بررسی کتاب «هومو دئوس؛ تاریخچۀ مختصر فردا»، نوشتۀ یوول نوآ هراری
تصور اینکه کسی بتواند کتاب جدید یوول نوآ هراری را بخواند و دچار دلهرهای سرگیجهآور نشود دشوار است. گویی دوباره نیچه قلم به دست گرفته است و آیندۀ هراسناکِ بشر را پیشگویی میکند. با این تفاوت که، امروز، سرعت تغییرات جهان چنان افسارگسیخته است که بهدشواری میتوان تصوری از آینده داشت. کافی است به همین مسئله فکر کنیم: روزی که هوشِ پردازشگرهای داده از هوشِ انسانی پیشی بگیرد، چه بر سر ما خواهد آمد؟
استاد علوم سیاسی دانشگاه کیمبریج
Homo Deus by Yuval Noah Harari review – how data will destroy human freedom
11 دقیقه
دیوید رانسیمن، گاردین — در قلب این کتاب مسحورکننده، ایدهای ساده اما مخوف نهفته است: ماهیت انسان در قرن ۲۱ دگرگون خواهد شد، زیرا هوش۱ در حال جداشدن از شعور۲ است. ما بهاینزودیها قصد نداریم ماشینهایی بسازیم که احساساتی شبیه به احساسات ما داشته باشند: این یعنی شعور. رباتها عاشق یکدیگر نمیشوند (که البته بدین معنی نیست که ما هم عاشق رباتها نمیشویم). ولی پیشازاین ماشینهایی چون شبکههای وسیع پردازش اطلاعات۳ ساختهایم که قادرند احساسات ما را بهتر از خودمان بشناسند: این یعنی هوش. گوگل، منظور موتور جستوجوگر گوگل است و نه شرکت گوگل، احساسات و امیال ندارد. برای گوگل اهمیتی ندارد که ما چه چیزی را جستوجو میکنیم. گوگل از رفتار ما آزرده نمیشود، اما میتواند رفتار ما را پردازش کرده و قبل از اینکه خودمان بدانیم چه میخواهیم، خواستههای ما را شناسایی کند. این واقعیت ممکن است معنای انسانبودن را تغییر دهد.
کتاب اخیر یوول نوآ هراری با عنوان هوشمند، که یکی از کتابهای پرفروش در عرصۀ جهانی است، به بررسی ۷۵هزار سال از تاریخ اخیر بشر میپردازد تا به ما یادآوری کند انسانبودن متضمن هیچ ویژگی ضروری یا خاصی نیست. ما یک اتفاق هستیم. انسان هوشمند۴ تنها یکی از راههای ممکن انسانبودن است، احتمالی تکاملی مانند هر موجود دیگری بر روی سیاره. کتاب با این برداشت که «انسان هوشمند ممکن است به پایان خود نزدیک باشد» به اتمام میرسد. ما اکنون در اوج قدرت خود هستیم، اما ممکن است به مرز آن نیز رسیده باشیم. هراری در هومو دئوس این نظریه را پیگیری میکند تا نشان دهد تواناییِ بیبدیلِ ما در کنترل جهانِ اطرافْ چطور در حال تبدیلکردن ما به چیزی جدید است.
به هرسو نظر کنیم نشانی از قدرت بشر خواهیم دید: ما نهتنها بر طبیعت فائق آمدهایم، بلکه بزرگترین دشمنان انسان را نیز شکست دادهایم: جنگ بهطور فزایندهای منسوخ شده است، قحطی پدیدهای نادر است و بیماریها در اطراف جهان در حال مداوا هستند. ما با ساختن شبکههایی پیچیدهتر از همیشه، که با انسانها همچون واحدهای اطلاعاتی رفتار میکنند، به این موفقیتها نائل شدیم. علم تکاملی به ما میآموزد که ما بهیکمعنی چیزی بیش از ماشینهای پردازش اطلاعات نیستیم: ما هم الگوریتم هستیم. با استفادۀ درست از دادهها، میتوانیم بر سرنوشت خود مسلط شویم. مشکل اینجاست که الگوریتمهای دیگر، الگوریتمهایی که خودِ ما ساختهایم، میتوانند این کار را بهنحو بهتری از ما انجام دهند. منظورِ هراری از جداییِ هوش و شعور همین است. پروژۀ مدرنیته بر این ایده بنا شد که تکتک انسانها، علاوهبر منشأ قدرت، منشأ معنا نیز هستند. سرشت ما این است که بهعنوان رأیدهنده، مصرفکننده و عاشق، خودمان تصمیم بگیریم چه اتفاقی برایمان میافتد. اما این دیگر حقیقت ندارد. ما همان چیزی هستیم که به شبکهها قدرت بخشیده است: آنها از ایدههای ارزشمند ما استفاده میکنند تا سرنوشتمان را تعیین کنند.
اما همۀ اینها چیزهای جدیدی نیستند. درواقع دولت مدرن هم، که تقریباً چهارصد سال از بهوجودآمدنش میگذرد، یک ماشین پردازش اطلاعات دیگر است. توماس هابز دولت را «آدمماشینی» مینامید (یا همان چیزی که امروز به آن «ربات» میگوییم). ویژگی ماشینی دولت منشأ قدرت و همچنین بیرحمی آن است: دولتها وجدان ندارند و این همان چیزی است که گاهی به آنها اجازه میدهد دست به وحشتناکترین اعمال بزنند. آنچه تغییر کرده این است که اکنون ماشینهای پردازش اطلاعاتی وجود دارند که بسیار کارآمدتر از دولتها هستند: همانطور که هراری اشاره میکند، دولتها گامبهگام پیشرفتن با پیشرفت تکنولوژی را تقریباً غیرممکن میدانند. همچنین پایبندماندن به این باور که در پس هر دولتی انسانهایی با پوست و گوشتِ واقعی قرار دارند، سختوسختتر شده است. پافشاریِ مدرن بر خودآیینیِ فردْ مهر تأییدی است بر این دیدگاه که باید راهی برای پیداکردن قلب این جهان بیقلب وجود داشته باشد. اگر بهدقت دیوانسالاریِ بیچهره را زیر نظر بگیریم و پشتکار به خرج دهیم، درنهایت چهرۀ یک کارمند دولت با احساسات واقعی را خواهیم دید. اما، هرچقدر هم در یک موتور جستوجوگر تأمل کنیم، چیزی جز داده نخواهیم یافت.
ما تازه در ابتدای فرایند تغییرشکلِ دادهمحور هستیم و هراری معتقد است نمیتوانیم کار زیادی برای متوقفساختن آن انجام دهیم. هومو دئوسْ از آن دست کتابهای «پایان تاریخ» است، اما نه به این معنای خام که هراری معتقد باشد در آن چیزها از حرکت بازمیایستند، بلکه تقریباً برعکس: چیزها بهقدری با سرعت در حال حرکتاند که تصور اینکه آینده چه چیزی به همراه خواهد داشت غیرممکن به نظر میرسد. در سال ۱۸۰۰ میتوانستیم بهشکلی قابلفهم فکر کنیم که جهان در سال ۱۹۰۰ به کجا خواهد رسید و ما چه نقشی در آن خواهیم داشت. تاریخ یعنی مجموعهای از رخدادها که انسان در آن نقش اصلی را بازی میکند. اما امروز سال ۲۱۰۰ برای ما غیرقابلتصور است و از جایگاه انسان در آن زمان، اگر جایگاهی داشته باشد، کاملاً بیاطلاع هستیم. ممکن است، در آن زمان، جهانی ساخته باشیم که جایی برای ما نداشته باشد.
با درنظرگرفتن این نظریۀ نگرانکننده و باتوجهبه اینکه هنوز به آن وضعیت نرسیدهایم، چرا نمیتوانیم کار بیشتری برای متوقفساختن آن انجام دهیم؟ هراری معتقد است این باور مدرن که افراد مسئول سرنوشت خودشان هستند هیچگاه بیشتر از نوعی پرش ایمانی نبوده و قدرت واقعی همواره در دست شبکهها بوده است. افراد بشرْ موجودات کمابیش ناتوانی هستند که از لحاظ قدرت، بههیچوجه، با شیر یا خرس قابلمقایسه نیستند. این کارِ گروهیِ انسانهاست که آنها را قادر به تسخیر سیاره کرده است. این گروهها، که در قالب مؤسسات و ادیان و دولتها فعالیت میکنند، امروز بخشی از شبکۀ وسیع جریانهای همبستۀ اطلاعاتی هستند. یافتن نقاط مقاومت، جایی که واحدهای کوچکترْ تاب مقاومت در برابر موجهای اطلاعاتی همهگیر را داشته باشند، هرلحظه سختوسختتر میشود.
بعضی از مردم دست از مبارزه کشیدهاند. بهجای لیبرالیسم و دموکراسی و خودآیینیِ فردی، که اصول بنیادین مدرنیته هستند، دین جدیدی بهنام «دادهگرایی»۵ به وجود آمده است. پیروان این دین، که بسیاری از آنها در منطقۀ بِی۶ کالیفورنیا مستقر هستند، چشم امیدشان به اطلاعات است و ما را تشویق میکنند که اطلاعات را تنها منشأ واقعی ارزش بدانیم. ما همان نقشی هستیم که در پردازش اطلاعات ایفا میکنیم. البته دادهگرایی، بهطور بالقوه، جنبۀ مثبت بزرگی هم دارد: برای رسیدن به چیزهایی که میخواهیم، با موانع کموکمتری مواجه خواهیم شد، زیرا اطلاعاتِ موردنیاز در چشمبههمزدنی در دسترس ما خواهند بود. علایق و تجربیات ما در هم ادغام خواهند شد. همچنین طول عمرمان میتواند تا حد زیادی افزایش پیدا کند: دادهگراها معتقدند نامیراییْ مقصد بعدی آنهاست. اما جنبۀ منفی داستان نیز واضح و آشکار است. اگر این اتفاق بیفتد، «ما» غیر از انباشتی از نقاط اطلاعاتی چه خواهیم بود؟ دیستوپیای سیاسی قرن ۲۱ در پی آن است که، با قدرتِ دولت، افراد را سرکوب و خاموش کند. البته چنین چیزی در قرن حاضر ضروری نخواهد بود. همانطور که هراری میگوید، «فرد را برادر بزرگ از میدان به در نمیکند، بلکه از درون متلاشی میشود».
مؤسسات و دولتها همچنان در مقابل فردیت و نیازهای منحصربهفردِ ما سر تعظیم فرود خواهند آورد، اما برای تأمین این نیازها ناچار خواهند بود که «ما را به زیرنظامهای زیستشیمیایی۷ تجزیه کنند» و دائماً آنها را توسط الگوریتمهای قدرتمند زیر نظر داشته باشند. این داستان نیز دارای یک جنبۀ سیاسی دیستوپیایی است: اشخاص زودپذیر، یعنی کسانی که زودتر به پروژۀ دادهگرایی میپیوندند، یگانه افرادی خواهند بود که دارای قدرت واقعی هستند و قدرت آنها نسبتاً بلامنازع خواهد ماند. پیوستن به جمع این نخبگانِ عالیرتبه بینهایت دشوار خواهد بود. برای پیوستن به این جمع باید سطح بسیار بالایی از تحصیلات داشته باشید و، علاوهبراین، بههیچوجه نباید از درهمآمیختن هویت شخصیتان با ماشینهای هوشمند آزردهخاطر شوید. در این صورت میتوانید یکی از خدایان جدید باشید. این چشماندازْ مهیب و دلهرهآور است: طبقهای کوچک از پیشگویان کشیشمآب که به والاترین منبع دانش دسترسی دارند و باقی مردم تنها ابزاری برای اهداف بزرگ آنها هستند. آینده میتواند نسخهای تقویتشده از گذشتۀ دور باشد: مصر باستان که با قدرت فیسبوک تکثیر شده است.
هراری، در پیشبینی تحقق این چشماندازهای عجیب، محتاطانه عمل نمیکند. هرچه باشد، آینده شناختناپذیر است. او قویترین آرای خود را به نقد وضعیت کنونی روابط بین انسان و حیوانات و ارتباط آن با وضع آیندۀ بشر اختصاص میدهد. اگر هوش و شعور در حال جداشدن از یکدیگر هستند، انسانها نیز در همان وضعیتی گرفتار خواهند شد که امروز حیواناتِ دیگر دچار آن هستند: آمادۀ زجرکشیدن در دستان مالکان هوش برتر. به نظر نمیرسد هراری دلواپس چشماندازی باشد که در آن رباتها با ما همانطور رفتار میکنند که ما با حشرات، یعنی با بیتفاوتیِ خشونتآمیز. بلکه درخواست او از ما این است که دربارۀ رفتار خود با حیوانات در سیستمهای عظیم دامداری صنعتی بیندیشیم. بدون شک خوکها از زندگی در محیطهای تنگ و شلوغ و جدا از بچههایشان زجر میکشند. اگر فکر میکنیم این زجرکشیدن به حساب نمیآید زیرا خوکها در برابر ما موجوداتی هوشمند به حساب نمیآیند، آنگاه باید بدانیم که در حال کندن گوری برای خودمان هستیم. بهاین زودی این اتفاق برای خود ما نیز خواهد افتاد. و آنوقت زجر کشیدن ما چه ارزشی دارد؟
این کتابْ کتابی است بسیار هوشمندانه و پر از بینشهای تیزبینانه و بذلهگوییهای گزنده. اما، همانطور که احتمالاً خود هراری هم تصدیق میکند، این کتاب تنها بر اساس معیارهای انسانْ هوشمند است، انسانی که هیچ ویژگی خاصی ندارد. طبق استانداردِ هوشمندترین ماشینها، این کتاب مبهم و مغشوش و نظری است. مجموعۀ دادهها بسیار محدود است. قدرت واقعی کتاب از حس آگاهی متمایزی ناشی میشود که در پس آن نهفته است. این کتاب عجیب و جالب است و تکهای یخ در قلب خود دارد. هراری دلواپس سرنوشت حیواناتی است که در جهان انسانی زندگی میکنند، اما درمورد سرنوشت انسانها در جهانی دادهمحور با کمال بیتفاوتی سخن میگوید. باید اعتراف کنم این ویژگی کتاب را عمیقاً دوست داشتم، اما ممکن است این، جدا از هرچیز دیگر، بهاینخاطر باشد که من مرد هستم و همه در این مورد با من موافق نیستند. اما تصور اینکه کسی بتواند این کتاب را بخواند و دچار دلهرهای موقتی وسرگیجهآور نشود دشوار است. نیچه زمانی نوشت امروز که بشریتْ اخلاق مسیحی را پشت سر گذاشته است در آستانۀ سفر در دریایی بیکران قرار دارد. هومو دئوس باعث میشود احساس کنیم، بعد از ماجراجویی طولانی و پرفرازونشیبی، اکنون بر پرتگاه صخرهای ایستادهایم. گویی مسیری که پیمودهایم دیگر اهمیت چندانی ندارد، زیرا دیری نخواهد پایید که دود شده و به هوا خواهیم رفت.
اطلاعات کتابشناختی:
Harari, Yuval Noah. Homo Deus: A Brief History of Tomorrow. Random House, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را دیوید رانسیمن نوشته است و در تاریخ ۲۴ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان «Homo Deus by Yuval Noah Harari review – how data will destroy human freedom» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «دورانی میرسد که انسان اشرف مخلوقات نخواهد بود» و با ترجمۀ امیر قاجارگر منتشر کرده است.
•• دیوید رانسیمن (David Runciman) نویسنده و استاد سیاست در دانشگاه کمبریج است.
[۱] Intelligence
[۲] Consciousness
[۳] Vast ata-processing networks
[۴] Homo Sapiens
[۵] Dataism
[۶] Bay Area
[۷] Biochemical subsystems
نقدبسیارجالبی بود .به نظر من عقیده نویسده کتاب براینکه ماشین های هوشمندترازانسان خواهندآمد که برانسان حکومت کند به دو دلیل مردود است ۱-اینکه همین الان هم ماشینهایی هستند که بسیار هوشمندتر و دقیق تر از انسان عمل میکنند ولی چون دارای شعور نیستند نمیتوانند برخالق خود که همان انسان است حکومت کنند.به نظر میزسد نگارنده کتاب به مفهوم هوشمندی وشعور توجه کافی نداشته است که اگر داشت متوجه میشد که هوشمندی به آن مفهومی که وی بکار گرفته است نمیتواند به تنهایی خلاقیت داشته باشد و خود نیازمند شعوری است که آن را رهبری کند.به عبارت دیگر این شعور است که هوشمندی را به استخدام خود درآورده است لذا هرگز ماشین ها هرچند فوق هوشمند نمیتوانند انسان را به اسارت خود درآورند. ۲-درنهایت باتوجه به تکامل جهان و حرکت جوهری آن کاینات همواره درحال تکامل است و انسان هم بعنوان یکی از اجزا آن -بدون توجه به اینکه اشرف مخلوقات باشد یا جزیی از آن-درحال تکامل است از انسانهای نادرتال گرفته تا بشر امروزی،بنابراین هیچ جای تعجب نیست که درعصر یا اعصار بعدی موجودات فوق باشعور ظهور و بروز پیدا کنند که تفاوت آنها با بشر امروزی به مراتب بیشتر از انسانهای اولیه با ما باشد .اما نکته درخور توجه این است که این موجود جدید هرچه باشد ماشین بی جان وبی شعور نخواهد بود بلکه برعکس از شعور تکامل یافته تری برخوردار خواهد بود.بی شک شعوراست که انسان را به ورطه هوشمندی رسانده است نه هوشمندی او را باشهور کرده باشد
ممنون از سایت خوب و انتخاب مقاله های عالی و ترجمه های خوبتون. در این متن عبارت زیر I have to admit I found this deeply appealing, but that may be because of who I am (apart _from anything else, a man) Manبه معنای مرد گرفته شده که فکر می کنم با توجه به موضوعیت مطلب منظور نویسنده «انسان» بوده است. با تشکر
سلام كامل ترين نمونه از جانداران شايد تركيب انسان با ماشين باشد و البته بايد توجه كرد كه احتمالا آخرين اختراع بشر هم يه ماشين با هوش خواهد بود در واقع ميتوان گفت احتمالا ” بشر بيو مكاترونيكي” تنها نمونه كامل از موجودات زنده براي زمين آينده خواهد بودونيز برنده بلامنازع درگيري هاي آينده . البته همانطور كه قبلا اشاره كردم اختراع يك ماشين باهوش با توانايي خلاقيت كه بتواند از نوع خود توليد كرده و خود را در توليدات بعدي از نمونه خود اصلاح كند و با محيط سازگار تر سازد ميتواند نهايي ترين اختراع بشر باشد. ممنون از اين بخش و با تشكر از توجه شما. در زير لينك مقاله اي با عنوان "سر با زان سرد" را براي سايت وزين شما قرار ميدهم كه به نقش ماشينهاي بدونه خدمه در جنگ ها ي آينده مي پر دازد. http://www.bashgah.net/fa/content/show/14058 ح.اژدر آبان ١٣٩٥-تهران