هال میخواست بداند چطور سیاست و اقتصاد در تاروپود روایتهای فرهنگی تنیده میشوند
این روزها که بحث دربارۀ جایگاه و تأثیر هنرمندان عامهپسند در کشورمان داغ است، بهتر است استوارت هال را جدی بگیریم. هال در سال ۱۹۸۳، سلسلهای از سخنرانیها را در دانشگاه ایلینوی ارائه کرد که توضیح و تبیینی بودند از مفهومِ جدیدی که از «فرهنگ» ساخته بود. او دهها سال اجازۀ انتشار آنها را نداده بود زیرا از چیزی میترسید که خودش «نظریهپرستی» مینامید. حالا سهسال پس از مرگ او، این سخنرانیها به چاپ رسیدهاند.
هوا هسو، نیویورکر — استوارت هال، پژوهشگر اهل جامائیکا که در انگلستان زندگی و تدریس میکرد، در تابستان ۱۹۸۳ به دانشگاه ایلینوی در اوربانا-شمپین سفر کرد تا یک سلسله سخنرانی دربارۀ چیزی موسوم به «مطالعات فرهنگی» ارائه کند. در آن زمان، بسیاری از دانشگاهیان هنوز هم مطالعۀ جدی فرهنگ عامّه را دون شأن خود میدانستند. در آن هنگام، تبایُن پررنگتری میان آنچه هال سلایق «موثق و معتبرِ» طبقات بالا و فرهنگ خام تودهها مینامید، وجود داشت. ولی هال این سلسلهمراتب را مفید نمیدانست. استدلال میکرد که پیرنگ فرهنگ، چیزهایی از قبیل موسیقی کلاسیک و هنرهای زیبا نیست که نخبگان تحصیلکرده بدان علاقه دارند. فرهنگ، به بیان ساده، «تجربۀ زیسته، تجربۀ تفسیرشده، تجربۀ تعریفشده» است. و به اعتقاد او، فرهنگ بدین معنا میتواند نکاتی را دربارۀ دنیا برایمان روشن کند که مطالعات سنتی سیاستورزی یا اقتصاد به تنهایی از پس آن برنمیآیند.
آن استاد سخنپردازی، مخاطبان خود در ایلینوی را به شور آورد: در مؤسسهای تابستانی که خود را وقف رصد رویکردهای مارکسیستی به تحلیل فرهنگی کرده بود، گروهی از متفکران و نویسندگان از سراسر دنیا جمع شده بودند. پژوهشگری جوان به نام جنیفر دریل اسلک اعتقاد داشت شاهد اتفاقی ویژه است، و تصمیم به ضبط و پیادهسازی سخنرانیها گرفت. پس از یک دهه تشویق و ترغیب، هال بالاخره پذیرفت این رونوشتها را برای انتشار ویراستاری کند، که این فرایند هم چند سال طول کشید. ثمرۀ آن، مطالعات فرهنگی ۱۹۸۳: یک تاریخ نظری۱ بود که پاییز سال گذشته منتشر شد. این اثر، بخشی از مجموعۀ جاری انتشارات دانشگاه دوک با عنوان «استوارت هال: گزیدۀ نوشتهها»۲ است که روایتی تاریخی از مسیر حرفهای و نفوذ هال (متوفای ۲۰۱۴) است.
در بیان کلی، مطالعات فرهنگی بیش از آنکه بازویی در علوم انسانی باشد، تلاشی برای استفادۀ همزمان از همۀ بازوهای آن است. این حوزه در انگلستان در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ پدیدار شد، زمانی که ذهن پژوهشگرانی با پیشینۀ طبقهکارگری مانند ریچارد هوگارت و ریموند ویلیامز درگیر یک فاصله شد: فاصلۀ میان سنگ محکهای فرهنگ (موسیقی یا کتابهایی که قرار بود رفتار مدنی و آداب نیکو را به شما بیاموزند) با تربیت خودشان. این پژوهشگران اعتقاد داشتند که اوجگیری ارتباطات جمعی و فُرمهای فرهنگیِ عامهپسند، رابطهمان با قدرت و اقتدار، و رابطهمان با یکدیگر را تا ابد تغییر میدهند. دیگر اِجماعی در کار نبود. هال به تجربۀ گذران عمر در دورانی چنین پرآشوب، علاقه داشت. پیشنهادش این بود که فرهنگ چیست جز تلاشی برای بهرهگیری از این تغییرات، جز سر در آوردن از آنچه به تازگی ممکن شده است؟
هال بر این اعتقاد ماند که فرهنگ، به تعبیر او، موضع «مذاکره» است: فضای بدهبستان که در آن میتوان معانی منظورشده را میانبُر زد. او چنین استدلال میکرد: «فرهنگ عامهپسند، یکی از موضعهای درگیرشدن در این کشمکش، له و علیه فرهنگ قدرتمندان است… اینجا پهنۀ رضایت و مقاومت است.» فرهنگ، در یک جامعۀ آزاد، به آنچه مرکز و حکومت دیکته میکند جواب نمیدهد، ولی با این حال تجسم فهمی ناخودآگاه از ارزشهای مشترکمان، از معنای درست و غلط، است. هال در طول حرفهاش، جذب نظریههای «دریافت۳» شد: چطور پیامهای متفاوتی که فرهنگ به ما میگوید را رمزگشایی میکنیم، فرهنگ چگونه ما را در انتخاب هویتهایمان یاری میکند. محل توجه او صرفاً آن نبود که فُرمهای جدید (از قبیل سینما یا تلویزیون) را با استفاده از ابزارهایی که پژوهشگران قبلاً در ادبیات به کار گرفته بودند، تفسیر کند. او به فهم نیروهای مختلف سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی علاقه داشت که در این رسانهها همگرا میشوند. آنچه به ما میگفت چگونه فکر کنیم، صرفاً محتوا یا زبان اخبار شبانگاهی یا مجلههای میانمایه نبود؛ بلکه نحوۀ ساختاربندی، بستهبندی و توزیعشان هم در این امر نقش داشت.
به روایت اسلک و لورنس گراسبرگ، ویراستاران مطالعات فرهنگی ۱۹۸۳، هال از انتشار این درسگفتارها اکراه داشت چون میترسید به جای نگاه به این سخنرانیها به مثابۀ سلسلهای از گفتگوهای تاریخی که به دقت جایگیری شدهاند، مخاطبان این مجموعه را همچون یک جعبهابزار انتقادی همهمنظوره بخوانند. شخص هال نسبت به آنچه نظریهپرستی آمریکاییان میدانست مردد بود، یعنی این باور که کار پژوهشی، به تعبیر اسلک و گراسبرگ، صرفاً عبارت است از «جستجو برای یافتن نظریۀ درست، که پس از یافتنش، قفل رازهای هر واقعیت اجتماعی را باز میکند.» ماجرا به این سادگی نبود. (برایم سؤال است که هال اگر بود و این جنس انتقاد فرهنگی در عصر رسانههای اجتماعی را میدید که همچون روندشناسی ایدئولوژیک به نظر میآید، چه میگفت؟)
هال در طول سخنرانیهایش، به دقت با پیشینیان دست و پنجه نرم میکند، از جمله پژوهشگر بریتانیایی فرانک ریموند لیوس، و همچنین ویلیامز و هوگارت. (هوگارت بنیانگذار «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» در دانشگاه بیرمنگام بود، که هال در دهۀ ۱۹۷۰ مدیر آن مرکز پرنفوذ بود.) به تدریج، پرسشهایی از این دست محور سخنرانیها شدند که: چطور به زندگیهایمان معنا میدهیم، چطور «فرهنگی که هرگز نمیبینیم، فرهنگی که فرهیخته به حساب نمیآوریم» را تشخیص داده و درک میکنیم؟ این درسگفتارها، دستورالعملی برای «انجام» مطالعات فرهنگی نیستند، و تا انتها بسیار کم به فُرمهای فرهنگی نوظهوری از قبیل رِگِه۴ یا پانکراک میپردازند که ذهن هال را درگیر خود کرده بودند. در عوض، این سخنرانیها سعی میکنند نشان دهند ریشۀ این پرسشها را تا چه عمقی از گذشته میتوان رصد کرد.
برای هال، این پرسشها برآمده از زندگی خودش بودند. خاطراتش با عنوان غریبۀ آشنا۵ که دانشگاه دوک ماه آوریل منتشرش کرد، به دقت روی همین نکته تمرکز میکند. هال سال ۱۹۳۲ در کینگستون به دنیا آمد. پدرش، هرمن، اولین غیرسفیدپوستی بود که عهدهدار یک منصب ارشد در دفتر شرکت آمریکایی زراعت و کشاورزی یونایتدفروت در جامائیکا شد. مادرش، جسی، دورگه بود. به گفتۀ هال، آنها خود را یک طبقه متفاوت از دیگران میدانستند چنانکه خود را غرق در «خیال استعماری خامِ [تعلق به] طبقۀ متوسط بالای انگلستان» کرده بودند. او از دوران جوانی، با این پذیرش بیدغدغۀ سلسلهمراتب نژادی جزیره، احساس بیگانگی میکرد. درکودکی، رنگ پوست او تیرهتر از مابقی اعضای خانوادهاش بود، که موجب میشد خواهرش سر به سر او بگذارد: «این بچهحمال را از کجا آوردهاید؟» این حرف، لطیفهای در خانوادهاش شد که اغلب سراغش میرفت. و در عین حال، هیچ پیوند اصیلی با طبقۀ کارگر جاماییکا هم احساس نمیکرد، چون «آگاه بودم چه شکافی مرا از جماعت مردم جدا کرده است.» آن احساس خفیف گناه که او توصیف میکند، به طرز شگفتآوری امروزی است. و او به سختی میتوانست درونمایۀ این ناخرسندی را شرح دهد: «هیچ زبانی نمییافتم که با آن گره از تناقضات بگشایم یا نظر واقعیام دربارۀ ارزشها، رفتارها و آرزوهای خانوادهام را برایشان بگویم.» میل به یافتن آن زبان، جرقهای شد که به حیات حرفهایاش جان بخشید.
هال در ۱۹۵۱ برندۀ بورسیۀ رادز برای تحصیل در آکسفورد شد. او متعلق به نسل «ویندراش»۶ بود: واژهای در وصف موجهای مهاجرت اهالی هند غربی به انگلستان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم. هرچند پیشینۀ طبقاتی هال متفاوت از اکثر این مهاجران بود، احساس میکرد با هموطنانش پیوندی دارد. بعداً در بیان خاطراتش از ورود به انگلستان گفت: «ناگهان همهچیز به شکل متفاوتی به نظر میآمد.» عکس یک روزنامه از ورود سه جامائیکایی در زمانی نزدیک به زمان ورود خودش را بُرید و نگه داشت. دو نفرشان نجّار بودند و یکی هم مُشتزنی که به آینده امید داشت؛ و همگی شیک لباس پوشیده بودند. مینویسد: «این یعنی سبک و استیل. آنها عازم یک مأموریت بودند، مصمم به آنکه شریک دنیای مدرن شناخته شوند و این دنیا را از آنِ خود سازند. زمانی که خودم عازم آن دنیا شدم، هر روز صبح به آن عکس نگاه میکردم.»
در آمریکا شاگردان حاضر و آمادهای برای هال نشسته بودند، هرچند میشود گفت آن روحی که به مطالعات فرهنگی در انگلستان جان بخشید، از دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی در مجلههای زیرزمینی و مطبوعات آلترناتیو ایالات متحده موجود بود. آن خیال آمریکاییان از جامعۀ بالفرض «بیطبقۀ» خود، همواره معنایی به «فرهنگ» میداد که متفاوت از معنایش در انگلستانی بود که مدارهای اجتماعیاش صلبتر تعریف شده بودند. آنچه برای پژوهشگرانی مانند هال بهواقع اهمیت داشت، «فاز آمریکایی» در حیات بریتانیایی بود. پس از جنگ جهانی، انگلستان دیگر «الگوی سرمشق» جامعۀ صنعتی غربی نبود. آمریکا، آن تجربۀ شگرف که عرصۀ شیوع آزادانۀ رسانههای جمعی و فرهنگ مصرفی بود، طلایهدار رخدادهای آتی بود. در سرزمینی که ندار فقط با یک موفقیت دارا میشود (یا میل داریم تصور کنیم که چنین است)، فرهنگ یعنی اینکه میخواهید چه طرحی در دنیا بیافکنید؛ خواه خود را همچون عضوی از نخبگان آرایش کنید یا چون آدمی عادی، خواه شکسپیر را تفسیر کنید یا فیلم ماتریکس را. آنجا که فرهنگ به معنای شیوۀ خودآرایی است، حتی میتوان یک میلیاردر بیآلایش و متواضع بود.
چگونه به اینجا رسیدیم، به حال حاضر، در حالی که قدرت تخیلمان در قید و بند آن عقل سلیمی است که بر ممکنات حکم میکند اما ارادهای در انتخابش نداشتهایم؟ گزیدۀ نوشتارهای سیاسی۷، کتاب دیگری از آثار هال در مجموعه آثار منتشرۀ دانشگاه دوک، عمدتاً بر دورۀ طولانی بریتانیایی در زندگی هال تمرکز میکند. مقالۀ محوری آن، «نمایش بزرگ و تأثربرانگیزِ [جناح] راست»۸ است: تحلیل او در سال ۱۹۹۷ از «پوپولیسم اقتدارگرایانۀ» مارگارت تاچر. به نظر هال، اوجگیری تاچر همانقدر که یک نقطۀ عطف سیاسی بود، یک نقطۀ عطف فرهنگی هم بود: خصومت با تودههای گرفتار، با نقابی از رویکرد میانهرویِ تزلزلناپذیر و ویکتوریایی که حزبش مدعی آن بود. بسیاری از نوشتارهای این کتاب حول مسئلۀ «عقل سلیم»۹ میچرخد: اینکه در هر بُرهه، فرهنگ و سیاست در کنار هم چطور تصورمان از امور مقبول را قوام میبخشند؟
این همان پرسش سادهای است که در بطن آن، اثر غامض و گاه پررنگِ هال قرار دارد. او یکی از روشنفکران مردمی بزرگ دوران خود شد، فعالی در جهت عدالت اجتماعی و مخالف گسترش سلاحهای هستهای، چهرهای همیشه حاضر در رادیو و تلویزیون بریتانیا؛ گرچه در غریبۀ آشنا فقط اشارۀ گذرایی به این اثر میشود. همچنین او تا فصول نهایی آن کتاب از چهارچوب کلیدی فکریاش یعنی مارکسیسم نامی نمیبرد. در عوض، مثل عمدۀ پژوهشهای سنتیترش، فهم متغیر خود از بافت و زمینهاش را کانون توجه قرار میدهد. بالاخره، فرهنگ یعنی ساخت رابطهای میان خود و دنیا. او در سخنرانیهای سال ۱۹۸۳ خود گفته بود: «مردم باید زبانی داشته باشند تا با آن دربارۀ اینکه کجایند و چه آیندههای ممکنی در اختیارشان است، حرف بزنند… این آیندهها شاید واقعی نباشند؛ اگر بخواهید بلادرنگ آنها را محقق و عینی کنید، شاید متوجه شوید که آنجا، روی زمین، هیچ نیست. ولی آنچه آنجاست، آنچه واقعی است، امکان آن است که کس دیگری باشید، بودن در یک فضای اجتماعی متفاوت از آنی که هماکنون در آن جای دارید.» شاید این عبارات، وصف خودیابیِ خود او باشد.
اطلاعات کتابشناختی:
Hall, Stuart. Cultural studies 1983: a theoretical history. Duke University Press, 2016
Hall, Stuart. Selected Political Writings: The Great Moving Right Show and Other Essays. Duke University Press, 2016
Hall, Stuart. Familiar Stranger: A Life Between Two Islands. Duke University Press, 2017
پینوشتها:
• این مطلب هوا هسو نوشته است و در تاریخ ۱۷ جولای ۲۰۱۷ با عنوان «Stuart Hall and the Rise of Cultural Studies» در وبسایت نیویورکر منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ آن را با عنوان «استوارت هال: متفکر فرهنگ عامهپسند» و با ترجمه محمد معماریان منتشر کرده است.
•• هوا هسو (Hua Hsu)، روزنامهنگار چینی ساکن ایالات متحده است که برای نشریات مختلفی از جمله آتلانتیک، اسلیت و آرتفوروم نوشته است. او اکنون جزء نویسندگان نیویورکر است. آخرین کتاب او مرد چینیِ معلق: فانتزی و ناکامی در طول اقیانوس آرام (A Floating Chinaman: Fantasy and Failure Across the Pacific) نام دارد.
[۱] Cultural Studies 1983: A Theoretical History
[۲] Stuart Hall: Selected Writings
[۳] reception
[۴] Reggae: یک ژانر موسیقی که اواخر دهۀ ۱۹۶۰ در جاماییکا پدیدار شد [مترجم].
[۵] Familiar Stranger
[۶] Windrush: برگرفته از نام یک کشتی بخار مسافری که اولین گروه بزرگ مهاجران را پس از جنگ جهانی دوم از کشورهای منطقۀ کارائیب به انگلستان آورد [مترجم].
[۷] Selected Political Writings
[۸] The Great Moving Right Show
[۹] Common Sense