خوشبینی یا بدبینیِ افراد به بانکها میتواند نشاندهندۀ جهانبینیِ سیاسیِ آنها باشد
همۀ ما تقریباً هر روز از خدمات بانکها استفاده میکنیم، اما تهِ دلمان به عملکردشان خوشبین نیستیم. برای نمونه، تنها ۱۸درصدِ مردمِ آمریکا در سال ۲۰۱۰ نسبت به عملکردِ بانکها خوشبین بودهاند. نحوۀ شکلگیری و اقداماتِ بانکها در طولِ تاریخ باعث شده گروههای مختلف واکنشهای متفاوتی به آن داشته باشند. مطالعۀ چراییِ بدبینی به بانکها ما را بیشتر با سازوکارِ واقعیِ آنها آشنا میکند.
اریکا واس، ایان — بانکها همیشه برانگیزانندۀ بیاعتمادی بودهاند. بدگمانی به بانکها بازمیگردد به آغاز نظام بانکداریِ مدرن در اروپای قرن هفدهم. آن دوره شاهد ظهور بانکهای مرکزی و بانکداری ذخیرۀ کسری۱ و نیز ازدیاد اسناد اعتباری انتقالپذیر (برات) بود. نخستین تأثیر این نوآوریها سویهای عملی داشت. در کشورهایی همچون هلند و انگلیس، بانکها بههمراه مشروطهگرایی به میان آمدند. وامدهندگان به حکومتهایی که به حکمرانی قانون احترام میگذاشتند اطمینان بیشتری داشتند. همچنین بانکداریْ قدرت دولتها را برای تأمین مالی جنگها و برپایی امپراتوریها فزونی بخشید.
انقلاب مالیْ پیامدهای ایدئولوژیکی مهمی دربرداشت. این انقلاب، ایدههای جدیدی را، درخصوص رابطۀ بین پول و اعتبار، بسط و توسعه داد. در غرب، تا چندین سده، وامدادنِ پول در ازای سودْ رسماً ممنوع بود، اگرچه در عمل رخ میداد و با آن مدارا میشد. این امر در جهانی که ثروتْ محدود و ایستا تلقی میشد همچون کاری غیرطبیعی و استثمارگرانه جلوهگر بود. رباخواری از نگاه مراجع قدرت مذهبی گناه بود و اقتصاد سیاسی قدیمی از زمان ارسطو باور داشت که پول «سترون» و درنتیجه ناتوان از «زایش» از رهگذر سود است. این نظرگاه در «دوزخ» دانته به منصۀ ظهور رسیده است که، در آن، وامدهندگانِ پول در کنار همجنسگرایان، هر دو بهجرم جماع «غیرطبیعی»، مجازات میشدند. در قرن شانزدهم، اصلاحات پروتستانی و رشد مداوم بازرگانی، بهتدریج، ننگِ پیوندخورده با رباخواری را از میان برد، اما وامدادنِ پول کماکان رنگوبوی کاری غیرطبیعی را داشت. طرفداران آغازینِ قدرت بانکها، برای ایجاد پول بر پایۀ اعتبار، از اصول کیمیاگری، یعنی اصول جادوگری، استفاده کردند تا تبدیل فلزات پایه به فلزات گرانبها و تبدیل سکه به پول کاغذی را مشابه یکدیگر سازند.
از نظر این طرفداران، توجیه موجودیتِ بانکها و رشد فزایندة اعتبار و پولْ بازتابی از مفهوم تحولیافتۀ امر طبیعی نزد آنهاست. اینکه بانکی میتوانست با مقدار مشخصی طلا کارش را شروع کند و پنج یا ده برابرِ آن مقدار طلا را بهصورت اعتباری وام بدهد «غیرطبیعی» نبود، چراکه خودِ اعتبار از دل تمایلات طبیعی انسان در جهت همکاری و خوشبینی درمورد آینده بیرون آمده است. بانکها بهعنوان تنها مجرای اصلی برای اعتبار به کار میروند، همچون نیرویی که اشتیاق معطوف به نفع شخصیِ انسان را در جهت رسیدن به خیر عمومی هدایت میکند، آن هم با تکیه بر ظرفیت انسان در وفای به عهد. با اعطای اعتبارِ مبتنی بر انتظارِ بازپرداخت، بانکْ جامعهای متحدتر و امیدوارتر ایجاد کرد. در چنین دیدگاهی از جهان، درصورتیکه قرارداد بهنظر مردم عادلانه بود، پول میتوانست درواقع «زایش» داشته باشد. اندیشمندان عصر روشنگری، همچون جرمی بنتام و آنه رابرت ژاک تورگو، برای مثال، ارتدوکسباوریِ قدیمی را معکوس و بهنفع اعتبار استدلال کردند.
بااینهمه، گروهی از اندیشمندان و رهبران سیاسی کماکان بانکها را نهادهایی غیرطبیعی و از بنیاد فاسد میدانستند. جِی.جی.ای پوکاکِ تاریخدان آنها را «جمهوریخواهان کلاسیک» نامیده است. جمهوریخواهان کلاسیک باور داشتند که مالکیت در شکل زمین تنها منبع واقعی و ملموس ارزش است. از نظر آنها، بانکها ارزش موهومی را ایجاد کردند که، به همان سرعتی که پدیدار شده، مستعدِ ناپدیدشدن است. افزونبراین، بانکها استقلال مردانه، بنیاد عمدۀ جامعه، را تحلیل بردهاند و زنصفتیِ کلفَتمآبانه را گسترش دادهاند. موردی که به مذاق بدگمانها خوش میآید طرحِ متخصص مالی، جان لا، است برای تأمینِ بدهیِ ملی فرانسه از طریق وصلکردن آن به یک بانک و شرکت سهامی برای فروش سهمهایش در مناطق ثروتمندنشینِ لوئیزیانا. بعد از بالارفتن قیمتهای سهام بانک تا میزانی سرگیجهآور، شهوت سوداگری ناگهان فروکش کرد. این اتفاق موجب ورشکستگی حکومت فرانسه و بسیاری از افرادی شد که به برنامۀ لا اعتماد کرده بودند.
از دیدگاه جمهوریخواهان کلاسیک، بانکها همچنین میتوانستند بهعنوان ابزارهایی برای دستکاری و ثروتمندساختنِ خود، در دستِ نخبگان پشتپرده، عمل کنند. در اوایل قرن نوزدهم، شایعاتی درخصوص واکنشهای بهنگامِ خانوادۀ بانکدار روچلید به شکست ناپلئون در واترلو موجب بروز چیزی شد که به موضوع موردعلاقۀ راست ضدیهودی بدل شد: این ایده که دستۀ کوچکی از بانکداران یهودی، بهوسیلۀ اعتبار و وام، کنترل فرازوفرودهای تاریخ جهان را در دست دارند. [البته] درحقیقت، واترلو و سقوط ناپلئون تا حد زیادی ناتان مایر روچیلد را ورشکسته کرد. باوجوداین، تصورات کلیشهای ِدیرینه درمورد یهودیان، بهعنوان قرضدهندگان پول، بهعلاوۀ فهم نوبنیاد از قدرت بانکداری سازمانیافته، نظریههای توطئهمحورِ بیشتری را پروراند که مدعی بودند بانکداران کنترل رخدادهای سیاسی را در دست دارند.
از اوایل قرن نوزدهم، بانکها رونق گرفته و به بنیان زندگی اقتصادی مدرن بدل شدهاند، اما دلنگرانیِ مربوط به آنها هنوز ناپدید نشده است. در طول قرن نوزدهم، ایدۀ مطلوب مالکیتِ مستقل، که جمهوریخوان کلاسیک از آن پشتیبانی میکردند، بهتدریج از میان رفت. درعوض، کار کارخانهای بدل به شکل ایدئال ارزش شد و، ورای آن، مالیهْ مشکوک و ساختگی تلقی میشد. قهرمانان بسیاری از رمانهای قرن نوزدهمی، همچون رمان شمال و جنوب۲ (۱۸۵۵) از الیزابت گَسکِل و شیوۀ زندگیِ امروزِ ما۳ از آنتونی ترولوپ، کار «واقعی» در کارخانهها را به ثروت ساختگی و اغلب مخاطرهآمیزِ برآمده از سوداگری مالی ترجیح میدادند.
چنانکه در پرتوِ این تاریخ طولانی دیده میشود، بیاعتمادی کنونی به بانکها، که از سال ۲۰۰۸ بسیار برجسته شده است، کمتر بهعنوان واکنشی بدیع به دوران درحالتغییرِ ما و بیشتر بهعنوان آخرین فصل از ناسازنمای دیرپای اعتماد و اعتبار ظاهر میشود. بر پایۀ [تجربۀ] روزمره، اکثر ما بهاندازۀ کافی به بانکها اعتماد میکنیم و ترجیح میدهیم پول خود را در حسابی بانکی بگذاریم تا آن را مثلاً در تشک جاسازی کنیم. بااینحال، از نظر شدت پریشانی و انزجاری که بانک موجب آن میشود، هیچیک از دیگر نهادهای سرمایهدارانه را نمیتوان با آن مقایسه کرد. نظرسنجیها نشان میدهد که در سال ۲۰۱۰ صرفاً هجدهدرصد آمریکاییها به بانکها اعتماد داشتهاند. «سنجۀ اعتماد ادلمن»۴ در سال ۲۰۱۵ (پیمایش سالیانۀ نگرشها از ۲۷ کشور صنعتی) نشان داده که، در میان صنایع عمده، تنها «رسانه» از بانکداری و مالیه کمتر مورد اعتماد بوده است.
بدگمانی به بانکها در میان طیفهای سیاسی مختلف وجود دارد. نظرگاههای سیاسی متفاوت گرایش دارند که بر وجوه متفاوت انتقادهای اصلی بر بانکها درنگ کنند. چپها مالیه را بهتمامی پیوندخورده با گروهی معدود و انگلوار از سودجویان در نظر میگیرند، سودجویانی که تا حد زیادی بیکارهاند. آنها بیشتر همچون جمهوریخواهان کلاسیکِ دیروزی، بانکها را مقصر جعلکردن ارزش ساختگی و ممانعت از کار «واقعی» میدانند. راستها بانکداری را تهدیدی برای استقلال ملی و شخصی در نظر میگیرند. آنها نگرانی جمهوریخواهان کلاسیک را درمورد بانکداری و استبداد را دوباره مطرح میکنند. در ایالات متحده مثلاً مفسرانی، همچون گلن بک و ران پل، فدرال رزرو را فقط در ایجاد تورمها و رکودها مسئول ندانستهاند، بلکه آن را بهعنوان ابزار استبداد نیز مورد نقد قرار دادهاند. خارج از گفتمان جریان اصلی، تئوریهای توطئهمحور درمورد بانکها اغلب رنگوبوی ضدیهودی دارند. برای امتحان، «بانکداری» را در یوتیوب جستوجو کنید. در این نظریههای توطئهمحورْ شایعاتی، همچون همانهایی که درمورد روچیلدها و واترلو وجود داشت، حضور پررنگی دارند.
هیچنهادی آشکارتر از بانکها متکی بر اعتماد نیست. این موضوع دقیقاً همان چیزی است که بانکها را در کانون بدگمانی قرار میدهد. از زمانی که بانکداریِ مدرن به میدان آمد، بانکها سوژۀ شکها و نگرانیهای شدیدی بودهاند. بسیاری از این بدگمانیها کماکان در ما وجود دارد. چرایی و چگونگیِ بیاعتمادی یک نفر به بانکها چیزهای زیادی به ما درخصوص دیدگاه سیاسی آن فرد دربارۀ جهان میگوید.
پینوشتها:
• این مطلب را اریکا واس نوشته است و در تاریخ ۱۴ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Many mistrust banks, but why you mistrust banks says a lot» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۵ دی ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «چرا به بانکها بیاعتمادیم؟» و با ترجمۀ علیرضا خزایی منتشر کرده است.
•• اریکا واس (Erika Vause) دانشیار رشتۀ تاریخ در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. حوزۀ تخصصی تحقیقات واس، تاریخ فرانسه است. او در حال حاضر مشغول کار بر روی کتابی با موضوع ورشکستگی و ربا در فرانسۀ قرن نوزدهم است.
[۱] Fractional Reserve Banking: سیستمی است که در آن «ذخیرۀ» بانک تنها «کسری» از تمامی حسابهای مشتریان است.
[۲] North and South
[۳] The Way We Live Now
[۴] Edelman Trust Barometer
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند