نوشتار

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار

از منظر کارل یونگ، نمی‌توان بدون معماری تصوری از عوالم درونی داشت

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار عکس: کارل یونگ.

کارل یونگ، روان‌کاو مشهور، در سال ۱۹۰۹ خواب می‌بیند که در خانه‌ای دوطبقه ایستاده است. از پلکان آن خانه پایین می‌رود و می‌بیند همه‌چیز کهنه‌تر و قدیمی‌تر می‌شود. باز هم پایین و پایین‌تر می‌رود تا به استخوان‌ها و کوزه‌های شکستۀ فرهنگ پیشاتاریخی می‌رسد. از خواب می‌پرد. از آن زمان تا آخر عمر، یونگ بارها به این خانۀ رؤیایی فکر کرد تا ایده‌هایش دربارۀ ساختار روان آدمی را تشریح کند. او نتیجه گرفت که برای فهم کامل ضمیر ناهشیار نه به کلمات، احساسات یا رؤیاها، بلکه به ابزاری نیازمندیم که روانمان را در فضایی فیزیکی بازنمایی کند: معماری.

Psyche

For Jung, architecture was a tool to represent the psyche

دیوید بورکنهاگن،سایکی— معماریْ امری فیزیکی، ملموس و مادی است. معماری بتن است، فولاد است و شیشه است؛ چوب و آجر و سنگ است؛ پهنه‌های وسیعِ فضا را بخش‌بندی می‌کند و این‌گونه از ما مراقبت می‌کند و پناهمان می‌دهد. معماری ذاتاً در عالَم بیرونی وجود دارد و در عالم بیرونی محقق می‌شود؛ اما دربارۀ عوالم درونی چه کاری از آن ساخته است؟ از نظر کارل یونگ، همه کار.

یونگ در سراسر دوران زندگی تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۱ از معماری به‌مثابۀ ابزاری مفهومی برای مطالعۀ ساختار روان آدمی بهره برد. ایدۀ «ناهشیار جمعی» دراصل محصولِ رؤیای خانۀ دوطبقۀ او بود. کاوش یونگ در این خانۀ رؤیایی آن‌چنان ژرف بود که رفته‌رفته خودش را در قامت یک معمار تصور کرد. سال‌های آغازین قرن بیستم، دو خانه در امتداد سواحل دریاچۀ زوریخ طراحی و بنا کرد تا به کمک این دو خانه، علاوه‌بر رفع نیازهای روزانه، ابعاد ضمیر هشیار و ناهشیار خودش را به‌روشنی بکاود و بیان کند. البته امروزه این دو خانه در سایۀ آثار نوشتاریِ ماندگارش پنهان مانده و چندان به چشم ما نمی‌آیند، بااین‌حال نقش بسزایی در کار و زیست شخصی او داشتند. از دید او، کلمات، احساسات، رؤیاها یا نظریاتْ ما را صرفاً به فهم ناقصی از ضمیر ناهشیار می‌رسانند؛ دستیابی به فهم کاملی از ناهشیار مستلزم حضور در فضای فیزیکی است، یعنی حضور در سازه‌ای که وسعت عالَم بیرونی را بخش‌بندی می‌کند. معماری از جهات گوناگون در قلب روان‌کاویِ قرن بیستم حضور داشت. از منظر یونگ، نمی‌توان بدون معماری تصوری از عوالم درونی داشت.

نخستین خانۀ یونگ در سال ۱۹۰۹ و درخلال رؤیا به جهان او راه یافت. با زیگموند فروید، هم‌قطارِ روان‌کاوش، در تور سخنرانیِ ایالات‌متحده به سر می‌برد؛ در رؤیا دید که داخل سالن پذیراییِ خانه‌ای دوطبقه ایستاده. سالن با اثاثیۀ عتیقه و نگاره‌هایی آویخته بر دیوار تزیین شده بود. همچنان‌که در سالن پذیرایی این‌سو و آن‌سو می‌رفت، به راه‌پله‌ای برخورد که به زیرزمین راه داشت. در این سطح پایین‌تر، همه‌چیز کهنه‌تر و قدیمی‌تر به نظر می‌رسید. اسباب‌واثاثیه و کفِ آجرقرمزیِ زیرزمین رنگ‌وبوی قرون‌وسطایی داشت. سرانجام، به درِ سنگینی برخورد که به پلکانی سنگی باز می‌شد. پلکان به اتاقی کهن و باستانی با طاق قوسی‌شکل راه می‌یافت. کف و دیوارهای این اتاق از تخته‌سنگ‌ها و آجرهایی ساخته شده بود که قدمتشان به روم باستان می‌رسید. روی زمین نگاهش به حلقۀ فلزی کوچکی افتاد که به یکی از این تخته‌سنگ‌ها چسبیده بود. با کشیدن حلقه و کناررفتنِ تخته‌سنگ، پلکان دیگری هویدا شد که باز هم به پایین می‌رفت. یونگ پلکان باریک را تا زیرین‌ترین سطح خانه پیمود؛ به غاری رسید پدیدآمده در بستر صخره. غبار غلیظی روی زمین را پوشانده بود. روی خاک، استخوان‌ها و کوزه‌هایی شکسته، گویی بقایای فرهنگیْ پیشاتاریخی باشند، اینجا و آنجا پخش‌وپلا بودند. در عمق خاک دو جمجمۀ نیمه‌متلاشی دید. بعد از خواب پرید.

تا آخر عمر بارها دربارۀ این خانۀ رؤیایی فکر کرد تا ایده‌هایش دربارۀ ساختار روان آدمی را تشریح کند. سالن پذیراییِ آن خانه بازنمودی از خودآگاهی1بود، فضایی که ما اغلب در آن به سر می‌بریم و، به‌همراه بهترین ابژه‌هایمان، یعنی آن چیزهایی که می‌خواهیم در معرض دید باشند، در آن اقامت داریم. اما این طبقه روی لایه‌های کهن‌تری بنا شده است که هرکدام نمایانگرِ دوره‌های مهمی از سیر تاریخ اندیشه‌اند: دورۀ قرون‌وسطا، روم، یونان، و نیز همۀ آنچه راه به پیشاتاریخ می‌برَد. یونگ پایین‌ترین سطح خانه را به این معنا تفسیر کرد که تمام دانش تاریخی بر ریشه‌های آغازین ما بنا شده است. به بیان دیگر، معماریِ خانۀ رؤیایی به یونگ نشان داد که همۀ ما، صرف‌نظر از اینکه در سطح هشیار به چه باور داریم، مجموعه‌ای از باورهای پیشتاریخی و ناهشیار مشترک داریم. یونگ این لایه از روان را «ناهشیار جمعی» نام نهاد و آن را ژرف‌ترین هستۀ انسانیت خواند. او در کتاب زندگی‌نامه‌ای‌اش با عنوان خاطرات، رؤیاها، تأملات2که نخستین بار در آلمان و در سال ۱۹۶۱ منتشر شد، این‌گونه می‌نویسد:

ازاین‌رو، رؤیای من حاکی از نوعی نمودارِ ساختمانی از روان انسان بود؛ در رؤیای من مسلم انگاشته شده بود که زیربنای روان انسان واجد ماهیتی به‌کلی غیرشخصی است. این نکته در اندیشۀ من حک شد و ازآن‌پس آن رؤیا برایم به تصویری راهنما بدل شد … این نخستین تصور من از امر پیشینیِ جمعی در ذیل روان شخصی بود.

ناهشیار جمعی، ملهم از این رؤیای معمارانه، یکی از تأثیرگذارترین مفاهیم یونگ است. مطابق دیدگاه یونگ، آن بخش‌هایی از ما که نسبت بدان هشیاریم، یعنی آن بخش‌هایی که مجموعاً خودآگاهیِ ما را قوام می‌بخشند، تحت اثربخشیِ اساطیر و تصاویرِ ازپیش‌موجود یا به تعبیر یونگ «کهن‌الگو»ها قرار دارند، ازجمله کهن‌الگوی پیر خردمند، مادر اعظم، درخت زندگانی، سرمدیت، و امر مقدس. یونگ باور داشت که این شالوده‌های کهن و ازپیش‌موجودِ اندیشه آن‌چنان نیرومندند که حتی فرایندهای هشیارِ امروزین ما، ازجمله درکمان از خویشتن، را دگرگون می‌سازند و بر آن اثر می‌گذارند. این شالوده‌ها، که در ناهشیار جمعی اقامت دارند، سطح همگانیِ پایین‌تری را تشکیل می‌دهند که انسان‌ها جهانِ پیرامون خودشان را ازطریق آن فهم می‌کنند.

گرچه بسیاری از ایده‌هایی که یونگ و فروید در اوایل قرن بیستم طرح کردند و پروراندند مبتنی بر علم تجربی نبود (و عمدتاً با استفاده از اصطلاحاتِ مجعول و فاقد تعاریف عینی بیان می‌شد که همین موجب می‌شد نتوان آن‌ها را با استفاده از روش علمی ابطال کرد)، کلیت نظریۀ آن‌ها درباب ناهشیار تاکنون پابرجا مانده است. بیش از یک سده گذشته است و نفوذ ایده‌های یونگ دربارۀ ناهشیار جمعی را هنوز می‌توان در تصوراتی که عموم از ضمیر ناهشیار دارند و تقاضایی که برای درمان‌های روان‌کاوانه وجود دارد مشاهده کرد. بسیاری از مردمانِ سراسر دنیا هنوز از روان‌درمانگرانی کمک می‌گیرند که، برای توضیح تداعی‌های پنهانِ مؤثر بر رفتار، از مفهوم ضمیر ناهشیار بهره می‌برند. علاوه‌براین، ایده‌های یونگ دربارۀ ناهشیار جمعی و کهن‌الگوها هنوز در توضیح تکرارپذیریِ روایت‌های فرهنگیِ رایجی که در رمان‌های محبوب، فیلم‌ها و حتی کارزارهای سیاسی تکرار می‌شوند کارآمد است، همچون کشش ما به روایت‌های قهرمانی یا حمایتمان از سیاست‌مداران خودکامه. و همۀ این‌ها را مدیون تجربۀ معمارانه‌ای هستیم که در رؤیا برای یونگ حاصل شد.

خانۀ رؤیایی به یونگ نشان داد که معماری می‌تواند ابزاری مفهومی برای فهم ساختار روان انسان باشد. و این چندان دورازانتظار هم نبود، چراکه در سال ۱۹۰۸، یعنی یک سال پیش از این رؤیا، یونگ نقش معمار را بر عهده گرفته بود و با کمک پسرخالۀ معمارش، ارنست رابرت فیکتر، در سواحل دریاچۀ زوریخ واقع در شهر کوسناختِ سوئیس، خانه‌ای برای خانواده‌اش ساخته بود. خانۀ یونگ در کوسناخت، که بزرگ و باصلابت بود و البته تاکنون نیز سرِپاست، وجناتی به‌سان قصر دارد. خود ساختمان به‌سمت لبۀ دریاچه کشیده شده و باغی وسیع و آراسته دارد که حیاط جلوییِ آن به شمار می‌رود. بازدیدکنندگان مسیری مستقیم را طی می‌کنند تا به جلوی درِ ورودی برسند. در به برج دیدبانیِ سه‌اشکوبی و شاهانه‌ای متصل است که از داخل آن می‌توان بر آمدوشدِ افراد نظارت کرد. یونگ فضای داخلی را متناسب با مهم‌ترین جنبه‌های زیستِ شخصی و حرفه‌ای‌اش طراحی کرد؛ کتابخانه‌ای عظیم و مملو از کتاب ساخت و فضای دفتریِ محصوری بنا کرد که پنجره‌هایش شیشۀ رنگی داشتند و تمام نمای بیرونی را مسدود می‌کردند تا او بتواند روی کارش تمرکز کند. در خانۀ کوسناخت، یونگ به خانواده‌اش می‌پرداخت، به مراجعانش مشاوره می‌داد و میهمانانش را به حضور می‌پذیرفت. این خانه با نیازهای او که یک پدر و یک متخصص حرفه‌ایِ پرمشغله بود سازگاری داشت و بازتاب‌دهندۀ خویشتنِ یکپارچۀ خودش بود، البته تا زمانی که هویتش رفته‌رفته دوپاره شد.

در سال ۱۹۱۳، آرام‌آرام حالاتی وهم‌آلود پیدا کرد و گاهی حس می‌کرد صداهایی می‌شنود. گاه این حالات حاد می‌شد و تبدیل می‌شد به آنچه ما امروزه «عود روان‌پریشانه» می‌خوانیم. یونگ کسی نبود که از جنبه‌های تاریک‌ترِ روان گریزان باشد؛ در جست‌وجوی معنا، به کندوکاو در این شوریدگی‌های روانی پرداخت. طی شش سال بعدی، ازطریق فرایندی که آن را «تصور فعال» نامید، توهماتی در خود پدید می‌آورد و، همچون نقشه‌نگارانِ عصر جدید، هر چیزی را که می‌دید در یادداشت‌هایش توصیف می‌کرد. یونگ سرانجام این یادداشت‌ها را گردآوری کرد، به نسخۀ دست‌نویسی تبدیل کرد و نامش را کتاب سرخ 3 گذاشت. کتاب سرخ، که بخشی از آن مانیفست شخصی و بخش دیگرش حماسه‌ای هومری بود، شرح سیاحتِ یونگ در میان صحنه‌های رؤیاگون، وهمی و بی‌ثباتِ ضمیر ناهشیار است که به‌هنگام رویارویی‌اش با کهن‌الگوها، نمادهای مذهبی، و شخصیت‌های باستانی روی داده است. در فرازی از این کتاب، یونگ وارد محاجه‌ای پُرآشوب با روحش می‌شود. در فرازی دیگر، به محاسن خلاقۀ جنون می‌پردازد. دورۀ پُردردسر و البته پُرباری بوده است، دوره‌ای که یونگ بعدها آن را «رویارویی با ناهشیار» می‌خواند. و این دوره نیز سرانجام تجربۀ معماریِ جدیدی را به همراه داشت؛ خانۀ سوم ساخته شد.

متعاقب دورۀ کتاب سرخ، انقلابی اساسی در یونگ پدید آمد. او با این دست‌نوشته‌ها سرچشمۀ لایزالی خلق کرد که تا آخر عمر بارها به آن مراجعه می‌کرد. کتاب سرخ همچنین موجب تغییراتی در کیفیات زندگی او شد. اگرچه بخش اعظم تصورات فعال یونگ در خانه‌اش در کوسناخت روی داد، او نیاز داشت که، دست‌کم در برهه‌هایی، از فضای تحلیلی‌نظری و اقتضائات و تشریفات اجتماعی آن خانه گریزان شود. پس در سال ۱۹۲۳، دست به طراحی و ساخت خانۀ دیگری زد. این خانۀ سوم در شهر بولینگن ساخته شد، منطقه‌ای که اگر امتداد ساحل دریاچه را تقریباً تا انتها پیش بروید و حدود ۳۰ کیلومتر از کوسناخت دور شوید، به آن می‌رسید. یونگ خانۀ بولینگن را «ارگ» می‌نامید. از دیدگان عموم می‌گریخت و به آن پناه می‌برد و خودش را منزوی می‌کرد تا بتواند همچنان با ناهشیارش دست‌وپنجه نرم کند.

با دیدن نمای خارجی، نمی‌توان به‌سادگی از آمیزۀ عناصر بولینگن سر درآورد. برخلاف خانۀ کوسناخت که با باغی طویل و برج دیدبانی به پیشواز میهمانان می‌رود، ورودیِ نمای بولینگن را دیواری سنگی با دری چوبی و ستبر تشکیل داده است. چهار برجِ قدونیم‌قد پیرامون محوطه سر برآورده‌اند. قرائن روشنی از اینکه آشپزخانه، اتاق نشیمن یا اتاق‌خوابی در کار است و، اگر هست، کجای ارگ واقع شده وجود ندارد. طراحی کوسناخت بقاعده و یکپارچه بود، اما بولینگن غریب و نابسامان به نظر می‌آید. یونگ در چندین مرحله و طی بیش از یک دهه ملحقاتی به خانه افزود و هیئتِ کنونی خانه را به‌مرور پدید آورد. ساختمان اولیه منزلی یک‌طبقه، مستدیر و بدوی بود، با شومینه‌ای که در مرکز آن قرار داشت. بعدتر یک بال جدید ساخته شد. سپس، یک برج بلندتر. یونگ، به‌سان قوس‌های متحدالمرکزِ ماندالا، هربار ساختمان‌های جدیدی را به ساختمان‌های قبلی اضافه می‌کرد. این‌گونه نبود که هربار پول بادآورده‌ای از راه برسد و یونگ یکی از این عمارت‌ها بسازد و به ساختمان اصلی الحاق کند؛ او ساختمان‌های جدید را به تبع رویدادهای مهم زندگی‌اش می‌ساخت. زمین اصلی خانه را پس از مرگ مادرش خرید. طبقۀ دوم را، که چشم‌انداز وسیعی به دریاچه داشت، درپی مرگ همسرش اضافه کرد. به موازات ابعاد جدیدی که به شخصیتش اضافه می‌شد، ابعاد جدیدی نیز به خانه‌اش در بولینگن اضافه می‌شد. این ساختمان روی‌هم‌رفته نمادی بود از بازگشت او به تمامیتِ روانی:

به‌هرروی، کاغذ و کلمه در نظرم به قدر کفایت واقعی نبود؛ چیز بیشتری نیاز بود. می‌بایست در سنگ به قسمی بازنمایی از درونی‌ترین افکار و شناختی که به کف آورده بودم برسم. یا به عبارت دیگر، می‌بایست به ایمانم به سنگ اعتراف کنم. این سرآغازِ «ارگ» بود، خانه‌ای که در بولینگن برای خودم ساختم.

دو خانۀ یونگ در کنار سواحل دریاچۀ زوریخ بازتابی از دو جنبۀ ضمیر او بودند: هشیار و ناهشیار. خانه‌اش در کوسناخت با اهداف و غایاتی سازگار بود که به «خودِ» هشیارش مرتبط بود، ازجمله پرداختن به خانواده، راه‌اندازی کسب‌وکار، و به‌نمایش‌گذاشتنِ وجهه‌اش در انظار. در قیاس، خانۀ بولینگن فضایی برای ضمیر ناهشیار بود، بدوی و خلوت‌گزینانه، با چینشی مستدیر که اندرونیِ خصوصی را از انظار عمومی دور نگه می‌داشت. بولینگن موجودی زنده بود که همگام با شخصیت یونگ بالید. درپی رویدادهای مهم زندگی یونگ، الحاقات جدیدی به این خانه افزوده شد که تکامل روانی یونگ را تحقق بخشید.

دست‌زدن به چنین کاری برخاسته از ضرورتی اگزیستانسیال بود. این کار به یونگ کمک کرد تا به تمامیت روانی دست یابد. درست همان‌طور که غایت روان‌درمانی درهم‌آمیختنِ محتوای ناهشیار با ضمیر هشیار به‌منظور حل تعارضات روانی است، یونگ از معماری به‌مثابۀ ابزاری استفاده کرد تا روانش را در فضای فیزیکی بازنمایی کند، و با این ترفند نسخه‌های مختلفی از خودش را سامان‌دهی کند و خودش را از ناخوشیِ روانی بیرون بکشد. این ابزار در همان لحظۀ سرنوشت‌سازِ سال ۱۹۰۹ به تورش افتاد و هنگامی که از پلکان خانۀ رؤیایی پایین رفت و به طبقۀ غبارآلودِ ناهشیارِ جمعی قدم گذاشت، قابلیت‌های آن آشکار شد. این ابزار امروز نیز در دسترس ماست. برای آن دسته از ما که بینشمان نسبت به ناهشیارمان را از دست داده‌ایم، رویکرد یونگ به معماری وسوسه‌انگیز است: چگونه فضایی برای ابعاد فراموش‌شدۀ روانمان خلق می‌کنیم؟


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را دیوید بورکنهاگن نوشته و در تاریخ ۱۳ فوریۀ ۲۰۲۴ با عنوان «For Jung, architecture was a tool to represent the psyche» در وب‌سایت سایکی منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳ با عنوان «از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار» و با ترجمۀ علی کریمی در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی و سپس با همین عنوان در سی‌ودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان منتشر شده است.

دیوید بورکنهاگن (David Borkenhagen) دانشجوی پسادکتریِ شاغل در مرکز آموزش و پژوهش سلامت روانِ دانشگاه کلگری کاناداست.

پاورقی

  • 1
    ego-consciousness
  • 2
    Memories, Dreams, Reflections
  • 3
    The Red Book

مرتبط

ظهور تکنو-اقتدارگرایی

ظهور تکنو-اقتدارگرایی

همه نگران اقتدارگرایی روبه‌شد راست‌گرایان در جهان سیاست‌اند، اما شاید خطر اصلی جای دیگری باشد

پنج ایدۀ اصلی استیگلیتز برای رسیدن به نوع جدیدی از آزادی

پنج ایدۀ اصلی استیگلیتز برای رسیدن به نوع جدیدی از آزادی

راه آزادی، کتاب جدید جوزف استیگلیتز، تأملی انتقادی بر سیاست و اقتصاد نئولیبرال است

اضطراب احتمالاً مهم‌ترین کالای صادراتی آمریکا به جهان است

اضطراب احتمالاً مهم‌ترین کالای صادراتی آمریکا به جهان است

نوجوانانی که در کشورهای انگلیسی‌زبان زندگی می‌کنند به‌شکل روزافزونی روان‌رنجور شده‌اند. چرا؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0