قطعیت می‌رود و، با کاهش دفعات امور غیرمنتظرۀ بالقوه خطرناک، ما را سالم و زنده نگه می‌دارد.

دمای مناسب و موردانتظار بدن انسان سالم را در نظر بگیرید، یعنی ۳۷ درجۀ سانتی‌گراد. تغییر این دما در هر جهتی به‌منزلۀ جهشی در خطای پیش‌بینی انگاشته می‌شود و به موجود زنده علامت می‌دهد که دارد به‌سمت حالتی غیرمنتظره و، درنتیجه، حالتی بالقوه خطرناک می‌رود. این افزایش خطای پیش‌بینی به شکل‌های مختلفی بروز می‌کند؛ در قالب احساس ناراحتی، استرس و یا تمایل به انجام هر کاری که باعث شود پیش‌بینی بهتری از واقعیت داشته باشیم. ممکن است دست روی دست بگذاریم و با تغییر دما کنار بیاییم و به این شیوه مدل مولد خود را به‌روزرسانی کنیم یا اینکه پتویی روی خودمان بیندازیم یا پنجره‌ای را باز کنیم. در چنین مواردی، کاری که انجام می‌دهیم این است که بر اساس شرایط محیط پیرامون خود عمل می‌کنیم، برداشتمان از دنیای اطراف را مد نظر قرار می‌دهیم و تغییری را در رابطۀ خود با آن ایجاد می‌کنیم تا خودمان را به محدودۀ قابل‌تحملی از عدم‌قطعیت بازگردانیم.

با توجه به تصویر تازه‏ای که از نظریۀ پردازش پیش‌بین به دست می‌آوریم، شناخت و عاطفه جنبه‌های کاملاً درهم‌تنیده‌ای از یک سیستم پیش‌بین هستند. خطاهای پیش‌بینی صرفاً اشاره‏ای داده‏ای۲ در یک سیستم کامپیوتری نیستند، بلکه افزایش خطاهای پیش‌بینی احساس بدی به ما می‏دهد و اگر بتوانیم خطاها را به‌گونه‌ای برطرف کنیم که در چهارچوب انتظاراتمان قرار گیرند، در آن صورت احساس خوبی خواهیم داشت. این بدان معناست که ما انسان‌ها، به‌عنوان موجودات زندۀ پیش‌بینی‌کننده، به‌شدت به دنبال خطا‌های پیش‌بینی قابل‌کنترل، یا به عبارتی عدم‌قطعیت قابل‌کنترل، هستیم، چراکه با برطرف‌کردنش احساس خوبی به‌مان دست می‌دهد. افزایش استقبال از جورچین در طول دوران قرنطینۀ کرونا شاهدی بر علاقۀ ما نسبت به عدم‌قطعیت‌های قابل‌کنترل است. این احساساتِ ما تکامل یافته‌اند تا با محیطمان هماهنگ شویم و به ما کمک کنند تا با کنجکاوی تدبیرهای موفق و تازه‌ای برای بقای خود دست‌وپا کنیم و از استرس‌ها و ناگواری‌هایی بگریزیم که عدم‌قطعیت غیرقابل‌کنترل به همراه می‌آورد. درک این ارتباط بازگشتی، فعال و عمیق با محیط اطراف و حساسیت نشان‌دادن ما به آن باعث می‌شود که بفهمیم شبکه‌های اجتماعی چگونه می‌توانند برای سلامت روانی ما مضر باشند و چرا اغلب اوقات سخت است که از آن‌ها بیرون بیاییم.

از منظر نظریۀ پردازش پیش‌بین، خوب‌زیستن به ‌معنای توانایی مدیریت‌کردن عدم‌قطعیت‌ها به‌شیوه‌ای کارآمد است. خود این توانایی هم در گروِ داشتن مدل مولدی برای بازنمایی دقیقی از جهان است. داشتن مدل مولدی که قواعد موجود در محیط پیرامون را خوب بازتاب نمی‏دهد، لاجرم، منجر به افزایش پیش‌بینی‌های نادرست و سیلی از خطاها می‌شود که حل‌کردنشان کار حضرت فیل است. نظریه‌پردازان پردازش پیش‌بین، با تکیه بر اثربخشی مدل مولد فرد، روایت‌هایی تازه از سلامت روان مطرح می‌کنند. برای نمونه، از نظر آن‌ها افسردگی شکلی از «صلبیت شناختی» است که در آن سیستم از میزان اهمیت بازخوردهای دریافتی از جهان اطراف غافل می‌شود. افرادی که از سلامت روانی برخوردارند با دریافت بازخوردهای هیجانی انتظارات خود را با جهان، به‌شیوه‌ای انعطاف‌پذیر، هماهنگ می‌کنند: گاهی اوقات منطقی است که بگوییم این خطای پیش‌بینی فقط یک نویز است و آن را «کنار بگذاریم» تا اینکه بخواهیم، به‌واسطۀ آن خطای پیش‌بینی، مدل مولدمان از جهان را تغییر دهیم؛ گاهی اوقات نیز باید به‌خاطر آن خطا مدل خود را تغییر دهیم. پژوهشگران این فرضیه را مطرح می‌کنند که ما انسان‌ها در حالت افسردگی توانایی حرکت بین حالت‌های کم‌وبیش «حساس» را از دست می‌دهیم و همین باعث افزایش و غیرقابل‌کنترل‌شدن خطای پیش‌بینی می‌شود. درنهایت به جایی می‌رسیم که می‌توانیم عدم‌کارایی و شکست را در کارهایمان پیش‌بینی کنیم، که این پیش‌بینی خودش خودش را تقویت می‌کند و ما با پذیرش این موضوع احساس ناخوشایندی می‌کنیم. برای فرد افسرده، این مسائل باعث بروز احساساتی مانند درماندگی، انزوا، بی‌انگیزگی و لذت‌نبردن از جهان می‌شود.

شبکه‌های اجتماعی به‌شیوۀ کارساز و حیرت‌انگیزی بر مدل‌‌های مولد ما تأثیر منفی می‌گذارند. آن‌ها، با شواهد نامناسبی که از دنیای اطراف و خودِ واقعی‌مان نشانمان می‌دهند، بار زیادی به مدل‌های مولد ما تحمیل می‌کنند. فاصلۀ بالقوۀ میان بودن و نمایان‌شدن گسترده می‏شود؛ می‌توانیم تنها با چند بار لمس صفحۀ گوشی ظاهر خود را از این رو به آن رو کنیم یا یک عکس را بیست بار بگیریم تا دقیقاً برسیم به آن چهرۀ بی‌خیال قدرتمندی که می‌خواهیم. ازآنجاکه شبکه‌های اجتماعی ویژگی‌هایی را به وجود می‏آورند که این امکان را برای ما فراهم می‌کنند تا تصویری غیرواقعی از خود ارائه کنیم، این پلتفرم‌ها به قوی‌ترین مولدهای شواهد نامناسب تبدیل می‏شوند که سیلی از اطلاعات غلط را به سیستم‌های پیش‌بین سرازیر می‌کنند و این‌طور به ما القا می‌کنند که جهان مملو از افراد خوشحال و زیباست که زندگی لاکچری و بی‌دغدغه‌ای دارند. زمانی‌که با اینترنت سروکار نداریم، عموماً این‌گونه است که مدل مولد و انتظارات ما با اطلاعاتی رمزگذاری می‌شود که از محیط بی‌واسطه (فیلترنشده) دریافت شده است، به این معنی که این مدل اغلب اوقات بازتاب دقیقی از جهان است. اما، در مواردی که درگیری شدید و منظمی با شبکه‌های اجتماعی داریم، اطلاعات دریافتی از جهان خیلی با دقت انتخاب و تنظیم شده و تغییر می‌یابند؛ درواقع به‌طور بالقوه درگیر پندارهای خیالی هستیم. دربارۀ تغییر هراس‏انگیز موردنظر دوبور از اصالت به تظاهر، می‌توان گفت که شبکه‌های اجتماعی، مانند دیلمی دیجیتالی، مدل مولد ما را از محیط غیرآنلاین جدا می‌کنند. درعوض، مدل ما از جهان واقع برگرفته از انتظاراتی خواهد بود که از دنیای آنلاین دریافت می‌کنیم. نتیجۀ این فرایندْ امواج غیرقابل‌کنترلی از خطاهای پیش‌بینی است که تعدادشان سر به فلک می‌کشد و تازه سیستم باید تلاش کند تا آن را حداقل کند.

کارهای به‌ظاهر افراطی مورفی، اینفلوئنسری که در ابتدای متن صحبتش را کردیم، تدبیری برای برطرف‌کردن این نوع خطای پیش‌بینی است. نظرسنجی تازه‌ای نشان می‌دهد که تاکنون بیش از نیمی از جراحان زیبایی مراجعانی داشته‌اند که از آن‌ها خواسته‌اند که طوری عمل شوند تا جذابیت عکس‌هایشان در اینترنت زیاد شود. این در حالی است که تعدادی از جراحان اعلام کرده‌اند که برخی از بیماران عکس‌های فیلترشده‌شان را نشان می‌دهند و می‌گویند دوست دارند شبیه آن بشوند. مورفی تعریف می‌کند که چگونه این فیلترها او را قادر می‌کنند اثرات عمل‌های زیبایی را از قبل روی خود امتحان کند و نتیجه را ببیند. اگرچه اینستاگرام این فیلترها را برداشته، اما بسیاری از نرم‌افزارها هنوز این کار را می‌کنند.

این به‌اصطلاح «عمل‌های جراحی اسنپ‌چتی» در چهارچوب نظریۀ پردازش پیش‌بین خیلی منطقی جلوه می‌کنند. اگر با ظاهرهای دست‌کاری‌شدۀ خودمان و بازخوردهای مرتبط با آن انس بگیریم، طولی نمی‌کشد که شرایط برعکس شده و سطح تأییداتی که در دنیای خارج از اینترنت وجود دارد نقش خطای پیش‌بینی را خواهد گرفت. این وضعیت می‌تواند باعث ایجاد احساس استرس و کمبود شود. اگر از منظر نظریۀ پردازش پیش‌بین به این موضوع نگاه کنیم، جراحی‌کردن‌ به این منظور که هرچه بیشتر شبیه عکس فیلترشده‌مان بشویم مصداقی از همان رفتاری است که سیستم پیش‌بین همیشه در پی انجام آن است. میان این حالت و حالتی که با سردشدن هوا روی خودمان پتو می‌کشیم هیچ تفاوتی نیست. ما از دنیای اطراف نمونه‏گیری می‏کنیم، انتظارمان را شکل می‌دهیم و سعی می‌کنیم تا به حالت مطابق انتظارمان دست یابیم. اما شبکه‌های اجتماعی قادرند تا آن‌قدر تصویر ذهنی ما از خودمان را دگرگون کنند که تنها راهی که برای اصلاح خطاهای پیش‌بینی و برآورده‌کردن انتظاراتمان پیش رویمان باقی بماند این باشد که با عمل جراحی چهره‌مان را عوض کنیم.

اما باید توجه کنیم که این سناریو چه تبعات جدی‌ای برای ما دارد. اگر نتوانیم خطاهای پیش‌بینی را برطرف کنیم و مشغولیت خود را با شبکه‌های اجتماعی ادامه دهیم، این عدم توفیق پیاپی به‌سوی خودمان بازمی‌گردد و سرانجام یادمان می‌دهد که همواره در انتظار عدم توفیق در کارهایمان باشیم. از طریق سلسله‌ای از پیش‌بینی‌های مرتبۀ دوم، یعنی پیش‌بینی دربارۀ اینکه آیا پیش‌بینی‌های دقیقی‌ انجام می‌دهیم یا نه، از سودمندی موردانتظار کارهایمان آگاه می‏شویم. و زمانی‌که مرتباً در انجام کارهایمان ناکام شویم، دیگر اعتمادبه‌نفسی در انجام آن‌ها برایمان باقی نمی‌ماند. دست‌آخر، کمتر پیش‌بینیِ موفقیت می‏کنیم و احساس ناامیدی تمام‌عیاری بر ما غالب می‌شود. این دقیقاً همان سناریوی مدنظر آن دسته از دانشمندان علوم ‌اعصاب است که روی تبیین‌های محاسباتی افسردگی کار می‌کنند و پیش‌تر هم بدان اشاره شد: اگر به‌طور مداوم نتوانیم به انتظاراتمان دست یابیم و آن‌وقت در تنظیم‌کردن دوبارۀ انتظاراتمان ناکام بمانیم، دیگر باید شکست در کارهایمان را بپذیریم. محتوای غیرواقعی موجود در شبکه‌های اجتماعی، مانند تصاویر زیبا و لاکچری، این پیش‌بینی‌ها را سر جای خود محکم نگه می‌دارد و تنظیم دوبارۀ انتظاراتمان از زندگی را بر اساس بازخوردهای دنیای واقعی دشوار می‌کند. ازاین‌رو، شبکه‌های اجتماعی ما را در مخصمه‌ای می‌اندازند: یا باید اوضاع جهان را مطابق انتظارات جدیدمان تغییر دهیم، یا خطر افسرده‌شدن و ناامیدشدن را به جان بخریم.

البته که راه بسیار ساده‌تری برای کم‌کردن این مشکلات وجود دارد و آن هم کمتر وقت‌گذراندن در فضای مجازی است. اما برای برخی از ما این مطلب فقط در حرف آسان و در عمل دشوار است. بر اساس شواهد موجود، این‌طور به نظر می‌رسد که شبکه‌های اجتماعی اعتیادآور هستند. گزارشی جامع در سال ۲۰۱۵ منتشر شد که اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی را این‌گونه تعریف می‌کند: مشغول‌بودن و تمایل بیش‌ازاندازه به استفاده از شبکه‌های اجتماعی که به بخش‌های دیگر زندگی نیز آسیب می‌زند. طبق این گزارش، حدود ۱۰ درصد از کاربران شبکه‌های اجتماعی علائم اعتیاد را دارند. شگفت اینکه تعداد افرادی که اسیر مشکلات مشروبات الکلی هستند حول‌وحوش همین آمار است. اما، درحالی‌که مشکلات ناشی از اعتیاد به مشروبات الکی نسبتاً خوب شناخته شده، مسائل مربوط به اعتیاد شبکه‌های اجتماعی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. شاید پردازش پیش‌بین کلید فهم این قضیه باشد و نشان دهد که ویژگی‌های بعضی پلتفرم‌ها چطور چنین اثراتی ایجاد می‌کنند.

پردازش پیش‌بین فهم نوینی از اعتیاد مطرح می‌کند. بر اساس این فهم نوین، اعتیادْ توازن میان سیستم‌های پیش‌بینی و محیط پیرامونی آن را بر هم می‌زند. در زندگی پاداش‌های بسیاری وجود دارد و مغز با کاهش خطاهای پیش‌بینی به این پاداش‌ها دست می‌یابد: برخلاف باور عمومی، دوپامین به‌تنهایی نقش پاداش‌دهنده ندارد، بلکه کاهش خطای پیش‌بینیِ همراه آن است که باعث احساس پاداش می‌شود. پیام‌رسان‌های عصبی، مثل دوپامین، صرفاً رفتارهایی را رمزگذاری و تثبیت می‌کنند که یاد گرفته‌ایم از آن‌ها انتظار دریافت پاداش داشته باشیم. اکنون فضای درحال‌گسترش فناوری‌های دیجیتال، درست مانند انواع مختلف داروهای اعتیادآور، رابطۀ میان پاداش و رفتار را مختل می‌کنند. گری ویلسون، نویسندۀ حوزۀ علوم، در کتاب مهم خود به ‌نام مغز شما در مواجهه با پورن۳ (۲۰۱۴)، می‌گوید که پورنوگرافی اینترنتی به‏طور خطرناکی خرسندکننده می‏نماید، نمونه‌ای از یک «ابرمحرک». ویلسون اشاره می‌کند که پورن‌های موجود در اینترنت در یک شب چنان تنوعی از روابط جنسی را در اختیارمان می‌گذارند که نیاکانمان در همۀ عمرشان تجربه نکرده‌اند: تعداد فراوان زبانه‌ها یا پنجره‌ها، صدها مدل مختلف، و فزونی‌یافتن فتیش‌ها همگی دست به دست هم می‌دهند تا مدار پاداش مغزی فریاد بزند: «لعنتی، فکر نمی‌کردم تا این حد بتوانیم خوب عمل کنیم!». درحالی‌که در واقع امر تنها به یک صفحه خیره شده‌ایم. این تازگی بسیار فریبنده است، چون مغز ما همواره در پی یافتن راه‌های جدیدی برای کم‌کردن خطاهای پیش‌بینی است، راه‌های تازه‌ای که باعث شود به چیزی فراتر از انتظاراتمان برسیم. مغز ما این تازگی روابط جنسی را به‌عنوان برطرف‌شدن قسمت عظیمی از عدم‌قطعیت‌ها ثبت می‌کند و مدار پاداش مغز ما حسابی مشغول این کار می‌شود و این رفتارهای پاداش‌طلبانه را بیش از پیش تشدید می‌کند.

نقشی که پورنوگرافی در قبال روابط جنسی ایفا می‌کند پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی در قبال گرایش ذاتی ما به معاشرت ایفا می‌کنند. مشغول‌‌شدن با پیوندهای بین‌فردی ارزشمند باعث به‌کارگیری همۀ مدارهای پاداشی می‌شود که پیش‌تر بدان اشاره شد: معاشرت‌کردن احساس خوبی در ما ایجاد می‌کند و دوپامینْ یادگیری رفتارهای اجتماعی موفق را رمزگذاری می‌کند. یکی از شباهت‌های اساسی میان شبکه‌های اجتماعی و پورنوگرافی این است که هر دو ابزار قدرتمندی برای ایجاد پنداری ساختگی و عرضۀ آن در قالب واقعیتی دست‏یافتنی هستند. عرضۀ این سناریوهای «بهتر از زندگی واقعی» (مانند تصاویری که خیلی بادقت فیلتر و صحنه‌سازی شده‌اند یا دیدن صحنه‌های جنسی بسیار هیجان‌انگیز پورنوگرافی) برای عامل‌های پیش‌بین، که همواره چشم‌انتظار شیوه‌هایی برای بهبود سیستم پیش‌بین خود هستند، به‌شدت وسوسه‌انگیز است. سطح بالای تازگی مطالب شبکه‌های اجتماعی و فراوانی آن‌ها، ‌درست مانند فیلم‌های پورنوگرافی اینترنت‌، بدین معناست که سیستم پاداش حسابی خود را مشغول این کارها می‌کند. به همین خاطر، جای هیچ تعجبی نیست که گزارشی در سال ۲۰۱۹ نشان می‌دهد که امروزه یک نوجوان معمولی آمریکایی بیش از هفت ساعت در روز صرف تماشای مطالب صفحه‌های اینترنتی می‌کند. ابرمحرک‏ها از طریق شبکه‌های اجتماعی مدل پیش‌بینی ما را مجدداً سازمان‌دهی می‌کنند و عادات ما را از نو پایه‌ریزی می‌کنند: بدین گونه همین‌که از خواب بیدار می‌شویم، به دنبال گوشی خود می‌گردیم؛ از خانه بیرون نمی‌رویم مگر آنکه آن را همراه خود می‌بریم و حتی وقتی در میان جمعی از دوستان هستیم، مدام سرمان توی گوشی است.

باوجوداین، اثر ابرمحرک‌های شبکه‌های اجتماعی فقط از دل حجم عظیم محتواهای ویرایش‌شده و بازخوردهای اجتماعی گسترده بیرون نمی‌آید، بلکه ویژگی‌هایی که عمداً در طراحی‌ها گنجانده می‌شوند در به‌وجودآمدن این اثرات نقش دارند، ویژگی‌هایی که شبکه‌های اجتماعی را بیشتر به قماربازی شبیه می‌کند تا پورنوگرافی. آنچه در قماربازی تحریک‌کننده است و باعث ایجاد عادت می‌شود چشمداشت ما به پاداش‌ها یا انتظار ما برای پاداشی است که هنوز دریافت آن قطعی نشده است. بله، تعاملات اجتماعی غیراینترنتی نیز غالباً غیرقابل‌پیش‌بینی هستند، چون ما در این تعاملات نمی‌دانیم که چه زمانی افراد به ‌شیوه‌های رضایت‌بخشی با ما دیدار یا ارتباطی تازه برقرار می‌کنند. اما سایت‌های شبکه‌های اجتماعی طوری مهندسی شده‌اند تا این چشمداشت‌ها را به‌صورت بازی‌وار با هم ترکیب کنند، یعنی ویژگی‌هایی مانند پیش‌روی‌کردن، امتیازگرفتن و ریسک‌کردن در محیطی ارائه می‌شوند که شباهتی به بازی ندارد. شبکه‌های اجتماعیْ تعاملات اجتماعی را شبیه بازی می‌کنند و عمدتاً این کار را با شیوه‌های بسیار تعاملی مختلفی مانند «پسندکردن»، «اشتراک‌گذاری»، «رأی مثبت دادن»، کامنت‌گذاشتن و مواردی از این دست انجام می‌دهند. و این شیوه‌ها به محتواهایی مربوط می‌شود که خود کاربر آن‌ها را ایجاد می‌کند. این بازخوردها ملاک مستقیم «موفقیت» یک پست خاص است و این امکان را برای ما فراهم می‌کند تا میزان محبوبیت افراد و مطلب‌هایشان را با یکدیگر مقایسه کنیم.

علاوه بر این‌ها، زمانی‌که بازخوردی ثبت می‌شود، مستقیم به کاربر منتقل نمی‌شود، بلکه کاربر اعلانی به‌صورت نوری چشمک‌زن یا صدایی برانگیزنده دریافت می‌کند که نمی‌گذارد زود بفهمد دقیقاً محتوای آن اعلان چیست. ثابت شده است که همین عمل ساده‌ای که دکمه‌ای را فشار می‌دهیم تا خبرهایی را ببینیم باعث ایجاد رفتارهای معتادگونه و برانگیخته در ما می‌شود. و ویژگی‌هایی که جدیداً در تلفن‌های هوشمند به‌ کار رفته‌اند لایه‌های تازه‌ای به این سازوکار اضافه می‌کنند. برای مثال، ویژگی «پایین‌کشیدن صفحه برای نوکردن» مطالب قسمت خبرخوان برنامۀ فیس‌بوک، همان جایی که کاربرانْ صفحه را پایین می‌کشند تا تازه‌ترین خبرها را از نو ببینند، درست مانند کشیدن دستۀ دستگاه اسلات ماشین۴ قمارخانه‌هاست. کاربران در هر دو مورد تا زمانی که صفحه یا آن دسته را پایین نکشند مطمئن نیستند که با چه محتوایی روبه‌رو خواهند شد. این ویژگی، همراه با این واقعیت که در حال حاضر تعداد مطالب خبرخوان فیس‌بوک سر به فلک می‌کشد، سبب شده تا این برنامه را «کراک کوکایین رفتاری» بنامند.

این نکته نیز درخور توجه است که چگونه فضای دیجیتال محدودیت‌های مکانی و زمانی را محو می‌کند و از این طریق تازگی‌ و تأیید فراوانی را عرضه می‌کند که به‌راحتی در دنیای غیراینترنتی یافت نمی‌شود. حساب‌های کاربریِ نسبتاً موفق اینستاگرام بین چهل هزار تا صد هزار دنبال‌کننده دارند. کاربران می‌توانند در یک چشم‌به‌هم‌زدن به کسانی پیام بدهند که کاملاً برایشان غریبه هستند و با آن‌ها تبادل نظر کنند؛ وقتی هم که مطالبی که با آن سروکار دارند حوصله‌شان را سر ببرد، تنها با یک حرکت سریع انگشت روی صفحه به مطالب غیر‌قابل‌پیش‌بینی، مهیج و تازه دسترسی پیدا می‌کنند. این ویژگی‌های ساختاری مواردی هستند که روایت‏های حداقلی از اعتیاد شبکه‌های اجتماعی غالباً از تشخیص آن عاجزند، ویژگی‌هایی که عامدانه موقعیت مشمول انتظار به وجود می‏آورند و امکان تقریباً بی‌انتهای تازه‌شدن مطالب را تسهیل می‌کنند

دوبور حق داشت که دربارۀ این چیزها دغدغه داشته باشد: جداافتادن نمود از واقعیت آسیب‌های عظیمی برای به‌زیستی ما به بار می‌آورد و باعث می‌شود تا دست به کارهایی افراطی بزنیم. شاید این عبارت عامیانۀ اینترنتی بتواند به‌صورت خیلی مختصر و مفید نمایانگر دل‌نگرانی‌های دوبور باشد: «یا عکس دارد یا اصلاً اتفاق نیفتاده است». این عبارت بیانگر آن است که تجربیات در شبکه‌های اجتماعی به‌طور کامل ساخته و پرداختۀ نمودشان هستند. گذشته از این، دبور متوجه این مطلب بود که این آسیب‌ها از دل خلأ بیرون نمی‌آیند. خطر شبکه‌های اجتماعی نه‌تنها در غیرواقعی‌بودن محتواهای آن بلکه در توانایی آن‌ها در مسحورکردن ماست. نیروی قدرتمندی وجود دارد که این طراحی هدفمند شبکه‌های اجتماعی را به پیش می‌راند، و آن ظرفیت گستردۀ آن‌ها برای درآمدزایی است. همان‌طوری که نیر ایال، استاد طراحی، در کتاب قلاب۵ (۲۰۱۴) گفته است «شرکت‌ها بیش‌ازپیش به این نکته رسیده‌اند که ارزش اقتصادی‌شان تابعی از قدرت عادت‌هایی است که ایجاد می‌کنند».

اگر روزی کاشف به عمل آید که درگیری ما با ابرمحرک‌ها به ایجاد شرایطی مثل اعتیاد و افسردگی منتهی می‌شود، و تا زمانی که این مسئله پابرجا باشد که درگیری بیشتر ما به‌منزلۀ سود بیشتر طراحان شبکه‌های اجتماعی است، منفعت آن‌ها در این است که طراحی‌هایی را پیاده‌سازی کنند که به بدبختی بشر می‌انجامد. این تصویر علمی نوظهور باعث تشدید اتفاق نظری می‌شود که بر اساس آن ابرمحرک‌های دیجیتال تهدیدی برای به‌زیستی ما به شمار می‌آیند. و علاوه‌براین، طنین بیشتری به صدای کسانی می‌دهد که خواستار تغییر شیوه‌های طراحی، عملکرد و نظارت بر شبکه‌های اجتماعی هستند.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را مارک میلر و بن وایت نوشته و در تاریخ ۲۵ مه ۲۰۲۱ با عنوان «The Warped Self» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. و برای نخستین‌ بار با عنوان «یا عکس داره یا اصلاً اتفاق نیفتاده» در بیستمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محسن به‌خوی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۱با همان عنوان منتشر کرده است.
•• مارک میلر (Mark Miller) استاد فلسفۀ شناخت است. پژوهش‌های او به این موضوع می‌پردازد که پیشرفت‌های اخیر علوم اعصاب چه چیزهایی دربارۀ خوشحالی و به‌زیستی انسان به ما می‌گویند و اینکه، در دنیایی که به‌طور فزاینده‌ای به‌وسیلۀ تکنولوژی تغییر می‌کند، یک زندگی خوب چه ویژگی‌های در بر دارد. او در حال حاضر استادیار مرکز طبیعتِ انسان، هوش مصنوعی و علوم اعصاب دانشگاه هوکایدوی ژاپن است.
••• بن وایت (Ben White) فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشتۀ ذهن، زبان و شناخت بدنمند از دانشگاه ادینبرو است. او به‌زودی در مقطع دکتری در دانشگاه ساسکس مشغول تحصیل می‌شود و پژوهش‌هایش بیشتر حول علوم اعصاب و تکنولوژی‌های دیجیتال خواهد بود.

[۱] The Society of the Spectacle
[۲] مقدار یا عددی که روی یک نمودار می‏آید؛ مثلاً مقادیر بالای نمودار ستونی [مترجم].
[۳] Your Brain on Porn
[۴] slot machine دستگاهی است که از آن‌ در قمارخانه‌ها استفاده می‌شود و افراد با بازی‌های شانسی آن قمار می‌کنند [مترجم].
[۵] Hooked

مرتبط

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

در دنیای محدود شخصیت‌های اصلی، بقیۀ آدم‌ها صرفاً زامبی‌هایی مزاحم هستند

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0