A History of Exercise
Bill Hayes
Bloomsbury Publishing, 2022
از سال ۲۰۰۴ عضو هیئت تحریریۀ نیویورکر است. او در زمینۀ مسائل حقوقی، تاریخ فرهنگی، جنبشهای اجتماعی و موسیقی مینویسد. سرگرمیساز: فیلمها، شعبهبازی و قرنِ بیستمِ پدرم (The Entertainer: Movies, Magic, and My Father’s Twentieth Century) از کتابهای اوست.
17 دقیقه
A History of Exercise
Bill Hayes
Bloomsbury Publishing, 2022
مارگرت تالبت، نیویورکر— خوش به حال کسانی که از قِبَل کار موردعلاقهشان، کمابیش، از ثمرات ورزش سنگین هم حظِ وافر میبرند. من که اینطور نیستم. دوستانم میدانند از شناکردن خوشم میآید، ولی نه آن شنایی که مثل چای کیسهای روی آب غوطهور میشوی و بهطرف هدف خاصی حرکت میکنی. پیادهروی را دوست دارم، ولی آیا اگر در قیامی خودتخریبگرانه علیه فرهنگ نادرستِ استفاده از خودرو در جنوب کالیفرنیا، که من آنجا بزرگ شدم، تصمیم نگرفته بودم گواهینامه نگیرم، باز هم اینقدر پیادهروی میکردم؟ در ایام کرونا که کلاسهای یوگایم به زوم منتقل شد از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم؛ در خانه مینشستم و دوربین را خاموش میکردم و وقتی بچهها سرگرم سؤال از مربی میشدند که چطور آساناهایشان را اصلاح کنند، فرصت میکردم نگاهی به گوشیام بیندازم یا با سگم بازی کنم (سگم علاقۀ شدیدی به «تمرینهایم» نشان میداد).
برعکس، همسرم دیوانهوار بسکتبال را دوست دارد. الان شصتودو ساله است و طی بیستواندی سالِ گذشته مرتب هفتهای چند نوبت بازی کرده است. یکبار چند سال پیش که مچ پایش در بازیِ تکبهتک شکست مجدد به صحنه برگشت و یکبار دیگر هم، همین چند ماه پیش، توپ به کُرۀ چشمش خورد و به شبکیهاش آسیب زد. درست است که او از فواید ورزشهای هوازی بهخوبی آگاه است -روزهایی که پرتابهایش مثل همیشه نیستند و وارد سبد نمیشوند میگوید «خب، حداقل ورجهوورجهای کردیم»- ولی بسکتبال ورزش موردعلاقۀ اوست.
اما من، برخلاف او، با اینکه بهتجربه فهمیدهام بعد از تمرین بدنی احساس سبکی و آرامش بیشتری دارم، کمابیش همیشه مجبور بودهام خودم را با وعده و وعید، احساس عذاب وجدان یا توجیهات علمی وادار به ورزش کنم (در طول زندگیام خیلی از مواقع بوده که حتی برای همان هم تلاش نکردهام). این موضوع نشان میدهد که من با گفتمان ورزش بهاندازۀ خودِ آن آشنا هستم. بیتردید آدمهایی مثل من فراواناند: تاریخ ورزش، تا حد زیادی، تاریخ هشدارها و تذکرها برای بهدستآوردنِ تناسب اندام و توصیههایی در چگونگی و چرایی آن است.
همین ابتدای بحث باید بر سر یک چیز توافق کنیم: ورزش برای سلامتی مفید است. این موضوع را تقریباً همۀ متخصصان و بیشتر ما مردم عادی تأیید میکنیم -حتی در دوره و زمانهای که بخشی از جامعه بسیاری از نظرات کارشناسی در حوزۀ سلامت، مثل ضرورت واکسیناسیون، را رد میکنند. تحقیقات نشان داده که تحرکْ احتمال ابتلا به بیماریهای قلبی، دیابت و برخی انواع سرطان را کاهش میدهد؛ با اضطراب و افسردگی مقابله میکند؛ موجب تقویت استخوانها و عضلات میشود؛ هشیاری را افزایش میدهد؛ وضعیت خواب را بهتر و عمر را طولانیتر میکند. همۀ ورزشها یکسان نیستند: بیست دقیقه گردش عصرگاهیِ من ابداً با دو ساعت بسکتبال همسرم قابلمقایسه نیست، ولی ورزشِ کم بهتر از ورزشنکردن است -که همین آدم را دلگرم میکند. ساعتی یک بار برخاستن از پشت میز بهتر از برنخاستن است. حتی سر جای خود وولخوردن بهتر از بیحرکت نشستن است- تکاندادن پا به مقدار کم میتواند موجب افزایش گردش خون شود.
اما ورزش همیشه هم مطلقاً مطلوب نبوده. دانیله فریدمنِ روزنامهنگار، در کتاب هوشمندانه و آموزندۀ خود با عنوان بیایید دستبهکار شویم: زنان چطور ورزش را کشف کردند و جهان را از نو ساختند1، که بهتازگی منتشر شده، میگوید در بخش اعظم سدۀ بیستم تصور میشد ورزشِ سنگین برای زنان نهتنها با زنبودنشان مغایرت دارد -آنها میبایست برق بزنند نه آنکه عرق کنند- که برای اندامهای تناسلیشان هم مخاطرهآمیز است (مادربزرگ خودِ من میگفت چیزهای سنگین بلند نکن تا در بارداری دچار مشکل نشوی). شلی مکنزی، پژوهشگر آمریکایی، در کتابِ سالِ ۲۰۱۳ خود دربارۀ فرهنگ تناسباندام در آمریکا میگوید اگر مردانِ دهههای پنجاه و شصت میلادی خیلی به هیکلشان میرسیدند ممکن بود دربارۀ تمایلات جنسیشان حرف و حدیث پیش بیاید؛ در آن زمان، بهطور کلی، چندان نظر مساعدی نسبت به ورزش منظم وجود نداشت و توصیۀ پزشکی میانۀ قرن همانقدر که به مخاطرات فشار زیاد اهمیت میداد بر مشکلات کمتحرکی هم تأکید میکرد، بهخصوص وقتی پای مردی کتوشلوارپوش در اتاق مدیرعامل به میان میآمد که تصور میشد شدیداً تحت فشار روحی است و ازاینرو مدام در معرض خطر سکتۀ قلبی قرار دارد (اگر او سکتهای را از سر میگذراند دکترش احتمالاً میگفت دیگر نباید زیاد کار سنگین انجام دهد). فریدمن به مصاحبهای رادیویی در سال ۱۹۵۶ اشاره میکند که در آن مایک والاس (وی بعدها با برنامۀ «۶۰ دقیقه» به شهرت رسید) در برابر نظری که بونی پرودن، مروج پیشگام تناسباندام، مطرح میکند اظهار تعجب و ناباوری میکند. او با تحیر میپرسد «آیا شما واقعاً فکر میکنید باید یکجور برنامۀ شادی از طریق قدرت2 یا زمان خاص ورزش وجود داشته باشد که وقتی پدر خانواده ساعت شش عصر از سر کار برمیگردد، قبل از اینکه لبی تَر کند، همراه زن و بچه ورزش کند؟ شما فکر میکنید همۀ ما باید چنین روالی داشته باشیم؟». واکنش والاس چندین تصور مربوط به آن زمان را خیلی ظریف در خود گنجانده است: یکی اینکه نانآور (مذکر) ساعت ششونیم عصر برمیگردد خانه و پاهایش را روی مبل دراز میکند، و دیگر اینکه ابداً امکان ندارد «روال» ورزش جای مناسک نوشیدن شبانه را بگیرد.
آنچه تا اندازهای عوض شد این بود که علم مستندات غیرقابلانکاری فراهم کرد برای عقیدهای که عمری بدنسازانِ طرفدار چارلز اطلس و مشتاقان پیادهرویهای آخرهفته و سرسپردگان عجیبغریب نرمش سرعتی و حتی شنای سرعتیتر دنبال کردهاند. بعضی از حکمای قدیم هم از فواید ورزش مطلع بودهاند. ظاهراً آنها متوجه شده بودند که تفاوت میزان تحرک در شغل افراد ممکن است منجر به تفاوت در طول عمر آنها شود. در همان قرن هفدهم برناردینو رامازینی، پزشک ایتالیایی، با مقایسۀ میزان سلامت افراد در مشاغل مختلف گفته بود قاصدهای حرفهای که مسیرها را پیاده طی میکنند سالمتر از خیاطها و پینهدوزها هستند. او در سال ۱۷۱۳ توصیه کرد که «به خیاطان میگویم در ایام تعطیل هر قدر که شده ورزش کنند. آنها باید بیشترین استفاده را از روزهای تعطیل ببرند تا شاید آسیبی که روزها بیتحرکی بر آنها وارد آورده جبران شود».
بیل هیز، نویسنده و عکاس، در کتاب جذاب و غیرمتعارف خود عرقریزی: تاریخ ورزش3، که اخیراً راهی بازار نشر شده، از پژوهش کمترشناختهشدۀ جریمی ماریس، «اپیدمولوژیست بیادعای بریتانیایی»، صحبت به میان میآورد که از اوایل دهۀ چهل میلادی روشهای کمّی را وارد مطالعات ورزش کرد. ماریس را گاه «مردی که ورزش را ابداع کرد» نامیدهاند. هیز میگوید این توصیف کمی اغراقآمیز است، ولی میتوان گفت او «مردی است که حوزۀ علم ورزش را به وجود آورد». ماریس و گروهش هزاران راننده و کمکرانندۀ همکار در ترامواها و اتوبوسهای دوطبقۀ شهر لندن را مورد بررسی قرار دادند. رانندهها نود درصدِ شیفتهایشان را مینشستند ولی کمکرانندهها دائم سوار و پیاده میشدند و پلههای اتوبوسهای دوطبقه را برای جمعکردن بلیط بالا و پایین میکردند. گروه ماریس در مقالهای که برای اولین بار در ۱۹۵۳ در نشریۀ لنست منتشر شد نشان دادند کمکرانندهها بسیار کمتر از رانندهها بیماری قلبی گرفتهاند -و آنهایی هم که گرفتهاند در سنین بسیار بالاتر مبتلا شدهاند. او تا آنجا پیش رفت که گفت این نتیجه ارتباطی به سایز افراد هم ندارد: ادارۀ ترابری لندن، برای کمک به این پژوهش، اندازۀ دور کمر کارمندانش را در اختیار ماریس قرار داد تا اینکه او توانست نشان دهد کمکرانندهها، با هر دور کمری، خطر سکتۀ قلبیشان کمتر است. ماریس در ادامه پستچیهایی را که پیاده نامهرسانی میکردند با کارمندان مشاغل اداری مقایسه کرد و نتایج مشابهی به دست آورد. یافتههای او فوراً مورد پذیرش قرار نگرفت -بسیاری از کارشناسان شک داشتند ورزش بهتنهایی بتواند تا این میزان مؤثر واقع شود- ولی این تحقیق منشأ پژوهشهای تازهای شد که آن را تأیید کردند و شرحوبسط دادند.
ماریس فرزند یک خانوادۀ مهاجر یهودیِ اهل لهستان بود که در ۱۹۱۰ به دنیا آمد و در تنگدستی در گلاسکو بزرگ شد. او در سال ۲۰۰۹ مُرد -وقتی، آنطور که ظاهراً خودش همیشه میگفته، نودونهونیم ساله بود. شاید بیجا نباشد اگر بگوییم ماریس به پژوهش خودش گوش کرد و تا سنین پیری شنا، دو و دوچرخهسواری را ادامه داد؛ ولی اینگونه که پیداست او سلامتی را نشانۀ ارزش فردی نمیدانست و همچنین معتقد نبود تندرستی وضعیتی مستقل از عوامل اجتماعی تعیینکنندۀ آن است. همانطور که در متن سوگنامۀ ماریس در نشریۀ لنست آمده او «بنیادستیزی» خستگیناپذیر با «شوری دائمی» برای مطالعۀ نابرابری و تلاش در جهت حل آن بود.
اما مطلب بالا درمورد بسیاری از مبلغانِ امروزِ ورزش و بهطور کلی «مجتمع صنعتی سلامتی»4 صادق نیست. سلامتِ مدرن دستپروردۀ اندیشههای نئولیبرال دربارۀ بهینهسازیِ خود، سرمایهداری مصرفی، امتیازات نژادی و طبقاتی و هنجارهای جنسیتی است. من در طول عمر خودم شاهد بودهام که تصویر اندامِ لاغر و ورزیده از چیزی مطلوب و شاید ورزشکارانه تبدیل به نشانهای از بلندپروازی، ثروت و عزتنفس شده است. هر دو تصویر قابلفروشاند، ولی دومی موذیتر است. فریدمن در کتاب بیایید دستبهکار شویم میگوید «صنعت سلامت، بهواسطۀ برآوردن امیال سفیدپوستانِ طبقۀ متوسط و بالا با درآمد خالص، سابقۀ تحریم دیگر اقشار جامعه را دارد». «درست همانطور که ثروتمندان ثروتمندتر میشوند، معمولاً سالمها سالمتر و در بیشترِ موارد فقرا بیمارتر میشوند. و این حقیقتِ مشکلآفرین نیز دههها وجود داشته که ورزشکردن فضیلت به شمار میآمده و مایۀ بیآبرویی کسانی میشده که نمیتوانستهاند یا نمیخواستند ورزش کنند یا حتی ظاهرشان نشان نمیداده که ورزش میکنند». آنطور که مارک گرایف در مقالۀ فوقالعاده طعنهآمیز خود با عنوان «علیه ورزش» (۲۰۰۴) میگوید، سیستم مدرن ورزشْ کسانی که ورزش نمیکنند را «با بختبرگشتگانِ دیگری که از نظر اجتماعی نادیده گرفته میشوند … کُندذهنها، سالمندان، افراد ناتوان و فقرا» با یک چوب میراند.
توصیۀ ورزشی مناسب به خانمها در اکثر موارد رژیم و ظاهر سکسی بوده است. حتی بونی پرودنِ کوهنورد که معقولتر از بقیه به نظر میرسید هم برنامهای ورزشی در تلویزیون داشت که در آهنگ برنامه خواننده چهچهه میزد «وقتی لاغرترید/مردا میگن خوشگلترید». تاریخی که فریدمن از زنان و ورزش ارائه میکند رواج گرایشهای متنوع تناسباندام را از دهۀ پنجاه میلادی به اینسو نقل میکند -و همچنین به کارآفرینان، ورزشکاران و علاقهمندانی اشاره میکند که آن گرایشها را به وجود آوردند ولی هرگز از آسیب آنها در امان نماندند؛ نمونهاش لته برک رقصندۀ آلمانییهودی است که خانوادهاش از آلمان نازی به لندن گریخته بودند. فریدمن میگوید برکِ چهلوششساله در ۱۹۵۹ که سالنهای حرکات ورزشیِ رقص کم بودند ایدۀ درخشانی در سر داشت: تأسیس سالن آموزش رقص «نه برای رقصندگان، بلکه برای زنانی که میخواستند شبیه رقصندگان باشند». سالن برک در منطقۀ ماریلبون، که پیشازآن کارخانۀ کلاهبافی بود، خیلی زود دانشجویان پیشروِ مد را به سوی خود کشید، ازجمله ادنا اوبراینِ نویسنده و بریت اکلاند، بازیگر فیلم جیمز باند. برک اشتیاقی وافر به سکس داشت. همیشه دربارۀ یکی از تمرینهای لگن خاصره، که ویژۀ خود او بود، میگفت «اگر نتوانی چُندک بزنی، نمیتوانی خوب همآغوشی کنی». به این ترتیب روش ورزشیِ رقص به وجود آمد و امروز پیشنهاد اصلی صدها سالن پررونقی است که زنان جدی با لباسهای ورزشی گرانقیمت را به خود جلب میکنند، زنانی که به قابلیت این روش در سفتکردن عضلات میانتنهشان بیش از تاریخِ بدنام آن اهمیت میدهند.
فریدمن ما را با جودی شپرد میست هم آشنا میکند -«رقصندهای لاغر و بلندبالا اهل آیووا با موهای بلوندِ فر و دندانهای سفید و یکدست»- که در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی جزرسایز، نوعی اروبیکِ شاد همراه با موسیقی، را ابداع کرد و از قِبل آن به میلیاردری لایکراپوش 5 تبدیل شد. فریدمن معتقد است محبوبیتِ جزرسایز و جانشینانش، ازجمله نوارهای ویدئوییِ ورزشیِ سودآور جین فاندا، «درک عمیقتری از ویژگیهای جسمانی و توان زنان ایجاد کرد». اما درعینحال وقتی «فرهنگ پاپ اندام لاغر و تا حدی ورزشکاریِ زنان را بهصورت بُت درآورد، ایدئالهای آمریکاییِ بدن برای اکثریت زنان دور از دسترستر شد». حکایت بسیاری از پدیدههای تناسباندام که فریدمن نقل میکند همین است: اول راهی برای بیرونریختن انرژی زنان عرضه میکنند یا بر قابلیت بدنیشان مهر تأیید میزنند و، بعد، ناگهان سرگرمی به سبک زندگی و قدرتبخشی به شعار تجاری تبدیل میشود، نوعِ خاصی از بدن را ستایش و بتسازی میکنند و به این ترتیب لذت آن از بین میرود.
البته قصد نداریم هیجان واقعی برخی موفقیتهایی را که فریدمن ذکر میکند از بین ببریم. کاترین سویتزر، دانشجوی روزنامهنگاری و زبان انگلیسی دانشگاه سیراکیوز، وقتی تصمیم گرفت در ماراتن بوستونِ سال ۱۹۶۷ شرکت کند ورود زنان ممنوع بود. سویتزر با حروف اول اسمش ثبتنام کرد و به هر ترتیب در مسابقه حضور یافت، اما چیزی نگذشت که گزارشگرها فریاد زدند «این شرکتکننده دختر است! این شرکتکننده دختر است!». مدیر مسابقه سعی کرد او را از مسیر ماراتن بیرون بیندازد. بعدها سویتزر و دیگران برای حمایت از دوندههای زن در برنامههای تلویزیونی شرکت کردند و تبِ دوندگی در دهۀ هفتاد توجه زنان را هم جلب کرد. ریچارد نیکسون، رئیسجمهور آمریکا، فصل نهمِ متمم آموزش و پرورش سال ۱۹۷۲ را امضا کرد و به این ترتیب نویدِ دسترسی برابر به امکانات و بودجههای مدارس را به ورزشکاران زن داد. در بازیهای المپیک ۱۹۸۴ برای اولینبار دو ماراتن زنان برگزار شد. امروز بیش از نیمی از دوندگان ماراتن زن هستند، اکنون دیگر زنی که لباس دو به تن کرده و عرق میکند چیز غریبی نیست؛ درواقع شاید به چشم کلیشۀ سلامت نگریسته شود. درعینحال دو، آنطور که برخی حامیان آن تصور میکنند، چندان هم فعالیتی دمکراتیک و «هر کسی با یک جفت کفش میتواند بدود» نیست. نهتنها نیازمند توانایی بدنی است بلکه در بسیاری جاها باید سفیدپوست باشی تا هنگام دویدن احساس امنیت کنی. باوجوداین، همانطور که فریدمن میگوید، «هر زنی که پیش از دهۀ هفتاد جرئت دویدن در ملأعام را به خود داده اکنون سزاوار ستایش است، بهخاطر هموارکردن مسیر برای زنان تا بتوانند آزادانه بدوند و احساس عمیق آزادی بدنی را تجربه کنند، آزادیای که تنها از بهکارگیری نیروی عضلات و قدرت اراده در بهحرکتدرآوردن خود ناشی میشود».
بیش از هر چیز، همین تجسم هوسانگیز ورزش بهمثابۀ آزادی و بازی است که عرقریزی، کتاب هیز، را شایستۀ خواندن میکند. این کتاب قرار نیست مثل ابزارهایی همچون فیتبیت 6 چارچوب سفتوسختی را برای ورزش وضع کند، بلکه فضا را آزادتر میگذارد. هیز، درعینحال که فعالیتهایش در رشتههای بوکس، دوچرخهسواری، شنا، دو، یوگا و وزنهبرداری را شرح میدهد، کمی هم از تاریخ ورزش میگوید که بر حسب اتفاق کنجکاوی ذاتی او را برانگیخته -از زندگی حرفهای اویگن زاندو، پهلوان سیرک و گردانندۀ شوهای زیباییاندام در اواخر قرن نوزدهم، تا اهمیت شگفتانگیز دوچرخه برای زنانِ همین دوره. این سفر، تا اندازهای، سفری علمی است: علاقۀ شدید او به کتابی که در تالار کتب نایابِ آکادمی پزشکی نیویورک پیدا میکند -نسخهای از کتاب د آرته جیمناستیکا 7نوشتۀ طبیب ایتالیایی، جیرولامو مرکوریاله- سبب میشود برای بازدید از آرشیوها و ملاقات کتابداران و مترجمان به انگستان، فرانسه، ایتالیا و سوئد سفر کند. معلوم میگردد مرکوریاله یکی از آن دانشمندان در گذشتههای دور بوده که دیدگاهی عملی، انسانگرایانه و معقول داشته است. او معتقد است شنا میتواند «وضعیت تنفس را بهبود بخشد و بدن را تقویت، گرم و لاغر کند» و مردم را «در برابر آسیبدیدگی مقاوم گرداند». و با فصاحت تمام از خواص آب مینویسد که «با ضربههای آرام لذتی خاصِ خود را ایجاد میکند» (در این مورد با او کاملاً موافقم).
وقتی روایت هیز را خواندم بیغمیِ او من را به یاد کارهایی انداخت که وقتی بچه بودیم بهوفور انجام میدادیم ولی حالا که بزرگ شدیم ندرتاً تکرارشان میکنیم، مثل طنابزدن که به نظر مضحک میرسد ولی بهشدت مفرح است، یا قِل خوردن، مثل بشکه، از بالای تپههای پرعلف. بسیاری از ما که عضو باشگاههای ورزشی هستیم و ساعت کالریشمار داریم و دائم تحقیقات جدید دربارۀ طول عمر و نکات مهم رژیم غذایی را میخوانیم دیگر لذت انگیزۀ اصلی ورزشمان نیست. کتاب پُربار هیز به ما نشان میدهد که اگر انگیزۀ اصلیمان را لذت قرار دهیم چه چیزهایی درانتظارمان است.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
اطلاعات کتابشناختی:
Danielle Friedman. Let’s Get Physical: How Women Discovered Exercise and Reshaped the World. G.P. Putnam’s Sons, 2022
Hayes, Bill. Sweat: A History of Exercise. Bloomsbury Publishing, 2022